کتاب «زنانگی و بدن: نگاهی جامعهشناسانه به بلوغ»، نوشته، خانم منصوره موسوی، سال ۱۳۹۵ توسط انتشارات مروارید منتشر و در چند نوبت تجدید چاپ شد. انتشار کتاب جدیدی از ایشان در سال ۱۳۹۷ با عنوان «تابوی زنانگی» توسط همان انتشارات؛ بهانهای شد تا یادداشتی در رابطه با این دو کتاب بنویسم. اما به دلیل مشغلههای کاری، «اندکی این مثنوی تأخیر شد» و اینک فرصتی پیش آمد که تقدیم عزیزان نمایم.
نگارش کتاب توسط زنی پژوهشگر و تجربهی زیسته می تواند به درون فهمی موضوع کمک کند. مهمترین ویژگی هر دو کتاب، سنخیت و همخوانی بین محقق و موضوع تحقیق و – به تعبیر ویلهلم دیلتای- ترکیب دونوع تجربهی زیسته و آگاهانه است. از آنجا که منطق روش کیفی مبتنی بر اکتشاف و درون فهمی پدیدههاست، تجربهی زیستهی پژوهشگر، رکن اصلی این درونفهمی بهشمار میرود. تجربهی زیسته سبب انتقال زیستجهان افراد به حوزهی علم میشود. تجربهی اندیشیده نیز به قاعدهمند نمودن درونفهمیها و تبیین نظری آنها یاری میرساند. تجربهی زیسته حاصل تجربهی درونی و تجربهی آگاهانه حاصل تجربهی بیرونی است. اولی مبتنی بر زیستن معنی است که از دل زندگی فرد برمیخیزد و دومی مبتنی حصول آگاهی و تقدم آن بر زیستن پدیده است.
نوشتههای مرتبط
یکی از سهلانگاریها و مشکلات موجود در جامعه، تصمیمگیری مردان در خصوص مسایل زنان است. به عنوان مثال، در بسیاری از مواردی مشاهده شده که ترکیب جنسیتی جلساتی که با موضوع پوشش زنان (حجاب) برگزار شده با غالبیت مردان است به گونه ای که مثلاً حدود سه چهارم جلسه را مردان و یک چهارم آن را زنان تشکیل میدهند. به راستی یک مرد چه تجربهی زیستهای از پوششی نظیر چادر یا دوران بارداری دارد؟ حتی اگر یک مرد، آجری بر شکم خود ببندد باز نمیتواند به تجربهی زیستهی یک زن باردار پی ببرد. مردان راوی تجربیات زنانهای هستند که شنیدهاند. آنان – به تعبیر مُثُل افلاطون – روگرفتی از واقعیت جهان زیرین را بیان میکنند در حالی که اصل واقعیت در جهان برین است.
مجری بسیاری از پژوهشهایی که با محور مسایل اجتماعی زنان انجام شده، پژوهشگران مرد بودهاند. آنان با اتکا به تجربهی آگاهانه و اندیشیده، قدم در میدان تحقیق نهادهاند و همین امر سبب شده که تنها بخشی از واقعیت را ببیند. نظیر دیدن قسمتی از یک کوه یخی که بیرون از آب است.
به نظر شما به جز یک زن محقق چه کسی میتواند در سخن آغازین کتاب این چنین از زنان سخن بگوید:
«وقتی نوشتن کتاب را شروع کردم و در ابتدای مصاحبههایم با زنان بودم، اهمیت و گستردگی آن را تا حدی که بعداً با آن روبرو شدم، تصور نمیکردم. وقتی صدای زنان را ضبط میکردم، انگار صدایی به صداهای جهان اضافه شده بود. غلو نمیکنم، این صدای زنانی بود که هر کدام نمونهی خاص خودشان بودند، ضمن اینکه از درد مشترکی سخن میگفتند؛ زن بودن. وقتی ضبط را روشن میکردم تا دوباره به صداها گوش کنم و گفتوگوها (مصاحبهها) را روی کاغذ بیاورم، این صدای زنان بود که به گوش میرسید. صداهایی که گاه دلم را میلرزاند و اشک به چشمانم میآورد و گاه به من قوت قلب میداد. آنها ضعیف بودند، شکننده بودند، شکست خورده بودند، قوی بودند، ایستاده بودند، ساخته بودند، فرار کرده بودند، عشق ورزیده بودند و … نمی خواستم این صداها خاموش شوند. میخواستم شنیده شوند. میخواستم جامعه را از چشماندازی زنانه تفسیر کنم. این که زنان معنای زندگانی خود را چگونه در مییابند و موقعیت خود را به عنوان یک انسان چگونه تجربه میکنند و میزیند» (موسوی، ۱۳۹۷: ۷).
ویژگی دوم هر دوکتاب، نگاه تلفیقی مؤلف در تدوین چارچوب مفهومی است. نویسنده، سه حوزهی مردمشناسی ، جامعهشناسی و روانشناسی را در یکدیگر ترکیب نموده است. به عبارتی دیگر، پدیده را هم در سطح خُرد و هم در سطح کلان و با نوعی منطق مثلثسازی (Triangulation) مورد توجه قرار داده است. (البته در خصوص میزان توجه مؤلف به مبانی تلفیق، در سطور آتی خواهیم پرداخت) این ویژگی، مؤلف را به سمت نوعی جامعهشناسی مردممدار سوق داده است که از خروجی آن، تلفیق بین حوزهی نظر و عمل است. تلفیقی که به نوعی «توصیف ژرف» منتهی شده است. وی به تعبیر اشتروس که اعتقاد دارد کار یک مردم شناس مانند کار یک زمینشناس است که باید رگهها و گسلها را بیابد، در پی سنخشناسی مواجهاتی است که جامعه با زنان داشته است.
ویژگی سوم هر دو کتاب، مفصلبندی (Articulation) مناسب مفاهیم نظری با مشاهدات تجربی است. در پژوهشهای مختلفی مشاهده شده که چارچوب نظری و مفهومی تحقیق، تنها نقش «زینه المجالس» را ایفا میکند و نوعی گسیختگی بین مفاهیم و سازههای نظری و یافتههای تجربی دیده میشود. اما در این دو کتاب، مؤلف به خوبی توانسته است شواهد تجربی را با مفاهیم نظری چفت و بست کند. البته در این مفصلبندی، شاهد تحمیل مبانی و مفاهیم نظری بر دادههای تحقیق نیستم و «دادهها به سخن درآمده» و با مفاهیم نظری همآوا شدهاند.
ویژگی چهارم هر دو کتاب، نثر شیوای مؤلف است. وی توانسته روایت زنان و اجتماعی شدن امر جنسی را بدون هیچ لکنتی و در فصاحت و بلاغت لازم مطرح نماید. چنین شیوایی و روانی نگارش در کنار رعایت سیر روایت، به خط داستانی (Storyline) انجامیده که میتوان از لابلای سطور آن، سخن زنانی را شنید که روای محدودیتها و محرومیتهای اجتماعی شدهاند. چنین قلم دردمندی، برایند اتحاد بین محقق و موضوع تحقیق است. برایند رسالت اجتماعی مؤلفی است که نه از برج عاج که از بسیط خاک به موضوع مینگرد و موضوع برای او عین زندگی است. آنجا که مینویسد:
هنوز صدای زنی که یک روز صبح از سیستان و بلوچستان زنگ زد، در گوشم میپیچد: شنیدهام قرار است کتابی در بارهی زنان بنویسید، میخواهم با شما حرف بزنم، نمیخواهم به من کمک خاصی بکنید. فقط صدای مرا به گوش همه برسانید (موسوی، ۱۳۹۷: ۱۴).
این نثر شیوا با زاویهی دید اول شخص مفرد، نوشته شده است. معمولاً در نثر علمی ، زاویهی دید مؤلف سوم شخص است اما در مطالعات کیفی که محقق حضوری مستمر در میدان داشته است، محقق نقش راوی را بازی میکند. در مقالهی «جنگ خروس در بالی» شاهد روایتی از زبان «کلیفورد گیرتز» هستیم در کتاب «ما ایرانیان» نیز دکتر مقصود فراستخواه از این شیوهی روایت استفاده نموده است.
ویژگی پنجم کتابها آن است که: انتخاب اطلاعرسانها از استانهای مختلف کشور (خصوصاً در کتاب تابوی زنانگی) و پرهیز از شتابزدگی در انجام پژوهش کیفی است. کتاب تابوی زنانگی حاصل سه سال کار فشردهی کیفی با بهرهگیری از تکنیک مصاحبه است. مشارکتکنندگان از روستاها و شهرهای استانهای آذربایجان شرقی، اصفهان، ایلام، بوشهر، تهران، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، خوزستان، سیستان و بلوچستان، فارس، لرستان، کردستان، کرمان، کرمانشاه، گلستان، گیلان، مازندران، مرکزی، هرمزگان، همدان، یزد و مشهد (یک مصاحبهی گروهی ده نفره) انتخاب شدهاند و با توجه به اصل بسندگی که از طریق اشباع (Saturation) حاصل شده، توان «انتقالپذیری» (Transferability) تحقیق را افزایش داده است. حضور مداوم محقق در میدان تحقیق و ربط ارزشی او با موضع، باعث ارتقای «اطمینانپذیری» (Credibility) شده است.
ویژگی ششم، التفات نویسنده به مفاهیمی است که گرانیگاه حوزههایی نظیر جامعهشناسی جنسیت و جامعهشناسی بدناند نظیر «بدن زیسته» و «بدن غایب». «به نظر برخی از متفکران، بدن به رغم حضور در تجارب روزمرهی ما در این بست غایب است و تنها وقتی از حضور بدن آگاه میشویم که نوعی درد یا ناراحتی، بدن غایب را به بدن حاضر بدل کند. بدن زیسته هم ساخته و هم سازندهی جهان زندگی است. به شکلی معنادار، بدن زیسته به ما کمک میکند تا جهان را آن گونه که تجربه میشود، بسازیم. ما قادر نیستیم معانی و اشکال و ابژهها را بدون ارجاع آن به نیروهای بدنی که با آنها درگیر هستیم مثل احساس، زبان، آرزوها و … درک کنیم. بدن زیسته تنها یک شیء در این جهان نیست، بلکه راهی برای بودن در جهان است (موسوی، ۱۳۹۵: ۲۴-۲۳).
الف) یادداشتی در خصوص کتاب زنانگی و بدن
در این بخش، چند نکته در خصوص کتاب «زنانگی و بدن» تقدیم مینماییم:
روششناسی
در کتاب «زنانگی و بدن» ادعای محقق بر آن است که از روش نمونهگیری تصادفی استفاده نموده است (رک: موسوی، ۱۳۹۷: ۱۵) در حالی که میدانیم مطالعات کیفی مبتنی بر نمونهگیری هدفمند (purposive sampling) است. پژوهشگر، اطلاعرسانها (informant) را بر اساس ویژگیهای مورد نظر انتخاب میکند چون در غیر اینصورت امکان بسندگی و کفایت دادهها از طریق اشباع نظری (Theoretical Saturation) و اشباع دادهها ( Data Saturation) محقق نخواهد شد.
در کتاب «تابوی زنانگی» محقق مشارکتکنندگان خود را از بین زنان ۱۸ تا ۵۰ سال برگزیده است. مبنای انتخاب هدفمند او آن است که هجده سالگی به نوعی پایان سنین کودکی و پنجاه سالگی هم پایان سالهای جوانی است (رک: همان :۱۱) و این در حالی است که اطلاعرسان شماره ۱۰۵ او خانمی است از خراسان شمالی که اکنون چهارده سال دارد و در سن دوازده سالگی ازدواج نموده است (رک: همان:۱۹۱). البته با توجه به دقت عمل پژوهشگر، احتمال دارد که ۱۴ سال از ازدواج مورد یاد شده گذشته و اکنون وی در سن ۲۶ سالگی قرار دارد.
از خودبیگانی از بدن
یکی از مفاهیم مرکزی هر دو کتاب، «ازخودبیگانگی از بدن» است. تقابل بین «خود» و «بدن» در ترکیب یاد شده، معرف نوعی کژتابی معنایی است. از خودبیگانگی حالتی است که به تعبیر مارکس، آدمی مقهور محصول کار و تولیدات خویش است که عینیت و شیئیت یافته و به صورت نظام اجتماعی ـ اقتصادی در آمدهاند، تا بدانجا که هر گونه اختیار، اراده و کنترل از او سلب و فرصت خودشناسی از او ساقط میشود. از نظر اریک فروم نیز از خود بیگانگی، انفصال از مفهوم من واقعی یا ضمیر حقیقی است.
در عبارت «از خود بیگانگی از بدن» شاهد نوعی دوانگاری بین «خود» و «بدن» هستیم. بی شک چنین تفکیکی نیازمند مبانی معرفتی خاصی است که در هر دو کتاب ارائه نشده است. در مفهوم «از خود بیگانگی» فرد از «خود» «بیگانه» میشود پس غایت اصلی «بیگانگی» است. بر این اساس مفهوم «بیگانگی از بدن» مناسبتر از عبارت «از خود بیگانگی از بدن» است. چون نویسنده در پی آن بود که اثبات کند، اطلاعرسانها با بدن خویش بیگانهاند یا به عبارتی دیگر، آنان را در وضعیت بیگانگی از بدن قرار دادهاند.
در صفحه ۲۱ کتاب «زنانگی و بدن» اندیشهی دوپارهگی جسم وجان را تفکری اساطیری دانسته و مدرنیته – به تعبیر وبر – آمده است که از چنین اساطیری افسونزدایی کند. «از همهی اسطورهها و باورهایی که انسان را دوپاره میخواست و او را با طبیعت بیگانه میانگاشت».
تفکر دوآلیستی پیشتر از آن که اساطیری باشد تفکری است تاریخمند که مبتنی بر مبانی وجودشناسی و معرفتشناسی خاصی است و پیشینهی آن به آراء افلاطون و ارسطو و سایر اندیشمندان از جمله متفکرین مسلمان برمیگردد. در ادبیات فارسی نیز تقابل بین جسم و روح تقابل بین تعلق و رهایافتگی است. جسم زنجیر روح است و مانع پرواز او. جسم مظهر تعلقاتی است که آزادی آدمی را محدود میسازد. جسم مظهر قوای شهوانی مهار نشده است، لذا دون شمردن جسم به معنی دون شمردن تعلقاتی است که انسان را دایرهی انسانیت خارج میسازد. انسانی که آمده است تا از همهی امکانات و مواهبی که در اختیار او قرار دادهاند – از جمله بدن – برای کمالجویی بهره بگیرد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (حافظ)
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت (سعدی)
در صفحه ۴۲ کتاب «زنانگی و بدن» آمده است که:
«بدن زنانه در دوران بلوغ باعث شرمساری نیز میشود. رشد اندامها و سیکل ماهانه به خاطر این که همراه با القای نقشهای جنسیتی خاص و نقشهای جنسی مبهم است، حس ناخوشایندی و عدم رضایت را در دختران نسبت به بدن بر میانگیزد» (موسوی، ۱۳۹۵: ۴۲).
تحلیل نویسنده منطبق بر شواهد موجود در جامعه است. در برخی از مناطق کشور یکی از مهمترین عوامل قوز پشت دختران و زنان، پنهان کردن اندامهای زنانه است که بعدها سبب پدید آمدن نارساییهایی در اسکلتبندی آنان و بیماریهایی نظیر دیسک کمر میشود. البته این موارد به نحوی دیگر در پسرانی که به سن بلوغ میرسند نیز خود را نشان میدهد. شرمساری آنان از انجام غسل واجب و انجام آن به لطایف الحیل ، شرمساری آنان از دورگه شدن صدا و سبز شدن پشت لبهاشان از این قبیل است.
در صفحهی ۵۰ کتاب «زنانگی و بدن» آمده است:
با انواعی از جوامع نیز روبروییم که ویژگیهایی از مدرنیسم و سنت را با هم ترکیب کردهاند که این ترکیب، گاه بسیار نامتناسب و نامتقارن است. این جوامع از ساختار دوگانه و گاه چندگانهای برخوردارند که نمیتوانند الگوهای مناسبی برای کنشگران فراهم آورند. وجود چنین ساختاری در جامعه ایران، بلوغ دختران را دچار بحران کرده است زیرا برای جامعهپذیر کردن دختران، چشم به اهداف مدرن (با تعریف متناقضی از مدرنیسم) دارد و از طرف دیگر از راهکارهای سنتی (بازهم با تعاریف چند وجهی و متناقض سنت) بهره میجوید (موسوی، ۱۳۹۵: ۵۱-۵۰).
چنین یافتهای با شواهد تجربی منطبق است و این ناهمخوانی بین نظام معنایی سنتی و مدرن نه تنها دوران بلوغ دختران را با بحران مواجه ساخته که منشاء آسیبهای اجتماعی دیگری نیز است. به عنوان مثال یکی از دلایل خشونت خانوادگی در مناطق غرب کشور، ناهمترازی بین نظام معنایی مردان و زنان است. مردان بر ارزشهای مردسالارانه و قیممابانه هنوز باورمندند در حالی که تحولات پدید آمده در جوامع باعث تغییر نظام معنایی زن و باورمندیاش به این که او نیز صاحب حق و حقوقی است گشته است و او را در وضعیتی قرار داده که مردسالاری را برنمیتابد و همین امر سبب تعارض بین دو نظام معنایی گشته که اولی (مرد) میل به ماندگاری و دومی (زن) میل به تغییر دارد و تصادم و تعارض، پیامد این ناهمخوانی است که در اشکالی از خشونت نظیر خشونت خانوادگی و خودکشی نمود مییابد.
یکی از مبانی چارچوب مفهومی کتاب «زنانگی و بدن»، تحلیل طبقاتی آگاهی دختران از وضعیت بدن خود بر اساس آراء «پییر بوردیو» است. مارکس بر این باور است که طبقه شامل کسانی است که از پایگاه اقتصادی مشابهی بهرهمندند در حالی که بوردیو اعتقاد دارد «طبقه» شامل تمام کسانی است که «عادتوارهی» (Habitus) مشابهی دارند. بوردیو در کتاب «تمایز» (Distinction) سلایق، ذائقه و مصرف طبقات را بر اساس محور ترکیب سرمایه تبیین میکند. محور ترکیب سرمایه از تلاقی محور «سرمایهی اقتصادی» و محور «سرمایهی فرهنگی» تشکیل شده است هر دو محور یاد شده دارای نقاطی از کمترین میزان تا بیشترین میزان میباشند. بر این اساس میتوان شاهد چهار منطقه در محور ترکیب سرمایه و نقاط بیشماری که حاصل تلاقی دو سرمایه فرهنگی و اقتصادی با میزانهای مختلف است.
محقق در صفحه ۶۵ کتاب «زنانگی و بدن» اظهار نموده: آگاهی نسبت به مسایل مربوط به بلوغ نیز در بین دختران روستایی و طبقات پایین شهری بیش از طبقات بالای شهری است (موسوی، ۱۳۹۵: ۶۵). میزان دانستگی دختران از وضعیت بدن خود به میزان سرمایهی فرهنگی و اقتصادی خانوادهی آنان بستگی دارد. هر چند محقق به گونهای مستتر به این امر اشاره کرده اما انتظار آن میرفت که تحلیلی نظیر تحلیل بوردیو در کتاب «تمایز» ارائه مینمود تا صبغهی جامعهشناختی کتاب پررنگتر میشد.
نویسنده در صفحهی ۷۲ کتاب «زنانگی و بدن» اشارهای بسیار گذرا به «سرمایه جنسی» «کاترین حکیم» داشته است در حالی که با پرداخت بیشتر به سرمایه جنسی و قرار دادن این نوع سرمایه در کنار سرمایههای سهگانه بوردیو و تلفیق آنها میتوانست سطح تحلیل جامعهشناختی کتاب را عمیقتر نماید.
در جای جای کتاب «زنانگی و بدن» ، نویسنده به پیشینههایی اشاره داشته که تنها در حد یک ارجاع ساده به آنها اکتفا نموده است. مثلاً در صفحه ۷۳ اظهار داشته: «در بیشتر مذاهب و تفکر مذهبی وجود دارند که در صدد محدود کردن و یا نادیده گرفتن لذتمندی بدن بودهاند» (موسوی، ۱۳۹۵: ۷۳). اگر نویسنده به شاهد مثالهایی در پاورقی اشاره میکرد به اعتباربخشی تحلیل خود بیشتر مدد میرساند. در صفحه ۷۵ نیز آمده است : در اسطورهها و باورهای دینی، نه تنها بدن و جسم جایگاه شیطان و عرصهی گناه است که بدن زن، در این رابطه نقش پر رنگ و مضاعفی در گمراهی مردان ایفا میکند (موسوی، ۱۳۹۵: ۷۵). اینگونه سطور نیز نیازمند ارجاع اساطیریاند. نگرانی محقق از حجیم شدن کتاب باعث شده که دست به حذفهایی بزند که جای خالی آنها احساس میگردد.
در صفحهی ۸۸ کتاب «زنانگی و بدن» مطلبی از «سولیس» ذکر شده که با شواهد تجربی موجود در جامعه منطبق است. «سولیس خاطر نشان میکند پسران، دختران را در حوزهی عمومی با برچسب «بی بند و بار» تهدید و کنترل میکنند. در پسران، خوشگذرانی لازمهی جوانی است، اما برای دختران منجر به برچسبهای توهینآمیزی میشود) (موسوی، ۱۳۹۵: ۷۳). در جامعه نیز مشاهده میشود که بر چسبهای زنانهای چون «فاحشه» و «روسپی» وجود دارد اما بسامد این برجسبها برای مردان بدکار بسیار کمتر از زنان است. جامعه نیز برخورد مسامحتآمیزتری با مردان زنباره نسبت به زنانی دارد که مرتکب روابط جنسی خارج از شرع میشوند.
در صفحهی ۸۸ کتاب «زنانگی و بدن» این تحلیل ارائه شده که :
«در خیابانها و مکانهای عمومی زنان مجبورند برخی قوانین نانوشته را رعایت کنند. قوانینی مانند برگشت به خانه قبل از تاریکی هوا، رفت و آمد به همراه یک مرد، دوری جستن از نقاط تاریک و کم رفت و آمد و … چنانچه زنی این قوانین نانوشته را رعایت نکند، ممکن است با انواع خشونتهای کلامی، روانی، جنسی، حتی ربوده شدن و قتل مواجه شود (موسوی، ۱۳۹۵: ۸۸).
شواهد تجربی موجود مؤید مطلب فوقالذکر است اما اگر نویسنده به تحلیل جامعهشناختی «جامعهی سرشار از نا امنی» و «نا امنی بدن زن» میپرداخت سطح تحلیل او ارتقاء مییافت. سراجزاده و همکاران در پزوهشی با عنوان «پوشش زنان و احساس امنیت در فضاهای عمومی» اظهار داشتهاند:
زنانی که در فضاهای عمومی پوشش بیشتری دارند کمتر قربانی خشونتهای جنسی میشوند و از امنیت بیشتری برخوردارند. اما احساس امنیت جنسی با نوع پوشش رابطهای ندارد و زنان با هر نوع پوششی به یک میزان نگران مواجه شدن با آزارهای جنسیاند (سراجزاده و همکاران، ۱۳۹۵).
.ب) یادداشتی مختصر در خصوص کتاب «تابوی زنانگی»
خانم منصوره موسوی در کتاب «تابوی زنانگی»، پختهتر و مسلطتر از کتاب پیشین خود (زنانگی و بدن) ایفای نقش نموده است. البته این امر از دو لحاظ طبیعی مینماید. نخست اینکه، ماهیت کتاب اول (زنانگی و بدن) مبتنی بر مباحث نظری و به نوعی چارچوب نظری و مفهومی برای توصیف «امر زنانه» است. اما مطالب کتاب دوم (تابوی زنانگی) برایند پژوهشی میدانی است که در آن «امر زنانه» یا به تعبیر نویسنده «امر جنسی زنان» از لابلای سطور مصاحبهها بازنمایی و برساخت شده است. و دوم این که، محقق در کتاب دوم وارث تجربیاتی است که افق دید و قلم او را گستردهتر نمودهاند.
محقق اظهار نموده که با رویکرد کیفی به بررسی توصیفی امر جنسی زنان از نگاه جامعه شناسی بدن با تکیه بر مصاحبهها و نوشتارهای مدون که در این زمینه جمع آوری نموده، اقدام کرده است (موسوی، ۱۳۹۷: ۱۳). اما نوع روش کیفی خود را مشخص نکرده است که آیا قصد دارد پدیدارشناسانه به موضوع نگاه کند یا از منظر تحلیل تماتیک می خواهد امر زنانه را بازنمایی کند یا…
فصل اول کتاب با عنوان «جامعه شناسی امر جنسی» راوی این گزاره است: «امر جنسی یک امر اجتماعی است». نمونه گیری هدفمند محقق در این فصل از بین زنانی است که تجربه ی خشونت داشته و اسیر امر مردانگی بوده اند. در تمام نقل قوهای مستخرج از مصاحبه ها (کامنت هاا) زنان اطلاع رسان، کامنتی مبتنی بر رضایت احدی از آنان از زناشویی و درک متقابل وجود ندارد. به عبارتی دیگر، محقق تنها به بازنمود نیم رخی از پدیده اقدام کرده است. در سطور پیشین گفتیم که تجربه ی زیسته ی محقق از امر زنانه، توانایی او را در درون فهمی پدیده دوچندان نموده است و در این بخش باید اذعان کرد که محقق می توانست با «اپوخه» کردن (تعلیق و در پرانتز گذاشتن تعلقات و ارزش های زنانه) تصویر کاملتری از امر زنانه و امر جنسی ارائه نماید. به عبارتی دیگر، عنوان فصل اول «جامعه شناسی امر جنسی» است. تقلیل جامعه شناسی به موضعی خاص نظیر رویکردهای فمنیستی، جامعیت تحلیل را خدشه دار نموده است. البته نویسنده با اقراری گذرا سعی نموده خود را از بند برچسب این تقلیل گرایی نجات دهد آنجا که اظهار داشته: «همراهی من با نظریه های فمنیست ها البته تا آنجاست که در مباحث مربوط به زنان و مادرانگی (به ویژه) موشکافانه تحقیق کرده اند و نظر داده اند » (همان: ۸۹). اما در عمل به این سخن چندان وفادار نمانده است. برخلاف فصل اول، در فصل دوم (مادرانگی) شاهد تصحیح این موضع توسط نویسنده ی کتابیم . وی امر مادرانگی را از زوایای نظری مختلفی مورد بحث و بررسی قرار داده است.
نویسنده در صفحه ۱۴۷ کتاب اظهار نموده که «قومیت نیز عاملی است که با پژوهش های مخاطره آمیز در ارتباط است» (همان: ۱۴۷). اما تحلیل و یافته هایی مبنی بر رابطه قومیت و امر جنسی ارئه نداده و به تحلیل طبقاتی امر جنسی پرداخته است. چنین موضعی درست است اما در امتداد ادعای نویسنده نیست. وی در صفحه ی ۱۷۷ کتاب نقل قول زیبایی از بوردیو در خصوص رابطه امر جنسی و طبقه اجتماعی ارائه کرده است که قابل تأمل است:
«بوردیو می گوید ویژگی جنسی همان قدر از ویژگی های طبقاتی جدایی ناپذیرند که زردی لیمو از اسیدی بودن آن، هر طبقه از جهتی اساسی با جایگاه و ارزشی که به دو جنس و خلق و خوهای آن می دهد تعریف می شود. به همین دلیل است که طرز تلقی ها در باره ی زنانگی، به تعداد طبقه ها و پاره طبقه ها کثرت و تنوع دارد و تقسیم کار بین دو جنس در طبقه های اجتماعی متفاوت، شکل های متفاوتی پیدا می کند (بوردیو ، ۱۳۹۱: ۶۰ به نقل از موسوی، ۱۳۹۷: ۱۷۶).
برخی از نقل قول های مستخرج از مصاحبه ها، فراتر از یک نقل قول اند و دارای معانی ژرف هستند که می توان از آن ها به عنوان دستورالعملی برای مدیریت احساسات افرادی که دارای فرزند نیستند یا با مشکلات امر زنانه درگیرند. یاد کرد و این ویژگی، نقطهی مثبتی در کنار سایر محاسن کتاب به شمار می رود.
کتاب تابوی زنانگی به مسایل امر زنانه به شیوه ی استقرایی پرداخته است که در نوع خود بدیع به شمار می روند. طرح موضوعاتی چون:
توجه به امر جنسی، نحوه ی تکوین، برساخت و دگرگونی آن؛
توجه به بدن زن؛
هنجاری شدن روابط طبقاتی ناشی از امر جنسی فرودستی زنان؛
تقسیم کار جنسی؛
طبقه ی جنسی؛
از خود بیگانگی بدن زن؛
فوبیا و تابوهای امر جنسی؛
تجاوز زناشویی؛
مادرانگی و نهاد مادری.
از جمله مواردی هستند که خانم منصوره موسوی به خوبی به آن ها پرداخته است. به تمامی کسانی که خواستار تلفیق بین حوزه ی نظر و عمل اند و نیز تمامی علاقمندان جامعه شناسی جنسیت و بدن، مطالعه ی این دو کتاب ارزنده را توصیه می نمایم.
این یادداشت توسط دکتر بهروز سپیدنامه عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه ایلام نوشته شده و توسط نویسنده کتاب در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار گرفته است.