انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

به چالش کشیدن هژمونی: شمال در مقابل جنوب در دوران پس از جنگ سرد

محمد ایوب برگردان حسام حسین زاده

پایان جنگ سرد، با حذف پوشش رقابت ابرقدرت ها از دیگر شقاق عمده در سیستم بین الملل، تضاد شمال و جنوب را در طول دو دهۀ گذشته خیلی بیشتر آشکار ساخته است. فرایند جهانی شدن است که اقتصاد باز و آسیب پذیر جنوب را بازداشته و جریان بدون مانع کالاهای شمالی و نفوذ بی بند و بار سرمایه شمالی را به بازارهای تا حد زیادی غیرقابل تنظیم آن ها تسهیل کرده است، بیشتر به برتری اقتصاد شمال نسبت به اقتصاد جنوب افزوده است (هرست[۱] و تامپسون[۲] ۱۹۹۹؛ هوگولت[۳] ۲۰۰۱؛ استیگلیتز[۴] ۲۰۰۲). استقرار بسیار وسیع سلاح های متعارف دوربرد، دقیق و پیشرفته توسط قدرت های شمالی، به ویژه ایالات متحده، آن ها را از نظر نظامی برای عمل متقابل در برابر کشورهای جنوبی که تلاش می کنند در مقابل سلطۀ سیاسی و نظامی شمال مقاومت کنند، ایمن ساخته است. آخرین انقلاب در امور نظامی (RMA) بر اساس «دقت چشمگیر در دقت و برد تسلیحات، حدت شناسایی و نظارت، سهولت فریب و سرکوب دفاعی دشمن، و اثربخشی فرماندهی و کنترل» (ارمه[۵]، ۱۹۹۷: ۱۴۵) انجام شده است. در نتیجه، این منجر به افزایش فوق العادۀ برتری نظامی خیره کنندۀ شمال در مقابل جنوب شده است (کوهن[۶]، ۱۹۹۶: ۵۴-۳۷).

دو جنگ به رهبری امریکا علیه عراق در سال های ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳، که در آن سلاح های پیشرفته برای ساییدن دفاع عراق مورد استفاده قرار گرفت، هرگونه تردیدی دربارۀ برتری نظامی بزرگی که شمال نسبت به جنوب داراست و استفاده موثر از آن می تواند به عنوان مزیت در جنگ های متعارف علیه دولت ها و رژیم های سرکش جنوبی به شمار آید را از بین برد. حتی آن قدرت های جنوبی ای که دارای توانایی نظامی قابل توجهی هستند، مانند هند، مجبور به تجدیدنظر در استراتژی های دفاعی خود در بستر این نمایش آشکار از برتری شمالی شدند، که در کنار دلایل دیگر منجر به تست سلاح های هسته ای توسط هندی ها در سال ۱۹۹۸ شد.

اضافه بر همۀ این ها، محو شدن اتحاد جماهیر شوروی/روسیه به عنوانی بازیگری بزرگ در بازی سیاست قدرت بین المللی هرگونه تعادل در سیستم بین المللی را از بین برد و کشورهای جنوبی را از قطب جایگزین قدرت که می توانستند برای مقاومت در برابر تلاش های غربی/شمالی برای سلطه قیمومیت با آن متحد شوند، محروم ساخت. در نتیجه انجمن قدرت های شمالی، به رهبری ایالات متحده و به اختصار ناتو[۷]، برای بهره مند شدن از سلطۀ سیاسی و نظامی بی سابقه در سیستم جهانی ایجاد شد، در نتیجه تعادل بین شمال و جنوب را به نفع تشکیل دهندگان آن برهم زد، به طوری که از زمان اوج استعمار اروپا در قرن نوزدهم شاهد آن نبوده ایم (ایوب[۸] و زیرلر[۹] ۲۰۰۵).

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز خلاء عمدۀ ایدئولوژیکی با بی اعتباری ایدئولوژی سوسیالیسم باقی گذاشت که با اتحاد جماهیر شوروی شناخته می شد. در طول جنگ سرد، شعارهای سوسیالیستی، که برای بیان کردن استقلال سیاسی و اقتصادی آمده بودند، توسط بسیاری از نخبگان دولت های جنوبی در ترکیب با ناسیونالیسم برای مقاومت در مقابل سلطۀ شمال استفاده می شد. سوسیالیسم برای ملی گراهای جنوب – عرب ها، آفریقایی ها، آسیایی ها، امریکای لاتینی ها- برای بسیج جمعیت شان در راه تلاش شان برای ایستادن در مقابل نفوذ شمال و برای حفاظت از استقلال کشورهای شان در هر دو حوزۀ اقتصادی و سیاسی، ایدئولوژی منتخب بود. حذف اتحاد جماهیر شوروی به عنوان متعادل کننده ای برای غرب/شمال و حرکت به سوی ایجاد اقتصاد بازار در چین، که به طور موثر ایدئولوژی سوسیالیستی خود را با حفظ کنترل سیاسی لنینیستی کنار گذاشت، ممکن است به معنای «پایان تاریخ[۱۰]» آن طور که فرانسیس فوکویاما[۱۱] پیشبینی کرده نباشد (فوکویاما ۱۹۹۳)، با این حال این قطعاً نشانۀ پیروزی ای بزرگ برای لیبرالیسم اقتصادی بوده که توجیه ایدئولوژیک برای نفوذ به سیاست و اقتصاد جنوبی آسیب پذیر و ضعیف ارائه داده است.

[۱] Hirst

[۲] Thompson

[۳] Hoogvelt

[۴] Stiglitz

[۵] Orme

[۶] Cohen

[۷] North Atlantic Treaty Organization

[۸] Ayoob

[۹] Zierler

[۱۰] end of history

[۱۱] Francis Fukuyama

 

منبع:

Reuveny, R., Thompson, W. (2008), North and South in the World Political Economy. New Jersey: Blackwell Publishing Ltd.