انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از سانتیاگو تا کاراکاس، دست پنهان و دسیسه های سرّی واشنگتن (لوموند دیپلماتیک: ژوئن۲۰۱۵)

فرانک گودیشو منوچهر مرزبانیان

توطئه های فاش شده بسیاری که بر جای جای صفحات تاریخ نقش بسته، به نظریه های دسیسه انگار اعتبار می بخشند. با اینحال بررسی روابط میان ایالات متحده و آمریکا لاتین ما را به تمایز میان توطئه، استراتژی نفوذ و هنر برقراری موازنه نیروها فرا می خواند.

”هربرت متیو“ روزنامه نگار آمریکائی در سال ۱۹۵۹ نوشته بود که «این مسئله در هر لحظه مطرح است: اگر آمریکای لاتین را در کنار خود نمی داشتیم، موقعیت ما غم انگیز می بود. بدون دسترسی به تولیدات و بازارهای آمریکای لاتین، دور نیست که ایالات متحده به رده قدرت دست دومی تنرل یابد» (نیویورک تایمز، ۲۶ آوریل ۱۹۵۹). در آغاز قرن نوزدهم، از دلنگرانی مشابه ای بود که سیمای «حیاط خلوتی» از این منطقه پدید آمد که باید به هر قیمتی که شده از آن حفاظت کرد ــ ‌و فرمانبر خود ساخت. این طرح ابتدا به زیور دغدغه همبستگی و یکپارچگی آراسته گردید: در سال ۱۸۲۳ پرزیدنت ”جیمز مونروئه“ امپریالیسم اروپائی را محکوم می کرد و اعلام می داشت که «آمریکا به آمریکائی ها تعلق دارد». اما طولی نکشید که آموزه وی به ابزاری در خدمت سیطره شمال بر جنوب قاره مبدل گردید.

توسعه طلبی گاه خشونت بار و گاه بی سر و صدای ایالات متحده در آمریکای لاتین، تاریخ این قاره را به چنان قالبی درآورده است که بسیاری از روشنفکران همواره دست های پنهان واشنگتن را در پشت یکایک موانعی می بینند که دولت های ترقی خواه منطقه را به تزلزل انداخته. حکومت های آمریکای لاتین در یافتن دلیل مشکلات محلی خود، بی هیچ ابائی از منبع ذخیره ضد امپریالیسم مکانیکی استفاده کرده اند که گاه به تئوری توطئه درآغشته است. البته در قاره خوزه مارتی (۱) احساسات ضد ”یانکی“ از آسمان نمی بارد: این بیزاری ریشه در بیش از صد و پنجاه سال مداخلاتی دارد که در واقعی بودن آنها شکی نیست: کودتاهای بیشمار و توطئه هائی راستین، که هریک مظهر عزم سیطره جویانه ای است که چندین تحول تاریخی به خود دیده.

در فاصله سال های ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۸، مکزیک شاهد بود که نیمی از سرزمینش را به سود همسایه شمالی از دستش به درآوردند. سپس، میان سال های ۱۸۹۸ تا ۱۹۳۴، نظامیان آمریکائی بیست و شش بار به مداخله در آمریکای مرکزی دست گشودند: آنها رؤسای جمهور را واژگون می کردند و دیگرانی را به جای آنها می نشاندند؛ دوران به زیر قیمومت بردن کوبا، پورتوریکو (۱۸۹۸)، و به کنترل درآوردن کانال میان دو اقیانوس در پاناما، استان پیشین کلمبیا، بود. آنگاه ایالات متحده مرحله امپریالیسم نظامی را گشود تا یاور «دیپلوماسی دلار» و چنگ انداختن بنگاه هایش بر منابع طبیعی گردد. ”یونایتد فروت کمپانی“ که در سال ۱۸۹۹ بنیانگذاری شد از آن جمله بود.

اما جعبه ابزار امپریالیستی واشنگتن لزوما به بساط یک اسلحه فروشی نمی ماند. در سال ۱۹۲۴، ”رابرت لانسینگ“ وزیر امورخارجه پرزیدنت ”وودرو ویلسون“ نظر می داد که «باید از اندیشه برگماری یک شهروند آمریکائی به مقام ریاست جمهوری مکزیک دست برداریم، زیرا ما را بی برو برگرد به سوی جنگی تازه خواهد کشاند. راه حل جایگزین زمان بیشتری می برد. باید ساحت دانشگاه های خود را به روی جوانان بلندپرواز مکزیکی بگشائیم و شیوه زندگی، ارزش ها، و همچنین احترام به تبار سیاسی خود را به آنان بیاموزیم. (…) پس از چند سال، این جوانان بر مسند مقام های مهمی چون ریاست جمهوری تکیه خواهند زد. آنگاه بی آنکه ایالات متحده نیاز به خرج پشیزی یا شلیک گلوله ای داشته باشد، آنها بهتر از ما و به شیوه ای پر شورتر به انجام همان کاری که خواهان آنیم برخواهند آمد (۲).» بدینسان دانشگاه ها را گشودند، بی آنکه نظامیان را به سبب فقدان کار عاطل و باطل بگذارند. در سال ۱۹۲۷، در ”نیکاراگوئه“، رزم آوران نیروی دریائی گارد ملی را پدید آوردند و ”آناستازیو سوموزا“ دیکتاتور آتی را بر صدر آن نشاندند.

با شروع جنگ سرد، واشنگتن آموزه تازه ای موسوم به «امنیت ملی» را پروراند. موج تکانه های انقلاب کوبا (۱۹۵۹)، توسعه گردان های چریکی مارکسیست ــ مشخصا در ”سالوادور“ و ”کلمبیا“ ــ و ایمان آزادیبخش مذهبی، آزمون «گذار شیلیائی به سوی سوسیالیسم» (۱۹۷۳ـ ۱۹۷۰)، یا قیام ”ساندینیستی“ در ”نیکاراگوئه“ (۱۹۷۹)، مسیر جنگ صلیبی ایالات متحده علیه کمونیسم را تعیین می کردند.

فیدل کاسترو گویا آماج ۶۳۸ سوقصد بوده

چنانکه هزاران سندی که امروز از طبقه بندی سرّی بیرون آمده، فاش کرده اند، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) ــ که در سال ۱۹۴۷ پدید آمد ــ و وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) آشکارا آماده بوده اند که دست به هرکاری بزنند: کارزارهای رسانه ای به قصد برهم زدن ثبات کشورها، تأمین هزینه فعالیت های مخالفان، فشردن گلوی اقتصاد، رخنه در نیروهای مسلح، پشتیبانی از گروه های شبه نظامی ضد انقلاب. ایالات متحده فعلانه از کودتاهائی پشتیبانی می کرد که منطقه را به آتش و خون کشیدند (گوآتمالا،‌۱۹۵۴، برزیل، ۱۹۶۴، شیلی، ۱۹۷۳، آرژانتین، ۱۹۷۶،‌و غیره) یا به تجاوز نظامی دست می گشود (کوبا، ۱۹۶۱، جمهوری دومینیکن، ۱۹۶۵ …). میان سال های ۱۹۵۹ تا ۲۰۰۰، آقای ”فیدل کاسترو“ خود به تنهائی آماج ۶۳۸ سو قصد بوده، زهر دادن، تله نهادن در سیگار برگ، جا سازی در دوربین های عکاسی: برای تخیل دستگاه های سری حدی نمی توان انگاشت. از سوی دیگر ایالات متحده صدها افسر آمریکای لاتین را در”مدرسه کشورهای قاره آمریکا“ آموزش می داد. این کشور مأموران و وسائلی (چون دستگاه های مخابراتی، راهنمای بازجوئی) را در خدمت عملیات ”کوندور“ گمارده بود. این عملیات که در سال ۱۹۷۵ به راه انداختند، مجموعه ای فراملیتی از دیکتاتوری های آمریکای جنوبی بوجود آورد، که هدف آن به دام انداختن، شکنجه و اعدام مخالفان در سراسر جهان بود (۳).

در این زمینه، اقدام دولت ”ریچارد نیکسون“ (۱۹۷۴ـ ۱۹۶۹) علیه ”سالوادور آلنده“ رئیس جمهور شیلی، نمونه گویائی است. حتی پیش از آنکه رهبران سوسیالیست آن کشور وظائف خود را در روز ۳ نوامبر ۱۹۷۰ بیآغازند، ”سیا“، سفارتخانه ایالات متحده، و ”هنری کیسینجر“ وزیر امور خارجه، شبکه گسترده ای از عملیات مخفی را برای برانداختن آنها از مسند قدرت سازمان داده بودند. از ماه اکتبر، ”سیا“ با نظامیان کودتاچی، از جمله ”روبرتو ویو“ تماس گرفته بود. به موازات آن اقدامات بین المللی به منظور تحریم اقتصادی و خرابکاری (مثلا تأمین هزینه مالی اعتصابات کامیون داران در ماه اکتبر ۱۹۷۲) «اوضاع را می پخت». سرانجام محافظه کارترین رهبران ”دموکراسی مسیحی“ و راستگرایان شیلیائی، همانند مطبوعات مخالفان، از پشتیبانی سخاوتمندانه ای برخوردار گردیدند. به موجب گزارش سنای ایالات متحده، «”سیا“ برای کمک مالی به ”ایل مرکوریو“، روزنامه اصلی کشور و کانال مهم تبلیغ علیه ”آلنده“، ‌یک و نیم میلیون دلار هزینه کرده بود (۴)». آقای ”اوگوستین ادواردز“ مالک آنوقت و امروز این نشریه، در میان همکاران پیشین ”سیا“ جای دارد.

با پایان جنگ های داخلی در آمریکای مرکزی و گذار آمریکای جنوبی به سوی دموکراسی، ایالات متحده روش خود را عوض کرد. در سال های دهه ۱۹۹۰، ارتقاء و ترویج «اجماع واشنگتن» (۵) و اوجگیری دموکراسی های نئولیبرال در منطقه به ایالات متحده امکان می داد تا از طریق دفاع از بازار، سیطره خود را برجای دارد. در سال ۱۹۹۴، پرزیدنت ویلیام کلینتون پیشنهاد ایجاد ناحیه تجارت آزاد قاره آمریکا را به میان آورد. چند سال بعد ”کولین پاول“ وزیر امور خارجه ایالات متحده از نیت کشورش پرده برداشت: «هدف ما تضمین یکه تازی و سروری بنگاه های ایالات متحده در پهنه ای است که از قطب شمال تا پهنه ”انتارتیک“ [قطب جنوب] گسترده (۶)». اما واشنگتن نه سرپیچی توده ها از سیاست های خود را به حساب آورده بود و نه پیدایش دولت های ترقیخواه در منطقه. در سال ۲۰۰۵، [این کشورها] طرح ” ناحیه تجارت آزاد قاره آمریکا“ را نپذیرفتند. به هم پیوستگی کشورهای منطقه به یکدیگر به ضرر ایالات متحده شتاب گرفت، و این کشور را از گردهمآئی های خود دور نگاه داشتند: اتحاد ملت های آمریکای جنوبی در سال ۲۰۰۸، و سپس جامعه کشورهای آمریکای لاتین در سال ۲۰۱۰ پدید آمدند.

آقای ”باراک اوباما“ از برخی اصول بنیادی [استراتژی ایالات متحده] نگسست. تذکاریه های «راهبرد امنیت ملی» که در ۲۰۱۰ و سپس ۲۰۱۵ به نگارش درآمدند، خاطر نشان ساخته اند که آمریکای لاتین، به ویژه در موضوع تأمین انرژی ــ دلیل وسواس واشنگتن نسبت به ونزوئلا ــ و کنترل نظامی سراسر قاره، همچنان اولویتی برای ایالات متحده باقی خواهد ماند. از سال ۲۰۰۸، ایالات متحده مشخصا به لطف همپیمان زوال ناپذیر کلمیبائی، پایگاه های نظامی جدیدی را (تحت نظارت ستاد فرماندهی جنوب) گشوده و سیستم های مراقبت الکترونیکی نصب کرده است. متخصصان ”پنتاگون“ همچنان به راهکار تعالیمی به منطقه می اندیشند که ”نیکلای اسپایکمن“ در سال ۱۹۴۲ به دست داده بود (۷): از یک سو، منطقه نفوذ مستقیم که مکزیک، حوزه دریای کارائیب و آمریکای مرکزی را در برمی گیرد؛ و از دیگر سو کشورهای بزرگ آمریکای جنوبی (به ویژه برزیل، شیلی و آرژانتین)، که مقتضی است از اتحاد آنها جلوگیری کرد. به این منظور، ترویج موافتنامه های داد و ستد آزاد را بالاخره موثرتر از گرایش به اشکال مستقیم تر مداخله می انگارند (مقاله ”سراب تجارت آزاد“ را در همین شماره بخوانید). نزدیکی جستن اخیر واشنگتن و هاوانا، با هدف شکستن انزوای فزاینده ایالات متحده در منطقه که در عین حال بازار جدیدی را به روی این کشور می گشاید نیز در همین چشم انداز جای دارد. ایالات متحده که همچنان به سمت آسیا روی گردانده، و با جنبش های مقاومت اجتماعی چندی دست به گریبان است، رویاروی قاره آمریکای چند قطبی،از دیپلوماسی استفاده می کند تا همچنان دست بالا را داشته باشد.

بدینگونه، اکنون نبرد علیه دولت های آمریکای لاتین که در کشور شمالی قاره عوامزده انگاشته می شوند، اساسا بر حربه نفوذ، یعنی قدرت نرم تکیه دارد: «ورز دادن» افکار عمومی از طریق رسانه های خصوصی و نیز گسترش شبکه ای از سازمان های غیر دولتی و بنیادهائی که سالیانه چندین ده میلیون دلار برای «حمایت از دموکراسی» دریافت می دارند، و الگوی «انقلاب های رنگی» اروپای شرقی الهام بخش آنهاست. روز ۱۲ مارس گذشته آقای ”دیوسدادو کابلو“، رئیس مجلس ملی ونزوئلا، به نکوهش نقش خانم ”میریم کورنبلیت“ رئیس بنیاد ”ودیعه ملی برای دموکراسی“ برآمد که هزینه های مخالفان را تأمین و از اتحادیه ها و انجمن های ضد مرام ”اوگو چاوز“ حمایت می کند.

ایالات متحده کودتاهای نظامی را وانهاده و به «غصب قدرت به دست نهادها» روی آورده

لاف و گزافی بولیواری؟ باید دید. روز ۳۱ مارس ۱۹۹۷، روزنامه ”نیویورک تایمز“ گزارش داده بود که بنیاد ”ودیعه ملی برای دموکراسی“ را برپا داشته اند تا «آنچه را که ”سیا“ طی ده ها پنهانی انجام می داد، آشکارا به سرانجامی مطلوب برساند». اسنادی که شبکه اینترنتی ”ویکی لیکس“ منتشر ساخته نشان داده اند که ایالات متحده از آغاز زمامداری ”اوگو چاوز“ در سال ۱۹۹۸، از مخالفان ونزوئلائی او حمایت مالی می کرده (۸). در سال ۲۰۱۳، ”رافائل کورئا“ رئیس جمهور ”اکواتور“، به سهم خود، راه هرگونه همکاری با ”بنگاه ایالات متحده برای توسعه بین المللی“ (USAID) را بسته؛ و در همان حال ”اوو مورالس“ همتای بولیویائی وی نیز این سازمان «مستقل» را که می انگاشت علیه وی «توطئه می چیند» از کشور بیرون انداخته است.

با اینهمه، وزارت امور خارجه ایالات متحده آنقدرها از روش های گذشته خود دست نکشیده؛ کودتا علیه ”چاوز“ در آوریل ۲۰۰۲، گواه بارزی بر آن است. در”هندوراس“ (۲۰۰۹)، سپس ”پاراگوئه“ (۲۰۱۲)، «غصب قدرت ازطریق نهادها» نخست از الطاف جرگه سالاران محلی و سپس واشنگتن برخوردار گردید (۹). در این روش، با همگامی بخشی از نمایندگان پارلمان های ملی به عزل رهبرانی می کوشند که گرچه به شیوه ای دموکراتیک برگزیده شده اند اما آنها را دردسر ساز می انگارند. آیا باید این روش را توطئه یا هنر برقراری موازنه نیروها دانست؟ فرق میان ایندو شاید ظریف بنماید …

پی نوشت:

۱. José Martí (۱۸۹۵ـ۱۸۵۳)، بنیانگذار حزب انقلابی کوبا، یکی از قهرمانان استقلال آمریکای لاتین است.

۲. به نقل از James D. Cockcroft:

Mexico’s Revolution. Then and Now, Monthly Review Press, New York, 2010.

۳. نگاه کنید به:

John Dinges, Les Années Condor. Comment Pinochet et ses alliés ont propagé le terrorisme sur trois continents, La Découverte, Paris, 2008.

۴.« Covert Action in Chile. 1963-1973 », Rapport Church, Sénat des Etats-Unis, Washington, DC, 1975.

۵. مقاله معاضه نعیم، «آواتار ”اجماع واشنگتن“» را در شماره ماه مارس ۲۰۰۰ لوموند دیپلوماتیک بخوانید.

۶.« Les dessous de l’ALCA (Zone de libre-échange des Amériques »), Alternatives Sud, vol. 10, no 1, Centre tricontinental (Cetri), Louvain-la-Neuve (Belgique), 2003.

۷.Nicholas Spykman, America’s Strategy in World Politics: The United States and the Balance of Power, Harcourt, New York, 1942.

۸.Jake Johnston, «What the Wikileaks cables say about Leopoldo López», Center for Economic and Policy Research, Washington, DC, 21 février 2014.

۹. نگاه کنید به:

Cf. Maurice Lemoine, Les Enfants cachés du général Pinochet, Don Quichotte, Paris, 2015.

***

حکایات راستین در پوشش لواهای عاریتی

«عملیات تحت لوائی دروغین» (یا «تابلو های عوضی») را که در قرن بیستم نسبتا معمول بود، مخفیانه به راه می انداختند تا دشمن هدف گرفته ای را مسئول آنها بنمایانند. اشاره به اینگونه عملیات، که نمونه هائی از آنرا در زیر آورده ایم، در گفتار دسیسه انگاران زیاد می بینیم:

ــ ۱۸ سپتامبر۱۹۳۱. ژاپنی ها، چینی ها را به ارتکاب سؤقصدی متهم کردند که خود تدارک دیده بودند. امپراتور ژاپن این ماجرا را که به نام «حادثه ”موکدن“» در یادها مانده است، بهانه تسخیر ”منچوری“ کرد.

ــ نیمه شب ۲۷ به ۲۸ فوریه ۱۹۳۳. ”رایشتاک“، پارلمان آلمان به آتش کشیده شد. زمامداران ”نازی“، مبارز جوان کمونیستی را متهم کردند و از این رخداد بهره جستند تا آزادی های فردی را معلق سازند. آیا خود آنها به آتش افروز مأموریت داده بودند؟ آیا وی را آلت دست خود کرده بودند؟ آیا به سادگی گذاشته بودند تا به انجام آتش سوزی برآید؟ گوشه های تاریکی از این رویداد همچنان ناشناخته مانده است، اما به نظر نمی آید که بتوان در مسئولیت ”نازی“ها در این حادثه چندان تردیدی روا داشت.

ــ ۱۱ سپتامبر ۱۹۳۷. در پاریس، گروه راستگرای تندرو ”نقاب“، دو سؤ قصد علیه دفاتر اتحادیه کارفرمایان انجام داد، به این امید که اتهام آن به کمونیست ها بسته شود. اما تحقیقات، خیلی زود، حیله آنها را آشکار ساخت.

ــ ۱۹۵۳. ایالات متحده و پادشاهی متحده بریتانیا، براندازی محمد مصدق نخست وزیر ایران را به دست سازمان مرکزی اطلاعات ”سیا“، سازمان دادند و هزینه های آنرا تأمین کردند (عملیات «آژاکس»). و مشخصا به بمب گذاری هائی دست یازیدند تا کمونیست ها را به کارگذاری آنها متهم سازند و ثبات کشور را به هم زنند.

ــ ژوئیه ۱۹۵۴. دستگاه های سرّی اسرائیل به امید متهم کردن ناسیونالیست های مصر، چندین بمب در ساختمان های متعلق به بریتانیا و ایالات متحده در قاهره و اسکندریه کار گذاشتند (عملیات «سوزانا»).

ــ ۲ تا ۴ اوت ۱۹۶۴. ایالات متحده حمله ای دریائی را صحنه سازی و ویتنام شمالی را به انجام آن متهم ساخت. این «حوادث خلیج ”تونکن“» را که ”رابرت مک نامارا“ وزیر دفاع آمریکا هماهنگ ساخته بود، بهانه راه انداختن جنگ ویتنام کردند.

FRANCK GAUDICHAUD

* مدرس دانشگاه گرونوبل ـ آلپ و یکی از دو رئیس انجمن فرانسه ـ آمریکای لاتین.