خیلی دور ، خیلی نزدیک نام فیلمی آلمانی به کارگردانی ویم وندرس است درباره ی فرشتگانی که در کنارانسان و در حمایت از او لحظات خود را می گذرانند و همه ی هستی شان در همراهی با انسان شکل می گیرد. خیلی دور ، خیلی نزدیک داستانی درباره ی رابطه ی انسان و عالم معنوی است . شاید عنوان فیلم رضا میرکریمی نیز تحت تاثیر این فیلم آلمانی باشد . اما این بار رابطه ی انسان و خدا مورد توجه قرار می گیرد ؛ این که این زاویه دید چه قدر تحت تاثیر امور دینی جامعه ی ایران و اسلام است نا مشخص است . این که آیا محدودیت در فانتزی پردازی درباره ی امور الهی کارگردان را برآن داشته تا به انسان و دغدغه های او درباره ی خالق بپردازد و یا آن که قصد او در این اثر به تصویر کشیدن پرسش های انسان در هاویه بوده است . ، خیلی دور خیلی نزدیک میرکریمی داستان انسان است در برابر زندگی ، انسان تنها و وقایع تکان دهنده ای که زندگی برای او به ارمغان می آورد . به شکل خاص خیلی دور ، خیلی نزدیک داستان مرد قدرتمندی است که نیازی به خدا و رویکرد مشخصی به او ندارد ، اما جریان زندگی او را در موقعیت اندیشه درباره ی خالق قرار می دهد . خیلی دور ، خیلی نزدیک داستان خدا و انسان است .
فیلم با نماهایی از جهان حقیقی آغاز می شود . تصویر شهر ، خیابان و آدم ها . پس از آن سکانس استودیو دیده می شود . جایی که واقعیت دستکاری شده و تصنعی به تماشاگران عرضه می شود . دکتر عالم ( جراح مغز و اعصاب برجسته ) مهمان برنامه است . از او می خواهند که کرواتش را در آورد . از اتاق فرمان با لحنی زننده به مجری دستور می دهند که آشپز را وادارد سریع تر صحبت خود را خاتمه دهد . مجری جلوی دوربین با احترام مطلب را به آشپز منتقل می کند . مسیح نماینده ی صلح و دوستی با خشم دست خود را از بند بیرون می کشد و با موبایل صحبت می کند . دوگانه ی ظاهر و باطن در این جا برجسته می شود . با حذف بخشی از واقعیت تحریف صورت می گیرد . مخاطب تنها جلوی صحنه را می بیند .
نوشتههای مرتبط
” آقای دکتر گره دست تون رو باز کنید شگون نداره ” ، پسر بچه ای که در خیابان به مناسبت عید دعای سال تحویل می فروشد ، تلاش خانواده ی دختر در کما برای شفا یافتن او و به زیارت امام رضا رفتن ، حتا حاجی فیروز مولفه هایی هستند که سعی در جذب نیک بختی دارند و یا برخواسته از اساطیرند . شگون و یمن برآمده از اندیشه ی مذهبی است . اندیشه ای که امور مادی خاصی را برانگیزاننده ی امر ماورایی می داند و برای امر ماورایی قدرت دخالت در سرنوشت قائل است . به گفته ى گیرتس، دین عبارت است از : نظامى از نمادها که کارش استقرار حالت ها و انگیزش هاى نیرومند، قانع کننده و پایدار در انسان ها، از طریق صورت بندى مفاهیمى از نظر کلى جهان و پوشاندن این مفاهیم با چنان هاله اى از واقعیت بودگى است که این حالت ها و انگیزش ها بسیار واقع بینانه به نظر آیند . ( همیلتون ۱۳۸۷: ٢۶۶) انسان ها نیاز دارند که جهان را معنى دار و سامان مند ببینند. آن ها نمى توانند این نظر را تحمیل کنند که جهان اساسن هرج و مرج آمیز و مبتنى بر تصادف است و براى آن ها معنا یا اعتبارى ندارد. این گونه تجربه ها، جهان را به یک هرج و مرج بى معنا تبدیل مى کنند . گیرتس این نوع تجربه ها را مایه ى سردرگمى، رنج و شر تصور مى کند. تجربه ى سردرگمى ، وقتى پیش مى آید که رویدادهاى غیر عادى یا شگفت آورى رخ دهند که هیچ یک از وسایل عادى تبیین، از عهده ى تبیین آن برنیایند. دین، پاسخى فورى براى این رخدادها فراهم مى کند و در مورد این رخدادها که به صورت هاى دیگر توضیح پذیر نیستند، تبیین قابل قبولى ارائه مى کند. گیرتس، باورداشت هاى دینى را بسان کوشش هایى در نظر مى گیرد که هدف از آن ها، توضیح پذیر ساختن رخدادها و تجربه هاى نابهنجار است. او رخدادهایى چون مرگ، خواب، و خیال ها و بلاهاى طبیعى را در مقوله ى رویدادها و تجربه هاى نابهنجار قرار مى دهد . ( همان ٢۶٧-٢۶٨) دکتر عالم که به ظاهر درگیر اندیشه ی دینی نیست سخنانش را با نام خدا آغاز می کند . دکتر عالم در مسابقات اسب دوانی شرط بندی می کند . در شرع اسلامی شرط بندی در مسابقات اسب دوانی در صورتی که فرد جزو شرکت کنندگان در مسابقه نباشد حرام است او الکل مصرف می کند و علا رغم تاهل به منشی خود آغاز یک رابطه را پیشنهاد می کند . او متعلق به طبقه ی فرهنگی فرادست است . رفتاری متشخص دارد . در سکانس ناهار خوردن با پسر بیمار همکارش از نوع رفتار پسر بیمار مشمئز می شود . پسر بیمار مردسالار است . او اندیشه اش را با کلمات سخیفی بیان می کند : ” همه ی مرد ها از بوی ادکلن و موی این ضعیفه ها لو می رن ، ما از آروغ سر سیری ” دکتر عالم پس از جلسه ناراحتی خود از هم نشینی با فرد ” نو کیسه ” را به همکارش منتقل می کند . اما در عمل تفاوتی میان رفتار دکتر عالم و مرد نو کیسه وجود ندارد . هر دو آن ها برای زنان هویت انسانی قائل نیستند و خیانت می کنند . تنها ظاهر آنان : پوشش و نوع رفتارشان متفاوت است . بازنمایی آنان تنها تفاوت آن هاست .
دکتر عالم جراح مغز و اعصاب است او بارها وبارها شاهد مرگ بیمارانش بوده است و توانسته است در کنار آن زندگی شخصی اش را سپری کند اما در اوایل داستان در می یابد که سامان دچار تومورمغزی بدخیم است .
بشر هنگامی که می خواهد با خداوند سخن گوید به کائنات نگاه می کند و دست ها را بالا می گیرد . در ناخودآگاه او کائنات به عنوان مکانی برتر و شاید در حرکتی نمادین مقر خداوند است . پیامبر اسلام در عروج خود همراه جبرئیل به آسمان سفر می کند . کتاب سفر به کائنات نشانی است از سفر دکتر عالم به عالم ملکوتی و نام قهرمان داستان شاید در توجهی است که داستان در پیوند عالم مادی و معنوی به کار بسته است . « در داخل حدود مقدس، جهان نامقدس برتر بوده است . در اکثر سطوح باستانى فرهنگ این امکان برترى با تصورات متفاوت یک گشودگى دلالت شده است ؛ این جا، در حصار مقدس ، ارتباط با خدایان ممکن ساخته است؛ از این رو در مى باید به جهان بالا باشد، که از آن خدایان بتوانند به زمین نزول کنند و انسان به طور نمادین بتواند به آسمان صعود کند . … هر مکان مقدسى بر قدوسیت و فیضان مقدسى که موجب جدایى مرزى از قلمرو کیهانى اطراف مى شود و آن را از نظر کمیت متفاوت مى سازد ، دلالت دارد .» ( الیاده ۱۳۷۵: ٢۴) دکتر عالم به مثابه ی یک انسان ترکیبی است از دو عالم ، با همه ی تردید ها ، هوس ها و معنویتی که در جریان داستان در او بیدار می شود . ابتدا سازگاری او با افرادی که می بیند کم است ؛ نگاهی حساب گرانه و از بالا دارد . در طی این سفر نگاه او تغییر می کند . از سوی دیگر در کویر انسان به آسمان نزدیک تر است . گروه های ستاره شناسی برای دسترسی واضح تر به کویر سفر می کنند . کویر در این داستان مدخلی برای شناخت خدا در نظر گرفته شده است . در برخورد با روحانی در جاده ی خاکی دکتر عالم ابتدا پیش داوری می کند و در واکنش به رو حانی که از ذهن خلاق خارجی ها در تولید خودرو و تکنولوژی تمجید می کند ؛ می گوید : ” حیف که آن ها به جهنم می روند .” روحانی برای او روشن می سازد که که دید تک بعدی به موضوع ندارد. سپس اشاره به نجوم و پیش گویی می کند . ” شما نمی توانید باور کنید . شما که این چیزها را ندیده اید .” فردی که تجربه ی دینی نداشته است نمی تواند ماجرا را درک کند . تجربه ی دینی برای دیگری قابل توضیح نیست . « مردم در سنت هاى دینى متعدد و متنوع ، مدعى تجربه ى خداوند ، نیروانا یا برهمن هستند و احساس مى کنند که این قبیل تجربه ها به زندگى شان معنا و جهت مى بخشد . »( پترسون و … ۱۳۷۶: ۳۶) غالبن نیازى به تجلى خدا یا قدوسیت نیست ؛ صرفن علامتى براى اشاره به قداست یک مکان کفایت مى کند .( الیاده ۱۳۷۵: ٢۵)
مواجهه با مرگ برای آدم ها متفاوت است و با جهان بینی آن ها ارتباط دارد . روحانی با آرامش مرگ را می بذیرد . بیماری هزینه ی فراوانی برای چند ماه زندگی بیشتر می پردازد . سادگی ، صمیمیت ، هم یاری و بی تکلفی مردم کویر در تقابل با مولفه های مادی و منفعت طلبانه ی شهر نشینان قرار می گیرد . بازنمایی این گونه است : آدم ها در کویر به خدا نزدیک ترند . معماری ملکوتی مهمان سرا توقف گاهی است که دکتر عالم را برای ورود به تجربه ی دینی اش آماده می کند . شاگرد او که از پیشرفت چشم پوشی کرده و به منطقه ای محروم برای خدمت آمده است . عمو رحیم که ماندن کنار خانواده در لحظه ی تحویل سال را به پول کلانی که همراهی با دکتر عالم برایش فراهم خواهد کرد ؛ ترجیح می دهد ؛ ارزش های دیگری را برجسته می کند که بر معنویت استوار است . دکتر عالم همراه دکتر نسرین تازه کار به ویزیت بیماری می رود که توانی برای پرداخت هزینه به او ندارد . دکتر عالم وارد مرحله ای جدید می شود . او بی چشم داشت عملی خیرخواهانه انجام می دهد .
پس از حمله ی عصبی که برای سامان پیش می آید . شاگرد سعی می کند با یاد خدا دکتر عالم را آرام کند : شما باید امیدوار باشید ، خدا بزرگه ” اما دکتر عالم واکنش تندی نشان می دهد : ” خدا ، آره خدا خیلی بزرگه خودمون ساختیمش که هر وقت تودردسر افتادیم یک برسه و بگه خدا خیلی بزرگه ” رویکرد اصلی دانش به دین نیز این گونه می اندیشد . اما فیلم این رویکرد را در ادامه ی روایت به پرسش می کشد . تجربه ی امر دینی از سوی دانش پیوسته نادیده گرفته شده است . ” اما اشکالش اینه که زیادی بزرگه ” ” من با این دستام خیلی ها رو از مرگ حتمی نجات دادم اما ندیدم سو کله ی خدا او طرفا پیداش بشه ، اونایی هم که زیر دستام مردن آدمایی مثل تو انداختن گردن خدا ، خدا خواسته ، خدا ارحمن راحمینه ، خدا چرا به من کمک نمی کنه ، حالا که این بچه به کمک احتیاج داره ، چرا از این دستا کاری برنمیاد .” با این جملات دکتر عالم مرحله ی دیگری را می گذراند . او خدا را می پذیرد اما از او به دلیل بی تفاوتی اش نسبت به انسان و دور از دسترس بودنش شکایت می کند .« پیتر برگر معتقد است : دین یک کار انسانى است که عالمى مقدس از طریق آن استقرار مى یابد و کوشش جسورانه اى است براى آن که سراسر گیتى براى انسان معنى دار شود. برگر نشان مى دهد که دین، چگونه جامعه ى بشرى را با این عالم مقدس مرتبط مى کند و چگونه جامعه ى بشرى را در تصویر جهانى گسترده ترى قرار مى دهد و طى این فرایند، نظم اجتماعى را مشروع مى کند. این مشروع سازى، ممکن است صورت هاى گوناگونى داشته باشد، اما از این طریق، ساخت هاى شکننده و گذراى ناشى از فعالیت بشرى، حالتى از امنیت و دوام غایى به خود مى گیرند. از جهت دیگر مفاهیم دینى جهان، با یک رشته فرایندهاى خاصى که به تعبیر برگر،” ساختار موجه نمایى” را مىسازند، اعتبارشان را حفظ و تحکیم مى کنند. این ها، همان فرایندهایى اند که فرایندهاى دینى از طریق آن ها تقویت، ترویج، دفاع یا فرض مى شوند. اگر این ساختار موجه نمایى تضعیف شود یا از بین برود، تسلط اعتقادهاى دینى بر اذهان انسان ها به آسانى از دست مى رود( همیلتون ۱۳۸۷: ۲۷۳) .
در مجموع باید گفت دین با سه مسئله ى سردرگمى، رنج و شر سروکار دارد و مى کوشد آن ها را تشخیص دهد و انکار مى کند که این مسائل، ویژگى بنیادى کل جهان به شمار مى آیند؛ و با ارتباط دادن این مسائل با قلمرو گسترده ترى از واقعیت ، در صدد است آن را معنى دار کند . ( همان ٢۶٩)
در ادامه ی راه دکتر عالم در بیابان تنها و بدون سوخت به دام می افتد . دانش ، ثروت و امکاناتش ( خودرو مجهز) قدرت خود را از دست می دهند. طوفان شن در می گیرد . او در خودرو زیر شن ها مدفون می شود و نا امید به انتظار مرگ می نشیند . در این لحظات پایانی او فیلم دوربین را مرور می کند ، اما به ناگاه فیلم ها از زمان حال به گذشته ی دور می روند . وجود تصویر گذشته ی دور در دوربین معقول نیست تنها می توان آن را به عنوان توهمات فردی تنها در بیابان که در انتظار مرگ است ؛ توجیه کرد . در انتها دست سامان از سقف کاذب خودرو پایین می آید و او را نجات می دهد . سامان می تواند فرستاده ای از جانب خدا باشد . فرستاده ای که خلوص کویر را درک کرده است .
روایت در بستر چند مناسبت می گذرد : چهارشنبه سوری ، عید و تولد پسر دکتر عالم ( سامان ) .)
منابع :
ارغون ، محمد و لوئی گارده / اسلام دیروز ، فردا / مترجم محمد علی اخوان / تهران : اخوان خراسانی ، ۱۳۹۱
الیاده، میرچا/ مقدس و نا مقدس / ترجمه ى نصرالله زنگوئى / تهران : سروش ١٣٧۵
پترسون ، مایکل و دیگران / عقل و اعتقاد دینى : درآمدى بر فلسفه ى دین / ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى / تهران : طرح نو ١٣٧۶
رهبری ، مهدی / معرفت و قدرت : معمای هویت / تهران: کویر۱۳۸۸
شایگان ، داریوش / در جست و جوی فضاهای گمشده / تهران : فرزان روز ۱۳۹۲ چاپ اول
فکوهى ، ناصر / مبانى انسان شناسى / تهران : نى ١٣٩١
همیلتون، ملکم/ جامعه شناسى دین/ ترجمه ى محسن ثلاثى / تهران : ثالث ۱۳۸۹
هیلنز،جان راسل/ اساطیر ایران / مترجم اسمائیل قهرمانى پور/ تهران : سمیر ١٣٨٨
¢ www.anthropology.ua.edu/cultures ( The University of Alabama – Department of Anthropology )
nasrinriahi30@yahoo.com