رشته انسان شناسی، یعنی anthropology، رشته پژوهش زمینه مند، زنده و پویا از فرهنگ، جامعه و افراد است. در ایران، انسان شناسی نیز مانند سایر علوم اجتماعی و انسانی متهم و محکوم به کاربردی نبودن یعنی به دردخور نبودن است. گرچه که این اتهام در خارج از ایران و به ویژه در کشورهایی که رشته انسان شناسی از رشد بالایی برخوردار است، صحت ندارد، اما در ایران تا حد زیادی درست است. بخشی از تقصیر «کاربردی نشدن» از ضعف بسترهای نهادی- سازمانی نشأت می گیرد، از جمله عدم رشد و گسترش رشته انسان شناسی، عدم وجود مقطع دکتری و لذا تربیت متخصصین، و اخیراً نیز عدم جذب فارغ التحصیلان دکتری انسان شناسی خارج از کشور در دانشگاه ها. بخشی از تقصیر نیز به خود ما عاملان رشته یعنی انسان شناسان ایران برمی گردد؛ در این قصور، گفتمان مردم شناختی سهم بسزایی دارد، چراکه پژوهش این رشته را محدود به توصیفِ محض از حوزه هایی غیرکاربردی می کند که اساساً مسائل عملی و معاصر جامعه نیستند. عبور دشوار و سخت از گفتمان مردم شناختی و وارد شدن به گفتمان انسان شناختی در این رشته از میانه دهه ۱۳۷۰ مسیر کاربردی شدن رشته را مهیا کرده است. این گذار سرنوشت ساز اساساً توسط آثار ناصر فکوهی همچون «از فرهنگ تا توسعه» (۱۳۷۸)، «انسان شناسی شهری» (۱۳۸۳)، و «توسعه و انسان شناسی کاربردی» (۱۳۸۹) آغاز شده و توسط انسان شناسان دیگری همچون نعمت اله فاضلی مثلاً در «فرهنگ و شهر» (۱۳۹۱) با افزودن رویکردی انتقادی و سیاست فرهنگی تداوم یافته است.
انسان شناسی کاربردی (applied anthropology) سابقه ای طولانی در جهان دارد. سال ۱۹۴۱ انجمن انسان شناسی کاربردی (society for applied anthropology) تأسیس می گردد که در میان روسای آن می توان نام انسان شناسان بزرگی چون مارگارت مید را دید. مأموریت این انجمن ارتقاء بررسی علمی بین رشته ای در خصوص اصول کنترل رفتارهای موجودات انسانی نسبت به یکدیگر و تشویق کاربرد وسیع این اصول در مسائل عملی بوده است. آرمان «انجمن انسان شناسی کاربردی» ارتقاء انسجام دیدگاه ها و روش های انسان شناختی در حل مسائل انسانی در سراسر جهان است؛ تا مدعی سیاست عمومی درست و عادلانه ای باشد که مبتنی بر پژوهش صحیح است؛ تا جایگاه انسان شناسی را به مثابه یک حرفه در میان عموم مردم افزایش دهد؛ و از حرفه ای شدن مداوم رشته انسان شناسی حمایت کند.
این انجمن اهداف و مأموریت های خود را از چهار مسیر میسر می کند: ۱. انتقال نظریه ها، روش های پژوهش، نتایج، و مثال های موردی از خلال انتشار آنها در قالب کتاب ها و مجلات و گردهم آیی های سالانه؛ ۲. تهیه برنامه آموزش برای انسان شناسان کاربردی و دیگر دانشمندان علوم اجتماعی کاربردی در تمامی سطوح؛ ۳. ارتقاء و انجام برنامه های توسعه ای حرفه ای؛ و ۴. بیان دغدغه های اعضای خود به عموم مردم، مسئولین دولتی، و دیگر انجمن های حرفه ای. در حدود بیش از نیم قرن گذشته، بنیان گذاران «انجمن انسان شناسی کاربردی» این نام را انتخاب کردند تا نشان دهند که می-توان اصول، نظریه ها، روش ها و رویکردهای انسان شناسی را در زمینه ای بین رشته ای و برای حل مسائل انسانی به کار برد. انسان شناسان نشان داده اند که دارای توانایی خاصی در کمک به حل مسائل انسانی از طرق زیر هستند: مشارکت دادن افراد در پژوهش و حل مسئله؛ پذیرش دیدگاه های تمامی افراد درگیر در مسئله؛ تمرکز بر چالش ها و فرصت هایی که با تنوع زیست شناختی، تنوع فرهنگی، قومیت، جنسیت، فقر و طبقه به وجود می آیند؛ و توجه به عدم تعادل ها در منابع، حقوق و قدرت.
نوشتههای مرتبط
نگاهی به آثار منتشر شده در یک دهه گذشته نشان می دهد که با رشد روزافزون کم نظیری در حوزه کاربردی رشته انسان شناسی در سراسر جهان مواجهیم. شاید بتوان روایتی از این رشد و گسترش را با توسل به عناوین کتب منتشره به دست داد. انسان شناسی کاربردی در واقع اعتراض و شورشی عصیان گر در برابر تصورات کلیشه ای از رشته انسان-شناسی به عنوان حوزه ای از دانش برای مطالعه مردمان بدوی یا اصطلاحاً غریبه (exotic) در نقاط دوردست جهان بود. فیلیپ برگس و همکارانش با کتاب «غریبه دیگر نه: انسان شناسی در خطوط مقدم» (۲۰۰۲) خواستند نشان دهند که انسان شناسی می تواند در هر جایی از جهان برای حل مسائل انسان ها حضور یابد، در بیمارستان، در تلویزیون، مناقشه-های نژادی، سازمان های امداد جهانی، و غیره. بدین ترتیب جنبش بزرگی برای خلق آثاری پدید آمد تا بتواند به طور نظام مندی اصول و شیوه های کاری انسان شناسی کاربردی را پدید آورد؛ جنبشی که در دهه ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ به خلق کتاب های شگرف و تأثیرگذاری دامن زد تا ثابت کند که انسان شناسی تا چه حد بسیار بالا و عمیقی می تواند به درد خورد: «انسان شناسی کاربردی: رویکردی شغل- محور» (۲۰۰۲؛ مارگارت گیان)، «انسان شناسی کاربردی: ابزارها و دیدگاه هایی برای عملکرد معاصر» (۲۰۰۴؛ الکساندر اروین)، «انسان شناسی کاربردی: قلمروهای کاربرد» (۲۰۰۵؛ ساتیش کدیا و جان ویلیگن)، «کاربردی کردن انسان شناسی» (۲۰۰۸؛ آرون پودلفسکی و دیگران)، «انسان شناسی فرهنگی: دیدگاهی کاربردی» (۲۰۱۱؛ گری فرارو و سوزان آندرتا)، «کاربردی کردن انسان شناسی در دهکده جهانی» (۲۰۱۱؛ کریستینا واسون و دیگران)، «عناصر فرهنگ: دیدگاهی کاربردی» (۲۰۱۲؛ سوزان آندرتا و گری فرارو)، «راهنمای عملی کردن انسان شناسی» (۲۰۱۳؛ ریال نولان)، «انسان شناسی فرهنگی: چالش انسانی» (۲۰۱۳؛ ویلیام هاویلند و دیگران).
در واقع، انسان شناسان با کاربردی کردن علم خود نه تنها مرزهای مرسوم فکری در مورد رشته خودشان بلکه حتی مرزهای محل کارشان یعنی دانشگاه را نیز درنوردیدند. ریال نولان این خروج را به خوبی در عنوان کتابش «انسان-شناسی در عمل: شغلی خارج از دانشگاه» (۲۰۰۳) بیان می کند. خارج شدن از میدان دانشگاه و ورود به عرصه عمومی و درگیری با مسائل معاصر جوامع به تدریج تصور کلاسیک از انسان شناس به مثابه استاد دانشگاه را تغییر داد و شغل او را در زمینه های دیگری همچون شرکت ها و نهادهای خصوصی و دولتی تعریف کرد. شاید این تعهدی بود که دانش انسان شناسی از بدو تأسیس خود در قرن ۱۹ نیز داشت؛ تعهد به مردم مورد مطالعه و کاستن از رنج انسان ها. اما دیگر انسان شناسان صرفاً محدود و متعهد نسبت به مطالعه جوامع نسبتاً بسته در نقطه ای دورافتاده و فارغ از مسائل امروز نبودند و به قول جان بادلی به دنبال آن هستند تا «انسان شناسی و مسائل انسانی معاصر» (۲۰۱۲) را به هم پیوند زنند. این پیوندها خود را در شاخه های مختلف انسان شناسی نشان داد و هر یک از متخصصان رشته انسان شناسی خواستند تا حوزه تخصصی خود را کاربردی کنند. مثلاً آنتونی کانینگام با کتاب «گیاه قوم شناسی کاربردی» (۲۰۰۱)، مایکل وینکلمان با «فرهنگ و بهداشت: کاربردی کردن انسان شناسی پزشکی» (۲۰۰۸)، روبرت هان و مارسیا اینورن با «انسان شناسی و سلامت عمومی» (۲۰۰۸)، سارا پینک با «مداخلات دیداری: انسان شناسی دیداری کاربردی» (۲۰۰۹)، روبرت رابنشتن و همکارانش با «کاربردی کردن انسان شناسی نظامی: فراتر از انتظارات و مرزهای سنتی» (۲۰۱۲)، و نورا هائن و ریچارد ویلک با «محیط در انسان شناسی: محیط شناسی، فرهنگ و زندگی پایدار» (۲۰۰۵).
در کنار این تخصص های شاخه های انسان شناسی، اساساً حوزه های جدیدی از انسان شناسی گشایش یافت که از اساس و بنیاد کاربردی بود: «انسان شناسی دولت» (۲۰۰۶؛ آرادانا شارما و آخیل گوپتا)، «مردم نگاری و مواجهه شرکتی: تأملاتی بر پژوهش در و درباره شرکت ها» (۲۰۱۰؛ ملیسا کفکین)، «انسان شناسی جرم» (۲۰۱۲؛ ماریا ترسا و دیگران)، «انسان شناسی کودکی» (۲۰۰۸؛ دیوید لانسی)، و «انسان شناسی تجارت» (۲۰۱۲؛ آن جوردن).
شاید باید بگوییم که به قول ریچارد استریکر و روبرتو گونزالر «انسان شناسان مسیرهای قدرت را دنبال می کنند» (۲۰۱۴). انسان شناسان کاربردی با این حجم عظیم کارهایی که در نیم قرن گذشته انجام داده اند، خواسته اند قدرت رشته خود را به رخ کشند و به دنبال آن قدرتی نیز برای خود به دست آورند. انسان شناسی کاربردی اساساً به دنبال تأثیر بر سیاست گذاری در حوزه های مختلف است. می خواهد تا سیاست های اداره امور عمومی استوار بر پژوهش های علمی در فرهنگ افرادی باشد که جامعه هدف این سیاست ها هستند. آنها آرمان فرهنگ برابرگرا را در سر می پرورانند که در آن همه افراد دسترسی یکسان به همه چیز و تأثیرگذاری یکسان بر همه چیز داشته باشند. بدین ترتیب، انسان شناس کاربردی به تدریج تبدیل به انسان شناس انتقادی نیز می شود؛ انسان شناسی که دیگر فقط وظیفه خود را شناخت صرف از یک گروه اجتماعی نمی داند، بلکه تبدیل به نماینده گروه های اجتماعی برای بیان مطالبات شان می گردد؛ تبدیل به همدرد آنها برای بیان دردهایشان و زخم هایشان می شود؛ و در نهایت تبدیل به عضوی از آنها می گردد.
ما انسان شناسان ایران نیز همصدا با انسان شناسان سراسر جهان باید دهه ۱۳۹۰ را تبدیل به دهه ای کنیم که در آن انسان-شناسی قدرت های کاربردی خود را به جامعه و مدیران دولتی و خصوصی نشان دهد. انسان شناسان ایرانی بایستی از پشت میز کار خود به درآیند و خود را درگیر مسائل کشور در نقاط مختلف آن کنند. آنها باید نسبت به نیازهای جامعه، مدیران و مسئولین در حل مسائل پاسخ دهند و به نظام مدیریتی کشور بگویند که در هر مسئله ای چگونه برخورد کند. بدین ترتیب ما در ایران با انسان شناسان دردمندی مواجه خواهیم بود که به مردمان خود که درگیر مسائلی چون فقر، بیماری، بی خانمانی، زلزله، اعتیاد، و تبعیض هستند کمک کنند. انسان شناسی کاربردی فراتر از مسائل اجتماعی، بهداشتی و طبیعی وارد حوزه صنعت و مصرف نیز می شود. انسان شناسان کاربردی با پژوهش فرهنگی خود می توانند کمک کنند تا کالاها و خدمات منطبق با نیازهای فرهنگی مصرف کنندگان ارائه شده و بدین ترتیب با صنعت کشور پیوندی عمیق برقرار کنند. ما انسان شناسان با اتصال خود به صنعت می توانیم تبدیل دانش به فناوری را در حوزه انسان-شناسی به نمایش گذاریم و نشان دهیم که علم ما به درد مردم می خورد، به درد مسئولین می خورد و به درد پیشرفت کشور در تمامی ابعاد آن می خورد.
این مقاله قبلاً در روزنامه ایران، صفحه اندیشه، مورخ ۱۳۹۲/۱۲/۱ منتشر شده (به پیوست) و برای انتشار مجدد در اختیار «انسان شناسی و فرهنگ» گذاشته شده است.
دکتر اصغر ایزدی جیران استادیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر گروه انسانشناسی هنر در «انسانشناسی و فرهنگ» است.
برای دیدن ادامه مطلب کلیک کنید: