چگونه رسانههای خبری به ترامپ یاری رساندند نامزد ریاست جمهوری شود
نوشتۀ جولیا آر آذری
نوشتههای مرتبط
کلمات کلیدی: نامزدی، ترامپ، دوره ریاست جمهوری، نهادهای سیاسی
یکی از موضوعات سال ۲۰۱۶ تاکنون، چالشهایی است که سازمانهای سیاسی با آن مواجه بودهاند. از برگزیت تا انتقاد شدید برنی سندرز از حزب دمکرات، بسیار شنیدهایم که رأیدهندگان ایالاتمتحده و دیگر نقاط [جهان] چگونه تسلیم ساختارها و سازمانهای بنیادی شدهاند. شاید برجستهترین نمونه آن، نامزدی دونالد ترامپ بهعنوان کاندیدای حزب جمهوریخواه باشد. پنداشت بسیاری از ناظران -که مبتنی بر تحقیقات علوم سیاسی بود- این بود که نخبگان حزبی بر روی یک گزینه واحد اجماع خواهند کرد و در سال ۲۰۱۵ کارزار پرازدحام داوطلبان نامزدی حزب جمهوریخواه تقلیل مییابد. امری که محقق نشد. هیچکدام از گزینههای مطرح نخبگان –جب بوش ، مارکو روبیو یا اسکات واکر – در نظرسنجیها آراء لازم را برای حمایت حزبی به دست نیاوردند. تا اواسط ماه اکتبر، هنوز هم نمیدانستیم که گزینه پیشتاز نخبگان کیست و این در حالی بود که ترامپ مدعی پیشتازیاش بود.
زمانی که ما در مورد نهادهای سیاسی صحبت میکنیم، تعیین جایگاه رسانههای خبری، دشوار است. اصطلاح خاصی همچون رکن چهارم دمکراسی معطوف به یک سنگ بنا و معیارها و حدومرزهای اوست. محققان ارتباطات و علوم سیاسی با توجه به نقش رسانه در وضعیت موجود (اسپارو ، ۱۹۹۹) و نقش آن در حکمرانی (کوک ،۲۰۰۶)، ایده رسانه بهعنوان نهادی سیاسی را پذیرفتهاند؛ اما داستان نامزدی ۲۰۱۶ جمهوریخواهان که اغلب رسانهها را در برابر ساختار نهادی به هماورد طلبیده، اشاره بر این دارد که پوشش عظیم رسانهای به ترامپ یاری رساند اجماع حامیان را به دست آورد و نخبگان جمهوریخواه را شکست دهد. من در اینجا در مورد نحوه عمل رسانههای خبری در سازمانهایی سیاسی که نامزد [حزبی] را تعیین میکنند، سه دیدگاه ارائه میکنم.
برای اینکه بتوان به نحوی نظاممند در مورد نقش رسانهها در نامزدی ریاست جمهوری اندیشید، نیاز است که در مورد تشریکمساعی بیندیشیم. احزاب سیاسی کارکردهای زیادی دارند، اما در ایالت متحده آنها ایجادشدهاند تا نامزدی ریاست جمهوری را معرفی کنند. این به معنای ایجاد راههایی برای تأسیس احزاب متفاوت و اتخاذ دیدگاههای مختلف در خدمت یک هدف مشترک است: انتخاب کاندیدای ریاست جمهوری که بتواند پیروز شود. مکانیسم اصلی این تشریکمساعی متضمن نظام حمایتی بسیار پیچیدهای بود که در آن آنهایی که رقابت میکردند و آراء [لازم] را به دست میآوردند، سزاوار اقدامات [حمایتی] ائتلاف بودند. همچنین کنوانسیونهای حزبی محلهایی را فراهم میکردند که رهبران میتوانستند در آنجا در مورد قوانین انتخابات بحث کنند و سپس نامزد را انتخاب کنند.
جایگزینی سیستم قدیمی با ورودی رأیدهنده مستقیم-انتخابات های مقدماتی و گردهماییهای خصوصى رهبران- بهروشهای جدیدی از تشریکمساعی انجامید. چندین مکتب فکری در مورد نحوه انجام این کار هست: دیدگاه برخی از محققان این است که تشریکمساعی نخبگان حزبی پیش از هر رأیگیری رخ میدهد (کوهن ، کارول ، نوئل و زلر ،۲۰۰۸)، درحالیکه برخی دیگر به فرایند متوالی رأیگیری اولیه بهعنوان اصلیترین راهی نگاه میکنند که عرصه کاندیداتوری را محدود میکند و [بهزعم آنها] معمولاً تعیین نامزد احتمالی پیش از به پایان رسیدن فرایند اولیه انتخاب میشود (هینس ، گوریان ، کرسپین ، و زورن ،۲۰۰۴؛ نوراندر ، ۲۰۰۶؛ استیگر ، دودل ، آدکینز ،۲۰۰۴). درهرصورت ارتباطات بخش بزرگی از فرایند تشریکمساعی است، زمانی که قوانین نتواند حزب را یکی کنند، اطلاعیه مشترک صادر میشود.
همانگونه که نوئل (۲۰۱۲) توضیح میدهد دستور کارهای منسجم فکری-ایدئولوژی ها-مقدم بر تشکیل ائتلافهای حزبی جدیدند. درحالیکه نوئل این ایده را برای مفهومپردازی در خصوص احزاب- بهعنوان شبکه گستردهای از بازیگران- به کار میبرد، این ایده به ما کمک میکند تا تکامل سیاستهای حزبی را بهعنوان نظام اصلاحشده نوین درک کنیم. نظامی که جایگزین کنوانسیونهای [قدیمی] شد که رقابتهای حزبی را حلوفصل میکردند. بدون رأیگیریهای متعدد، بده بستان [سیاسی میان] نخبگان و با نامنویسی کاندیداهای جدید –که برای نخستین بار موفق به کسب آراء کافی نمیشوند- احزاب مجبورند از طریق ایدههایی در مورد [برنامههای] نامزد، ائتلافهایشان را یکی کنند. زمانی که قوانین غیررسمی بهجای قوانین رسمی نامزد را تعیین میکنند بهروشنی نظارهگر انجام این کار هستیم – پیش از آنکه سهم تمام نمایندگان بهصورت رسمی تعیین شود فرایند تماماً متوقفشده است. شاید نامزدیهای، الگور و جورج دبلیو بوش آشکارترین نمونه ازایندست باشند: فرایندهای غیررسمی حزبی عرصههای مربوطهشان را از عمدهترین رقبا پاک کردند. گور در کنار دستور کار زیستمحیطی بسیار شدید، خواستار امکان استمرار [رویه] اقتصادی بیل کلینتون شد. بوش ترکیبی از محافظهکاری مشفقانه و ارتدکس را پیشنهاد داد. پیامهایی که برای تقویت هر دو کاندیدا استفاده میشد آمیزهای از درخواستها برای جناحهای ایدئولوژیک (با درجات مختلفی از موفقیت) و استقرار مراکز در احزاب بود.
بدون تردید در آغاز، ترامپ -در حزب خودش -بهصورت کاندیدایی عمیقاً بحثبرانگیز وارد موسم انتخابات ۲۰۱۶ شد. بااینوجود او موفق شد اکثریت آراء اولیه را از آن خود کند، این امر عرصه را در نظرسنجیها -تقریباً در کل موسم انتخابات اولیه- هدایت و البته هرچند در برخی موارد با اکراه، اما موفقیتهایی هم در ائتلاف نخبگان حزبی کسب کرد. تشریکمساعی حزبی ترامپ [هم] ناقص بود اما حداقل تا حدی اتفاق افتاد و این رخ نمیداد مگر اینکه ترامپ عملکرد ماهرانهای در مبارزه انتخاباتی داشته یا از حمایت سازمانی برخوردار بوده باشد. هیچکدام از آن دو صحیح نیستند. آنچه او داشت پیامی بود که در سطح وسیع منتشرشده بود و در آن از رأیدهندگان حزبی که به رأیشان نیاز داشت، درخواست کرده بود [کمکش کنند] تا نامزدی را ببرد. در این راستا، رسانههای خبری- بهاحتمالزیاد بدون هیچگونه تلاشی- نقش اصلی حزب را ایفا کردند. ما همچنین میتوانیم برخی از رسانهها را بهعنوان بخشی از شبکه حزب جمهوریخواه در نظر بگیریم. در سالهای اخیر برخی از دانشمندان علوم سیاسی نظریهای را پذیرفتهاند که احزاب نهتنها به سازمانهای رسمی محدود نمیشوند بلکه متشکل از گروههای ذینفعان و دیگر سازمانهایی میشوند که در اهداف حزب سهیماند (بون و دیگران،۲۰۱۲). به نظر میرسد که [بایستی] در ایفای نقش رسانههای محافظهکار (همچون فاکس نوز) در این ظرفیت نهادی توجه کرد. دشمنی ترامپ با سر خبرگزار فاکس؛ میگن کلی که بعد از اولین مناظره جمهوریخواهان در ۶ اوت ۲۰۱۵، آغاز شد، بخش ثابتی از موسم انتخابات مقدماتی شد و در مناظرات رودررو تلویزیونی بین ترامپ و کلی به اوج خود رسید. در آغاز موسوم [انتخابات] اولیه، تااندازهای استنباط عمومی این بود که فاکس- بهویژه در مناظرهها- همسو با اولویتهای دیگر نخبگان حزبی عمل کرده و درصدد ضربه زدن به ترامپ بود.
رویهمرفته، این دو دیدگاه نهادی یک پارادوکس قابلتوجهی را میسازند. رسانههای متنوع و غیرمتمرکز ملی با انتشار پیام ترامپ نقش تشریکمساعی را ایفا کردند. بهعبارتدیگر رسانههای خبری محافظهکار بخشی از تلاشهای سازمانی ناموفقی بودند که میخواستند مانع از آن شوند که بازیگر شورشی نامزدی را ببرد. بدون شک میتوان گفت که درس سال ۲۰۱۶ تا اندازه حائز اهمیت بود که [بهواسطه آن] ۲۰۱۶ سالی استثنایی بود که از قوانین طبیعی پیروی نمیکرد؛ اما مشاهده ما حاکی از آن است که تشریکمساعی حزبی در خصوص گروهی از بازیگرانی که در انگیزش سهم داشتند کمتر و در خصوص سازگاری پیام بیشتر بود.
سومین نقش سازمانی که رسانههای خبری بازی کردند، ظریفتر است اما درعینحال بخشی از داستان ترامپ است. ما چیزهای زیادی در مورد اینکه رفتار ترامپ بهترین توصیف از رفتاری خارج از شئون رئیسجمهوری است شنیدهایم. [این امر] بیشتر بهواسطه سخنانی از ترامپ بوده که از انواع هنجارهای اجتماعی عدول، از خشونت دفاع و ناسزا را مستقیماً نثار زنان و اقلیتها کرده است؛ اما فرض دیگری هم هست که شایان توجه است: شاید پوشش خبری ترامپ ناخواسته او را مستقیماً در میان انتظاراتی که ما از ریاست جمهوری داریم، قرارداد. زمانی که نیهان (۲۰۱۵) نوشت «(ترامپ) از آسیبپذیری ما بهره برده تا از تصوراتی که در مورد قدرت ریاست جمهوری دارد، لذت ببرد»، بسیار ظریف این امر را تعبیر کرد. نیهان عنوان میکند که این تصورات ناظر بر این امرند که ریاست جمهوری قدرت نامحدودی در اتخاذ سیاستها و کسب نتایج دارد. احتمالاً پوشش خبری که مدعاهای ترامپ در خصوص توان اجرایی رئیسجمهور را بسط داد- حتی اگر با سؤالات و انتقاد همراه باشد- به این تصور از قدرت ریاست جمهوری منجر گردید.
بهعبارتدیگر در سال ۲۰۱۶ رسانهها تنها کارکردهایی سازمانی نداشتند. آنها همچنین ارزشها و برداشتهای مرتبط با سازمان موردبحث –ریاست جمهوری- را تقویت کردند. لازم به ذکر است که این استعارههای رسانهای تصویر منفی از ریاست جمهوری ارائه می دهند-روسای جمهور بهندرت بهتنهایی سیاستی اتخاذ میکنند (ادوارد ،۱۹۸۹؛ نویشتات ،۱۹۹۰)، در عوض این کار را با کمک دیگران انجام میدهند. این تصویرسازی معطوف کردن اذهان بهروشهایی متفاوت از آنهایی است که بر قدرت ریاست جمهوری افزوده است (اسکورونک ،۲۰۰۹).
آنچه ما نمیتوانیم در این مورد بگوییم این است که آیا بازگویی و تقویت رسانههای خبریِ پیام اصلی ترامپ قادر خواهد بود تلاش نخبگان را برای تشریکمساعی بر سر یک کاندیدای واحد تحتالشعاع قرار دهد؛ اما آنچه ما از این بهعنوان اصولی برای فرضهای آتی استنباط میکنیم، این است که نقش نهادی اصلی رسانهها بیشتر از اینکه حاصل چالش آفرینی، تعهدها، چارچوبها و روایتها باشد ماحصل تکرار است.
گذشته از مورد ۲۰۱۶، اگر این امر درست باشد، این نشاندهنده واقعیتی تلخ در مورد شیوه عملکرد رسانهها در قرن بیستویک است. مفاهیم شبیه آن چیزی هستند که هارتنت و مرسیکا (۲۰۰۷) متوجه شدند و اینکه بهزعم آنها سخنرانی رئیسجمهور شبیه به «نویز سفید » است. آنها استدلال میکنند، سخنرانی ریاست جمهوری، نه اطلاعاتی [به مخاطب] میدهد و نه شهروندان را به مشارکتی هدفمند دعوت میکند.
این مشاهدهها چه نوع دستور کار پژوهشی [را پیش روی پژوهشگران] قرار میدهد؟ برخی از محققان به رویکردهای آزمایشی تمایل دارند، برخی از مدعاهایی که در خصوص پیامرسانی رسانهها هست را میتوان با آزمایشگاه و آزمایشهای میدانی سنجید. رویکردهای آزمایشی و تحلیل مشاهدهای سخنرانیها و دیگر آثار رسانهای هم ممکن است با ارتباط یابی ارزشهای مختلف با ریاست جمهوری -در مقایسه با سایر موقعیتهای سیاسی – آغاز شود. درنهایت، سبک غنی از تحلیل ایدئولوژی باقی میماند. اگر ما توجه علمی را [معطوف] به پردازش پیامهایی جناحهای مختلف درون احزاب کنیم، بهطور بالقوه چیزهای زیادی در مورد اینکه چگونه پیامها احزاب را متحد میکنند میآموزیم -البته نه اینکه به آن محدودش کنیم، [اما] آن شامل جناحهای ایدئولوژیک و مرکز ائتلاف هر حزب میشود.
درک عمومی از نقش رسانهها در سیاستهای نامزدی این است که آن را تسهیل کرده و با رأیدهندگان ارتباط مستقیم برقرار میکنند و به [نقش] سازمانها و قدرتی متمرکزند که چندان حائز اهمیت نیستند؛ اما بررسی تأثیر بالقوه رسانهها بر رقابت ۲۰۱۶ تصویر بسیار متفاوتی عرضه میدارد. جایگاه رسانههای خبری بزرگ کمک به انتشار پیامهای نامزد است، [چیزی که] در حال حاضر جنبه کلیدی تشریکمساعی حزبی است. آنها همچنین میتوانند به درک مفاهیم موجود در مورد کارکرد مؤسسات کمک کنند و به نظر میرسد که این اتفاق با هزینههایی –که مرتبط با پرسش از قدرت و کسانی که به دنبال آن هستند-همراه است.
منابع
Bawn, K., Cohen, M., Karol, D., Masket, S., Noel, H., & Zaller, J. (2012). A theory of political parties: Groups, nominations, and policy demands in American politics. Perspectives on Politics, 10(3), 571–۵۹۷.
Boyle, E. (2016, 30 March). Yes, the media bears some responsibility for Donald Trump—Here’s proof. Medium.com. Retrieved from https://medium.com/@evboyle/yes-the-media-bears-responsibilityfor-the-rise-of-donald-trump-here-s-proof-61d0c8282e5a#.vp5sdck4i
Cohen, M., Karol, D., Noel, H., & Zaller, J. (2008). The party decides: Presidential nominations before and after reform. Chicago, IL: University of Chicago Press.
Confessore, N., & Yourish, K. (2016, March 15). $2 billion worth of free media for Trump. The New York Times, The Upshot. Retrieved from http://www.nytimes.com/2016/03/16/upshot/measuring-donald-trumps-mammoth-advantage-in-free-media.html
Cook, T. E. (2006). The new media as a political institution: Looking backward and looking forward. Political Communication, 25(2), 159–۱۷۱.
Edwards, G. C., III. (1989). At the margins: Presidential leadership of Congress. New Haven, CT: Yale University Press.
Hartnett, S., & Mercieca, J. (2007). A discovered dissembler can achieve nothing great: Or four theses on the death of rhetoric. Presidential Studies Quarterly, 37(4), 599–۶۲۱.
Haynes, A. A., Gurian, P.-H., Crespin, M. H., & Zorn, C. (2004). The calculus of concession: Media coverage and the dynamics of winnowing in presidential nominations. American Politics Research, 32(3), 310–۳۳۷.
Neustadt, R. E. (1990). Presidential power and the modern presidents: The politics of leadership from Roosevelt to Reagan. New York, NY: Free Press.
Noel, H. (2012). The coalition merchants: The ideological roots of the civil rights realignment. The Journal of Politics, 74(1), 156–۱۷۳.
Norrander, B. (2006). The attrition game: Initial resources, initial contests, and the exit of candidates during the U.S. presidential primary season. British Journal of Political Science, 36(3), 487–۵۰۷.
Nyhan, B. (2015, August 25). Donald Trump, the Green Lantern candidate. The New York Times, The Upshot. Retrieved from http://www.nytimes.com/2015/08/26/upshot/donald-trump-the-greenlantern-candidate.html?_r=0
Skowronek, S. (2009). The conservative insurgency and presidential power: A developmental perspective on the unitary executive. Harvard Law Review, 122(8), 2070–۲۱۰۳.
Sparrow, B. (1999). Uncertain guardians: The news media as a political institution. Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press.
Steger, W. P., Dowdle, A. J., & Adkins, R. E. 2004. The New Hampshire effect in presidential nominations. Political Research Quarterly, 57(3), 375–۳۹۰.