مقدمه:
جنگ از یک سو به عنوان یکی از خشونتترین کنشهای و واکنشها که موجب تغییرات و پیامدهای وسیع فرهنگی و اجتماعی میشود، و از سوی دیگر به عنوان یک واقعه اجتماعی مورد توجه انسانشناسان میباشد و که هر یک از انسانشناسان سعی میکنند به گونه به بررسی ماهیت منشأ، روش، ابعاد، زمینهها، نموده و پیامدهای فرهنگ و اجتماعی بپردازد. در این مقاله سعی شده است با توجه به این امر، به بیان و تعریف حدود کارهای انسانشناسان در زمینه جنگ بپردازد و همچنین برای درک بیشتر این امر به چند کار صورت گرفته در زمینه انسان شناسی جنگ اشاره میکند.
تعریف و حدود انسان شناسی جنگ:
اگر این نکته در انسان شناسی را بپذیریم که مطالعات در حوزه انسان شناسی بیش از اینکه بر گروه های مردمی باشد به مطالعه بر مضامین میباشد مثل جادو، دین، تقسیم کار و… (اوژه و کولن، ۱۳۸۸، ۳۷) یکی از این مضامین «جنگ» میباشد که انسانشناسان مطالعه جنگ را به عنوان یک «واقعه اجتماعی» از نظر ماهیت منشأ، روش، ابعاد، زمینهها، نموده و پیامدهای فرهنگ و اجتماعی مورد اهمیت قرار میدهد (ایوبی راد، ۱۳۷۶، ۱) و به صورت دقیقتر به منشأ جنگ و دلایل آن را مورد توجه قرار میدهد و تغییر و دگرگونی و تطور جنگ در طول تاریخ و جنگ در میان قبایل را مورد مطالعه قرار میدهند (کمالی، ۱۳۸۹، ۷) .
انسان شناسی جنگ تا مدتها در گفتمان مردم شناسی جایی نداشت زیرا ایدئولوژی استعماری در پی ایجاد ثبات در سرزمین اشتغال خود بود و به همین دلیل تعارضهای مسلحانه درونی را در این سرزمینها حذف میکرد. این موضوع در دوران جنگ جهانی دوم مطرح شد و در این زمان تلاش شد با دست یافتن به تحلیل عمیقتر از پدیده خشونت آن را از میان برداشت (ریویر، ۱۳۸۲، ۲۰۲).
نوشتههای مرتبط
برای مطلعه مقاله کامل در زیر کلیک کنید:
پرونده «مرگ» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/4165