تئو آنجلوپلوس ۴۵ سال در شاعرانگی فیلم ساخت و کوشید تلخ ترین و سردترین داستان ها را با گرمای نگاه خاص خود رنگی دیگر بزند. سینمایی که در طول این سال ها به مولفه ای برای شناخت سینمای هنری اروپا مبدل شد. اما مرگش بسیار شبیه به فیلم های سینمایی هالیوودی بود. چشمانمان را ببندیم. نور بر پرده نقره ای می افتد. کارگردانی کات می دهد و گروهش را به صرف غذا دعوت می کند. همه سرخوش از ضبط پلان هایی زیبا به سمت میز غذا می روند که ناگهان زوزه اگزوز موتوری از دور شنیده می شود. کارگردان به خیابان می آید تا به دیگر اعضای گروه ملحق شود. موتور با آن صدای دلخراش از راه می رسد و یک کات واقعی؛ و اینچنین پایان هنرمندی آمیخته با عکس و زیبایی رقم می خورد.
نقطه های تمایز بسیاری وجود دارد که آنجلوپلوس را از سایر سینماگران تمییز می دهد. آنچه ما به عنوان زیباشناسی بصری در سینما آموخته ایم به شکلی بارز در آثار این سینماگر وجود داشت. عکس هایی زیبا و دل انگیز، پلان سکانس هایی که می کوشید عمق زندگی را در تصویر فیلم های این سینماگر جاودانه کند و کندی که در پس این همه زیبایی ملال زندگی را یادآور می شود. از همه مهمتر اینکه آنیوپلوس حدود نیم قرن نشانه ای بود از سینمای مرسوم هنری اروپا.
نوشتههای مرتبط
یکی از مهمترین تفاوت هایی که سینمای اروپا را از سینمای موسوم به هالیوود مبرا می سازد، نحوه سامان دهی رویداد ها و توجه به داشتن تفسیر و یا نداشتن آنها بر نوار سلولئید است. جی. تولن درباره تعریف رویداد معتقد است که هرگاه عملی به شکل طبیعی جریان داشته باشدو عملی آن را از حالت تعادل نخستین خارج کند، رویداد اتفاق افتاده است.
در سینمای هالیوود ما با رویداد های مختلفی رو به رو هستیم که دائم داستان را از سطحی به سطحی دیگر می برند. در صورتیکه در سینمای اروپا اغلب یک یا دو رویداد اصلی وجود دارد و آنچه در ادامه باقی می ماند تفسیری هنرمندانه است که سینماگر آن را دستمایه اثرش قرار می دهد. در این تفسیرها هیچ بعید نیست که فیلمساز سری هم به دیگر هنرها زده و از آنها استفاده ای بینامتنی را تدارک ببیند.
این اتفاق موتیف و جانمایه اصلی سینمای آنجلو پلوس بود. او – نه اینکه رویداد نداشته باشد- اتفاقا داشت، اما بیشتر از دل این رویداد ها به دنبال تفسیر زندگی بود. برخی نشانه شناسان صورت گرای روس همچون یوری تینیانوف، زمانیکه سراغ سینما می آیند، پلان های یک اثر سینمایی را به بند های یک شعر تعبیر می کنند. این شکل زبانشناسی در سینما، بعدها مردود شد، اما به واقع می توان زبان سینمای آنجلوپلوس را با همین نظریه مورد خوانش قرار داد. پلان سکانس ها طولانی او با ردپایی از ادبیات و معماری، همان یادگاری بود که آنجلوپلوس از خود به جای گذارد. آنجلوپلوس نشان داد که روابط شورانگیز انسانی زمانیکه با سیاست در می آمیزد تا چه اندازه می تواند ویرانگر باشد.
یکی دیگر از موتیف های آشنای فیلم های این سینماگر فقید سفر بود. آدم هایی که خودآگاه و یا ناخودآگاه با تغییر موقعیت رو به رو می شوند. گاه آنها نه از سر دست یافتن به تجربه که به اجبار و تنگنای زندگی اجتماعی این سفر را بر می گزینند و گاه تقدیر آنها را با خود همراه می کند. آنها قدم در سفر می گذارند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که در مقصد زندگی دل انگیز تری انتظار آنها را بکشد. نکته اینجاست که این تلخ اندیشی آنجلوپلوس هیچگاه سبب نشد تا تصاویر او هم تلخ و سیاه باشند. او اتفاقا طبیعت و جاودانگی تصویر را می ستود و اگرچه کنش دراماتیک از جنس سینمای هالییود در آثارش مشهود نبود، اما همین تعارض انسان با زیبایی های طبیعت به نقطه مهم دراماتیک آثارش بدل می شد. چالشی که انسان را تا ژرفنای تجربه پیش برده و او را با تجربه هایی تازه رو به رو می ساخت.
آنجلو پلوس سینما را با ساختن فیلم Peripeteies me tous Forminx آغاز کرد و مهمترین فیلم های او را می تواند با عنوان های سفر به سیترا(۱۹۸۴)، چشم اندازی در مه(۱۹۸۸)، گام معلق لک لک(۱۹۹۱) و ابدیت و یک روز(۱۹۹۸) به خاطر آورد. اگرچه منتقدین اذعان داشتند فیلم واپسین پایان سینمای هنری اروپا را اعلام کرد، اما این فیلم نیز همچون چند اثر یاد شده دارای مولفه هایی است که می تواند برای آنکه قصد دارد درباره سینمای آنجلوپلوس به عنوان یک مولف بداند، نشانه هایی کافی را عرضه می دارد.
تئو آنجلوپلوس متولد ۲۷ آوریل ۱۹۵۳ در آتن بود. تحصیلات ابتدایی را در آتن آغاز کرد اما پس مدتی آن را رها کرده و به قصد تحصیل هنر و ادبیات به دانشگاه سوربن فرانسه رفت. پس از مدت کوتاهی مدرسه سینمایی ایدک پاریس را برای ادامه تحصیلات انتخاب کرد. پس از پایان تحصیلات به کشور خود بازگشت و به عنوان یک روزنامه نگار و منتقد در یکی از روزنامههای یونان مشغول به کار شد. وی در طول حیات سینمایی خود حدود ۲۰ فیلم سینمایی را کارگردانی کرد. ۱۶ فیلمنامه نوشت و در ۸ فیلم نیز به عنوان بازیگر حضور یافت.
سینمای آنجلوپلوس اگرچه در بخشی عمده از داستان های این فیلمساز به یونان می پردازد، اما هیچگاه انسان را در جغرافیایی خاص تصویر نمی کند و می کوشد فضایی را پدیدار سازد تا به این آدم ها موقعیتی جهان وطنی بدهد. آدم هایی که متعلق به همه جا هستند و در هیچ کجا جایی ندارند.
برخی از لینک ها و مطالب درباره آنجلوپولوس:
آنجلوپلوس در ویکبپدیای فارسی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A6%D9%88_%D8%A2%D9%86%D8%AC%D9%84%D9%88%D9%BE%D9%88%D9%84%D9%88%D8%B3
آنجلوپلوس در ویکیپدیای انگلیسی
http://en.wikipedia.org/wiki/Theodoros_Angelopoulos
آنجلوپلوس در بانک اطلاعات اینترنتی سینما
http://www.imdb.com/name/nm0000766/
به نقل از : شبکه خبری هنرمندان ایران
http://iranartistsnews.com/1390/11/05/000569.html
به یاد تئو آنگلوپولوس/
یک روز به ابدیت پیوست
چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۶:۴۴ |
*مازیار فکری ارشاد
آنگلوپولوس پیش از حضور در مدرسه مشهور سینمایی فرانسه (ایدک – که امروز با نام فمی شناخته می شود) به تحصیل در رشته حقوق مشغول بود و همزمان در نشریات نقد فیلم می نوشت.
آنگلوپولوس فیلمسازی بود با تصاویر بدیع و سبکی تغزلی. دستاوردهای پرشمار این کارگردان یونانی در خلال چهار دهه فیلمسازی، نه تنها او را به مهم ترین و پرآوازه ترین فیلمساز تاریخ سینمای یونان بدل ساخت، که بی شک می توان او را از هنرمندان خلاق و اصیل سینمای معاصر جهان دانست.
آنگلوپولوس از جمله آخرین نسل فیلمسازانی است که تن به مصالحه با هیچ چیز- نه دستور تهیه کننده و نه پسند تماشاگر- ندادند. ریتم آرام و فضای خاکستری و دلگیر فیلم های او را حتی تماشاگران نخبه آمریکایی هم نمی پسندیدند به همین دلیل سالهاست در جشنواره ها و محافل سینمایی از او به عنوان نمونه ای بزرگ از یک فیلمساز ضد جریان یاد می کنند. مولفه مشترک تمامی فیلم های آنگلوپولوس طی نزدیک به چهار دهه فعالیت در عرصه فیلمسازی را حال و هوای روشنفکرانه و ساختار و نگاه شاعرانه او تشکیل می دهد. مجموعه فیلم های آنجلوپولوس علاوه بر ارزش های هنری و بصری، اسنادی تاریخی از سالهای پرالتهاب قرن بیستم سرزمین یونان و مناقشات شایع در منطقه بالکان به شمار می رود.
او که در آتن مشغول تحصیل در رشته حقوق بود، در سال ۱۹۶۲ به پاریس مهاجرت کرد و در دانشگاه سوربن به تحصیل در رشته ادبیات مدرن پرداخت. دیری نپایید که سوربن را رها کرد تا در مدرسه ایدک سینما را فرا گیرد. او تحت آموزش های فیلمساز و مردم شناس نامدار فرانسوی ژان روش نخستین فیلم دانشجویی خود را به شیوه ۱۶ میلیمتری ساخت. دو سال بعد تئو به آتن بازگشت و به عنوان روزنامه نگار و منتقد سینما در روزنامه چپ گرای یونان آن روزگار ( دموکراتیکی آلاگی) استخدام شد. در همین دوران فیلمی نیمه مستند درباره گروه موسیقی پاپ ” فورمینکس استوری” را آغاز کرد اما فیلم به دلیل نداشتن تهیه کننده ناتمام ماند.
سال ۱۹۶۷ حکومت دیکتاتوری سرهنگ ها در یونان به قدرت رسید و روزنامه های مخالف را تعطیل کرد. تئو که بیکار شده بود دوباره تصمیم گرفت وارد حرفه فیلمسازی شود و مستند ۲۸ دقیقه ای “سخن پراکنی” را ساخت . بالاخره موفق شد در سال ۱۹۷۰ نخستین فیلم بلندش “بازسازی” را کارگردانی کند. فیلم داستان جنایت هایی بود که در هر نقطه از جهان، از الگوی مشترکی تبعیت می کنند. دهقانی پس از بازگشت از سفر، توسط همسرش و مردی که عاشق اوست کشته می شود . وکیلی هم قصد دارد از طریق بازسازی و کنار هم گذاشتن سرنخ های موجود، به معمای قتل پی ببرد اما قادر به برقراری ارتباطی معقول با متهمان نیست. زیرا به فرهنگی دیگر تعلق دارد. آنگلوپولوس برای به تصویر کشیدن این قصه تیره و غمبار، با نمادهای بلند و حرکت بسیار آرام دوربین، تصاویری از مناظر یونان را قاب می گیرد که فاصله زیادی با کارت پستال های توریستی دارند. فیلم که به لحاظ فرم یادآور آثار لوکینو ویسکونتی است، بیش از هر چیز بر جذابیت بصری نماها تکیه دارد.
پس از “بازسازی” آنگلوپولوس سه گانه تاریخ معاصر یونان را جلوی دوربین برد. این سه فیلم یعنی “روزهای ۳۶”، “بازیگران دوره گرد” و “شکارچیان” به روایت تاریخ و حوادث سیاسی- اجتماعی- فرهنگی یونان حدفاصل دهه های ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ می پردازند. این فیلم ها که در سال های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۷ ساخته شده اند، خارج از مرزهای یونانی شهرتی ندارند اما آثار بعدی اش در عرصه بین المللی مورد توجه قرار گرفته اند.
فیلم های سه دهه اخیر او بیشتر از تاریخ باستان و اساطیر یونانی وام گرفته شده اند، هر چند که این رویکرد، بیشتر استعاره های سیاسی در بر دارد. “روزهای ۳۶” ساخته شده به سال های ۱۹۷۲ را یکی از شاهکارهای آنگلوپولوس دانسته اند؛ تریلری سیاسی درباره قتلی که در زندان رخ می دهد و تبدیل به مسئله امنیت ملی می شود. در این فیلم بیشترین استفاده از صداهای خارج قاب و تصاویر حاشیه ای صورت گرفته و چالشی دیالکتیک میان “دیده ” و ” نادیده” به وجود می آورد. نماهایی از درهای بسته که وقایع داستان پشت آنها رخ می دهد، صداهای خفیفی که در راهروها می پیچند و چهره هایی که بی صدا از پس زمینه گذر می کنند، فضایی رمزآلود را به محیط و فیلم بخشیده اند. “بازیگران سیار” دیگر فیلم این سه گانه است که امروز به یکی از آثار کلاسیک سینمای یونان بدل شده است. این فیلم تحت نظارت و ممیزی شدید رژیم دیکتاتوری ساخته شد. این نکته که پلیس نظامی سختگیر آن زمان چگونه اجازه داد فیلمی با چنین مایه های انتقادی به پایان رسد و نمایش داده شود، معمایی است ، چرا که فیلم به وضوح تاریخ پرتلاطم سرزمین یونان را از منظر یک معترض رادیکال نقد می کرد.
“بازیگران سیار” فیلمی موزیکال و پرآواز و رقص های محلی بود و به مقطعی از تاریخ یونان ( دهه ۱۹۴۰) اشاره داشت که گروه نظامیان کودتاچی مشهور به “حکومت سرهنگ ها” در آن زمان وارد ارتش شده بودند. برخی بازیگران فیلم از فعالان سیاسی و مبارزان علیه سلطه دیکتاتوری بودند و مایه های تند انتقادی فیلم به وضوح آشکار است. این فیلم طولانی بیش از چهار ساعت زمان و تنها ۸۰ نما دارد، که با توجه به زمان ۲۵۰ دقیقه ای اثر این تعداد نما بسیار پایین تر از استانداردهای رایج سینماست. تصاویر روستاهای کوهستانی سرد و بارانی یونان که در این فیلم با سخاوتمندی به نمایش درآمده، از مولفه های بصری محبوب و تکرار شونده سینمای آنگلوپولوس به شمار می آیند.
پنجمین فیلم آنگلوپولوس “اسکندر کبیر” محملی بود تا فیلمساز با بهره گیری از اساطیر یونان باستان و به شیوه ای استعاری، اوضاع جاری وطنش را نقد کند. در آغاز قرن بیستم راهزنی سربر می آورد که خود را روح تناسخ یافته اسکندر مقدونی می نامد. او چند جهانگرد انگلیسی را می دزدد و به کوهستان می برد. هدف او اخاذی از دولت بریتانیاست اما عاقبت گروگان های خود را به قتل می رساند. آنگلوپولوس در این فیلم همزمان به چندین طیف می تازد؛ دولت های خارجی، باندهای تبهکاری، آنارشیست های ایتالیایی که به یونان تبعید شده بودند و دهقانان سوسیالیستی که می خواستند آرمانشهر خود را در یونان پایه گذاری کنند. استعاره های دو پهلوی قیلمساز از مفاهیمی چوی “سقوط سیاسی” و “خروج از دایره قدرت” همواره با بدبینی ویژه ای در آثار آنگلویولوس تکرار شده اند. زیبایی شناسی بیزانسی آنگلویولوس و فضای غم آلود و خاکستری آثارش در خدمت همین اندیشه قرار دارد.
در اوایل دهه ۸۰ آنگلوپولوس که با سقوط حکومت سرهنگ ها امکان خروج از کشور یافته بود، به ایتالیا مهاجرت کرد و چند سالی در شبکه تلویزیونی RAI به کار مشغول شد. از آن پس آثار آنگلوپولوس مایه های معترضانه سیاسی کمتری دارند و در فیلم هایش نوعی شاعرانگی و تغزل دیده می شود. دو فیلم تلویزیونی “یک روستا، یک روستایی” (۱۹۸۱) و “آتن، بازگشت به آکروپولیس” (۱۹۸۳) محصول این دوران گذار هستند. سال ۱۹۸۴ آنگلوپولوس” سفر به سیترا” را جلوی دوربین برد.” سفر به ستیرا” درامی است تلخ و خوش ساخت درباره تبعیدی سالخورده ای که پس از سالها به یونان باز می گردد. این فیلم جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن را برای تئو و فیلمنامه نویسان همکارش تونینو گوئرا و تئو والتینوس به ارمغان آورد. “پرورش دهنده زنبور عسل” (۱۹۸۶) دیگر فیلم تحسین شده او در این دوران است. فیلمی درباره معلمی بازنشسته و افسرده که حین سفر، یک مسافر مرموز بین راهی را سوار می کند. نکته قابل توجه فیلم بازی به یادماندنی مارچلو ماسترویانی بت بازیگری ایتالیا در این فیلم بود که از آخرین حضورهای این هنرمند فقید بر پرده سینما به شمار می رود. “چشم اندازی در مه” دیگر اثر آنگلوپولوس بود که روحیه شاعرانه و نماد گرای فیلمساز در آن به خوبی نمایان بود.
“نگاه خیره اولیس” از پریشان ها و مصائب ناشی از زوال حافظه و خاطرات شخصی حکایت می کند. نگاه خیره اولیس نگهای نوستالژیک به دوران صلح و ارامش در منطقه چند قومیتی بالکان و نقش آن به عنوان نقاطع ارتباطی شرق و غرب می اندازد. در این فیلم آنگلوپولوس به زبانی روان و سینمایی، برای به تصویر کشیدن تجربیات متفاوت نژادهای گوناگون منطقه در گذر زمان دست یافت. نماهای طولانی و ریتم آرام فیلم در همراهی با موسیقی، فیلمی منحصر به فرد را خلق کرده اند.
دستیابی به جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن همواره یکی از بزرگترین آرزوهای حرفه ای آنگلوپولوس بوده است. سال ۱۹۹۵ فیلم نگاه خیره اولیس از بخت های اصل یبردن جایزه نخل طلای کن بود. زمانی که آنگلوپولوس برای دریافت جایزه ویژه هیئت داوران (که ارزش کمتری نسبت به نخل طلا دارد) روی صحنه فراخوانده شد با عصبانیت پشت میکروفن رفت و گفت اگر هیئت داوران من را مستحق همین می داند، گلایه ای ندارم! و اجازه نداد عکاسان با جایزه از او عکس بگیرند. سه سال بعد جشنواره کن با اهدای نخل طلا به فیلم “ابدیت و یک روز” تئو را به آروزی دیرینه اش رساند. ابدیت و یک روز بازگشتی بود به سبک و سیاق سالهای نخستین فیلمسازی تئو آنگلوپولوس. داستان نویسنده پیر و بیماری که در روزهای پایانی عمر، با کمک به یک کودک بی خانمان آلبانیایی لذت و معنای زندگی را می چشد. فیلمی شاعرانه با تصاویری گیرا و چشم نواز. تقابل کودکی و سالخوردگی، هویت ملی و اختلاف زبانی وطن پرستی و قومیت گرایی در دنیای معاصر ونگاهی انسانی به زندگی، ترکیبی است که جانمایه اثر را شکل می دهد.
پس از این موفقیت فیلمساز سالخورده شش سالی در حاشیه بود تا در سال ۲۰۰۴ فیلم زیبای دشت گریان را ساخت فیلمی موزیکال و تلخ از زندگی مردم یونان در بحبوحه جنگ جهانی دوم. این فیلم در بیست و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، جایزه بهترین فیلم معناگرا را به خود اختصاص داد.
ریتم ملایم و اندیشه ورزی آنگلوپولوس در فیلم هایش، آثار او را به تئاتر برشت و زیبایی شناسی واکاوی هیجانات درونی انسان نزدیک می سازد. می توان گفت که او پوسته بیرونی واقعیت را می شکافد و اصالت واقعیت را زیر سئوال می برد. او به تماشاگر این اجازه را نمی دهد تا قهرمان یا شخصیت مرکزی فیلم را شناسایی کند. تصاویر او گاه در یک نما از گذشته به حال و بر عکس در حال تغییرند. شخصیت های آثار او فانتزی های منحصر به فرد خودشان را دارند اما هیچ گاه محور اصلی پیرنگ داستانی نیستند. بخشی از جذابیت و ماندگاری فیلم های آنگلوپولوس مدیون همکاری ثابت اوست. گئورگیوس آروانیتیس فیلمبردار، جوهره و ریتم مورد نظر فیلمساز را در تصاویر تیره و تار و در حال حرکت بسیار آرام خود به تصویر می کشد. النی کارایندرو بانوی آهنگساز یونانی نیزبا بهره گیری از نغمه ها و آهنگ های غنی محلی یونان، آثاری برجسته به جا گذاشته که فارغ از تماشای فیلم های آنگلوپولوس هم شنیدنی اند.
سال ۱۹۹۵ و به مناسبت صدمین سال تولد سینما، مجموعه ای از فیلم های کوتاه ساخته کارگردانان بزرگ سینمای جهان با دوربین تعمیر شده برادران لومیر فیلمبرداری شد. آنگلوپولوس یکی از ۴۰ فیلمساز برگزیده این مجموعه بود. ۴۲ جایزه از جمله جایزه فدراسیون بین المللی منتقدان، جایزه ویژه هیئت داوران کن، نخل جایزه جشنواره فیلم و نیز هوگوی طلایی جشنواره شیکاگو از جمله دستاوردهای فیلمسازی هستند که به عنوان شوالیه هنر و ادبیات فرانسه و فیلمساز برگزیده موزه متروپولیتن نیویورک نیز نائل شده است.