انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آوایی از هزاره‌های دور

وقتی صحبت از آغاز پیدایش یک تمدن می شود سنجه های اعتباربخشی دانش ما الگوهایی را برای این ردیابی معرفی می کند. هربار با نگریستن به پس پشت خود انسان هایی را می بینیم که در یک چیز علیرغم تفاوت های فرهنگی، جهان‌بینی و زیست‌جهان‌شان با ما مشترک هستند؛ و آن موجودیتی است که با آن خود را می نامیم: انسان. انسان امروزی به رغم تمامی دژخیمی و ددمنشی‌هایی که از خود نشان می دهد و آن هم در دهه های نخستین بیست و یکمین قرن تاریخ خودانگاشته‌اش که با انواع کشتارها، جنگ ها و نسل‌کشی‌ها، هستی اش را بدان زینت می‌کند. همین انسان وقتی به نیای خود بنگرد او را وحشی می خواند و خود را صاحب اندیشه‌ای بس سترگ می داند که گویی پیمانه توسعه فرهنگی و پیشرفت‌اش چنان سرریز کرده که دارد از دیوار همان صفاتی خود را به زوال می‌کشاند که پدرانش را بدان می خواند: وحشی.
اما آنچه بعنوان مقدمه ای کوتاه ذکر شد پیش‌درآمدی برای این اندیشه است که چگونه می توان فرهنگ را سنجش کرد؟ فرهنگ یک قوم یا مردمانی در هزاره های دور و نزدیک را با چه معیاری می توان ارزیابی کرد؟ وقتی به عقب بازگردیم و به دستاوردهای مادی و غیرمادی مردمان نظر افکنیم آنچه توجه مان بدان جلب می شود میزان پیچیدگی‌هایی است که گاه با اندیشه ساده‌انگارانه ای آن را ابتدایی(در هر دو معنای صریح و ضمنی‌اش) می نامیم. انسان با گذار از دوره های گوناگون تاریخ تکامل حیات فرهنگی‌اش همواره سعی داشته تا جهان‌بینی خود را در باب حضور این جهانی‌اش را ثبت کند. برای انسان با ماهیت همزمان اندیشه‌ورز و سرشت فانی‌اش همواره دو اصل زندگی و مرگ از آغاز پراهمیت بود. چیزی که می توان آن را با واژه حضور و شیوه های بودن در جهان (به زبان هایدگری آن) تفسیر کرد. انسان به مثابه موجودی هم برسازنده جهان و هم دربرگرفته شده با آن، نخستین و تنها سپهری که با آن در تعامل بوده و هست اقلیم، زیست جهان و بطور مشخص هستی این جهانی اش است.

انسان دوره پارینه‌سنگی نیز بسان هر انسانی همواره دغدغه این برخورد و مواجهه با دنیا است. هر انسانی با هرگونه تفاوت در نگرش و ذهن با مسائلی یکسان در باب چیستی خود و جهان روبرو است. از این رو انسان برای پاسخ به تمام آن پرسش هایی که ذهن زاییده آن است به دنبال پاسخی می گردد. چیزی که در این میان جالب توجه است کارکرد دوگانه ذهن در ایجاد پرسش و توانایی آن در یافتن و یا ارائه پاسخ است و در این میان جهان بسان محرکی می تواند این اندیشه را فعال، بارور و زایا کند. برای همین هر انسانی در هر دوره تاریخ، تمام اندیشه اش را پیرامون همین حضور و شیوه های بودن طرح‌ریزی می کند. چیزی که می توان از آن با عنوان فرهنگ نام برد همین پاسخ هایی است که انسان در مواجهه با پرسش ها ارائه می کند. بطور مشخص با وجود نمونه ها از فرهنگ هایی که در دوره پارینه سنگی در دست است می توان این شیوه های بودن را در نمودهای فرهنگی آن دنبال کرد. این نمونه ها که آنها در اشکال متنوع‌شان پیشرفت می خوانیم بر ساختارها و رمزگان های مختلف و گسترده ای اشاره دارد: از نمونه های هنری با انواع تصاویر نقاشی های دیواری غارها و مجسمه سازی و ابزارها گرفته تا ایجاد مسکن هایی برون از دخمه ها و غارها، از تکنولوژیهای ساخت ابزارها تا باورهای دینی و اسطوره ای که سرتاسر یک پهنه جغرافیایی را دربرمی گیرد (که وجود پرستشگاه ها و تعدد آن نشان از این باورها دارد)، همگی نمودهایی از یک پیشرفت است. پیشرفت را نه در معنای صریح آن بعنوان مردمی که در مقایسه با عده ای دیگر برتر باشند که پیشرفت را به این معنا در نظر دارم که این فرهنگ ها در دوره پارینه سنگی از نمودهای بیشتر و ارائه پاسخ های افزون‌تری برای پرسش از چیستی حضورشان نسبت به پیشینیان خود ارائه کرده اند. برای پاسخ دادن به این پرسش که آیا می‌توان از نوعی مهبانگ فرهنگی یا بطور عام از نوعی انقلاب فرهنگی نام برد، در ابتدا به نمونه هایی از تصاویر نگاه می کنیم.

برای دیدن ادامه مطلب کلیک کنید:

honar