انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

راهی طولانی به سوی جنوب: پیش به سوی ژوهانسبورگ به همراه مهاجرین آفریقائی

گی یوم پیترون ترجمه شیرین روشار

اگر کشتی های حامل مهاجرین قاچاق مدام در دریای مدیترانه غرق می شوند، ٩ مهاجر آفریقائی از ١٠ نفر، در داخل خود قاره سیاه به دنبال کار می گردد . آفریقای جنوبی، کشوری بالنده، هر سال هزاران جوان را به خود جذب می کند که برای رسیدن به این الدورادوی جدید، خود را به آب و آتش می زنند.

ظهر است و آقای اتیین بوکولی، مترجم کنگوئی بیست ساله، بی صبرانه در انتظار است. آفتاب زمستانی، معلق در سمت الرأس، بر بام های تاب خورده مسینا مهمیز می زند، و هیچ اثری از دوستش باباسر نیست. هفت ساعت است که این سنگالی ، به همراه صدها مهاجر دیگر، در مرکز پذیرش پناهندگان این قریه آفریقای جنوبی در حاشیه زیمبابوه، محبوس است. آقای بوکولی، در ازای چند سکه «رند»(١)، ادامه می دهد : «او از طریق بیشه زار از مرز عبور کرده و امروز صبح، به سرویس مهاجرت مراجعه کرده است ، وحشت زده، بی آنکه بتواند تقاضای پناهندگی اش را به زبان انگلیسی بیان کند. من حرفها را برایش ترجمه می کردم.»

 

یک هواپیما از داکار تا کینشاسا، یکی دیگر تا لوبومباشی، سپس یک ماه سرگردانی در زامبیا و در زیمبابوه… به نقل از آقای امپلو انکومو، از دفتر محلی «سازمان بین المللی مهاجرت» (Organisation internationale pour les migration – OIM)، «هزاران مهاجر از اعماق حاشیه آفریقای جنوب صحرا، هر سال خود را از راه زمینی به مسینا می رسانند»، مانند باباسر. در ازای چند صد «رند»، قاچاقچیان آدم که اهل زیمبابوه هستند، حصار سه جداره خاردار را پاره می کنند و به عبور از رودخانه لیمپوپو سهولت می بخشند. آقای انکومو چنین ادامه می دهد : «مرد، زن، بچه، همه به محض اینکه هوا تاریک می شود، با شنا از رودخانه عبور می کنند. اگر در میان بیشه زار قاچاقچیان آدم شما را لخت نکردند، یا به سوسمار یا مامبای سیاه برنخوردید، شانس آورده اید. »

 

مهاجرین پس از جان سالم به در بردن از دست گشت های مرزی ، در این عمارت که نرده های قرمز رنگ آن را احاطه کرده اند، جمع می شوند. از سومالی گرفته تا موریتانی، از چاد تا زیمبابوه، نماینده ای از همه اقوام کشورهای جنوبی صحرا، امروز صبح در اینجا حضور دارد. و اکنون، این تابلو از رنگ مایه های آبنوس، همین مهاجرین اند که یکی یکی، با اجازه اقامتی موقت در دست، مرکز را ترک می کنند. و در این میان آمیخته در این بوم رنگ آفریقائی، باباسر. یا بهتر است بگوئیم مردی وحشتزده که او را در ترمینال اتوبوس بازمی یابیم، در حالیکه خود را در یک تاکسی همگانی می چپاند. تمام اندامش تکان می خورد، لب هایش می لرزند. او موفق شده است، ولی با این همه ترس از دستگیر شدن در آستانه آخرین مرز همچنان شدید است. تنها کاری که این مرد سی ساله از دستش برمی آید، زیر لب زمزمه کردن چند کلمه است. وانت، بر جاده ژوهانسبورگ، دیگر نقطه ای سفید بیش نیست.

 

آقای بوکولی می گوید که هر هفته به طور متوسط به پنج آفریقائی غربی برمی خورد. «مخصوصاً سنگالی و غنائی. نمی دانید آنها چه راهی پیموده اند! سفری سخت تر از زندگی ای که از آن گریخته اند. » اسماعیل فوفانا، که در ژوهانسبورگ اقامت دارد، همه اینها را تجربه کرده است. او که چند سال پیشتر آبیجان را به قصد جنوب ترک کرده، چنین نقل می کند : «داوطلبین برای سفر ، هر روز از ساحل عاج به من تلفن می کنند. آنها هیچ اهمیتی به اخطارهای من نمی دهند! از زمان جام جهانی فوتبال در سال ٢٠١٠، تنها رؤیای آنها آفریقای جنوبی است.»

 

در فاصله نه هزار کیلومتری از آسفالت و جاده خاکی، آبیجان، یکی از پایتخت های اقتصادی آفریقای غربی، برج های پر غرور و رنگ و رو رفته اش را بر فراز تالاب در حاشیه خلیج بنین برافراشته است. در این ماه آوریل، تمامی شهر به دام افتاده در رگباری از گرما، در انتظار توفان های رهائی بخش فصل باران نشسته است. حتی «وورو وورو »ها، اتوموبیل های پژو ۴٠۴ که به حمل و نقل همگانی گمارده شده اند نیز گوئی در این هوای سنگین از سرعت شان کاسته شده است .

 

«آدم در آبیجان زندگی نمی کند، سعی می کنی زنده بماند.» رازاک باکاره عکاس، با دوربین نیکون به گردن ، و راه رفتنی که بیشتر به تلوتلو خوردن می ماند، قید «دوران طلائی» رئیس جمهور هوفوئه- بوآنی را زده است (٢). بحران های اقتصادی، نابودی سیستم چند حزبی، جنگ داخلی… از دو دهه پیش، زوال ساحل عاج منعکس کننده نمایش تنزل تمامی آفریقای فرانسوی زبان است. برخوردهائی که انتخابات سال ٢٠١٠ به دنبال می آورد، تیر خلاص را زده و کشور را به زانو درمی آورند.

 

حرص و طمع قاچاقچیان آدم، در رقابت با فساد مأمورین پلیس

 

به تعریف رازاک : «در ساحل عاج، تو بین دو جور مردن حق انتخاب داری : یا می مانی و فقر و فلاکت تو را می کشد، یا در پی ماجراجوئی می روی… به امید موفقیت». از لحاظ تاریخی، داوطلبین رفتن همیشه به جانب استعمارگر سابق فرانسوی روی گردانده اند، وهمه با خنده می گویند : «چون اگر این کار را نکنند که ساحل عاجی نیستند!» ولی مهاجرت، از فرهنگی، رنگ اقتصادی به خود گرفته است. شرایط مهاجرت به اروپا سخت تر شده است. خواننده رگه، اسماعیل ایزاک، با ابراز نگرانی می گوید، و تازه، «اگر همه ما در پی ماجراجوئی برویم، پس چه کسی آفریقا را بسازد؟» مراکش، کنیا، آنگولا… که عقربه قطب نمایشان، سابق بر این، در جهت دریای مدیترانه قرار می گرفت، امروز بیشتر به سمت اقتصادهای بالنده قاره آفریقا تغییر جهت داده است. و مخصوصاً به سمت اولین آنها، قطب آینده و رشد اقتصادی، به گفته برخی «آمریکای جدید» : آفریقای جنوبی.

 

فلیکس گناموآ، کارگر ٢۴ ساله کارخانه چنین استدلال می کند : «کشوری است که از اروپا قابل دسترس تر است.» و تیه مکو کنه می افزاید : «با کار مساوی، درآمدم ده برابر از اینجا بیشتر خواهد بود!» این معلم زبان انگلیسی که پشت میز یک «ماکی» ( بار) پور- بوئه نشسته ، با وسائل دم دست با آفتاب سوزان دست و پنجه نرم می کند : چند تا دستمال کاغذی و فانتای پرتقالی. و رؤیایش کشف همزیستی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان است، می خواهد فیلمی مستند از آن تهیه کند و نلسون ماندلا را ببیند. برای ویزا و پرواز، بودجه ای معادل ٢ میلیون فرانک آفریقائی (٣) در نظر گرفته است – یعنی معادل سه سال دستمزد متوسط . «به محض اینکه ویزا را گرفتم، می روم، انشاالله!»

 

در پس این ماجراجویان مرفه پولدار، دسته دومی از مهاجرین نهفته اند : همپالکی های بیش از آن فقیر که بتوانند در فرودگاه ها پرسه بزنند، ولی به اندازه کافی مرفه برای به راه افتادن. فالا بوآناما اطمینان می دهد : «من به اندازه ای صرفه جوئی کرده ام که بتوانم این مسیر را در عرض چند هفته طی کنم.» برای این جوانک خوشرو پیچیده در چین های کفتان قرمزی خوش ترکیب، سفر از طریق جاده خوش یمن خواهد بود «چون هر چه باشد، من به خانه برمی گردم!» پس از هفت سال اقامت در آفریقای جنوبی، فالا برای دیدن خانواده اش به ساحل عاج بازگشته. و از آن پس، رؤیای سفری دیگر را در سر می پروراند. با یادآوری غروب آفتاب بر ساحل «پوینت استریت»، در دوربان و محله های ثروتمند ژوهانسبورگ، جائی که شغل دستفروشی را با تشریفات به جا می آورد، برقی به چشمانش می افتد. مانند او، برادرانش در جستجوی «مکانی بهتر»، پراکنده در امتداد هلالی که نوآکشوت را به لاگوس متصل می کند، در جهتی خلاف آنچه که پدرانشان در گذشته می نگریستند، در کمین آینده نشسته اند.

 

و برای تسکین این بار سنگین درد و امید، ده ها مدیر شرکت حمل و نقل حاضرند راه را «آسان» سازند. در میان آنها، سانونگو باسیکینکی و ادوآر آموسو عملیات خود را از یک ترمینال مخفی اتوبوس شهر پور- بوئه، گیر کرده میان جاده آسفالته که به سوی غنا سرازیر است و سواحل شکر سرخ که امواج اقیانوس آتلانتیک بر آنها سر تعظیم فرود می آورند، اداره می کنند. این دو رفیق اذعان دارند که «همیشه کارهای قانونی انجام نمی دهند»، اما چه اهمیتی دارد، «همه شرکت های حمل ونقل کمی در آبیجان کار قاچاق می کنند!»

 

به گفته باسیکینی : «برای اهالی ساحل عاج، یک پاسپورت و یک گواهی واکسیناسیون برای سفر در جامعه کشورهای آفریقای غربی (Cedeao) کافی است.» علاوه براین، ٧۵٠٠٠ فرانک و پنج روز سفر از میان کشورهای غنا، توگو و بنین و سپس نیجریا به آنها امکان می دهد تا خود را به شهر ساحلی کالابار، در مرز کامرون، برسانند. چون نمی توانند پول ویزا را تامین کنند، اکثر آنها به طور مخفیانه به راه ادامه می دهند. خوشبختانه، این دو شخص، تا کینشاسا، شبکه ای از رابط های کارکشته برای ردکردن افراد از مرز بافته اند. باسیکینی با جا به جا کردن انگشت خود بر روی نقشه آفریقا، با اطمینان می گوید : «اولی در لاگوس منتظر آنهاست، دومی در دوآلا. خواهید دید که همه مهاجرین قاچاق به کامرون خواهند رسید.»

 

مهاجرت به سوی ژوهانسبورگ به ندرت یک مرحله ای انجام می گیرد. پر است از توقفگاه های میان راه که مسافرین برخی اوقات چند روز یا شاید چندین سال در آنجا می مانند تا بتوانند پولی فراهم آورند. آنها برحسب ملیت دور هم جمع می شوند، دسته بزرگی از مهاجرین در مغازه های درب و داغان بازار کنگوی شهر دوآلا، در کامرون – کوچه پس کوچه هائی پر از آهن قراضه ای و فروشندگان پاپای، محلی آکنده از بوی مرغ سرخ کرده و سس ماژی، در دو هزار و پانصد کیلومتری آبیجان – سرپناهی پیدا کرده اند. آواز مؤذن با این روایات سفر در رقابت است ، سفر هائی آکنده از حرص و طمع قاچاقچیان آدم ، فساد مأموران پلیس و خشونت راهزنان سرگردنه، هر یک از دیگری بدتر.

 

در فاصله «۵٠٠ فرانکی» با موتورسیکلت تا بازار – در اینجا دوست ندارند زمان را محاسبه کنند – مسافری دیگر حماسه خود را نقل می کند : « ماجراجوئی به سوی آفریقای جنوبی، مثل این است که بخواهی به ماه سفر کنی!». برنو فیرمین، مردی تحصیلکرده، با برقی در نگاه، یکی از آن ستاره های تکی است که بر جاده های تاریک مهاجرت قاچاق پرتاب شده اند. «هر خانواده آفریقائی قهرمان خود را دارد : یکی بازیکن فوتبال، یکی خواننده… یکی ماجراجو.» چند سال پیش، برادران این غنائی وی را برگزیدند تا به آمال و آرزوهایشان تحقق ببخشد : «سفر کردن، موفق شدن و فرستاندن پول به کشور از طریق «وسترن یونیون». دنباله ماجرا را در آمیزه ای از خنده و گریه نقل می کند : آوارگی تا برزیل، طعم پوست دختران در سواحل کوپاکابانا، عرق جبین در مزارع پنبه سن-دومینگو، و توقف یک باره رؤیای آمریکائی در هائیتی در پی زمین لرزه سال ٢٠١٠. و سرانجام از طریق سازمان ملل به کشور بازگردانده می شود، «هیچکس دیگر احترامی برای من قائل نبود. من نابود شده بودم.»

 

برای «بازیافتن احترامی که از دست داده بود، می بایست از نو به راه می افتاد، این بار به سوی آفریقای جنوبی». رستگاری جستن از طریق راه زمینی که در انبار کشتی باری که آکرا را به دوآلا متصل می ساخت «با مقداری میوه، قوطی کنسرو ساردین و یک حوله حمام» ادامه یافت. پس از هشت روز سفر، «می بایست شبانه پهلو می گرفتیم و ده هزار فرانک به مأمورین پلیس پرداخت می کردیم. بعد من تازه به یک پلیس دیگر هم رشوه دادم که برایم یک کارت شناسائی قلابی کامرونی تهیه کند». اکنون پنج ماه است که برونو با انجام کارهای کوچک زندگی می کند. چه زمانی به مقصد خواهد رسید؟ «اصلاً نمی دانم، شاید تا یک سال دیگر؟»

 

هر سال، ٢۵٠٠٠ نفر از ساکنین آفریقائی غربی (۴) – که اکثریت قاطع آنها مرد هستند – شانس خود را از راه جاده به سوی «کشور رنگین کمان» می آزمایند. مهاجرتی که ٢٠٠٠٠ اتیوپیائی و سومالیائی نیز به آن دست می زنند و صدها هزار زیمبابویائی و موزامبیکی (۵). ژان امانوئل پوندی، استاد علوم سیاسی، در حالیکه پشت میزی در برابر استخر هتل ساوا نشسته ، می گوید : «این پسرها حاضرند به هر قیمتی شده بروند.» برای بسیاری از آنها، فرارشان از مشگلات در گابن، آنگولا و یا در گینه استوائی، در همسایگی، متوقف می شود : حکومت هائی آنچنان ثروتمند از نفت خود که، به قول امانوئل بی ین ونوو، رابط میان ماجراجویان و قاچاقچیان آدم، « انبوه مهاجرین انباشته در مرزهای این کشورها، چنان به موانع گمرک چشم دوخته اند که گوئی اجدادشان ارث بزرگی در آن سو برای آنها گذاشته اند!» آیا می بایست در این همه نشانه هائی دید از نسلی که بیش از پیش اعتیاد به غرب را ترک کرده است؟

 

داوطلبان اندک برای مهاجرت به اروپا و آمریکای شمالی

 

بنا به تحلیل امانوئل بوندی، بر خلاف تصوری جا افتاده، «آمار به هیچ وجه با این ترس از تسخیر اروپا توسط آفریقا مطابقت ندارد.» غرق شدن چشمگیر کشتی ها در دریای مدیترانه حامل انبوه آفریقائی های گرسنه تغییری در این واقعیت ایجاد نمی کند : «از صد مهاجر آفریقائی، تنها پنج تای آنها به آمریکای شمالی می روند و یکی به اروپا (٧). نود و دو مهاجر به سوی یک کشور آفریقائی. آفریقا خود را کشف می کند.»

 

همچون روستائیانی که به کشوری همسایه می روند تا در یک کشتزار، یک معدن یا برای استخراج نفت کار کنند، این مهاجرت ها اغلب میان کشورهای هم مرز انجام می پذیرد. جسورترین آنها امیدشان را به فراسوی منطقه می بندند. زیر پا گذاشتن تمامی قاره تا آفریقای جنوبی، جزو استثناهاست. باری، امانوئل پوندی یادآور می شود که زیر پا گذاشتن مرزها که « اروپا آنها را به دلخواه خود تحمیل کرده است و اغلب در محل معنائی ندارد»، به معنی پیوستن به جهش اقتصادی است که قاره را فراگرفته… آیا قاچاقچیان آدم، با وجود بدنامی شان، چرخ دنده این جهش اقتصادی هستند؟

 

امانوئل بی ین ونوو می گوید : « هر پنجشنبه ساعت سه بعدازظهر، انگوم در کافه ای در بخش آکوآ می نشیند و در عرض چند دقیقه، تمام محله از آمدن او باخبر می شود. » بعدازظهر صدای بوق و عربده موتورها بر بلوار «وحدت» کر کننده است. در طبقه همکف رستوران، نگوم با چشمانی خواب آلود محموله اتوبوسی به مقصد شهر باتا در گینه را زیرنظر دارد، در حالیکه در طبقه اول، زن جوان آهار زده ای از هر کدام نفری ٢٠٠٠٠ فرانک می گیرد. امانوئی بی ین ونوو توضیح می دهد : «این سه برابر نرخ معمولی است، ولی با این رقم، نگوم ریش مأموران گمرک را چرب می کند و مطمئن می شود که آنها کسی را بازرسی نکنند. » حتی تاجرین گینه ای هم از خدمات این مأمور سابق پلیس که حالا مسافرین را … به صورت قانونی رد می کند (!)، استفاده می کنند . اتوبوس مخفیگاهی است ایده آل برای مهاجرینی «که با پرداخت ٢٠٠٠٠ فرانک دیگر، مجازند قاطی جماعت شوند.»

 

کفش های میخ دار، لباس ورزشی، یک مسواک و یک کارت اعتباری

 

اما ماجراجویانی که به سوی آفریقای جنوبی در راه اند، از کشور گابن، در همسایگی، عبور می کنند. نگوم را در جریان می گذارند و او در میان راه، آنها را به دست همکاری می سپارد که «به لطف تماس هایش با مقامات بسیار بالا، رد کردن آنها را به پست مرزی آمبام، به عهده می گیرد.» مشهور به نژادپرست، گابنی ها از پلیس مهاجرت خود کابوسی برای فراریان ساخته اند – بخصوص برای «ویه» از اهالی ساحل عاج. او تعریف می کند که پس از دستگیرشدن در شهر لیبروویل ، «مرا سوار بر اولین کشتی بارکش به مقصد آفریقای غربی، از کشور بیرون راندند.» کشتی مأمور دور کردن او از رؤیایش توسط کاپیتنی هدایت می شد که « بسیار بلند قد با بالا تنه ای پر از خالکوبی» بود. مضحک این است که «آقای کاپیتن اهل آفریقای جنوبی بود».

 

به توصیه آدمی وارد : «از دوآلا که حرکت می کنی، بهتر است اتوبوسی را بگیری که به یائونده و سپس به برتوآ، در شرق کامرون، می رود. به پست مرزی کنگو برازا که رسیدی، ویزایت را در ازای ۶٠٠٠٠ فرانک می گیری. شهر اوئسو درست در آن طرف است.» برای صرفه جوئی کردن، امکا (٨)، بازیکن حرفه ای فوتبال، رشوه دادن و وراجی کردن را انتخاب کرده است : «سر هر پست مرزی، بلوز و شلوار فوتبالم را می پوشیدم و به مأمورین پلیس توضیح می دادم که برای بازی در باشگاه «آسه ویتال» کینشاسا می روم! این کار باعث می شد که از من خوششان بیاید.»

 

در سال ٢٠٠۶، واقف به اینکه برای دستیابی به رؤیایش، می بایست نخست تمام آفریقا را زیرپا بگذارد، « امکا » نیز به نوبه خود با «یک جفت کفش میخ دار، لباس ورزشی، یک مسواک و یک کارت اعتباری» دل به دریا می زند. با رسیدن به اوئسو، هنوز شکافتن جنگل دست نخورده با اتوبوس تا برازاویل باقی مانده بود : یک سفر اکتشافی «توصیف ناپذیر، در امتداد یک جاده خاکی پرپیچ و خم، با فقط انبه و پرتقال برای خوردن. وقتیکه رسیدیم، درب و داغون بودم.» از دوآلا، یک ماه و ٣٠٠٠ کیلومتر لازم بود تا او به توقفگاه بعدی مهاجرین، فرورفته در آفریقای مرکزی، برسد : «بیچ انگوبیلا».

 

ساعت یازده یکی از صبح های ماه ژوئن است و در اولین مرز زمینی کینشاسا، چسبیده به آبهای قهوه ای رنگ رودخانه کنگو، نظامیان، کاسبکاران و چرخ دستی های سرهم بندی شده در هم می لولند. مردان معلول، زنان با لباس های سنتی به تن، گونی های کنفی، صندلی، سبدهای میوه و سبزی… تمامی نیروی آشفته آفریقا، گردآمده بر روی قایقی راهی جمهوری دمکراتیک کنگو، در برابر دیدگان لوئی، یکی از مأمورین سرویس مهاجرت، ازدحام کرده اند. این کنگوئی خپله که تلوتلو خوران راه می رود، فقط در برابر یک «توربو»، آبجوی محلی که معمولاً در تراس رستوران های «بلوک»، محله پر جنب و جوش کینشاسا، تگرگی سرو می کنند، حاضر به حرف زدن است. او می گوید : «آفریقای غربی ها گروهی از «بیچ» عبور می کنند» و سپس اطمینان می دهد که :«اگر بدون ویزا بیایند، پس رانده می شوند.»

 

واقعیت رنگ و بوی متفاوتی دارد… داوید له لو، مشاور (IOM) در کینشاسا، در جواب معترضانه می گوید : « بیست کارمندی که در «بیچ انگوبیلا» به کار گمارده شده اند، دویست دلار (٩) در ماه حقوق می گیرند، یعنی هیچ ! پس، در ازای ۵٠٠ دلار رشوه در روز و برای هر افسر، سه روز در هفته رد شدن از مرز را آسان می کنند.» و آقای له لو تنها چیز تقریباً سازماندهی شده در کنگو کینشاسا را چنین توصیف می کند :«یک سیستم گسترده فساد که در آن مأمورین مهاجرت درصدی از غنائم خود را به رده های بالاتر می دهند» ، حتی تا سطح ریاست جمهوری.

 

و برای اینکه این دستگاه خوب کار کند، بیست تائی از قاچاقچیان آدم از یک ورودی تقریباً رسمی به «بیچ» بهره مند هستند. ژرمی می گوید : «دو سال پیش، ما صد نفری بودیم، ولی قربانی یک پاکسازی شدیم» (١٠). این کارمند سابق وزارت کشور که از سال ٢٠٠۴ به کار رد کردن مهاجر تغییر شغل داده، در حالیکه سر میزی در یکی از کافه تریاهای محله های پائین شهر کینشاسا نشسته ، در طی دقایقی طولانی نگاهی مظنون به خود می گیرد و سپس، به صحبت هایش چنین ادامه می دهد : « معمولاً، قاچاقچی که پایگاهش در برازاویل است به من تلفن می کند و خبر می دهد که ده نفر در «بیچ» پهلو خواهند گرفت. اهالی آفریقای غربی را من به سادگی شناسائی می کنم : بین ١٨ تا ٣٠ سال دارند، سبک سفر می کنند و «سفر» چنان ضربه روحی به آنها زده که آدم تصور می کند از جنگ فرار کرده اند.»

 

چه مبلغی برای هر گذر مطالبه می کند؟ «بین ۵٠٠ تا ١٠٠٠ دلار برای هر مسافر به نسبت درآمدش. بعد من حق حسابی معادل ٢٠٠ تا ١٠٠٠ دلار به مأمورین پلیس به تناسب درجه شان پرداخت می کنم.» و با ریتم « ١۵٠ نفر در سال»، «بیچ انگوبیلا» بیشتر به یک آبکش شبیه است تا به یک فیلتر… بدون در نظر گرفتن آن ده ها بندرگاه کوچک در خارج از شهر، که داوطلبین تبعید، با قیافه مبدل ماهیگیر، خود را شبانه با قایق به آنها می رسانند.

 

به گفته ژرمی : « به محض رسیدن، اهالی آفریقای غربی به یک خانواده سپرده می شوند. پیوندهای قومی و قبیله ای بسیار قوی هستند.» قلمرو آنها در پیچ و خم های تاریک بازار بزرگ است. گردابی از مغازه های لباس کهنه فروشی که در لاک خود فرو رفته، گوئی که در میان این انبوه پارچه ها اسراری گرانبها نهفته دارد. اقلیت مقیم، که در اثر یورش های هماهنگ شده مقامات پوستش کلفت شده است، به گفته کولیبالی بویا، سرکرده مالیائی های کینشاسا، « کسانی که قبلاً آمده اند، مهاجرین جدید را زیر چتر حمایت خود می گیرند.» مسافرین که به خوبی در جامعه ادغام شده اند، به زبان لینگالا تکلم می کنند و از راه مشاغل کوچکی مثل کفاشی یا کبابی روزگار می گذرانند، در انتظار سفری جدید، پولشان را جمع می کنند.

 

و «کشور رنگین کمان» به سرزمین بلوغ تبدیل شد

 

آقای بویا با تأسف می گوید : «این ماجراجوئی، همه اش زجر کشیدن است، گند است.» شماری از مردان خود را به مناطق استخراج الماس لوندای شمالی، در آنگولا، که تحت نفوذ کامل شبکه های خرید و فروش آدم قرار دارند، می رسانند، در حالیکه دخترها، اکثراً اهل کنگو، می روند تا ذره ذره در روسپی خانه های لوآندا بمیرند. آگاه به تجاوزهای جنسی، شکنجه و اخراج های دستجمعی، مهاجرین، به گفته ژرمی، هر چه بیشتر ترجیح می دهند خود را به آفریقای جنوبی برسانند، مانند امکا. در سال ٢٠١٠، این نیجریائی دوباره کفش های میخ دار خود را برای رفتن به آفریقای جنوبی به پا کرده است.

 

از آنجا که جاده ها غیرقابل تردد هستند، او خود را با هواپیما به لوبومباشی در مرز زامبیا، رسانده است. آغاز کابوسی طولانی : پس از دستگیر شدن، «هفت ماه در آنجا در زندان ماندم پیش از آنکه به مرکز بازداشت مهاجرین در کینشاسا منتقل شوم». به گفته آقای له لو : «یک زندان غیر رسمی. دسترسی به آن غیرممکن است، حتی اگر از طرف پاپ مجوز داشته باشید!» .مجوز به کنار، امکا از «دو ماه حبس اضافی در سیاهچال» حرف می زند. و سپس، ماجرای آزاد شدنش که گویا «ملاقات کننده ای که انگلیسی حرف می زده» ٢۵٠ دلار برای آزادی اش پرداخت کرده . «پس از این، دیگر هرگز او را ندیدم.»

 

او که از خرید و فروش لوازم یدکی موتورسیکلت امرار معاش می کند، در ٢٩ سالگی شاهد دور شدن رؤیای فوتبالیست شدن خود است. تحمل آنهمه زجر و بدبختی، با نگاهی به شش سال سرگردانی، برای رسیدن به این نتیجه که «تصمیم های اشتباه» گرفته است و اینکه «نیجریا بهتر است، خیلی بهتر از کنگو». و سپس این فرمول مبهم : «راه درازی را پیموده ام.» درمانده میان تحقیری که بازگشت به همراه دارد و وحشت از دوباره به راه افتادن، این مرد جوان با نگاهی تو خالی نتیجه آنهمه درد و رنجی که تحمل کرده است، تجسم تمامی آن افراد گمنامی است که در زیر بار رؤیاهایشان خرد شده اند. به گفته میکائیل تشانتس، رئیس هیئت نمایندگی (OIM) در کینشاسا : «ماجراجوئی، یک قمار است : یا قهرمان می شوید، یا محروم از انسانیت خود. » از میان آن دسته که سرگردان شده اند، «بسیاری ترجیح می دهند خیلی ساده ناپدید شوند.»

 

آنهائی که از آفریقای مرکزی جان سالم به در می برند، راه خود را با هواپیما تا لوبومباشی، پایتخت کاتانگا و دروازه ورود به سرزمین های جنوبی، ادامه می دهند. یک قاچاقچی کنگوئی پای تلفن اعتراف می کند که : «همه از پست مرزی کازومبالزا رد می شوند. در ظرف دو روز و با پرداخت ٢۵٠ دلار، من آنها را با اتوبوس به لوزاکا، هاراره و سپس ژوهانسبورگ می برم.» در خطی مستقیم از میان علفزار استوائی، بزرگراه با نزدیک شدن به پایتخت آفریقای جنوبی، خمیدگی پیدا می کند. از دور، برج های «محله مرکزی تجارت» (Central Business District)، در آسمانی به رنگ آبی براق، قد برافراشته اند. وسیله نقلیه جاده (N١) را ترک می کند، در یک رشته خیابان که مانند ریسمان پیچ می خورند راه خود را دنبال کرده و سپس در زیر سایبان ترمینال اتوبوس های بین شهری متوقف می شود. اینجا آخر خط است.

 

«پارک تآن شمالی» (Parktown) در چند صد متری آنجاست. مارک گبافو، تلفن به دست در آپارتمان بزرگ خود در این محله مردمی، سعی می کند برادرش را از شر یک بازرسی پلیس خلاص کند. با برخورداری از قانونی به نفع پناهندگان سیاسی، اهالی کنگو، سومالی و زیمبابوه به آسانی در آفریقای جنوبی پذیرفته می شوند. برای اهالی آفریقای غربی، داستان دیگری است. یکی از نمایندگان جامعه ساحل عاج با تأسف می گوید : «آنها را مستقیم به اداره پلیس می برند بدون حتی بازرسی مدارک شناسائی آنها.» این مرد چهل ساله خوش برخورد، که در سال ١٩٩٧ به اینجا آمده و پس از شغل فروشندگی سبزیجات، مهندس کشاورزی و تغذیه شده است، برای هر کس که بخواهد تکرار می کند : موفقیت او یک امر غیرمعمول است. «معمولاً، در اینجا مهاجرین موفق نمی شوند به رؤیای خویش واقعیت ببخشند. ولی با این همه، می توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. آفریقای جنوبی، ازدواجی است از روی عشق و در عین حال از روی عقل.»

 

آمیزشی که اغلب در محله یئوویل صورت می پذیرد. در زیر سایه بناهای غم انگیز، ارتشی از نگهبان های شب ، پبشه وران، بناها یا آرایشگران تلاش می کند تا برای خود در زیر آفتاب آفریقای جنوبی جائی باز کند، در حالیکه ده ها هزار مهاجر دیگر به کارگاه های معدنی و جنگلی «کیپ شمالی» یا «کوآزولو ناتال» پیوسته اند. نیروی کاری که عمداً در حاشیه نظام نگه داشته شده است، یعنی انعطاف پذیرتر و ارزان قیمت تر. نتیجه اینکه ، به تحلیل اورلی سگاتی، پژوهشگر «برنامه مهاجرت آفریقای جنوبی» (Southern African Migration Programme) در دانشگاه ویتواترزراند (Witwatersrand)، «آنها را به تخریب استانداردهای اجتماعی متهم می کنند. خارجی ها چوب سرخوردگی های مردمی را می خورند». یک بررسی افکار عمومی که در سال ٢٠٠٨ توسط انستیتو «حفظ ارزش های جهانی» (World Values Survey) (١١) انجام پذیرفت، متأثر از این امر است : آفریقای جنوبی در صدر بیگانه ستیزترین کشورهای جهان قرار دارد.

 

و دولت مردان از این امر پیروی می کنند. به گفته خانم سگاتی : «مبارزه علیه تقلب مدارک شناسائی تقویت شده است، کنترل الکترونیکی را شروع کرده اند، هدایت به مرزها افزایش یافته است. در عرض پانزده سال، ۵,٢ میلیون خارجی از کشور اخراج شده اند. حال آنکه، مقامات هرگز ابعاد اقتصادی مهاجرت ها را در نظر نگرفته اند!» تناقض کشوری که مدعی است قدرتی بالنده می باشد ولی قادر به پذیرفتن پیآمدهای آن نیست… همزمان، «برادران» آفریقائی که، از طریق هیئت های خیریه نیجریائی گرفته تا سهم مالیاتی موزامبیکی، در گذشته از «کنگره ملی آفریقا» (African National Congress) در مبارزه اش علیه آپارتاید پشتیبانی کرده اند، تلخکامی خود را نشخوار می کنند؛ و مایل اند از نو شانس خود را در اروپا و آمریکا بیآزمایند… مارک گبافو انتقادکنان می گوید : «آنها با گذراندن زندگی خود در سفر، در یک رویا بسر می برند ! نقش من این است که به آنها بگویم که آسمان در همه جا یک رنگ است.»

برای امیلیو سیه، «کشور رنگین کمان» به «سرزمین بلوغ» تبدیل شده است. او که اهل ساحل عاج است و صاحب تعمیرگاه خود، ده سال است که شاهد شکوفائی کار خود در دخمه ای پر از اتوموبیل های سر هم بندی شده است. و این صاحب کار، امروز از خانه «٢,١ میلیون رندی» خود «در محله گرمیستون» حرف می زند، از سه فرزندش که به مدرسه خصوصی می روند و از بانک خود که برای گرفتن اعتباراز آن « یک تلفن کافی است ». امیلیو سیه قول می دهد که :«ماجراجوئی تمام شده است!» ولی با اینحال چند سفر کاری برای خود قائل است «به هند، آنگولا و حتی به مالزی… راست است که ماهی یک بار سفر می کنم. اصلاً نمی توانم بیکار بنشینم!» در کنار او، ده تا کارگرش، همگی مهاجر، روی بدنه یک تاکسی همگانی مشغول کارند. شاید این سرنوشت امیلیو سیه باشد : او هرگز کاملاً از جاده دل نکنده است.

نوشته : گی یوم پیترون (Guillaume Pitron) خبرنگار، فرستاده ویژه لوموند دیپلماتیک

 

پانویس ها :

 

١- یک یورو برابر است با ١٠ رند.

 

٢- رئیس حکومت بین سالهای ١٩۶٠ و ١٩٩٣.

 

٣- یک یورو برابر است با ۶۵۵ فرانک آفریقا.

 

۴- این رقم سالانه با جمع زدن داده های ماهانه به دست آمده است (Tourism and migration Statistical Release) که توسط دفتر آمارهای آفریقای جنوبی منتشر شده است : www.statssa.gov.za/publications/statspastfuture.asp?PPN=P0351&SCH=5313

 

۵- نگاه کنید به :

OIM, « In Pursuit of the Southern Dream. Victims of Necessity”, Genève, Avril 2009, www.publications.iom.int

 

۶- بر اساس گزارش تارا پلزر انگواتوو، هیچگونه داده قابل اعتمادی موجود نیست. نگاه کنید به :

Tara Polzer Ngwato, « Population Movementsc in and to South Africa », African Center for Migration and Society, Johannesburg, 2010. www.migration.org.za

 

٧- این ارقام در مطالعه ای به سرپرستی ژان- امانوئل پوندی ذکر شده اند. نگاه کنید به :

Jean-Emmanuel Pondi, Immigration et Diaspora. Un regard africain. Editions Maisonneuve et Larose, Paris, 2007.

 

٨- به درخواست او، نام کوچک را تغییر دادیم.

 

٩- یک یورو برابر است با ٢۵,١ دلار آمریکا.

 

١٠- به درخواست او، نام کوچک را تغییر دادیم.

 

١١-

www.worldvaluessurvey.org

 

 

 

اعدادی گویا

 

٣,١٩ میلیون : رقم تقریبی مهاجرین بین المللی به آفریقا در سال ٢٠١٠.

 

١,١١ میلیون : رقم تقریبی افراد جا به جا شده از کشور خود در داخل آفریقا در اواخر سال ٢٠١٠.

 

٣,٢ میلیون : رقم تقریبی پناهندگان به آفریقا در اواخر سال ٢٠١٠.

 

٩,١ % : درصد مهاجرین بین المللی به نسبت جمعیت قاره آفریقا.

 

٨,۴۶ % : درصد مهاجرین بین المللی زن در آفریق.

 

منبع : سارمان بین المللی برای مهاجرت (Organisation internatiponale pour la migration – OIM)

 

 

پرونده «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007

 

این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود و در اکتبر ۲۱۰۱۲ به انتشار رسیده است.