انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیرامون چهار مفهوم بنیادین روان کاوی فرویدی-لاکانی

سمیه عباسیان

انتقال:

قوانین پایه ای همیشه انتقال را در خودش جای داده است. انتقال نه تنها اشتیاق روان کاو است بلکه چیزی را در درمان بین روان کاو و آنالیزان نشان می دهد. در صحبت های اولیه در درمان مشخص می شود که روان کاو در موقعیت خاصی قرار دارد. این موقعیت را آنالیزان به روان کاو می دهد. آنالیزان خودش نمی داند چه کار می کند. این تغییر از جایی خودش را نشان می دهد که آنالیزان خارج از جلسات درمان به روان کاو فکر می کند، آنالیزان از خودش می پرسد: روان کاو چه کسی است، چرا این گونه لباس پوشیده است، چرا مطب اش را این طور درست کرده است. فروید به این مسئله می پردازد و می گوید که این حماقت نیست و انتقال در علم روان کاوی بسیار مهم است. به گفته ی فروید انتقال نه تنها در روان کاوی بلکه در مدرسه (رابطه معلم و شاگرد) نیز وجود دارد. فروید به ارتباط بین پزشک و بیمار نیز تاکید می کند. اما نکته ی قابل توجه این است که انتقال وسیله کار روان کاوی است. فردی که تجربه روان کاوی ندارد نیز حتما انتقال را از طریق همدلی و بیزاری با موضوعات متفاوت حس کرده است. زمانی که فرد از خودش می پرسد که چرا من حس همدلی یا بیزاری را دارم شاید به این نتیجه برسد که فردی که به او حس همدلی یا بیزاری دارد به افراد مهم زندگی اش شباهت دارد. انتقال، تاریخچه دارد؛ به این معنا که پدر و مادر نقش مهمی دارند، این کشف مهمی است پدر و مادر در ذهن خودشان کاراکتر مهمی را برای بچه ایجاد می کنند.

در این جا سه سوال مطرح می شود:

⦁ آیا انتقال دیگری روی پدر و مادر وجود ندارد زیرا آن ها خودشان به وجود آورنده ی انتقال بودند؟

⦁ تصورات و برداشت هایی که بچه ها از پدر و مادرشان در کودکی دارند آیا بعدا روی ارتباطات آن ها با بقیه تاثیر می گذارد؟

⦁ آیا خارج از خانواده ارتباطاتی وجود خواهد داشت که در آن انتقال وجود داشته باشند آیا انتقال به سمت پدر و مادر قابل برگشت است یا نه؟

پاسخ به سوال سوم ساده تر است. مطمئنا در ارتباطات بعدی هم انتقال می تواند وجود داشته باشد، مانند ارتباط بین معلم و شاگرد. زمانی که شاگرد، معلم می شود؛ معلم خودش را الگو قرار می دهد؛ در این جا انتقال صورت گرفته است. همچنین بیماری که پزشک می شود از تجربیات بیماری اش چیزی را به عنوان الگو قرار می دهد و در کار پزشکی اش از آن استفاده می کند. بنابراین می توان نتیجه گرفت انتقال با همسان سازی[۱] ارتباط دارد. معلم یا پزشک با شاگرد و بیمارش به گونه ای رفتار می کند که با خودش رفتار شده است.

در این جا تقسیم «آن من» به وجود می آید، «آن من» از یک طرف خودش را با تمایلات الگو واری همسان سازی می کند و از طرف دیگر، خودش را در دیگری می بیند. برای نمونه؛ بچه باید به دکتر برود و واکسن بزند، زمانی که به خانه باز می گردد، عروسک هایش را واکسن می زند. بچه خودش را در موقعیت پزشک قرار می دهد. از طرف دیگر بچه در موقعیت عروسک نیز هست زیرا دقایقی پیش خودش واکسن زده است. این دلیلی بر روان گسیختگی نیست و تقسیمی ضروری است. این ارتباط بین پزشک و بیمار است، کاری که با خودش انجام شده را با عروسکش انجام می دهد. در این جا شاهد ارتباط و نزدیکی بین انتقال و همسان سازی هستیم. پزشک برای بچه کسی است که کاری از دستش بر می آید و می تواند آمپول بزند.

سوال دوم را نیز می توان با تجربیات شخصی پاسخ داد. پدر و مادر نقش مهمی در روند رشد و بالغ شدن کودک بازی می کنند. امکان اولیه انسان از اجتماعی سازی صحبت می کند، صحبت از نوع تربیت است. مدلی از تربیت همه چیز را برای بچه مجاز می کند (آنارشیست)[۲] و برعکس آن اتوریته است و همه چیز را برای بچه مجاز نمی داند. ما نتیجه ی این نوع تربیت ها را نمی دانیم زیرا خود بچه می تواند نسبت به نوع تربیت تاثیر بپذیرد. این تاثیر می تواند بعد از مدتی پذیرفته شود یا پذیرفته نشود. برخی مواقع در درمان روان کاوی، آنالیزان از پدر به عنوان اتوریته صحبت می کند و در پایان درمان پدر کوچک و ضعیف شده است. از همین روی نمی توان برای نتیجه پایانی درمان خط کشی ثابت و دقیق انجام داد. روان کاوی، روان شناسی اجتماعی[۳] نیست. روان کاوی «آن من» را در نظر می گیرد و نمی تواند چیزی راجع به چگونگی ارتباطات اجتماعی روان کاوی بیان کند. در کودک قدرت شاکله وجود دارد.

سوال اول سخت ترین سوال برای پاسخ دادن است. به گفته ی فروید ارتباط اولیه بچه با پدر و مادر اصل و بنیادی را به وجود می آورد. فروید مفهومی را به وجود آورد که بعدها توسط لاکان بسط داده شد. این مفهوم، مفهوم «چیز» است. فروید در مقاله ی «تاملی بر آفازی» و «طرحی بر روان شناسی» به این مفهوم پرداخته است. «چیز» در نظر فروید متعلق به دانش درک است. «چیز» چیزی است که در، درک نادانسته باقی می ماند. «چیز» پدیده ای است که نمی تواند به سمت بدن برگردد. این مفهوم پیچیده به نظر می رسد. فروید بر این باور بود که زمانی که انسان های دیگر دیده می شوند حرکت نقش مهمی بازی می کند. انسان برای رفتار خود، عادات و شما های مشخصی دارد. تمام آنچه گفته شد را نمی توانیم به آنچه می دانستیم ارجاع دهیم. فروید نام چیزی را که درک نمی شود، «چیز» گذاشت.

لاکان از مفهوم «چیز» بخش اخلاق روان کاوی را به وجود آورد. لاکان همیشه از گفتار، صحبت کرده است. مسئله ی مهم بازنمایی زبان است. بازنمایی هم در گفتار کتبی و هم در گفتار شفاهی وجود دارد. زمانی که سوژه می تواند صحبت کند با فرد دیگری می تواند ارتباط برقرار کند، هر دو از علائم مشخصی استفاده می کنند. در روان کاوی چیزی از دست می رود زیرا با صحبت کردن نمی توان، همه چیز را گفت. زبان سیستمی کامل نیست. زبان به دو سمت باز است و دارای سوراخ های متعددی است، قابل بستن نیست و انتهایی ندارد.

زمانی که به دنبال تعریف واژه ای می گردید، به سمت مترداف های آن می روید. اما همیشه تفاوتی بین آنچه که ما می خواهیم و آنچه که کتاب به ما می گوید، هست. به این مسئله دقیقا زمانی که می خواهیم، «آن من» را تعریف کنیم، بر می خوریم؛ وقتی در تعریف خود قد، سن، مشخصات ظاهری، پدر و مادر، جد، محل زندگی، محل تولد و… می گوییم، اطلاعات زیادی راجع به خودمان دادیم، اما متوجه می شویم آنچه را که می خواهیم بگوییم، نمی توانیم بگوییم و یک جای خالی را می بینیم.

زبان در برابر خطوط عمودی و افقی باز است. در زبان جابه جایی[۴] و ادغام[۵] وجود دارد. لاکان در علم زبان شناسی از دو واژه ی استعاره[۶] و مجاز[۷] صحبت می کند. این دو واژه مانند X مجهول هستند، X همان «چیز» است، ناممکن و غیر قابل لمس است. اما می تواند پایه و اساس فانتاسم[۸] باشد. برای ما پذیریش اینکه ، چیزی وجود دارد که نمی توانیم آن را درک کنیم، سخت است. ما به «شی » نمی توانیم برسیم. در تاریخ فلسفه «چیز» تا زمان کانت[۹] غیر جاندار نبود، بلکه جاندار بود. به عنوان مثال در عرفان، دکارت[۱۰] از «چیز روان» صحبت کرده است. نزد کانت نیز این اصطلاح یافت می شود. از این اصطلاح برای اثبات اینکه شی مرده نیست، بلکه چیزی درونی، مرکزی و غیر قابل لمس است، استفاده شده است. لاکان به جای این اصطلاح از واژه ی ابژهaa استفاده کرد. تجربیاتی که در روان کاوی است، تجربه ای در مورد ناممکنی «چیز» است. در این جا شاهد فاصله ای میان لاکان و فروید هستیم. فروید به این مسئله به صورت شخصی نگاه کرد. او بنا را بر تجربیات بچه گذاشت. انتقال، همیشه انتقال پدر و مادر و یا پدر بزرگ، مادر بزرگ و معلم بوده است. اما در انتقال شخصی، روان کاو از خودش می پرسد در موقعیت پدر هستم یا مادر و یا حتی خواهر و برادر.

از همان لحظه که کار بر روی «چیز» آغاز می شود، شرایط به گونه ای دیگر رقم می خورد. در این جا Subversion که برای لاکان اهمیت دارد، وارد می شود؛ چیزی که زیر مجموعه ی چیز دیگری است. Subversionاز طریق «چیز» به وجود می آید. یعنی روان کاو در موقعیت «چیز»، که موقعیتی سخت و ناممکن است قرار می گیرد. فروید می گوید: سه شغل غیر ممکن وجود دارد: تربیت کردن، حکومت کردن، تحلیل کردن. نزد فروید شاید ناممکن بودن لطیفه است. برای لاکان موضوع، ماندن در انتقال نیست، بلکه موضوع قابل تجربه کردن کمبود است. واژه ی کمبود نزد لاکان محوریت دارد. چیزی همیشه کم است. کمبود را بنا بر ساختاری وجود دارد نمی توانیم از بین ببریم، باید با کمبود زندگی کنیم. لاکان انسانی است که با ساختار صحبت می کند، و بر ساختار زبان تاکید می کند. صحبت کردن برای ما امکانات زیادی را فراهم می آورد. اما دین، بهشت، چیز، ارتباط عشقی سطحی، عشق، چیزی که خلا را پر می کند، را جدا می کند. فانتزی چیزی است که خلا را پر می کند. فروید از فانتاسم صحبت نکرد بلکه از فانتزی صحبت کرد. فانتاسم نزد لاکان معنای دقیقی دارد. نوعی از زندگی است که در آن باید با خلا کنار آمد. با امر واقع می توان با خلا کنار آمد. لاکان بین واقعیت و امر واقع تفاوت قائل شد. امر واقع برای ما ناممکن است، در فرای این واقعِ ناشناخته، واقعیت جای نهاده می شود. فرهنگ، تاریخ، آنچه که زندگی ما را تحت تاثیر خودش قرار داده و ساخته است. چیزی که برای ما ناآشنا است، همیشه باقی می ماند. بدین جهت می توان گفت کار آنالیز، کار سوگ پردازی[۱۱] است. سوگ پردازی متفاوت از آنچه که فردی می میرد. سوگ پردازی در روان کاوی ما را به سمت ارتباط با آن چیز غیر واقعی می برد. شاید هم ارتباطی وجود نداشته باشد و چیزی باشد که دقیقا نمی توانیم راجع به آن صحبت کنیم. این تجربه را در هنگام خواب دیدن نیز داریم. انواع و اقسام فانتزی ها به وجود می آیند و ما نمیدانیم از کجا به وجود می آیند. امر واقع قوانین واقعیت را ندارد. راجع به امر واقع مثبت گفتن، دشوار است.

 

برگرفته از مقاله ی پیرامون چهار مفهوم بنیادین روان کاوی فرویدی_لاکانی ( دکتر پیتر ویدمر )، منتشر شده در فصلنامه ی شماره ۲ سخن سیاووشان، پاییز ۱۳۹۵، صص ۱۳ – ۱۶.

فصلنامه ی فرهنگی – اجتماعی سخن سیاووشان (شماره ۲)