انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فیلم رگبار و تاریخ اجتماعی معاصر

نگاهی آزاد و تطبیقی به فیلم سینمائی رگبار و تاریخ اجتماعی معاصر

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: بهرام بیضائی

مشاور کارگردان: احمدرضا احمدی

تهیه کننده: باربد طاهری

بازیگران: پرویز فنی‌زاده(آقای حکمتی)، پروانه معصومی(عاطفه)، منوچهر فرید(آقا رحیم قصاب)، محمدعلی کشاورز(آقای ناظم)

سیاه و سفید ۳۵ میلیمتری ۱۲۰ دقیقه ۱۳۵۰

اولین نمایش ساعت ۱۹ سوم اردیبهشت ۱۳۵۱ در تالار رودکی نخستین جشنواره جهانی فیلم تهران (۲۷ فروردین تا ۷ اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۱ )

فیلم سینمائی رگبار و تاریخ اجتماعی معاصر

فیلم رگبار با حرکت چرخ‌های گاری، همچون چرخ گردون، سرنوشتی را رقم می‌زند که متعلق به غریبه‌ائیست فرهیخته و اهل علم و دانش.

در همان سکانس ابتدائی فیلم حرکت بی پروای این چرخ، چُرت مردمی را پاره می‌کند و زنی به عنوان نماینده نمادین آن مردم از پاشیدن آب جوی بر چادرش، شاکی می‌شود و به مجادله می‌پردازد. معلمی فوکول کراواتی و مبادی آداب وارد یکی از محلّه‌های پائین شهر شده و تصمیم دارد چند صباحی را در آن محله سنتی و کلاسیک، ساکن شود. نامش حکمتی بود.

یک قاب خالی میان آقای حکمتی و همان زن شاکی از حرکت چرخ گاری، قرار می‌گیرد. زن با لحنی پر مدعا به آقای حکمتی می‌گوید شما از بالا اومدید (و غیر مستقیم می‌فهماند که چون من نیز با بالائی‌ها در رابطه و معاشرتم) پس ما حرف‌های هم را می‌فهمیم… و حکمتی پاسخ می‌دهد: «نه، نمی‌فهمم».

در این صحنه، قاب خالی، نشان از وجود ساختاری دارد که آن سال‌ها از بالا و توسط حاکمیّت، پدید آمده بود و می‌خواست فرمایشی، به ساختار جامعه ایران مبدّل گردد. اگرچه همانطور که در فیلم نیز دیده می‌شود، محتوایش شکل نگرفته بود. وآن زن، که از قول اجتماعِ محله پائینِ داخلِ فیلم حرف می‌زد، هنوز آنرا نفهمیده بود. هر چند که گمان می‌کرد فهمیده و می‌داند. حتی می‌تواند رابطه برقرار کند. غافل از آنکه حتی حکمتی که از بالا آمده بود نیز، نمی‌فهمید. به هر روی آن ساختار یا قاب، در اجتماع آن روزگار خالی از محتوائی اصیل مانده بود.

آقای حکمتی همانطور که پیشتر آمد فردی فرهیخته و معلمی متعهد بود. وی با وساطت فردی به نام آقا رحیم، لوطی و قصاب محل یا گنده لات محل، که باد جوانمردی نیز به غبغب می‌داد، آن اتاق مسکونی را اجاره کرده بود. آقا رحیم در آن محل فردی مقتدر و ثروتمند بود و برای خود جلال و جبروتی به پا کرده بود.

درگیر و دار نقل و انتقال اسباب و اثاثیه غریبه تازه وارد و نگرانی پیرزن صاحبخانه یک لاله قدیمی طرفین را به نگاه و خاطره و یادواره‌ای مشترک می‌کشاند. پیرزن، زیبائی لاله را تحسین کرده و حکمتی توضیح می‌دهد که آن یادگار مادرش می‌باشد (لاله را همچون شیشه عمری ظریف و شکننده ارجمند می‌انگارد) و درست در همین حین، گاری حمل کننده آن لاله، افسار پاره می‌کند. با سرعتی سرسام آور به نشیب کوچه فرو می‌رود. ابتدا حکمتی و سپس تمام مردمان آن محیط هراسان می‌شوند و به دنبال گاری و لاله بر سرش می‌دوند. گوئیا آن لاله نمادی از شیشه عمر میهن کهنسال باشد (مادر در دیالوگ حکمتی غیر مستقیم به مام میهن اشاره دارد) و البته در انتها حکمتی لاله را نجات می‌دهد ولی درست در همان هنگام چشمانش به سیاهی چشمان دختری زیبا ، سیاهی می‌رود و لاله از دست‌اش می‌افتد و می‌شکند. از این پس به تدریج شاهد آن هستیم که این دختر زیبا؛ عاطفه، جای مام میهن یا همان مادر حکمتی را برایش پُر می‌کند.

برای مطالعه ادامه مطلب به فایل پیوستی مراجعه نمایید: ragbar