تهیه و تنظیم پرونده: ریحانه شهبازی
سید رضا میرکریمی، متولد سال ۱۳۴۵ در زنجان و فارغ التحصیل گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. وی کارگردان و فیلمنامهنویس سینمای ایران است و در گروه سینمای فرهنگستان هنر نیز عضویت دارد.
نوشتههای مرتبط
در مورد «اولین»های وی میتوان گفت، میرکریمی فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۶ با فیلم کوتاه ۱۶ میلیمتری آغازکرد و سپس فیلمهای کوتاه ۱۶ میلیمتری یک روز بارانی و ۳۵ میلیمتری خروس را ساخت. همچنین اولین کار بلند سینمایی خود را در سال ۱۳۷۸ با ساخت کودک و سرباز آغاز کرد، فیلمی که برای آن بالن نقرهای جشنواره سه قاره را کسب کرد.
فیلمهای بلند رضا میرکریمی در ادامه میآیند:
دختر (۱۳۹۴)
امروز (۱۳۹۲
یه حبه قند (۱۳۸۹)
به همین سادگی (۱۳۸۶)
خیلی دور، خیلی نزدیک (۱۳۸۳)
اینجا چراغی روشن است (۱۳۸۰)
زیر نور ماه (۱۳۷۹)
کودک و سرباز (۱۳۷۸)
همچنین فیلمهای کوتاه و سریالهای او موارد زیر هستند:
فرش ایرانی (مستند)
برای او، یک روز بارانی (کوتاه)
خروس (کوتاه)
آفتاب و عزیزخانم (مجموعه تلویزیونی)
بچههای مدرسه همت (مجموعه تلویزیونی)
بیپولی (مجموعه تلویزیونی)
نماهنگ چهارشنبه (کودک)
از فوتبال تا فوتبال (۱۳۷۷)
با قهرمانان کُشتی (۱۳۷۷)
میرکریمی در نمایاندن ایران و فرهنگ ایران در فیلمهایش تلاش قابل توجهی داشته است. در اینجا توضیحات را با نقلقولی از رانی اسکیب در مجلهی ورایتی دربارهی «یه حبه قند»، به اتمام میرسانیم:
« رضا میرکریمی بار دیگر همچون خیلی دور خیلی نزدیک، که در آن نقبی به دل کویر و بافت کویرگونه زد، این بار به تمامیت، دل در گرو بافت بینظیر دیار یزد در ایران بسته و نقشی دیگر از پرده هفت رنگ هنر سنتی ژئو-کالچرال (جفرافیایی-فرهنگی) ایرانی را به مخاطب مینمایاند. شباهت عجیب و نه تکراری و کلیشهای این فیلم به فیلم راشل در آستانه ازدواج کاملاً واضح است. براستی جای این فیلم در فستیوالهای جهانی خالی است. من در اینجا فقط به چند صحنه بسیار ناب فیلم اشاره میکنم و نقد و بررسی کامل را به وقتی دیگر موکول مینمایم. از جشن و پایکوبی این خانواده بزرگ در مرحله مقدمات عروسی گرفته تا عزاداری برای دایی فقید خانواده، شاهد زیباترین تصاویر ممکن هستیم. گوشهای از این لحظات، انعکاس سایه ریسههای لامپ رنگی، تاب خوردن پسندیده، پرتاب میوهها به داخل حوض، و رقص ریز پرها در هوا که همه در حالت اسلوموشن نمایش داده میشوند، است. فیلم میرکریمی یعنی یک تابلوی متحرک نقاشی شده از آبرنگ. آبرنگ به این معنا که خاطرات، شیرینیهای لحظه، لبخندها، صداقتها، شفافیتها، مهربانیها، و آوازهای درونی و پنهان عاطفه سرشار خانواده را یادآور میشود. وقتی اتاقها، حوض، حیاط و باغ خانه، و معماری مجموعه را در فیلم مشاهده میکنم بیدرنگ همان آبرنگ جادویی در ذهنم تداعی میشود. این اثر میرکریمی من را به یاد آثار امپرسیونیستهای فرانسوی میاندازد. پسندیده قصه کارگردان، بر روی تاب چوبی خود تاب میخورد، سیب رسیده میچیند و درست در لحظه کمال طلب و نزول به موهبت رهایی، سیب را گاز میزند.»
فهرست:
درباره:
رضا میرکریمی/ ویکیپدیا
سیدرضا میرکریمی/ سینت
زندگینامه سید رضا میرکریمی/ همشهری online
رضا میرکریمی جشنواره فیلم مسکو را داوری می کند/ دیباچه
آثار و نقد آنها:
ردپای جنسیت در دوگانههای فیلم «دختر»، اثر رضا میرکریمی/ انسانشناسی و فرهنگ
در ستایش « دختر»/ فرهنگ نیوز
نقدی بر فیلم «دختر» ساخته رضا میرکریمی/ خبرگزاری تسنیم
فیلم «دختر» رضا میرکریمی بهترین فیلم جشنواره مسکو شناخته شد/ آژانس خبری اسپونیک
«دختر» میرکریمی برنده ۴ جایزه از جشنواره فیلم بلژیک/ سینت
«دختر» فاصله عمیق میان نسلها/ ستاره عصیانگر و یاغی نیست/ سینت
«امروز» میرکریمی در راه «مونیخ»/ سایت تحلیلی خبری عصر ایران
یه حبه قند، شاهکاری از رضا میرکریمی/ پایگاه خبری الف
«به همین سادگی»: یک بازخوانی فمینیستی/ انسانشناسی و فرهنگ
۲ جایزه اصلی جشنواره مسکو برای «دختر»/ همشهری online
در جستجوی معبود : نگاهی به فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک/ انسانشناسی و فرهنگ
نشستها و گفتگوها:
میرکریمی در «کودک و سرباز» تلخ و تاتورالیستی است/ ایسکانیوز
رضا میرکریمی: فرش قرمز به دردم نمیخورد/ برترینها
رضا میرکریمی/ ویکیپدیا
رضا میرکریمی (زادهی ۸ بهمن ۱۳۴۵ – زنجان) کارگردان و فیلمنامهنویس سینمای ایران است.
زندگینامه
رضا میرکریمی در ۸ بهمن ۱۳۴۵ در زنجان متولد شد. او فارغالتحصیل رشته گرافیک از پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. میرکریمی عضو گروه سینمای فرهنگستان هنر نیز میباشد. میرکریمی فعالیتهای سینمایی خود را از سال ۱۳۶۶ با فیلم کوتاه ۱۶ میلیمتری برای او آغاز کرد. سپس دو سریال تلویزیونی ماجراهای آفتاب و عزیز خانم و بچههای مدرسه همت را برای کودکان و نوجوانان ساخت. میرکریمی اولین کار بلند سینمایی خود در سال ۱۳۷۸ با ساخت کودک و سرباز آغاز کرد، فیلمی که برای آن بالن نقرهای جشنواره سه قاره را کسب کرد. زیر نور ماه دومین اثر سینمایی او در سال ۱۳۷۹ با موفقیت همراه بود، او برای کارگردانی این فیلم جایزه بهترین فیلم هفته منتقدین جشنواره فیلم کن، جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم فجر و جایزه جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم توکیو را از آن خود نمود. اینجا چراغی روشن است سومین فیلم بلند وی به شمار میرود که در سال ۱۳۸۰ در فضایی انتزاعی و با لحنی شاعرانه ساخته شد. میرکریمی جایزه ویژه هیئت داوران بهترین فیلم جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک و سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر را برای ساخت این فیلم دریافت کرد. چهارمین فیلم بلند میرکریمی خیلی دور، خیلی نزدیک در سال ۱۳۸۳ به روی پرده رفت. خیلی دور خیلی نزدیک فیلمی جادهای و درام بود، سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم کلکته از جمله دستآوردهای چهارمین اثر میرکریمی بود. به همین سادگی پنجمین فیلم میرکریمی با ساختاری جدید و قصهای ساده و با درامی درونی و شخصیت محور بود که در سال ۱۳۸۶ ساخته شد. به همین سادگی رنگ موفقیت را به خود دید و میرکریمی با این اثر سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر و جایزه گئورگ طلایی جشنواره بینالمللی فیلم مسکو را تصاحب کرد. یه حبه قند در سال ۱۳۸۹ اثری با نگاه به زندگی خانواده ایرانی بود که مورد توجه قرار گرفت. امروز در سال ۱۳۹۲ هفتمین اثر میرکریمی به حساب میآید. این فیلم نماینده ایران در اسکار ۲۰۱۵ بود و در جشنواره بینالمللی فیلم رباط جایزه بهترین فیلم و جایزه مردمی را تصاحب کرد. میرکریمی در سال ۱۳۹۴ دختر را جلوی دوربین برد و این فیلم در هفت بخش نامزد دریافت سیمرغ بلورین از سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر شد.
میرکریمی در اردیبهشت ۱۳۹۴ از طرف هیئت مدیره خانه سینما به عنوان مدیرعامل این نهاد صنفی انتخاب شد. رضا میرکریمی پیشتر نیز در حد فاصل سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ مدیرعامل خانه سینما بود.
فیلمشناسی
فیلمهای بلند
سال نام فیلم کارگردان تدوینگر فیلمنامهنویس جوایز
۱۳۹۴ دختر
جایزه گئورگ طلایی بهترین فیلم از نگاه تماشاگران جشنواره بینالمللی فیلم مسکو ۲۰۱۶[۳]
۱۳۹۲ امروز
بهترین فیلم و جایزه مردمی جشنواره بینالمللی فیلم رباط ۲۰۱۴
برنده جایزه جایزه سپاس سیگنیس جشنواره بینالمللی فیلم واشنگتن ۲۰۱۴
جایزه فیپرشی و جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم شبهای سیاه ۲۰۱۴
برنده جایزه تماشاگران و جایزه الحمرا برنز جشنواره فیلم گرانادا سینز دل سور ۲۰۱۵[۴]
۱۳۸۹ یه حبه قند
بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم ابن عربی ۲۰۱۲
ذکر ویژه و دیپلم افتخار جشنواره فیلم گرانادا ۲۰۱۳
بهترین فیلم جشنواره بینالمللی سینما مسلمانان کازان ۲۰۱۳[۵]
۱۳۸۶ به همین سادگی
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم فجر، بخش آسیا ۱۳۸۶
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر، بخش آسیا ۱۳۸۶
سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۸۶
برنده جایزه گئورگ طلایی بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم مسکو ۲۰۰۸[۶]
۱۳۸۳ خیلی دور، خیلی نزدیک
سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۸۳
برنده تندیس بهترین کارگردانی جشن خانه سینما ۱۳۸۳
تندیس بهترین فیلم به انتخاب انجمن منتقدان و نویسندگان جشن خانه سینما ۱۳۸۳
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم کلکته ۲۰۰۵[۷]
۱۳۸۰ اینجا چراغی روشن است
جایزه بین المذاهب بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر ۱۳۸۱
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر ۱۳۸۱
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک ۲۰۰۳
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم بالی ۲۰۰۴
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم آسیا – اقیانوسیه ۲۰۰۴[۸]
۱۳۷۹ زیر نور ماه
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم فجر ۱۳۷۹
جایزه بهترین فیلم هفته منتقدین جشنواره فیلم کن ۲۰۰۱
لوح بهترین کارگردانی و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بینالمللی فیلم توکیو ۲۰۰۱
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم بیروت ۲۰۰۱
برنده جایزه طاووس نقرهای جشنواره بینالمللی فیلم دهلی نو ۲۰۰۲
بهترین فیلم جشنواره بینالمللی فیلم کوالالامپور ۲۰۰۲[۹]
۱۳۷۸ کودک و سرباز
پروانه زرین جشنواره فیلم کودک و نوجوان ۱۳۷۸
برنده جایزه بالن نقرهای جشنواره سه قاره ۲۰۰۰
برنده کفش طلایی جشنواره فیلم زلین ۲۰۰۱
جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک ۲۰۰۱
برنده جایزه فیل نقرهای جشنواره بینالمللی کودک هند ۲۰۰۱[۱۰]
فیلمهای کوتاه و سریالها
• فرش ایرانی (مستند)
• برای او، یک روز بارانی (کوتاه)
• خروس (کوتاه)
• آفتاب و عزیزخانم (مجموعه تلویزیونی)
• بچههای مدرسه همت (مجموعه تلویزیونی)
• بیپولی (مجموعه تلویزیونی)
• نماهنگ چهارشنبه (کودک)
• از فوتبال تا فوتبال (۱۳۷۷)
• با قهرمانان کُشتی (۱۳۷۷)
داوری جشنواره
ششمین جشنواره بینالمللی فیلم دیدار تاجیکستان ۲۰۱۴
دیدگاهها
• در آخرین جشن خانه سینما در سال ۱۳۸۹ به صورت تلویحی علیه معاونت سینمایی موضعی اتخاذ کرده و وضعیت فعلی خانه سینما را محاصره اقتصادی خواند. [نیازمند منبع]
• در جریان جشنواره فجر سال ۱۳۸۹ به ترکیب هیئت داوران جشنواره اعتراض کرد که موجب واکنش تند دبیر جشنواره و جهانگیر الماسی از اعضای هیئت داوری شد. در طی آن، فیلم یه حبه قند –میرکریمی که از امیدهای جشنواره بود– در هیچکدام از رشتههای اصلی نامزد نشد. [نیازمند منبع]
• رضا میرکریمی در بخشهایی از گفتگوی خود با تابناک، به اظهارات حسن عباسی در مورد فیلم امروز به شدّت انتقاد کرد.
منبع:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C
سیدرضا میرکریمی/ سینت
سیدرضا میرکریمی (کارگردان)
SeyyedReza Mirkarimi
بیوگرافی:
متولد ۱۳۴۵ تهران.
مدرک تحصیلی: فارغ التحصیل رشته گرافیک.
کارگردانی را با ساخت چند فیلم کوتاه از جمله برای او، یک روز بارانی و خروس آغاز کرد.
همچنین دو مجموعه تلویزیونی «آفتاب و عزیز خانم» و «بچه های مدرسه همت» را نیز ساخته است.
«کودک و سرباز» نخستین فیلم او بود که در جشنواره هجدهم فیلم فجر به نمایش درآمد و دیپلم افتخار بهترین کارگردانی را برای او به ارمغان آورد.
دومین فیلم او با نام «زیر نور ماه» در نوزدهمین جشنواره فیلم فجر خوش درخشید و همین فیلم به عنوان بهترین فیلم سال ۱۳۸۰ (حتی بالاتر از «سگ کشی») به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی معرفی شد.
میرکریمی سومین فیلمش را با سختی های بسیار به پایان رساند. قرار بود حمید فرخ نژاد یکی از دو بازیگر اصلی فیلم باشد که بدقولی کرد و رضا میرکریمی که نمی توانست در آن شرایط آب و هوایی منتظر فرخ نژاد بماند، با چند تغییر در فیلمنامه و با حضور سعید پورصمیمی، فیلم «اینجا چراغی روشن است» را به پایان رساند.
میرکریمی در سال ۱۳۸۳ «خیلی دور خیلی نزدیک» را ساخت که بشدت مورد استقبال همه قرار گرفت. این فیلم هم در رای گیری از نویسندگان و منتقدان سینمایی به عنوان بهترین فیلم سال ۱۳۸۴ انتخاب شد.
میرکریمی در سال ۱۳۸۶ فیلم «به همین سادگی» را کارگردانی کرد که این فیلم هم با استقبال بی نظیری مواجه شد و موفق شد لقب بهترین فیلم سال ۱۳۸۷ را از نگاه نویسندگان و منتقدان سینمایی به دست آورد.
لینک های مرتبط (فیلمها و مجموعه ها):
دختر (رضا میرکریمی، ۱۳۹۴)
امروز (سید رضا میرکریمی، ۱۳۹۲)
حق سکوت (هادی ناییجی، ۱۳۹۲)
یه حبه قند (رضا میرکریمی، ۱۳۸۹)
به همین سادگی (رضا میرکریمی، ۱۳۸۶)
خیلی دور خیلی نزدیک (سیدرضا میرکریمی، ۱۳۸۳)
اینجا چراغی روشن است (رضا میرکریمی، ۱۳۸۱)
زیر نور ماه (رضا میرکریمی، ۱۳۷۹)
کودک و سرباز (سیدرضا میرکریمی، ۱۳۷۸)
منبع:
http://www.cinetmag.com/Artist/ShowArtist.asp?ArtistID=99
زندگینامه سید رضا میرکریمی/ همشهری online
زندگینامه سید رضا میرکریمی (۱۳۴۵-)
سینما و تلویزیون > سینمای جهان – همشهری آنلاین:
سید رضا میرکریمی در سال ۱۳۴۵ در زنجان به دنیا آمد.
وی که فارغ التحصیل گرافیک از دانشکده هنرهای زیبای تهران است، در گروه سینمای فرهنگستان هنر نیز عضویت دارد.
میرکریمی فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۶ با فیلم کوتاه ۱۶ میلیمتری برای او آغازکرد و سپس فیلمهای کوتاه ۱۶ میلیمتری یک روز بارانی و ۳۵ میلیمتری خروس را ساخت.
ازجمله فعالیتهای تلویزیونی میرکریمی میتوان به سریالهای داستانی ماجراهای آفتاب و عزیزخانم و بچههای مدرسه همت اشاره کرد.
وی همچنین دو مجموعه مستند ورزشی به نامهای از فوتبال تا فوتبال و با قهرمانان کشتی را نیز برای شبکههای تلویزیونی کارگردانی کرده است.
نخستین تجربه سینمایی میرکریمی کودک و سرباز (۱۳۷۸) جوایز متعدد داخلی و خارجی را برای او به همراه داشت که بالن نقرهای جشنواره سه قاره نانت – فرانسه (۲۰۰۰) و کفش طلایی فستیوال کودکان و نوجوانان زلین (۲۰۰۱) و پروانه زرین جشنواره کودک و نوجوان اصفهان (۱۳۷۸) از آن جمله آنها است.
زیر نور ماه (۱۳۷۹) نیز جوایز داخلی و خارجی برای او به ارمغان آورد؛ سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر(۱۳۷۹) جایزه بهترین فیلم هفته منتقدین جشنواره کن (۲۰۰۱) و جایزه بهترین کارگردانی و جایزه ویژه هیأت داوران از فستیوال فیلم توکیو (۲۰۰۱) از مهمترین آنهاست.
سومین ساخته این فیلمساز، اینجا چراغی روشن است (۱۳۸۱) در فضایی انتزاعی و با لحنی شاعرانه به صورتی غیر مستقیم به دلـمشغولیهای دینی و تعارضات موجود جامعه می پرداخت و سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین فیلمبرداری و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره فجر ۱۳۸۱جایزه ویژه جشنواره آسیا پاسیفیک(۱۳۸۲) را دریافت کرد.
فیلم خیلی دور خیلی نزدیک (۱۳۸۳) چهارمین ساخته بلند وی است. این فیلم سیمرغ بهترین فیلم، بهترین فیلمبردار، بهترین صدا، بهترین طراحی صحنه و بهترین چهرهپردازی را از جشنواره فجر همان سال از آن خود کرد و سال بعد به عنوان نماینده ایران برای شرکت در رقابت بخش فیلم خارجی اسکار معرفی شد.
فیلم به همین سادگی (۱۳۸۶) با ساختاری جدید و قصهای ساده و با درامی درونی و شخصیت محور تجربهای کاملا متفاوت نسبت به آثار قبلی میرکریمی است.
این فیلم جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه از بخش چشمانداز آسیا و جایزه سیمرغ بهترین بازیگر زن بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم از جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۶) و همچنین جایزه بهترین فیلم گئورگ طلایی از جشنواره بینالمللی فیلم مسکو (۱۳۸۷) و بهترین بازیگر از شانزدهمین دوره جشنواره فیلم وارنا بلغارستان (۱۳۸۷) را برای وی به ارمغان آورد.
میرکریمی همچنین به عنوان تهیه کننده در تولید آثار مستند بسیاری نقش داشته، از جمله: ساخت مجموعه ۲۰ قسمتی سینمای ایران (۱۳۸۶-۱۳۸۵) و تهیه کنندگی فیلم فرش ایرانی (۱۳۸۵).
فیلم فرش ایرانی در ۱۵ اپیزود مستقل و هر قسمت توسط کارگردانانی چون کیارستمی، مجیدی، مهرجویی، بنی اعتماد و … ساخته شد. این فیلم سیمرغ بلورین بهترین فیلم ملی را در جشنواره فجر (۱۳۸۵) برای میرکریمی به همراه داشت.
میر کریمی در سال ۱۳۸۹ فیلم سینمایی یک حبه قند را جلوی دوربین برد و سال بعد به اکران عمومی درآمد.
برخی از آثار سینمایی میرکریمی در مقام کارگردان:
• یک حبه قند – ۱۳۸۹
• به همین سادگی – ۱۳۸۶
• خیلی دور، خیلی نزدیک – ۱۳۸۳
• اینجا چراغی روشن است – ۱۳۸۱
• زیر نور ماه – ۱۳۷۹
• کودک و سرباز – ۱۳۷۸
• امروز – ۱۳۹۲
منبع:
http://hamshahrionline.ir/details/151535/cinema/faces
رضا میرکریمی جشنواره فیلم مسکو را داوری می کند/ دیباچه
رضا میرکریمی جشنواره فیلم مسکو را داوری می کند
رضا میرکریمی فیلمساز ایرانی به عنوان یکی از چهار داور بخش اصلی رقابتی جشنواره مسکو انتخاب شد.
به گزارش دیباچه، رضا میرکریمی در کنار «آلبرت سرا» نویسنده و کارگردان اسپانیایی، «یورن جان دونر» کارگردان و تهیهکننده از فنلاند و «اورنلا موتی» بازیگر ایتالیایی، چهار داور بخش رقابتی اصلی سیونهمین دوره این رویداد سینمایی هستند.
فیلم «دختر» آخرین ساخته میرکریمی اولین نمایش خود را در بخش سودای سیمرغ سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر تجربه کرد و در ۷ بخش نامزد جایزه شد و در اولین حضور بینالمللیاش در جشنواره فیلم مسکو نیز جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد (فرهاد اصلانی) را نیز از این رویداد سینمایی از آن خود کرد.
این فیلم همچنین تاکنون جایزه بهترین بازیگر مرد (فرهاد اصلانی) جشنواره «باتومی» گرجستان، جوایز بهترین فیلم و بازیگر مرد جشنواره «گوا» در کشور هند، جوایز بهترین فیلم و بازیگر مرد جشنواره فیلم «داکا» در کشور بنگلادش و همچنین ۴ جایزه از جمله جایزه بزرگ و جایزه بهترین بازیگر مرد را از جشنواره بینالمللی «عشق» در مُنس بلژیک کسب کرده است.
جشنواره فیلم مسکو در بخشهای رقابتی بینالملل، مستند و کوتاه و چندین بخش غیررقابتی از تاریخ ۲۲ تا ۲۹ ژوئن (۱ تا ۸ تیرماه) در کشور روسیه برگزار میشود.
منبع: ایسنا
منبع:
http://tnews.ir/news/3aef87652894.html
ردپای جنسیت در دوگانههای فیلم «دختر»، اثر رضا میرکریمی/ انسانشناسی و فرهنگ
فیلم دختر را در سینما ندیدهام؛ لوحش را چندروز پیش خریدم تا در خانه به تماشایش بنشینم. چند عبارت کوتاه روی قاب لوح -که طبق معمول قصد دارد سرنخی از موضوع فیلم بدستت دهد و تو را به دیدن فیلم کنجکاو کند- چنین به من القا کرد که در پس داستان یک ماجرای مرموز و غریب است: پدری به سفر دخترش مشکوک است…! تنها به خاطر همین یک عبارت بود که من حین دیدن فیلم، تا نیمههای داستان هنوز در فکر گره گشایی از آن رمز و رازی بودم که در پندارم نقش بسته بود؛ در پس هر اتفاق به دنبال یک قصه ناگفته از سناریوی فیلم بودم و لحظه لحظه کنجکاوی و تردیدم اوج میگرفت تا…
تا جایی که ستاره در بالکن خانه دوستش پونه، ناگهان سکوت را میشکند: میخواستم یکبار هم که شده خودم تصمیم بگیرم! و تو یک باره از آن کندوکاوهای پیچیده و دراماتیک فرومیافتی روی زمین؛ درست زمین زیرپایت! بلی… موضوع فیلم برای من و هر زن دیگری در این مرز و بوم آشنایی دیرینه دارد؛ تا جایی که گاه خودمان هم فراموشش می کنیم و حتی عنوان فیلم هم نمیتواند این آشنای دیرپا را به رخ ما بکشد: آشنای غریبی به نام جنسیت!
فیلم دختر سرشار است از ایماژهای جنسیتی؛ ایماژهایی که رودرروی هم قد علم میکنند، هریک با سبک و سیاق خود بر دیگری میآشوبد… و در این بین، آنهایی که زنانهاند از همان نخستین سکانسها خود را با دلربایی به رخ میکشند. پرحرفیها، شادی ها و شیطنت های داخل کافه، فضای لطیف اتاق ستاره، لاک صورتیای که بر ناخنها حک میکند، همه و همه وجوهی از این زنانگی یا شاید به بیان بهتر دخترانگی است… و آن گاه که سکانس دورنمای پالایشگاه بی مقدمه جلوی چشمانت قرار میگیرند، دستگیرت می شود که خبری است؛ خبر سایه سنگین و شاید سهمگین یک مرد، یک مردانگی چه بسا با رنگ و بویی از سرکوبگری… پالایشگاه در این فیلم تنها یک نماد است!
فیلم دختر میرکریمی مملو از دوگانگی است:
دختری نحیف و معصوم و شاد و پدری تنومند و خشن و کم حرف؛
این دختر معصوم در عین حال جسارت خطرکردن دارد و آن پدر ِبه ظاهر خشن درونی شکننده؛
پدر سرکوبگر ستاره و پدر همراه و همدلِ پونه،
فضای سرد پالایشگاه و فضای گرم درون آبادان؛
آبادان آرام و بسته و تهران شلوغ و باز؛
آبادانی با آرامش زنانهوار و تهرانِ برج اندود مردانه….هرچند در خلال سکانسهای متوالی فیلم میتوان به خوبی دریافت که آبادان و تهران هردو وجوهی از زنانگی را با خود دارند: آبادان و موسیقیاش برای دختران آبادانی، و تهران و هیجان ماشین سواری و سرخوشیهای «عیان» دخترانهای که کمتر شهری چون تهران تاب میآوردش…
تهران است و رهایی بخشیاش! همان رهایی که حتی دختر تهرانی و دختر شهرستانی فیلم را هم مقابل یکدیگر قرار میدهد.
باز هم میتوان به برشمردن دوگانههای تودرتوی فیلم ادامه داد؛ اما باز هم هیچ یک از این مرزبندی ها به اندازه قیدهای مردانه و عصیان زنانه توجهت را بسوی خود نمیکشد؛ گویی همه آن دوگانگیهای فراجنسیتی هم در پس خود رد و نشانی از زنانگی و مردانگی را به دنبال دارند…
دختری که تمرد میکند اما به نرمی
مردی که زن را به انقیاد میکشد ولو به سختی؛
مرد توان فهم یا شاید جرات پذیرش حضور متمردانه زن را ندارد؛ او در پس هر نشانه رفتاری واقعیتی را نهفته: فریاد میزند که نشنود، ابرو در هم می کشد که بهراساند، روی برمیگرداند که نبیند. این ها همه نشانههایی است از دوری جستن پدر ستاره از واقعیت…
اما در این میان زن همان زمین است، زمین یعنی بستر، یعنی واقعیت، یعنی زندگی روزمره؛ زن نماد زندگی روزمره است و از این رو برای سرکشی و ایستادگی و عبور از سد سلاح بدست ندارد، بیصداست اما در خلال سکوتش فریادش را به گوش مردانه میرساند؛ گاه گامهایش را لرزان برمیدارد اما به آن چه میخواهد ایمان دارد… او دیوار مردانه را خراب نمیکند، او این دیوار را دور میزند، یا شاید روزنه ای در میانهاش مییابد و با نرم تنی خاص خویش از حصار بدر میآید… و این خود آبستن معنایی است: دو گانه انقیاد و رهایی در جنسیت.
جنسیت محدودیت محض نیست؛ چنان که جنسیت زن عاملیتی به او میدهد خارج از عهده مرد؛ عاملیتی که تیشه ندارد، اما توان عبور دارد و رهایی… توان شکستن سکوت!
منبع:
http://anthropologyandculture.com/fa/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C/1446-%D8%B1%D8%AF%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%20%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%C2%AB%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%C2%BB%D8%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87-27-%D8%A2%D8%B0%D8%B1.html
در ستایش « دختر»/ فرهنگ نیوز
در نقد جدیدترین فیلم رضا میرکریمی؛
در ستایش « دختر»
میرکریمی در تازهترین فیلمش کوشیده با نگاهی جامعهشناسانه تضاد بین یک دختر امروزی را با پدر سنتیاش واکاوی کند.
گروه فرهنگ و هنر فرهنگ نیوز: فیلم «دختر» آخرین ساخته رضا میرکریمی بعد از موفقیت در سیوچهارمین دوره جشنواره فجر و نامزدی در هفت بخش برای دریافت سیمرغ بلورین توانست از جشنواره بین المللی فیلم مسکو جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را دریافت کند. به اضافه اینکه فرهاد اصلانی هم توانست جایزه بهترین بازیگر اصلی مرد را در این رویداد سینمایی معتبر از آن خود کند.
دختر بعد از فیلم ناموفق «امروز» بازگشت میرکریمی به سینمای همیشگیاش بود. سینمایی که در آن خانواده محور اصلی است و دِرام حول آن شکل میگیرد. چه در «خیلی دور خیلی نزدیک» که درباره رابطه پدر و پسری بود و شکاف و دورافتادگی نسلها از هم را نشان میدهد، چه در «به همین سادگی» که فیلمی بود درباره نگرانیها و اضطرابها و ترسهای یک زن خانهدار در رابطهاش با همسر و پسر کوچکش. و چه در فیلم «یه حبه قند» که تصویری بود از روابط یک خانواده سنتی و اصیل ایرانی. روایتی از شادیها و سوگها و عشقهایشان.
از این منظر «دختر» ادامه سینمای مورد علاقه میرکریمی است. فیلمی که در آن پدری سنتی ساکن یکی از شهرهای جنوبی در مقابل دختر جوان و امروزیاش قرار میگیرد. در خانوادهای که همیشه حرف پدر بوده حالا دختری پیدا شده که میخواهد خودش برای خودش تصمیم بگیرد و در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش در تهران شرکت کند. رفتن او و فهمیدن پدر گره اصلی قصه و نقطه پیشبرنده درام فیلم است.
میرکریمی در تازهترین فیلمش کوشیده با نگاهی جامعهشناسانه تضاد بین یک دختر امروزی را با پدر سنتیاش واکاوی کند. میرکریمی با نشان دادن چالشهای دو نسل متفاوت پیچیدگیهای زندگی خانوادههای ایرانی را نشان میدهد. از یک طرف سنتها و ارزشهای نسلی وجود دارد با دنیای شکل گرفته و با ثبات در برابر نسلی که در معرض تغییرات اجتماعی پیچیدهای قرار داشته و خواستها و نیازهای متفاوتی دارند. این نسل جدید جهان را جور دیگری میبیند. میرکریمی نشان میدهد که ناگزیر این دو نسل گاهی در برابر هم قرار میگیرند. پدر نمیتواند با تحکم و هژمونی دخترش را قانع کند که آنگونه که او دوست دارد باید زندگی کند. از طرفی دختر هم به خانواده و پدرش تعلق دارد و نگران بریدن ریشههای خانوادگیاش است.
صحنهای در فیلم هست که در آن دختر و دوستانش در کافهای نشستهاند و درباره زندگی در ایران یا رفتن به کشورهای دیگر حرف میزنند. بعضیهایشان صریحاً میگویند میرویم و بعضیهایشان از دلایل ماندنشان میگویند. این وسط دختر فیلم تردید دارد و کسی جواب او را نمیشنود. با این حال وقتی همه از کافه خارج میشوند دختر برمیگردد و ظرفی را یادگار داییاش است و نشانهای از زندگی در کنار خانواده برمیدارد. گویی میرکریمی دارد نشان میدهد که با نسلی طرف هستیم که هرچند دنیای متفاوتی دارند و آیندهی دیگری را برای خودشان رقم خواهند زد اما این طور هم نیست که سنت و گذشته خود را فراموش کنند.
«دختر» فیلمنامه منسجمی دارد. جزئیات به خوبی در خدمت شخصیتپردازی و جلو بردن قصه هستند. برای مثال پدر با بازی فرهاد اصلانی در پالایشگاه کار میکند و در سکانسهای آغازین میرکریمی او را در کنار آهنآلات کارخانه نشان میدهد تا نشانهای باشد از سختی و زمختی پدر و خشکی و خودرأییاش در خانواده. یا دختر فیلم را در حال لاک زدن ناخنها و شنیدن موسیقی با هندزفری میبینیم. نشانههایی از یک دختر امروزی که خبر از شورش او در برابر پدر میدهد. پدر نگاههای سرد و سنگینی دارد. سکوتهای مخوف و ترسناک که اجرای خوب فرهاد اصلانی هم حس و قدرت آن را تشدید میکند.
هیچکاک، یکی از مهمترین فیلمسازان تاریخ سینما میگوید: «وقتی که داستانی را در سینما بیان میکنیم باید فقط وقتی به گفتوگو متوسل شویم که هیچ راه دیگری نداشته باشیم.» قدرت تصویر در سینما از هر صدا و کلامی بیشتر است. «دختر» میرکریمی از این جهت نمره خوبی میگیرد. او توانسته با تصویر و کادربندیهای درست حرفش را بیان کند و قصه را پیش ببرد. تصویری در فیلم هست که در آن فرهاد اصلانی که برای پیدا کردن دخترش به تهران آمده از ماشین پیاده میشود و کنار تیر پراغ برقی در نقطه مرتفعی از شهر میایستد. دوربین آرام از پشت سر از او فاصله میگیرد و با نمایی از پایین به بالا هیبتی ترسناک از پدر میسازد. انگار او از احساس بخشش تهی شده و خشم و نفرت وجودش را فرا گرفته. استعارهای از درون پرآشوب پدر که ترس را در مخاطب برمیانگیزد.
فیلم دختر میرکریمی یک قدم رو به جلو در سینمای میرکریمی است. یک بازگشت باشکوه از فیلمسازی که همیشه نگران از هم پاشیدن خانواده ایرانی بوده و در همه این سالها کوشیده آن رصد و آسیبشناسی کند. «دختر» نگاه اجتماعی درستی دارد. میگوید با حفظ سنتها و ارزشها به مصاف آینده برویم. به پیشباز جهان تکنولوژیک و پیچیده مدرن. این نگاهی است که در فیلمهای جان فورد، کارگردان مشهور آمریکایی هم میبینیم. شاید میرکریمی از فورد متأثر باشد اما هر چه هست او دل نگران خانواده ایرانی است و این بسیار ارزشمند است.
منبع:
http://www.farhangnews.ir/content/223674
روایتی از یک درد مشترک
نقدی بر فیلم «دختر» ساخته رضا میرکریمی
شناسه خبر: ۱۱۲۵۸۵۷ سرویس: رسانه ها
۲۰ تیر ۱۳۹۵ – ۱۲:۲۱
شناخت دنیای نسل مقابل در فیلم «دختر»برایم بسیار اهمیت داشت و به همین دلیل دستم را به لحاظ فرم و اجرا باز گذاشتم. برخی دغدغههایم در دو سه فیلم اخیرم به سینمایی نسبتا آرام با کمترین پلان و اتفاق بیرونی منجرشده بود اما حالا که میخواستم…
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، رضا میرکریمی: شناخت دنیای نسل مقابل در فیلم «دختر»برایم بسیار اهمیت داشت و به همین دلیل دستم را به لحاظ فرم و اجرا باز گذاشتم. برخی دغدغههایم در دو سه فیلم اخیرم به سینمایی نسبتا آرام با کمترین پلان و اتفاق بیرونی منجرشده بود اما حالا که میخواستم وارد دنیای دیگری شوم که متعلق به نسلی دیگر است، مجبور بودم سبک و سیاق قبلیام را تا حدی کنار بگذارم و فرم جدیدی را تجربه کنم که تا جای ممکن به دنیای دختران نزدیک باشد. به نظر خودم «دختر» نسبت به دیگر فیلمهایم میتواند بیشترین ارتباط را با مخاطب برقرار کند.
احمدعزیزی( فرهاد اصلانی) که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است برای مراسم خواستگاری دخترش آماده میشود و ستاره (ماهور الوند) دختر دیگرش در همان روز قصد سفر به تهران برای شرکت در جشن خداحافظی یکی از دوستان همدانشگاهیاش را دارد. پدرش به دلایلی به این سفر مشکوک است و رویارویی ستاره با عمه اش فرزانه(مریلا زارعی) آغاز ماجراست…
* گره خوردن سرنوشت ستاره و فرزانه
رضا میرکریمی پس از ساخت آثار تحسینبرانگیزی همچون «زیر نور ماه»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «به همین سادگی»، «یه حبه قند» و «امروز» به سبک و سیاق شخصی خود در فیلمسازی رسیده است. تجربهگرایی او در کنار دغدغههای اجتماعی و اهمیتی که به شیوههای مدرن داستانگویی با تکیه بر قهرمانان غیرکلیشهای در فیلمهایش میدهد، تماشای آثارش را تبدیل به تجربهای شیرین کرده است.وی در جدید ترین ساخته اش «دختر»سراغ دغدغه های مدرن جامعه معاصرمی رود وبه محدودیت های نسل جوان و تصویر کردن آزادی های پنهانی جوانان امروز می پردازد.«دختر» در مقایسه با «امروز» ساخته پیشین کارگردان ،به خاطر تمرکز بر روایت وگسترش خط داستانی و همچنین شخصیت های باور پذیر گامی به پیش در کارنامه اش به شمار می آید واز مناسبات جامعه امروزدور نیست. گره خوردن سرنوشت ستاره(ماهور الوند) و عمه اش فرزانه(مریلا زارعی) و ایجاد موقعیتی موازی این فرصت را برای تماشاگر فراهم می کندتا کنش ها و باور های احمد(فرهاد اصلانی) را ارزیابی کند و به رابطه پیچیده دختر و پدر بپردازد. اگر چه پایه های اخلاقی و سنتی خانواده همچنان در فیلم جاری است ولی تلاش میر کریمی برای نمایش گسست نسل ها تا حد زیادی به فرجام رسیده است. میر کریمی اگر چه در «دختر»ازتفاوت نسلها و نبود درک مشترک میان آدمهای جامعه امروزمی گوید اما فیلمش تلنگری است برای لحظهای درنگ.
* سکوتی سرشار از ناگفته ها
کارگردان درسکانس آغازین جمعی از دختران را در کافی شاپی گرد هم می آوردتااز هر دری سخن بگویند و سکانس پایانی نیز با ادامه همین دورهمی شکل می گیرد. کادربندی های چشم نواز، نماهای طولانی و حرکت آرامش بخش دوربین خضوعی ابیانه و موسیقی دلنشین محمدرضا علیقلی «دختر» رادرسینمای میرکریمی متمایز کرده و استفاده از فضاهای خارجی همچون پالایشگاه ،جاده ،شخصیتها و مکانها در لانگشاتهای متوالی و… به آن هویتی متفاوت داده است. فیلم به دور از پیچیدگی و اغراق، مخاطب را با خود همراه می کند. سکوت احمد(فرهاد اصلانی) برخلاف سکوت یونس(پرویز پرستویی) راننده تاکسی فیلم «امروز»، منطقی و توجیه پذیر و کنش مند و سرشار ازناگفته هاست. چرا که «ستاره»اش را گم کرده و اکنون در آستانه ویرانی، دختر و خواهرش را که در سالهایی دور گم کرده یک جا یافته است. سکانس صحبت های خواهر(فرزانه) و برادر(فرهاد اصلانی) در آشپزخانه که پس از چندین سال همدیگر را دیده اند، (با بازی تحسین بر انگیزمریلا زارعی و بازی درخشان فرهاد اصلانی) وسکانسی که احمدو فرزانه در کنار چراغ خوابی متعلق به خاطرات پدری شان، گذشته ها را مرور می کنند از سکانس های تاثیر گذار و به شدت باور پذیر فیلم است.
* انتظاری که برآورده نمی شود
فیلم «دختر»از همان دقایق ابتدایی مخاطب را با خود همراه میکندو ایده درگیرکنندهای دارد اما نمیتواند به انتظار مخاطبش پاسخ دهد. فیلمی که اساس درام و روایت خود را بر رابطه بین پدر و دختر قرار داده و از جایی ادامه کار را بر پایه رابطه پدر با خواهر می گذارد؛ و تلاش کارگردان در توجیه این دوپارگی و پیوند این دو خط داستانی برای بیان تنهایی به عنوان درد مشترک دخترش« ستاره» و خواهرش«فرزانه»به جایی نمی رسد. میر کریمی در جدید ترین ساخته اش دقت همیشگیاش را به کار نگرفته ومخاطب را بر سر این دو راهی قرار می دهد که آیا «دختر»در تقدیس و ستایش خانواده است یا قصد دارد الگوهای سنتی خانواده را نقد کند. فیلم آغازنسبتا خوبی دارد اما در ادامه به لکنت می افتد. «دختر» به سیاق بسیاری از آثار میرکریمی ریتمی کند دارد ودیالوگ ها به شعاری ترین شکل ممکن عنوان می شود. دیالوگ هایی چون:« تو تو زندگیت هیچ اشتباهی نکردی؟ از هیچی پشیمون نیستی؟»یا«هیچکی خونواده خود آدم نمیشه». فیلم برداری موزون و نماهای قاب گرفته به شدت زیبا و چشم نواز متاسفانه به هیچ عنوان در خدمت پیشبرد داستان نیست . سکانس آغازین با حضور دختران دور یک میز در کافی شاپ شلوغ، با چاشنی شوخی و شعار های گل درشت هیچ تناسبی با فیلم ندارد. سکانس پایانی نیزهمچون میز گردی مطبوعاتی با گفت و گو های مستقیم و به شدت شعاری دختران درباره مهاجرت وخانواده به فیلم سنجاق شده است. با وجود برخی امتیازات«دختر» از پایانبندی فیلم نمیتوان چشم پوشید. پایانبندی ضعیفی که به شکل میزگردهای تلویزیونی قرار است همه گفتههای تصویری فیلم را یکبار دیگر به صورت شفاهی و گلدرشت مرور کند.
منبع: خراسان
انتهای پیام/
منبع:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/04/20/1125857/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C
فیلم «دختر» رضا میرکریمی بهترین فیلم جشنواره مسکو شناخته شد/ آژانس خبری اسپونیک
دیروز مراسم اختتام ۳۸ ـ مین حشنواره بین المللی فیلم در مسکو برگزار شد.
فیلم “دختر” رضا میرکریمی، کارگردان ایرانی بهترین فیلم این جشنواره شناخته شد.
© Photo/ Arvand Free Zone Organization
فیلم ایرانی “دختر” قلب های تماشاگران روسی را از آن خود کرد
به گزارش خبرگزاری”تاس”، رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم مسکو مجسمه “گئورگی مقدس طلایی” را به کارگردان ایرانی تقدیم کرد. فیلم “دختر” درباره زندگی یک خانواده شهرستانی ایرانی است که نظم زندگیش را دخترشان برهم می زند. این دختر ناگهان تصمیم می گیرد در جشن نامزدی خواهر کوچکترش شرکت نکرده و به جای آن بهترین دوست دخترش را که تصمیم به ترک ایران برای همیشه گرفته در سفر به تهران همراهی کند.
میرکریمی یک جایزه دیگر جشنواره فیلم مسکو را نیز دریافت کرد. این جایزه به عنوان بهترین بازیگر مرد به فرهاد اصلانی تقدیم شده است. فیلم “دختر” همچنین جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از آن خود کرده است.
آقای میرکریمی گفت این دومین بار است که گئورگی مقدس را از مسکو با خود می برد و هر دوبار این جایزه را به خاطر فیلم هایی درباره ارزش های خانوادگی گرفته است.
در سال ۲۰۰۸ فیلم دیگر کارگردان ایرانی به نام” به همین سادگی” به عنوان بهترین فیلم جایزه “گئورگی مقدس طلایی” ۳۰ ـ مین جشنواره بین المللی سینمایی مسکو را دریافت کرده بود.
منبع:
https://ir.sputniknews.com/iran/201607011656446/
«دختر» میرکریمی برنده ۴ جایزه از جشنواره فیلم بلژیک/ سینت
ماهور الوند در نمایی از فیلم سینمایی “دختر” به کارگردانی رضا میرکریمی
سی نت: فیلم «دختر» ساخته رضا میرکریمی موفق به کسب ۴ جایزه از جمله جایزه بزرگ جشنواره بینالمللی «عشق» در مونس بلژیک شد.
به گزارش سی نت، سیوسومین جشنواره بینالمللی فیلم «عشق» در شهر مونس بلژیک در حالی به کار خود پایان داد که فیلم «دختر» به کارگردانی رضا میرکریمی “جایزه بزرگ” این رویداد سینمایی را از آن خود کرد و فرهاد اصلانی نیز برای بازی در این فیلم به عنوان بهترین بازیگر مرد جشنواره انتخاب شد، ضمن این که فیلم ایرانی «سکوت» ساخته مشترک علی عسگری و فرناز صمدی نیز جایزه هیئت داوران را برای بهترین فیلم کوتاه بینالملل کسب کردند.
فیلم «دختر» همچنین دو جایزه «CinéFemme» و جایزه کنفدراسیون بینالمللی سینمای هنر و تالیف را از این رویداد سینمایی در کشور بلژیک دریافت کرد تا در مجموع ۴ جایزه از این جشنواره از آن خود کرده باشد.
«دختر» امسال یکی از ۱۱ فیلم بخش رقابتی جشنواره بینالمللی «عشق» در شهر مونس بلژیک بود و میرکریمی نیز برای برگزاری یک کلاس سینمایی پس از نمایش فیلم «دختر» در این جشنواره سینمایی حضور یافته بود.
در این کلاس سینمایی ۱۵ دانشجوی سینما از اروپا و خاورمیانه پس از تماشای فیلم «دختر» با میرکریمی فیلم ملاقات کردند و درباره فیلم و آثار کارگردان با وی به بحث و تبادل نظر پرداختند.
فیلم «دختر» که پخش بینالمللی آن بر عهدهی نسرین میرشب است، اولین نمایش خود را در بخش سودای سیمرغ سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر تجربه کرد و در ۷ بخش نامزد جایزه شد و در اولین حضور بینالمللیاش در جشنواره فیلم مسکو نیز جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد (فرهاد اصلانی) را نیز از این رویداد سینمایی از آن خود کرد.
ساخته میرکریمی که تاکون در چند جشنواره بینالمللی دیگر چون باتومی گرجستان و وایادولید اسپانیا نیز حضور داشته و در جوایز سینمایی آسیاپاسیفیک نامزد جایزه بود، در چهلوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلم گوا- هند نیز جایزه بهترین فیلم و بازیگر مرد را کسب کرده است.
منبع: سی نت
منبع:
http://www.cinetmag.com/News/Show.asp?ArticleID=6276
«دختر» فاصله عمیق میان نسلها/ ستاره عصیانگر و یاغی نیست/ سینت
سی نت: «دختر» فیلمی با قصه پردازی درست و رعایت تعلیق در داستان است که وضعیت جامعه و خانواده را به درستی به نمایش می گذارد.
بعد از فیلم کمفروغ «امروز» که انتظار منتقدان و مردم را برآورده نکرد، میرکریمی این بار سراغ قصهای رفته که تفاوت میان نسل امروز و نسل گذشته را به درستی روایت میکند. در آثار میرکریمی کانون خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است. فیلمساز با روایت قصه پدری که فرزندش تنها برای اثبات خود و نه مقابله با تصمیم پدر خانه را با هماهنگی خواهرش به قصد حضور در مهمانی خداحافظی دوستش ترک میکند، در این فیلم فیلمساز نگرانی خود را از وضعیت جامعه و فاصله عمیق میان نسلها گوشزد میکند.
«دختر» از بحرانی در میان خانواده که عضو کوچکی از جامعه است سخن به میان میآورد که در جامعه دیده میشود و نمایش این بحران و فاصله نسلها نشان از دغدغهمندی فیلمساز به معضلات مبتلابه جامعه است. بحرانی که از عدم ارتباط نشات میگیرد و اگر به درستی با آن برخورد نشود به یک معضل تبدیل میشود و آسیب آن علاوه بر خانواده گریبان جامعه را میگیرد.
فیلم با نمایش دختران در یک کافی شاپ آغاز می شود. دخترانی سرزنده و با نشاط که هر یک با طرح مسایلی که با آن درگیر هستند از جمله خانه، شوهر، درس، حضور در جامعه، ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد، مهاجرت و… درباره وضعیت خود در جامعه سخن میگویند و باب خنده و شوخی را باز میکنند و آرام با ریتمی مناسب وارد زندگی ستاره (ماهور الوند) میشویم. دختری که در خانوادهای سنتی و مذهبی رشد کرده و قرار است برای خواهر بزرگترش خواستگار بیاید اما در همان روز ستاره قصد دارد برای حضور در مهمانی – که یک ماه گذشته با مادر هماهنگ کرده است – عازم تهران شود.
نکته حایز اهمیت در معرفی ستاره (ماهور الوند) این است که ستاره شخصیت عصیانگر و یاغی نیست مانند برخی از فیلمها که در جشنواره فیلم فجر امسال شاهد آن بودیم. ستاره قصد دارد تنها یک بار خودش تصمیم بگیرد اما این بدین معنی نیست که در مقابل پدر بایستد و عصیان کند این نگاه را به وضوح میتوان در انتهای فیلم وقتی فرزانه (مریلا زارعی) با احمد (فرهاد اصلانی) شروع به مشاجره میکند و از ستاره میخواهد تا جلوی روی پدر بایستند و خواستههایش را بگوید، قابل مشاهده است. فرزانه از ستاره میخواهد که با پدرش رودر رو صحبت کند و بگوید که آبادان را برای ادامه تحصیل انتخاب نکرده اما ستاره شرم میکند و بعد از این که پدر آپارتمان را برای تعمیر لوله دودکش ترک میکند عمهاش را مورد مواخذه قرار میدهد که چرا با پدرش این گونه صحبت کرده است.
ستاره فیلم میرکریمی وقیح نیست او با علم حضور عمهاش در تهران از ماشین خارج میشود و ماشین را ترک میکند اما دوباره به آغوش گرم خانواده(خانه عمه) پناه میبرد و حتی به یکی از دوستانش هم در شرایطی که هنوز از حضور پدر واهمه دارد سر نمیزند.
احمد عزیزی (فرهاد اصلانی) نیز فردی متعصب و خشک به مخاطب معرفی نمیشود، برعکس فیلمهایی از این دست که در جشنواره امسال شاهد آن بودیم. احمد با اصول اخلاقی و معیار خود میخواهد از خانوادهاش محافظت کند اما در تصمیمات خود اصرار بی جا نمیکند. وقتی از طرف فرزانه دعوت به آرامش میشود خود را آرام نگاه میدارد و با دختر تندی نمیکند. او اگرچه با این نسل حرف نمیزند و کمتر به آنها نزدیک میشود اما درجایی که اشتباه کرده است نیز سر خم فرود میآورد گرچه به طور مستقیم معذرتخواهی نمیکند اما در تنهایی خود اشک میریزد. بازی خوب فرهاد اصلانی در نقش احمد عزیزی سرکارگر نمونه پالایشگاه آبادان بسیار قابل توجه است.
«دختر» فیلمی با قصهپردازی درست و رعایت تعلیق در داستان، وضعیت جامعه و خانواده را به عنوان عضو کوچکی از جامعه مورد توجه قرار میدهد و این اثر با نگاهی کاملا تحقیقی به شکل غیرمستقیم و درست ارایه شده است و زنگ خطر تفاوت و فاصله نسلها را به صدا در میآورد. «دختر» یک بار دیگر میرکریمی را به دوران اوج خود در ساخت «یه حبه قند» میرساند.
منبع: فارس
منبع:
http://www.cinetmag.com/News/Show.asp?ArticleID=5426
«امروز» میرکریمی در راه «مونیخ»/ سایت تحلیلی خبری عصر ایران
جشنوارههای فیلم «گوا» در هند، «تفلیس» گرجستان و همچنین جشنواره فیلم «پالم اسیرینگز» آمریکا و جشنواره فیلم استانبول ترکیه از جمله دیگر مقصدهای این ساخته میرکریمی بودهاند.
فیلمسینمایی «امروز» در بخش فیلمهای مستقل بینالمللی سی و سومین جشنواره فیلم “مونیخ” در آلمان به روی پرده خواهد رفت.
به گزارش ایسنا، آخرین ساخته رضا میرکریمی در ادامه حضور در جشنوارههای بینالمللی، این بار در بخش رقابتی فیلمهای مستقل بینالمللی در جشنواره فیلم مونیخ آلمان شرکت میکند که قرار است از تاریخ ۲۵ ژوئن تا چهارم جولای (۴ ال ۱۳ تیر) برگزار شود.
در بخش فیلمهای مستقل بین المللی بیش از ۴۰ فیلم از کشورهای مختلف جهان از جمله آمریکا، اسپانیا، مراکش، آرژانتین، فرانسه، برزیل، انگلیس و .. نیزحضور دارند.
فیلم «امروز» اولین حضور بینالمللی خود را در جشنواره فیلم تورنتو تجربه کرد و سپس در جشنواره فیلم «رباط» مراکش موفق به کسب سه جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران و همچنین جایزه بهترین بازیگر مرد برای پرویز پرستویی شد.
نماینده سینمای ایران در اسکار ۲۰۱۵، در ادامه حضورهای بینالمللی خود راهی جشنواره فیلم «تسالونیکی» یونان و «استکهلم» سوئد شد و پس از آن در هجدهمین دوره جشنواره شبهای سیاه تالین در کشور استونی موفق به کسب جایزه فیپرشی و همچنین جایزه کلیسای جهانی شد.
جشنوارههای فیلم «گوا» در هند، «تفلیس» گرجستان و همچنین جشنواره فیلم «پالم اسیرینگز» آمریکا و جشنواره فیلم استانبول ترکیه از جمله دیگر مقصدهای این ساخته میرکریمی بودهاند.
«امروز» در دو بخش جنبی «Visions Sociales» و «Cannes Cinéphiles» در جریان برگزاری شصت و هشتمین جشنواره کن نیز به روی پرده رفت و اخیرا نیز موفق به کسب جایزه سپاس سیگنیس (SIGNIS) از جشنواره بینالمللی فیلم واشنگتن دیسی آمریکا شد.
در خلاصه داستان این فیلم که پرویز پرستویی و سهیلا گلستانی ایفای نقشهای اصلی آن را بر عهده دارند، آمده است: «یونس راننده تاکسی کهنهکار در پایان یکروزِ کاری به زن جوانی کمک میکند تا به بیمارستان برسد. غافل از اینکه در بیمارستان اتفاقات زیادی در انتظارِ اوست.»
سی وسومین جشنواره فیلم مونیخ از چهارم تا سیزدهم تیر در آلمان برگزار خواهد شد.
منبع: ایسنا
منبع:
http://tnews.ir/%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/00b842973160.html
یه حبه قند، شاهکاری از رضا میرکریمی/ پایگاه خبری الف
رضا میرکریمی بار دیگر آیینه تمام نمای «خودش» را در قاب سینما به تصویر کشید؛ تصویری که علاوه بر جلب نظر صاحب نظران و منتقدان، نگاه ویژه کارگردانان را نیز به خود جلب کرده است.
عباس کیارستمی، رخشان بنیاعتماد و مجید مجیدی از جمله کارگردانانی هستند که با ساخت آنونس و تیزرهای تبلیغاتی فیلم، حمایت بی چون و چرای خود را با ساخته میرکریمی اعلام کردند.
با اکران فیلم «یه حبه قند» شاهد ششمین ساخته سینمایی سیدرضا میرکریمی خواهیم بود و با توجه به سیر فیلمسازی این کارگردان از اولین ساخته اش یعنی «کودک و سرباز» به نظر می رسد میرکریمی فرای جهش های محسوس تکنیکی و مضمونی، فیلم به فیلم به زبان شخصی خودش نزدیک تر شده است.
فیلم با اینکه به ظاهر قصه ساده ای را روایت می کند، به قدری چند لایه است که این امکان را به تماشاگر علاقه مند و فکور سینما ارائه می دهد که در هر بار دیدن فیلم با یک دسته از جزئیات فیلم همراه شود و آن را هربار از منظرهای مختلفی ببیند و لذت ببرد.
فیلم از لحاظ بصری هم بسیار چشمگیر است و طراحی فوق العاده محسن شاه ابراهیمی از یک خانه باغ قدیمی به همراه نورپردازی و فیلمبرداری شگفت انگیز حمید خضوعی ابیانه، تصاویری زیبا و نرم با نور و رنگی یکدست را سبب شده است.
قاب هایی درست و زیبا که مانند عکس هایی به هم پیوسته جلوه می کنند؛ کاری بسیار سخت که از عهده هر فیلمبرداری ساخته نیست، بخصوص اینکه فیلم با ریتم تندی که دارد دائما حرکت بازیگران را نشان می دهد که در میزانسن هایی عمیق، چندین تن از آنها هر یک مشغول انجام وظیفه خاصی است و ثبت درست آن تسلطی ویژه می خواهد، به همین دلیل بخش غالب تصویر برداری نیز بصورت دوربین روی دست انجام شده است.
فیلم «یه حبه قند» فیلمی پر بازیگر است که ۱۶ بازیگر اصلی دارد که از شش بازیگر خردسال و عده زیادی هنرور که بگذریم، هماهنگی این همه آدم در یک مهمانی هم عذاب آور است، چه برسد مقابل قاب دوربین، آنهم با طراحی میزانسن های پیچیده و تو در تو و عجیب تر اینکه بازیگران همگی خوب بازی می کنند و هر کس به اندازه نقشی که دارد نه بیشتر و نه کمتر و این کاریست که میرکریمی آشکارا از عهده آن برآمده است و همه این لحظات با تدوین خوب حسن حسندوست مثل حلقه هایی از یک زنجیر با هم ارتباطی معنادار پیدا کرده اند.
موسیقی زیبایی که محمدرضا علیقلی ساخته است، در چند بزنگاه فیلم روی فرم خاصی از تصاویر می آید و باعث تمرکز حس فیلم در آن لحظات می شود؛ حسی که از شدت زیبایی به خواب می ماند.
از میان منتقدین کسانی فیلم را به یک تابلوی مینیاتور ایرانی تشبیه کرده اند، بعضی دیگر گفته اند که این فیلم برای ما فرش ایرانی را تداعی می کند؛ دو عنصری که مانند «یه حبه قند» دارای طرح و نقشه و جزئیات ریز هستند، رنگ و سایه و نور دارند، نقوش منحنی و نرم و در هم تنیده دارند و مهمتر از همه قصه دارند؛ قصه ای که همه شنیده ایم اما کی و کجا و از که؟… یادمان نمی آید و شاید به همین دلیل است که فرش را بر زمین خانه پهن می کنیم تا همیشه در آن قدم بزنیم و مینیاتور را قاب می گیریم و به دیوار می کوبیم تا هر وقت سر چرخاندیم به یاد آن قصه و آن سرزمین بیفتیم و نگذاریم که فراموش کنیم.
«یه حبه قند» چنین فیلمی است و در کارنامه پر بار سازنده اش درخششی دیگر دارد؛ چرا که در سینمای ایران نیز تجربه ای یگانه است؛ فیلمی است که برای لذت بردن از آن حداقل دو بار باید تماشایش کرد.
خاطره شیرین تماشای «یه حبه قند» را در یک بعد از ظهر سرد پاییزی از دست ندهیم.
با تشکر از گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو
منبع:
http://alef.ir/vdcf0tdy0w6d0va.igiw.html?125622
«به همین سادگی»: یک بازخوانی فمینیستی/ انسانشناسی و فرهنگ
زن روی پشت بام ایستاده است و چادرش در باد تکان می خورد. خلوتی دست نیافتی توی این تصویر است. ما صورت او را نمی بینیم. “اندوه، اسارت، آزادگی” و آوازی که به زبانی محلی زمزمه می شود مخاطب را با فضای فیلم آشنا می کند. (ثانیه های ابتدای شروع فیلم)”به همین سادگی” (به کارگردانی سید رضا میرکریمی؛۱۳۸۶) تازه ساخت و جنجال برانگیز نیست. اما هنوز می تواند زندگی بسیاری از زنان ایرانی و حتی شاید زنانی را که در دیگر سرزمین های درحال توسعه زندگی می کنند به تصویر بکشد. زنی که رنج عمومی اش “دیده نشدن” به واسطه ی “قرار نداشتن در یک جایگاه به رسمیت شناخته شده ی اجتماعی” است. گویا مسیر توسعه ی انسانی دوگانه های کلیشه ای “اندرونی زنانه/ بیرونی مردانه” را شکسته است و در این تغییر از زن سنتی پیشین انتظار دارد که لزوماً وارد عرصه ی عمومی شود تا علاوه بر دیده شدن، به عنوان موجودی ضروری و صاحب جایگاه، محترم پنداشته شود. در حقیقت “رویکرد کارکردی، زن ایرانی را در برابر نوعی “رسالت” و در عین حال نوعی اجبار” به سازش با جهان مدرن و الزامات آن قرار می دهد. دو تحول اساسی و مرتبط با یکدیگر در این حوزه، انطباق کارکردی با مدرنیته را ضروری می سازند: نخستین تحول، گذار تدریجی اما پیوسته ی خانواده ی گسترده به خانواده ی هسته ای است؛ و تحول دوم، گذار از شیوه ی زندگی روستایی و عشایری به شیوه ی زندگی شهری.” (فکوهی، ۲۷۰-۲۶۹: ۱۳۸۵)
اما به راستی زن اگر بخواهد “خودش” باشد باید دقیقاً چه کسی باشد؟ “خانه داری” چیست و این وظیفه تا کجا پیش می رود؟ و آیا تنها این مردان از همه جا بی خبر یا لمیده در سایه سار قدرت اند که این اندوه، کسالت و نابرابری را به زنان تزریق می کنند؟ پرداختن به این تجربه ی روزمره ی زنانه چه اهمیتی دارد؟ و شهر نشینی در جهان سوم، زن روستایی تازه به شهر آمده را که از دو جهت زنی در پیرامون است( روستایی بودن در مقابل “شهری” بودن و ایرانی بودن در مقابل کشورهای “مرکز”) با چه چیزهایی درگیر کرده است؟
در فیلم، اتفاق بزرگ و قابل اشاره ای که داستانی پر ماجرا را بسازد رخ نمی دهد و این، آن چیزی است که من نامش را سکوت و حاشیه های سفید می گذارم. هرچند امروز دیگر، این نوع فیلم های تولید داخل در ذهن مخاطب ایرانی برای خودشان تعریف و جایی باز کرده اند اما هنوز هم می بینیم که برخی می پرسند: آیا لازم است که روزمره ی بی ماجرای “طاهره” شخصیت اول داستان، با وجود نداشتن نقاط عطف کلاسیک به تصویر کشیده شود؟
خلاصه ی داستان
این فیلم گزارش یک روز از زندگی طاهره است. طاهره زنی روستایی-عشایری، خانه دار و البته شاعر است که حالا در آپارتمانی در تهران همراه با دو فرزند کوچکش و امیر همسرش که مهندس ساختمان است زندگی می کند که به دلایل گوناگون خرد و درشت از زندگی اش احساس نارضایتی دارد و به همین دلیل تصمیم گرفته است برای مدتی همراه برادرش قاسم به خانه ی پدری اش برگردد اما حاشیه های شلوغی که استقلال نسبی را از او سلب کرده اند این بار نیز ماجرا را به نحوی دیگر رغم می زنند.
شخصیت ها
• طاهره، زن امیر، مادر آرزو و علی.
• امیر، همسر طاهره.
• آرزو، دختر طاهره و امیر.
• علی، پسر طاهره و امیر.
• بهجت خانم، زن میانسال همسایه که به تازگی دارد مینا دخترش را عروس می کند.
• رکسانا، زن همسایه که جوان و باردار است و به تازگی به ساختمانی که طاهره و خانواده اش در آن سکونت دارند اسباب کشی کرده است.
• خانم بردباری، منشی شرکتی که امیر، همسر طاهره در آن به عنوان مهندس معمار مشغول به کار است.
• لیلا، دوست طاهره، که زنی مطلقه است و در زندگی زناشویی اش در همسایگی طاهره زندگی می کرده است و اکنون در مغازه ی لباس فورشی مشغول به کار است.
• خانم دزفولی، مسئول کلاس شعر.
• مرد همسایه، که میان سال است و در آپارتمان روبه رویی خانه ی طاهره که مشرف به پنجره ی آشپزخانه است به تنهایی زندگی می کند.
به همین سادگی
در این بخش تلاش شده است با روایت کردن تکه هایی از داستان به شکلی غیر خطی و تحت عنوان چند تیتر، خوانشی فمینیستی از فیلم ترتیب داده شود:
لطفاً مزاحم نشوید[۱]
ویرجینیا وولف در کتاب معروف خود با عنوان “اتاقی از آن خود” به شکل جدی به وضعیت نابرابر و گم نام زنان در عرصه های مختلف تاریخ و به خصوص ادبیات پرداخته است. او از فقدان یک اتاق کار به خصوص که در مالکیت زنان باشد سخن می گوید و تصریح می کند که زنان برای ورود به عرصه ی نوشتن هم پای مردان به فضای اختصاصی مناسب این کار و نه آشپزخانه و اتاق خواب، احتیاج دارند.
به همین سادگی نیز، طاهره را در موقعیتی نابرخوردار از این اتاق نام برده به تصویر می کشد. در فیلم ما با یک مزاحمت گسترده نسبت به زندگی یک زن مواجه می شویم. مزاحمتی که سراسر در توجیه این ایده است: “زنان به عنوان موجوداتی تصویر می شوند که در جهت هدف های ویژه شان عمل نمی کنند بلکه وظایف اطلاع رسانی، تنظیم، تسهیل و تعدیل خواست ها، کنش ها و درخواست های دیگران را انجام می دهند.” ( ریتزر، ۱۳۸۹: ۵۰۴)
در دقایق ابتدایی فیلم، زن پس از پهن کردن لباس های شسته شده روی پشت بام ایستاده است و به دوردست نگاه می کند. خانم همسایه که اتفاقاً تازه هم به آن ساختمان اسباب کشی کرده است با او وارد دیالوگ می شود و طاهره از خلوتش بیرون می آید. زن را همراهی می کند و به خانه می رود.
تکان خوردن دوم مربوط می شود به زمانی که طاهره در حال جمع کردن چمدانش برای رفتن به سفری چند روزه به خانه ی پدری است. بهجت خانم در می زند و از طاهره می خواهد که برای جشن عروسی دخترش به او مقداری ظرف قرض بدهد و چند دقیقه ای هم به خانه ی آن ها در طبقه ی بالا برود. گویا طاهره با وجود کم سن و سالی اش نسبت به بهجت خانم، زنی قابل مراجعه در امور خانه داری است.
مزاحمت سوم مربوط می شود به مردی که از سمت همسر طاهره زنگ خانه ی آن ها را می زند تا نقشه های امیر را از خانه به شرکت ببرد. این بار هم همه چیز به خوبی خاتمه می یابد. در این سناریو، همه از قابل اتکا بودن این زن به نوعی سوء استفاده کرده اند. طاهره معتاد به کمک کردن است. این روز فیلم شده از زندگی او، یک روز کاملاً معمولی نیست. او کمی برآشفته است و تمام روز را در انتظار بازگشت همسرش در خانه برای گرفتن جشنی کوچک به مناسبت سالگرد ازدواجشان سپری می کند. اگرچه به نظر می رسد این جشن هم در راستای عادت کردن طاهره به وظیفه ی خوب بودن و منظم بودن در همه ی امور است، چرا که او دلگیر است و ناراحتی اش را می توان در گوشه و کنار نگاه ها، دارویی که مصرف می کند و شعری که می نویسد دید.
مزاحمت ها تا پایان فیلم این زن خسته از روزمره را رها نمی کنند تا جایی که برنامه ی رفتن به خانه ی پدری اش را به هم می ریزند. برای درمان این آشفتگی و اندوه طاهره دوبار با “حاج آقا”، روحانی قابل اعتمادی که قرآن باز می کند و استخاره می گیرد؛ تماس می گیرد و هر بار زمان، زمان مناسبی نیست. روزهای ناکوک نمی خواهند هیچ یک گامی در جهت لبخندی روی لب این زن باشند. ناکامی در دل تمامی ندارد برای این زن.
در مقابل آشپزخانه و بچه ها، لباس ها و غذاها و دستمال کشی ها تنها شعر است که کمی به حال و هوای خود طاهره شباهت دارد. جایی که از آن به بیرون می گریزد و خودش می شود. جایی که حرف می زند و حرف دلش را می زند. او واضحاً جای خودش را در این زندگی گم کرده است، اگر قبول کنیم که از ابتدا جایی به او داده باشند. اما همان طور که بیان شد، نوشتن شعر به عنوان تخصص این زن، به شرایطی احتیاج دارد که مهیا نیست. اتاق کار و ساعت هایی که باید به این مقوله اختصاص داده شوند در زندگی طاهره وجود ندارد هرچند در سناریو ، محلی شبیه فرهنگسرا وجود دارد که در آن کلاس های مختلف هنری از قبیل کارگاه شعر، برگزار می شود که زن حرف های جدی بیرون از خانه اش را برای شنیده شدن به آن جا می برد. اما حضورش در آن کلاس ها نیز خالی از خجالت و وقفه نیست و این در حالی است که تنها چیزی که در این روزها برای خودش می خواهد، چاپ شدن شعرهایش به واسطه ی کمک های مؤسسه است. با این حال در آخرین جلسه ی شعر کارگاه شرکت نمی کند. به قنادی می رود و برای مناسبتی که اکنون خیلی هم از اتفاقش راضی نیست-ازدواج- کیک می خرد. دلش نمی رود یا نمیداند که باید برای روی آن نوشته ای سفارش بدهد. آرزو حالا از مدرسه تعطیل شده و در خانه ی شلوغ همسایه مانده است، بعد از برگشتن مادرش با او به خانه نمی رود. زمانی که طاهره در حال گرم کردن غذا برای ناهار است آرزو با چند دختربچه ی دیگر وارد منزل می شود و مزاحمتی دیگر، صدا و تصویر تلویزیون همیشه روشن در خانه را که مادر گاهی به آن توجه می کند قطع می کند. بعد از آرزو نوبت به علی می رسد که با جوجه هایی کوچک وارد خانه می شود و مادرش را عصبانی می کند.
“پژوهش های فمینیستی نشان می دهند که زندگی زنان خصلتی تصادفی دارد و آن ها گرفتار برنامه هایی در زندگی شان می شوند که بر اثر دخالت حوادثی چون ازدواج، شرایط کاری شوهر، تأثیر پیش بینی ناپذیر کودکان بر طرح های زندگی، طلاق، بیوه شدن، و ناپایداری مشاغل زنان مزد بگیر، پیوسته دستخوش تغییر و تحول می گردنند.” ( همان: ۵۰۴)
زن، ساعتی از آن خود ندارد. همه اش زمانی است که تقسیم شده است. بچه ها، همسایه ها و همسرش، همگی در زمان او شریک شده اند. شراکتی که هویت اصلی فرد صاحب زمان را به نفع شرکاء مصادره می کند. شراکتی که از طاهره یک مادر، همسایه و همسری کدبانو ساخته اند بی آن که لحظه های خلوت شعر و آوازش را به رسمیت بشناسند.
دختران دشت، دختران انتظار[۲]
“…مشارکت اجتماعی و حضور زن در عرصه ی حیات “بیرونی” و به دست آوردن نوعی “شخصیت اجتماعی”… شرطی ضروری برای حیثیت (پرستیز) خانوادگی، به ویژه در اقشار متوسط و بالای شهری در می آید. این حیثیت در جامعه ی مدرن باید از خلال حضور زنان در کالبد اقتصادی(مشاغل) و سپس در کالبدهای اجتماعی-سیاسی بروز کند” (فکوهی، ۲۷۰:۱۳۸۵)
طاهره اما تمام وقتش را ناگزیر صرف خانه، همسر و فرزندانش می کند و با این همه این ها که او را از شعر به عنوان عرصه ی مورد علاقه و قابل تبدیل به حرفه ی او بازداشته اند، جایگاه اندرونی سنتی اش را به رسمیت نمی شناسند. این زن توانسته است همراه با ورود به شهر و عوض شدن ارزش های حاکم بر محیط زندگی اش خود را مطابق موقعیتی که برای او و خانواده اش پرستیژ بیش تری به همراه دارد، تغییر بدهد و در عین حال به وظایف خانه اش هم برسد؛ چرا که منطقاً این همه با هم در شرایط وی نشدنی است.
در واقع طاهره مدام در مقایسه است، مقایسه با تصویری که او را در بند می کشد و آزارش می دهد چرا که این تصویر “دیگری” مورد پذیرش همگان است. همگانی که در “شهر” زندگی کرده اند و از “آموزش” و “سبک زندگی” متفاوتی بهره مند بوده اند و امروز به عنوان گروه نرمال و مرجع مورد تأیید اکثریت قرار گرفته اند. اکثریتی که موقعیت او را به عنوان یک همسر و حتی مادر به خطر انداخته اند. موقعیتی که به واسطه ی مشابه دیگری نبودن و حتی در راستای آن نبودن، نا امن شده است و زن را به واکنشی عصبی وا داشته است: ترک خانه و کاشانه ای که جای خود را در آن گم کرده است.
از نمونه های این عدم تأیید می توان به برخود سرد فروشنده ی مغازه ی قنادی با زنی که آن را بیش از حد سنتی و غیرقابل اعتنا در می یابد اشاره کرد. پیرمردی که جلوی دستگاه کارت خوان مقابل بانک هم ایستاده است، او را که کارتش را دستگاه قورت داده است-همسر طاهره رمز کارت را عوض کرده و به او اطلاع نداده است- جدی نمی گیرد و از بالا نگاه می کند. اما نقطه ی عطف این مقایسه با دیگری را می توان در نگاه آرزو و علی دید که هر بار مادرشان را به خاطر سنتی بودن کم تر دوست می دارند.
در سکانسی از فیلم، علی و مادرش در اتوبوس شرکت واحد به سمت کلاس زبان پسربچه می روند، علی از مادرش می پرسد که چرا آن روسری قرمزش را سرش نمی کند؟ گویا روسری قرمز، در مقابل رنگ های مرده و تیره ای که در لباس های مادرش می بیند می تواند یک نقطه ی روشن باشد. نقطه ی روشنی که مادرش را هرچه بیش تر به زنی زیبا با معیارهای امروزی، زنی شبیه مادران دیگر دوستان هم کلاسش بدل می کند. علی اصرار دارد که از این به بعد تنهایی به کلاس زبان برود و یا حداقل مادرش با او داخل نیاید، او هرچه بیش تر در این جملات می خواهد مادرش را پنهان کند تا احتمالاً مورد تمسخر یا نگاه های معنی دار هم کلاسی هایش قرار نگیرد.
آرزو کم تر از علی این عرصه را مستقیماً به رخ مخاطب می کشد اما دختربچه هم در زمانی که مادر سعی می کند اصول خانه داری به او یاد بدهد، می گوید که وقتی بزرگ شود آشپزی کردن را با سفارش غذای بیرون عوض می کند. رکسانا، خانم همسایه ی جدید هم که جوان و نسبتاً متجدد است، در آسانسور به طاهره نگاه می کند و می گوید که دستی به ابروها و صورتش بکشد و این آیا به این معنی نیست که شبیه آن چیزی باش که از تو انتظار می رود؟ زنی آراسته که در معرض دیده شدن و قضاوت با معیارهای زن متداول تولید شده در زندگی روزمره ی شهری است؟
اما مهم تر از همه ی این ها مقایسه ای درونی است که از سمت خود زن صورت می گیرد. مقایسه ای که اصلی ترین احساس ناامنی را به او منتقل می کند و آن قرار گرفتن طاهره در کنار همکار شوهرش، خانم بردباری است. ما خانم بردباری را از روی صدایش می شناسیم. او شغلی رسمی دارد، با اینترنت کار می کند، انگلیسی بلد است و مهم تر از همه اجازه دارد گوشی امیر، همسر طاهره را جواب بدهد. خانم بردباری نمونه ی کامل یک دیگری پذیرفته شده است که قوی و پابرجا می تواند طاهره را از جایی که به شکل نصفه و نیمه به حق خودش مصادره کرده است، براند و بیرون کند.
طاهره مدام خودش را توی سینک ظرفشویی و محفظه ی لباس شویی جای می دهد و در این میان به شکلی تکرار پذیر آوازهای محلی می خواند و بیرون میزند. شعر می نویسد و بیرون می زند. به لوستر نگاه می کند و بیرون می زند. تماس با او زندگی چیزی متفاوت از یک زندگی معمول است و این نامعمولی به نفع از بین بردن نظمی پنهان به شکلی پنهان او را دارد از زندگی اش بیرون می کند. زندگی ای که مال او نیست و این بیرون شدن در واقع برگشتن به درون است، درون روستا یا خانه ای که او آموزش دیده ، زندگی کرده، شناخته شده و شناخته است.
در مقابل خط کشی که طاهره هر بار با آن مقایسه می شود ما با گذشته ی او و توانمندی های خاصش آشنا می شویم که معیارهای متفاوتی با ارزش های زندگی روزمره ی یک زن شهری دارد. او در سکانسی از فیلم که پس از طوفانی خانگی اتفاق افتاده است، یعنی وقتی که طاهره بچه ها را برای اولین بار در فیلم شماتت کرده است، به اتاق علی می رود تا با سینی کیک و شیر با او آشتی کند، پسربچه چراغ را خاموش کرده است و در زیر تخت به بازی مشغول است. او مادرش را به این بازی دعوت می کند و طاهره طبق درخواست پسربچه، با تفنگ اسباب بازی به یکی از دورترین سربازهای چیده شده در زیر تخت شلیک می کند. پسر بچه با شگفتی مادر خود را که کمتر اعتمادی به او دارد، تشویق می کند و سپس طاهره از زندگی در روستا برای علی می گوید. از زمانی که او به ییلاق می رفته و با یک تفنگ واقعی به خوبی شلیک می کرده است. روزهایی که پسرهای فامیل فقط حق داشته اند سوار یابو و الاغ و قاطر شوند و او، اسب سوار می شده است.
در این جا مطرح کردن این پرسش ممکن است بهتر به درک مطلب کمک کند که “چطور سبک زندگی و جهان بینی طاهره در این داستان به حاشیه می رود و عنوان “سنتی”-با ارزش گذاری منفی- به خود می گیرد؟ و چرا زن پذیرفته شده ای مثل خانم بردباری(منشی شرکت امیر) از این که نمی تواند تیر اندازی کند یا با زبانی محلی حرف بزند بر خود نمی لرزد و تحقیر نمی شود؟ چطور این مقایسه همیشه برای زن به اصطلاح مدرن، یک بازی برنده برنده است؟
بی شک ما به دنبال پاسخ هایی که تنها به شکل کارکردی به این سؤال جواب می دهند نیستیم. تلاش من بر این است که از لنز فمینیست های پسامدرن به مسئله نگاه کنم. آن ها با زیر سئوال بردن دیگری مردانه ای که فروید، لکان و امثال آن ها در نظریه های روانشناسی برمی سازند و آن را معیار مقایسه ای برای ارزش گذاری هایشان قرار می دهند، به مبارزه برمی خیزند و جدا از تأکیدی که بر جنسیت ساخته شده در مقابل جنسیت برخواسته از جسم دارند، از امکان های جسمی و ذهنی زنان در مقابل مردان سخن می گویند.
به عبارت دیگر، آن ها معتقدند که مردان تنها شکل کامل و بی نقص موجود در طبیعت نیستند و نباید زنان را با معیارهای جمعیت مذکر سنجید. هر یک از این دو به واسطه ی تفاوت هایشان باید با خط کش های خاص خودشان سنجیده شوند و روابط هژمونیک مرکز-پیرامونی بین دو جنس باید جای خود را به روابط هم سطح و هم سنگ بدهد.
در این داستان کم تر از کلیشه ی کلی سلطه ی دیگری مذکر نسبت به مؤنث صحبت به میان می آید و حداقل این متن، سعی داشته و دارد که “زنان مسلط بر زنان” را که الگوهای دست ساز تفکر جامعه ی مردسالارند، به نقد و واکاوی بکشد. انگشت اشاره ی این متن درست در حال نشان دادن مفهومی به نام “بازتولید مردسالاری نهادینه شده در زنان است”. در این جا پای این پرسش به میان می آید که “آیا الگوی زنی که بر زنان مسلط می شود، لزوماً زنانه است؟”
در پاسخ به این پرسش باید به تأیید سخنان فمینیست هایی هم چون ایریگاری، سیکسو و کریستوا برخاست. آن ها مدام در فکر اثبات این اندیشه اند که زن بودگی و مردبودگی را باید فارغ از جسم و بیولوژی بررسی کرد و آن عنصری را که زنان را زن و مردان را مرد می کند باید در آموخته ها، فرهنگ و اجتماع جستجو کرد.
به طور مثال می توان سوال کرد که آیا رکسانا، همسایه ی طاهره واقعاً در کنه اعمال به اصطلاح زنانه اش، واقعاً زن است؟ یا بهتر بگویم، رکسانا در کدام موارد برای پاسخ گویی به خواسته ای درونی در جهت ارضای نیازهای انسانی اش شبیه “خود”ش رفتار می کند؟ خودی که کم تر ساخته و پرداخته ی ساختارهای جامعه ای مرد سالار است؟ او که زنی باردار و درگیر یک روز سخت در حال اسباب کشی است نگران جوشاندن بیگودی هایش برای مراسم عروسی دختر همسایه در ساختمان است و به طاهره هم می گوید که بیش تر به سر و وضع خود رسیدگی کند.
وقتی طاهره غرق دنیای خود شده است و در حال کاویدن زندگی اش برای پیدا کردن جایی است که متعلق به خود او باشد، چه ایرادی دارد که یادش برود به ابروهایش رسیدگی کند؟ چه چیزی جز به خطر افتادن هرچه بیش تر جایگاه او در زندگی همسرش او را به خود آرایی در ساعات پایانی شب وا می دارد، آن هم شبی که پس از روزهای نه چندان خوبی سرازیر شده است؟ طاهره به خاطر رعایت نکردن معیارهای زندگی یک زن شهری که هر چه بیش تر از اندورنی به محیط عمومی وارد شده است، خود و زندگی اش را در خطر احساس می کند و البته که حقیقت موضوع همین است.
لحظات تأیید
در مقابل زنانی که به اصطلاح، دست پرورده ی ساختاری مردانه اند و جدای از شکل زیستی حیاتشان در حال تبدیل شدن به مردان در نوع اندیشه اند، می توان به مردانی هم اشاره کرد که زندگی زنانه تری نسبت به هم نوعان مذکرشان دارند. “به همین سادگی” در چند لحظه ی نسبتاً کوتاه، ما را از خلال پنجره ی آشپزخانه ی خانه ی طاهره، با مردی میان سال آشنا می کند که به واسطه ی زندگی مجردی اش، به تنهایی از پس امور مربوط به خانه برمی آید. طاهره می بیند که او آشپزی و جارو کردن را خودش انجام می دهد و هر بار این صحنه ها را با کنجکاوی تماشا می کند تا این که در سوپری محله شان ملاقاتی بین این دو رخ می دهد و زن درباره ی نحو طبخ ماکارونی و انتخاب چای مرغوب از دانشی که در سال های خانه داری اش اندوخته او را بهره مند می کند. مرد توصیه های طاهره را در دفترش یادداشت می کند و “خانه داری” کسالت بار او را از منظری ارزشمند نگاه می کند. حرفه ای که فوت و فن دارد و می تواند برای خودش کتابی حاوی دستورالعمل ها تدوین کند.
اما این لحظات خوشایند برای طاهره به این دیدار کوتاه ختم می شود و زن در ساعت های شام، مرد را از پنجره می بیند که دارد ماکارونی پخته شده با دستور طاهره را می خورد و حالتی رضایتمند دارد. شاید این تأیید از جانب دیگری قدرتمند و نیز رجوع کردن مکرر همسایه ها به او برای گرفتن کمک و نظرش باشد که او را به چیزی که هست مطمئن می کند تا در لحظات پایانی فیلم در پاسخ به پرسش “کجایی امیر”، بگوید که “من این جا هستم” و خانه را ترک نکند.
نتیجه گیری
“خانه خیلی روشن است.
و چلچراغ، بی شکوه و خاموش
در انتظار شب.
شاید دیده شود، امشب.”[۳]
“به همین سادگی” نگاهی انتقادی به وضعیت زندگی روزمره ی زن خانه دار و اندیشه های مردسالار هدایت گر زیست حیات او دارد. روایت از چلچراغ، روایت از زنی است که نمی داند کجای یک زندگی ایستاده است و مورد بی توجهی عمومی قرار گرفته است.
طاهره آن چنان سرکوب شده است که حتی گلایه و شکایتش شکل شوریدن و مبارزه ندارد. او می خواهد چند روزی را بی هیچ اسمی و نه به نام قهر، به خانه ی پدری اش برود و خودش نیز از جزئیات این سفر آگاه نیست؛ چرا که درباره ی آن حتی به خودش هم اعتراف نکرده است. سکوتی که به زعم فوکو از زبان آغاز می شود. “سکوت هایی که به ضرب حرف نزدن، سکوت را تحمیل می کنند. سانسور.” (فوکو، ۱۳۹۱: ۲۳)
بعد از این که علی به او می گوید که نمی خواهد با او به کلاس زبان برود، به یک دوست قدیمی سر می زند و در چرایی این که کفشش بعد از سال ها هنوز نو مانده است- کفشی که لیلا به او فروخته و ادعا می کند چون جنس خوبی داشته خراب نشده- از تنهایی اش با او می گوید: “…منم که جایی ندارم برم. کسی هم که جایی نمی ره، کفشش نو می مونه.”
اما این تنهایی، روزمرگی، دیده نشدن و کسالت از کجا می آید؟
“…چیزی که به زندگی تمامی زنان شکل می دهد، انتظار رفتار مناسب جنسیتی، اعتقاد به ضرورت وابستگی زنان به مردان و این تصور است که اوج رضایت زنان در ازدواج و مراقبت از شوهر و فرزندان خلاصه می شود. این مفروضات عامل مهم فرودستی زنان و بهره کشی از ایشان و علت از دست رفتن کنترل زنان بر منابع مالی است.” (آبوت و والاس، ۱۳۹۱: ۷۶)
بنابراین طاهره بیش از هر چیزی یک کدبانوی خانه دار وابسته به موقعیت امیر است پس نه خودش، خودش را به عنوان یک شاعر می شناسد و نه اطرافیانش. از طرفی شاعری، خود به عنوان یک شغل، پیشه ای مورد سئوال است چرا که کم تر درآمدی از آن حاصل می شود. این در حالی است که امیر، توی خانه برای نقشه هایش که تولیدات حرفه ی او هستند کمدهایی را اشغال کرده است و البته با زنانی سر و کار دارد که بر خلاف همسرش آن آداب مربوط به زندگی یک زن شهری مدرن را رعایت می کنند : حضور در عرصه ی عمومی، اشتغال، آموزش و رابطه با بدن. بر طبق این موارد، جایگاه شخصیت اصلی “به همین سادگی” به خطر افتاده و بی ارزش تلقی می شود.
لازم به ذکر است که مجریان این مجازات پس از مردان، زنانی هستند که آموزه های جامعه ی مرد سالار را در خود نهادینه کرده اند: یاد دادن سرخ کردن بادمجان ها و چیدن کشوی فریزر به آرزوی ۸ ساله از سمت مادر، زود شوهر دادن مینا دختر بهجت خانم، صدای مادر طاهره که در پیغام تلفنی پخش می شود و از تصمیم ناگهانی دخترش به تنهایی به روستا نگران و آشفته است، تن دادن شبانه روزی به امور خانه و خانه داری در کنار حاشیه ای شدن نقش طاهره ی خانه دار که نتوانسته است طبق وظیفه ی مقرر یک زن “شهری شده” به مزیت های حاصل از ورود به عرصه ی عمومی اقتصاد و اجتماع دست یابد؛ علت اصلی گلایه های زنانه در این داستان اند و به راستی زنان خواسته یا ناخواسته هم پای مردان این ساختار نابرابر را تولید و تشدید می کنند.
منابع
• آبوت، پاملا و والاس، کلر (۱۳۹۱)؛ جامعه شناسی زنان. ترجمه منیژه نجم عراقی، چاپ هشتم؛ تهران: نشر نی.
• ریتزر،جرج (۱۳۸۹)؛ نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر. ترجمه محسن ثلاثی. چاپ پانزدهم؛ تهران: انتشارات علمی.
• فکوهی، ناصر (۱۳۸۵)، پاره های انسان شناسی، مجموعه مقاله های کوتاه ، نقد ها و گفت و گو های انسان شناختی، تهران: نشر نی.
• فوکو، میشل(۱۳۹۱)؛ اراده به دانستن. ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، چاپ هفتم؛ تهران: نشر نی.
• وولف،ویرجینیا ؛ اتاقی از آن خود. ترجمه صفورا نوربخش. تهران: نشر نیلوفر.
• فیلم داستانی “به همین سادگی” به کارگردانی رضا میرکریمی، ۱۳۸۶.
[۱] نام یک فیلم سینمایی ایرانی از محسن عبدالوهاب که در سال ۱۳۸۸ ساخته شد.
[۲] سطر اول شعر “از خم قلب آبائی” احمد شاملو.
[۳] شعری که طاهره در دقایق پایانی فیلم با خود زمزمه می کند.
منبع:
http://anthropology.ir/article/17044.html
۲ جایزه اصلی جشنواره مسکو برای «دختر»/ همشهری online
سینما و تلویزیون > سینمای جهان – سی و هشتمین جشنواره فیلم مسکو روز پنجشنبه در پایتخت روسیه به پایان رسید و هیأت داوران این دوره ۲ جایزه گئورگی طلایی بهترین فیلم و گئورگی نقرهای بهترین بازیگر مرد را به «دختر» سیدرضا میرکریمی اهدا کرد.
به گزارش همشهری، مدیرعامل خانه سینما که اواسط هفته گذشته پس از نمایش دختر در بخش مسابقه جشنواره مسکو به تهران آمده بود، اواخر هفته به دعوت برگزارکنندگان جشنواره به مسکو بازگشت تا در مراسم اختتامیه ۲بار برای گرفتن جایزه روی صحنه برود؛ یکبار برای جایزه بهترین فیلم و بار دیگر به نمایندگی از فرهاد اصلانی که با نظر اعضای هیأت داوران بهترین بازیگر مرد لقب گرفت؛ ضمن اینکه دختر از نظر فدراسیون باشگاههای فیلم روسیه هم بهترین فیلم بخش مسابقه تشخیص داده شد.
گرچه در ۲روز گذشته خبرهایی از اهدای جایزه فیلم برگزیده تماشاگران به دختر در برخی رسانهها منتشر شده بود اما میرکریمی در فضای مجازی این اشتباه را تا حدودی اصلاح و اعلام کرد «فیلم در بخش آرای مردمی با اختلافی اندک دوم شده است.» این در حالی است که یک مراجعه ساده به پایگاه رسمی جشنواره فیلم مسکو میتوانست اشتباه کارگردان دختر را هم اصلاح کند و مخاطبان احتمالی را هم از اشتباه درآورد.
در بخش فیلم برگزیده مردم، «خاطرات روزانه» به کارگردانی میلوش رادوویچ از صربستان با امتیاز ۴.۶۸از ۵در صدر ایستاد و جایزه اصلی را برد. پس از آن «راهب و شیطان» ساخته نیکولای دوستال از روسیه با ۴.۶۳دوم شد و دختر از ایران با امتیاز ۴.۵۵در جایگاه سوم فیلم برگزیده از نظر تماشاگران قرار گرفت. «مرکز جهان من» از آلمان، «عجایب سمت آفتابی خیابان» از لهستان و «کفشهای آوازخوان» هم با امتیازهای بالای ۴در ردههای بعد ایستادند.
ایوایلو هریستف از بلغارستان، اولریکه اوتینگر فیلمساز آلمانی، راندیر کاپور از هند و ویکتوریا ایساکووا بازیگر سرشناس روسیهای اعضای هیأت داوران جشنواره مسکو۲۰۱۶بودند که جایزه ویژه خود را به کفشهای آوازخوان ساخته رادوسلاو پاپاسوف اهدا کردند. جایزه بهترین کارگردان به پوک گارستن برای فیلم «۳۷» از دانمارک رسید و ترزا مالوار برای بازی در فیلم سینمایی «غبار» از فیلیپین جایزه گئورگی نقرهای بهترین بازیگر زن را گرفت.
جشنواره فیلم مسکو هر سال یک یا چند جایزه ویژه هم به پاس یک عمر فعالیت پرثمر به چهرههای سرشناس سینمای جهان اهدا میکند که این جوایز امسال به سرگئی سولویوف فیلمساز ۷۱ساله از روسیه، کارلوس سائورا فیلمساز و عکاس نامدار ۸۴ساله اسپانیایی و استفن فریرز فیلمساز بریتانیایی نامزد اسکار رسید. ضمن اینکه مارینا نیولووا از روسیه به پاس وفاداری به شیوه بازیگری مکتب کنستانتین استانیسلاوسکی یک جایزه ویژه دریافت کرد.
امسال در مجموع ۱۳فیلم از ایران، دانمارک، ایتالیا، لهستان، فرانسه، روسیه، کاستاریکا، برزیل، آلمان، فیلیپین، صربستان، کرهجنوبی و بلغارستان در بخش مسابقه رسمی جشنواره مسکو حضور داشتند. دوره سی و هشتم با نمایش فیلم روسی «کفش کتانی» آغاز بهکار کرد و با اکران «کافه سوسایتی» وودی آلن به پایان رسید. این فیلم پیشتر برای نخستین بار در جهان در مراسم افتتاحیه جشنواره کن روی پرده رفته بود.
• فیلمساز محبوب روسها
سیدرضا میرکریمی را به نوعی میتوان فیلمساز محبوب جشنواره فیلم مسکو نام نهاد. او سال ۲۰۰۸با «به همین سادگی» در بخش مسابقه این رویداد معتبر سینمایی حضور یافته و جایزه گئورگی طلایی بهترین فیلم را بهدست آورده بود. «دختر» نخستین بار سال گذشته در بخش مسابقه سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و در ۷بخش ازجمله بازیگری، کارگردانی و بهترین فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد. این فیلم در نهایت جایزه بهترین موسیقی متن را برای محمدرضا علیقلی به ارمغان آورد و از حدود ۱۰روز پیش در سینماهای ایران به نمایش عمومی درآمد.
منبع:
http://www.hamshahrionline.ir/details/338723/cinema/worldcinema
در جستجوی معبود : نگاهی به فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک/ انسانشناسی و فرهنگ
نسرین ریاحی پور
خیلی دور ، خیلی نزدیک نام فیلمی آلمانی به کارگردانی ویم وندرس است درباره ی فرشتگانی که در کنارانسان و در حمایت از او لحظات خود را می گذرانند و همه ی هستی شان در همراهی با انسان شکل می گیرد. خیلی دور ، خیلی نزدیک داستانی درباره ی رابطه ی انسان و عالم معنوی است . شاید عنوان فیلم رضا میرکریمی نیز تحت تاثیر این فیلم آلمانی باشد . اما این بار رابطه ی انسان و خدا مورد توجه قرار می گیرد ؛ این که این زاویه دید چه قدر تحت تاثیر امور دینی جامعه ی ایران و اسلام است نا مشخص است . این که آیا محدودیت در فانتزی پردازی درباره ی امور الهی کارگردان را برآن داشته تا به انسان و دغدغه های او درباره ی خالق بپردازد و یا آن که قصد او در این اثر به تصویر کشیدن پرسش های انسان در هاویه بوده است . ، خیلی دور خیلی نزدیک میرکریمی داستان انسان است در برابر زندگی ، انسان تنها و وقایع تکان دهنده ای که زندگی برای او به ارمغان می آورد . به شکل خاص خیلی دور ، خیلی نزدیک داستان مرد قدرتمندی است که نیازی به خدا و رویکرد مشخصی به او ندارد ، اما جریان زندگی او را در موقعیت اندیشه درباره ی خالق قرار می دهد . خیلی دور ، خیلی نزدیک داستان خدا و انسان است .
فیلم با نماهایی از جهان حقیقی آغاز می شود . تصویر شهر ، خیابان و آدم ها . پس از آن سکانس استودیو دیده می شود . جایی که واقعیت دستکاری شده و تصنعی به تماشاگران عرضه می شود . دکتر عالم ( جراح مغز و اعصاب برجسته ) مهمان برنامه است . از او می خواهند که کرواتش را در آورد . از اتاق فرمان با لحنی زننده به مجری دستور می دهند که آشپز را وادارد سریع تر صحبت خود را خاتمه دهد . مجری جلوی دوربین با احترام مطلب را به آشپز منتقل می کند . مسیح نماینده ی صلح و دوستی با خشم دست خود را از بند بیرون می کشد و با موبایل صحبت می کند . دوگانه ی ظاهر و باطن در این جا برجسته می شود . با حذف بخشی از واقعیت تحریف صورت می گیرد . مخاطب تنها جلوی صحنه را می بیند .
” آقای دکتر گره دست تون رو باز کنید شگون نداره ” ، پسر بچه ای که در خیابان به مناسبت عید دعای سال تحویل می فروشد ، تلاش خانواده ی دختر در کما برای شفا یافتن او و به زیارت امام رضا رفتن ، حتا حاجی فیروز مولفه هایی هستند که سعی در جذب نیک بختی دارند و یا برخواسته از اساطیرند . شگون و یمن برآمده از اندیشه ی مذهبی است . اندیشه ای که امور مادی خاصی را برانگیزاننده ی امر ماورایی می داند و برای امر ماورایی قدرت دخالت در سرنوشت قائل است . به گفته ى گیرتس، دین عبارت است از : نظامى از نمادها که کارش استقرار حالت ها و انگیزش هاى نیرومند، قانع کننده و پایدار در انسان ها، از طریق صورت بندى مفاهیمى از نظر کلى جهان و پوشاندن این مفاهیم با چنان هاله اى از واقعیت بودگى است که این حالت ها و انگیزش ها بسیار واقع بینانه به نظر آیند . ( همیلتون ۱۳۸۷: ٢۶۶) انسان ها نیاز دارند که جهان را معنى دار و سامان مند ببینند. آن ها نمى توانند این نظر را تحمیل کنند که جهان اساسن هرج و مرج آمیز و مبتنى بر تصادف است و براى آن ها معنا یا اعتبارى ندارد. این گونه تجربه ها، جهان را به یک هرج و مرج بى معنا تبدیل مى کنند . گیرتس این نوع تجربه ها را مایه ى سردرگمى، رنج و شر تصور مى کند. تجربه ى سردرگمى ، وقتى پیش مى آید که رویدادهاى غیر عادى یا شگفت آورى رخ دهند که هیچ یک از وسایل عادى تبیین، از عهده ى تبیین آن برنیایند. دین، پاسخى فورى براى این رخدادها فراهم مى کند و در مورد این رخدادها که به صورت هاى دیگر توضیح پذیر نیستند، تبیین قابل قبولى ارائه مى کند. گیرتس، باورداشت هاى دینى را بسان کوشش هایى در نظر مى گیرد که هدف از آن ها، توضیح پذیر ساختن رخدادها و تجربه هاى نابهنجار است. او رخدادهایى چون مرگ، خواب، و خیال ها و بلاهاى طبیعى را در مقوله ى رویدادها و تجربه هاى نابهنجار قرار مى دهد . ( همان ٢۶٧-٢۶٨) دکتر عالم که به ظاهر درگیر اندیشه ی دینی نیست سخنانش را با نام خدا آغاز می کند . دکتر عالم در مسابقات اسب دوانی شرط بندی می کند . در شرع اسلامی شرط بندی در مسابقات اسب دوانی در صورتی که فرد جزو شرکت کنندگان در مسابقه نباشد حرام است او الکل مصرف می کند و علا رغم تاهل به منشی خود آغاز یک رابطه را پیشنهاد می کند . او متعلق به طبقه ی فرهنگی فرادست است . رفتاری متشخص دارد . در سکانس ناهار خوردن با پسر بیمار همکارش از نوع رفتار پسر بیمار مشمئز می شود . پسر بیمار مردسالار است . او اندیشه اش را با کلمات سخیفی بیان می کند : ” همه ی مرد ها از بوی ادکلن و موی این ضعیفه ها لو می رن ، ما از آروغ سر سیری ” دکتر عالم پس از جلسه ناراحتی خود از هم نشینی با فرد ” نو کیسه ” را به همکارش منتقل می کند . اما در عمل تفاوتی میان رفتار دکتر عالم و مرد نو کیسه وجود ندارد . هر دو آن ها برای زنان هویت انسانی قائل نیستند و خیانت می کنند . تنها ظاهر آنان : پوشش و نوع رفتارشان متفاوت است . بازنمایی آنان تنها تفاوت آن هاست .
دکتر عالم جراح مغز و اعصاب است او بارها وبارها شاهد مرگ بیمارانش بوده است و توانسته است در کنار آن زندگی شخصی اش را سپری کند اما در اوایل داستان در می یابد که سامان دچار تومورمغزی بدخیم است .
بشر هنگامی که می خواهد با خداوند سخن گوید به کائنات نگاه می کند و دست ها را بالا می گیرد . در ناخودآگاه او کائنات به عنوان مکانی برتر و شاید در حرکتی نمادین مقر خداوند است . پیامبر اسلام در عروج خود همراه جبرئیل به آسمان سفر می کند . کتاب سفر به کائنات نشانی است از سفر دکتر عالم به عالم ملکوتی و نام قهرمان داستان شاید در توجهی است که داستان در پیوند عالم مادی و معنوی به کار بسته است . « در داخل حدود مقدس، جهان نامقدس برتر بوده است . در اکثر سطوح باستانى فرهنگ این امکان برترى با تصورات متفاوت یک گشودگى دلالت شده است ؛ این جا، در حصار مقدس ، ارتباط با خدایان ممکن ساخته است؛ از این رو در مى باید به جهان بالا باشد، که از آن خدایان بتوانند به زمین نزول کنند و انسان به طور نمادین بتواند به آسمان صعود کند . … هر مکان مقدسى بر قدوسیت و فیضان مقدسى که موجب جدایى مرزى از قلمرو کیهانى اطراف مى شود و آن را از نظر کمیت متفاوت مى سازد ، دلالت دارد .» ( الیاده ۱۳۷۵: ٢۴) دکتر عالم به مثابه ی یک انسان ترکیبی است از دو عالم ، با همه ی تردید ها ، هوس ها و معنویتی که در جریان داستان در او بیدار می شود . ابتدا سازگاری او با افرادی که می بیند کم است ؛ نگاهی حساب گرانه و از بالا دارد . در طی این سفر نگاه او تغییر می کند . از سوی دیگر در کویر انسان به آسمان نزدیک تر است . گروه های ستاره شناسی برای دسترسی واضح تر به کویر سفر می کنند . کویر در این داستان مدخلی برای شناخت خدا در نظر گرفته شده است . در برخورد با روحانی در جاده ی خاکی دکتر عالم ابتدا پیش داوری می کند و در واکنش به رو حانی که از ذهن خلاق خارجی ها در تولید خودرو و تکنولوژی تمجید می کند ؛ می گوید : ” حیف که آن ها به جهنم می روند .” روحانی برای او روشن می سازد که که دید تک بعدی به موضوع ندارد. سپس اشاره به نجوم و پیش گویی می کند . ” شما نمی توانید باور کنید . شما که این چیزها را ندیده اید .” فردی که تجربه ی دینی نداشته است نمی تواند ماجرا را درک کند . تجربه ی دینی برای دیگری قابل توضیح نیست . « مردم در سنت هاى دینى متعدد و متنوع ، مدعى تجربه ى خداوند ، نیروانا یا برهمن هستند و احساس مى کنند که این قبیل تجربه ها به زندگى شان معنا و جهت مى بخشد . »( پترسون و … ۱۳۷۶: ۳۶) غالبن نیازى به تجلى خدا یا قدوسیت نیست ؛ صرفن علامتى براى اشاره به قداست یک مکان کفایت مى کند .( الیاده ۱۳۷۵: ٢۵)
مواجهه با مرگ برای آدم ها متفاوت است و با جهان بینی آن ها ارتباط دارد . روحانی با آرامش مرگ را می بذیرد . بیماری هزینه ی فراوانی برای چند ماه زندگی بیشتر می پردازد . سادگی ، صمیمیت ، هم یاری و بی تکلفی مردم کویر در تقابل با مولفه های مادی و منفعت طلبانه ی شهر نشینان قرار می گیرد . بازنمایی این گونه است : آدم ها در کویر به خدا نزدیک ترند . معماری ملکوتی مهمان سرا توقف گاهی است که دکتر عالم را برای ورود به تجربه ی دینی اش آماده می کند . شاگرد او که از پیشرفت چشم پوشی کرده و به منطقه ای محروم برای خدمت آمده است . عمو رحیم که ماندن کنار خانواده در لحظه ی تحویل سال را به پول کلانی که همراهی با دکتر عالم برایش فراهم خواهد کرد ؛ ترجیح می دهد ؛ ارزش های دیگری را برجسته می کند که بر معنویت استوار است . دکتر عالم همراه دکتر نسرین تازه کار به ویزیت بیماری می رود که توانی برای پرداخت هزینه به او ندارد . دکتر عالم وارد مرحله ای جدید می شود . او بی چشم داشت عملی خیرخواهانه انجام می دهد .
پس از حمله ی عصبی که برای سامان پیش می آید . شاگرد سعی می کند با یاد خدا دکتر عالم را آرام کند : شما باید امیدوار باشید ، خدا بزرگه ” اما دکتر عالم واکنش تندی نشان می دهد : ” خدا ، آره خدا خیلی بزرگه خودمون ساختیمش که هر وقت تودردسر افتادیم یک برسه و بگه خدا خیلی بزرگه ” رویکرد اصلی دانش به دین نیز این گونه می اندیشد . اما فیلم این رویکرد را در ادامه ی روایت به پرسش می کشد . تجربه ی امر دینی از سوی دانش پیوسته نادیده گرفته شده است . ” اما اشکالش اینه که زیادی بزرگه ” ” من با این دستام خیلی ها رو از مرگ حتمی نجات دادم اما ندیدم سو کله ی خدا او طرفا پیداش بشه ، اونایی هم که زیر دستام مردن آدمایی مثل تو انداختن گردن خدا ، خدا خواسته ، خدا ارحمن راحمینه ، خدا چرا به من کمک نمی کنه ، حالا که این بچه به کمک احتیاج داره ، چرا از این دستا کاری برنمیاد .” با این جملات دکتر عالم مرحله ی دیگری را می گذراند . او خدا را می پذیرد اما از او به دلیل بی تفاوتی اش نسبت به انسان و دور از دسترس بودنش شکایت می کند .« پیتر برگر معتقد است : دین یک کار انسانى است که عالمى مقدس از طریق آن استقرار مى یابد و کوشش جسورانه اى است براى آن که سراسر گیتى براى انسان معنى دار شود. برگر نشان مى دهد که دین، چگونه جامعه ى بشرى را با این عالم مقدس مرتبط مى کند و چگونه جامعه ى بشرى را در تصویر جهانى گسترده ترى قرار مى دهد و طى این فرایند، نظم اجتماعى را مشروع مى کند. این مشروع سازى، ممکن است صورت هاى گوناگونى داشته باشد، اما از این طریق، ساخت هاى شکننده و گذراى ناشى از فعالیت بشرى، حالتى از امنیت و دوام غایى به خود مى گیرند. از جهت دیگر مفاهیم دینى جهان، با یک رشته فرایندهاى خاصى که به تعبیر برگر،” ساختار موجه نمایى” را مىسازند، اعتبارشان را حفظ و تحکیم مى کنند. این ها، همان فرایندهایى اند که فرایندهاى دینى از طریق آن ها تقویت، ترویج، دفاع یا فرض مى شوند. اگر این ساختار موجه نمایى تضعیف شود یا از بین برود، تسلط اعتقادهاى دینى بر اذهان انسان ها به آسانى از دست مى رود( همیلتون ۱۳۸۷: ۲۷۳) .
در مجموع باید گفت دین با سه مسئله ى سردرگمى، رنج و شر سروکار دارد و مى کوشد آن ها را تشخیص دهد و انکار مى کند که این مسائل، ویژگى بنیادى کل جهان به شمار مى آیند؛ و با ارتباط دادن این مسائل با قلمرو گسترده ترى از واقعیت ، در صدد است آن را معنى دار کند . ( همان ٢۶٩)
در ادامه ی راه دکتر عالم در بیابان تنها و بدون سوخت به دام می افتد . دانش ، ثروت و امکاناتش ( خودرو مجهز) قدرت خود را از دست می دهند. طوفان شن در می گیرد . او در خودرو زیر شن ها مدفون می شود و نا امید به انتظار مرگ می نشیند . در این لحظات پایانی او فیلم دوربین را مرور می کند ، اما به ناگاه فیلم ها از زمان حال به گذشته ی دور می روند . وجود تصویر گذشته ی دور در دوربین معقول نیست تنها می توان آن را به عنوان توهمات فردی تنها در بیابان که در انتظار مرگ است ؛ توجیه کرد . در انتها دست سامان از سقف کاذب خودرو پایین می آید و او را نجات می دهد . سامان می تواند فرستاده ای از جانب خدا باشد . فرستاده ای که خلوص کویر را درک کرده است .
روایت در بستر چند مناسبت می گذرد : چهارشنبه سوری ، عید و تولد پسر دکتر عالم ( سامان ) .)
منابع :
ارغون ، محمد و لوئی گارده / اسلام دیروز ، فردا / مترجم محمد علی اخوان / تهران : اخوان خراسانی ، ۱۳۹۱
الیاده، میرچا/ مقدس و نا مقدس / ترجمه ى نصرالله زنگوئى / تهران : سروش ١٣٧۵
پترسون ، مایکل و دیگران / عقل و اعتقاد دینى : درآمدى بر فلسفه ى دین / ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى / تهران : طرح نو ١٣٧۶
رهبری ، مهدی / معرفت و قدرت : معمای هویت / تهران: کویر۱۳۸۸
شایگان ، داریوش / در جست و جوی فضاهای گمشده / تهران : فرزان روز ۱۳۹۲ چاپ اول
فکوهى ، ناصر / مبانى انسان شناسى / تهران : نى ١٣٩١
همیلتون، ملکم/ جامعه شناسى دین/ ترجمه ى محسن ثلاثى / تهران : ثالث ۱۳۸۹
هیلنز،جان راسل/ اساطیر ایران / مترجم اسمائیل قهرمانى پور/ تهران : سمیر ١٣٨٨
منبع:
http://anthropology.ir/article/24762.html
میرکریمی در «کودک و سرباز» تلخ و تاتورالیستی است/ ایسکانیوز
تهران- ایسکانیوز: رضا میرکریمی در نشست نقد و بررسی فیلم «کودک و سرباز» در سینماتک خانه هنرمندان ایران گفت: عجله جوانان برای ساختن فیلم را درک نمیکنم.
به گزارش خبرگزاری ایسکانیوز، در هفتاد و هفتمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران، فیلم «کودک و سرباز» اثر رضا میرکریمی دوشنبه ۲۴ آذر در تالار استاد ناصری خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد و پس از پخش فیلم رضا میرکریمی کارگردان فیلم و احمد طالبینژاد منتقد سینمایی در حضور کیوان کثیریان مدیر سینماتک خانه هنرمندان ایران به نقد و بررسی این فیلم نشستند.
در ابتدای این نشست طالبینژاد به بیان حس و حال خود پس از تماشای مجدد این فیلم پرداخت و گفت: اکنون که پس از پانزده سال فیلم را دیدم، آن حس خوب و خاطره خوش برایم دوباره زنده شد. به نظرم این امر به درونمایه و اجرای بسیار خوب فیلم برمیگردد که باعث میشود فیلم زنده باقی مانده و تاریخ مصرف نداشته باشد. میرکریمی توانسته در این فیلم بدون شعارزدگی، حس اعتماد و توکل را به خوبی در فیلم نشان بدهد.
وی فیلم «کودک و سرباز» را فیلمی جزئینگر دانست و ادامه داد: فیلم به خوبی به جزئیات پرداخته، گرهافکنی مناسبی دارد و روند شکلگیری شخصیتها هم خوب است. از همین فیلم بود که توجهام به رضا میرکریمی جلب شد.
در ادامه رضا میرکریمی کارگردان فیلم، برگزاری چنین برنامهای را تجدید خاطرهای هیجانانگیز دانست و گفت: بخشیهایی از این فیلم را در شرایط بسیار دشواری ساختیم، اما چنین زحماتی هیچگاه هدر نمیرود و سرمایه و وقتی که درست مصرف شود باعث میشود یک پلان تا سالیان سال دیده شود. در آن زمان به من مجوز تهیهکنندگی نمیدادند و از وحید نیکخواه آزاد که بهشکل صوری تهیهکنندگی این فیلم را بر عهده گرفت تشکر میکنم.
طالبینژاد بحث را با ذکر این نکته ادامه داد که چند موضوع قابل بحث در فیلم وجود دارد، از جمله اینکه این فیلم اگرچه تا حدودی آرمانگراست اما در مقایسه با فیلمهای بعدی میرکریمی که آرمانگراتر هستند، پایانی تلخ و ناتورالیستی دارد. در واقع تم رستگاری در همه فیلمهای میرکریمی دیده میشود و طبق آن انتظار میرود که شخصیت کودک در فیلم نیز دچار تحول شود، ولی این اتفاق نمیافتد. ضمن اینکه به نظر میرسد این پایانبندی تعارضی با آغاز فیلم دارد که گویی قرار است شاهد فضایی تازه و سرزنده باشیم. در واقع پایانبندی ناتورالیستی فیلم با رئالیسم در حال رشد در آغاز فیلم کمی مغایرت دارد. در ابتدای فیلم گویی کارگردان میگوید رنگهای کدر را از خود دور کنیم و آسمانیتر بنگریم.
میرکریمی چنین چیزی را نتیجه تلاقی دیدگاه خودش و محمد رضاییراد دانست که پیش از این نیز مجموعه «بچههای مدرسه همت» را در کنار هم ساخته بودند. وی ادامه داد: من اصراری بر چنین پایانبندی نداشتم و همسفری این دو شخصیت فیلم، بهعنوان ماموریت کوچک قصه برایم کافی بود و دنبال اهداف بزرگتری نبودم. ضمن اینکه در آن دوران بحث بزهکاری کودکان خیلی مطرح میشد و شاید این پایانبندی هم میتوانست به این شکل در اذهان باقی بماند. این دو شخصیت در پایان فیلم دیگر آن دو شخصیت ابتدای فیلم نیستند، آنها تجربههایشان را به هم منتقل ساختهاند و آنچه برایم ارزش داشت همین رابطهی میان این دو نفر بود.
کارگردان فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» در ادامه نشست و در پاسخ به سوال یکی از حضار در خصوص چگونگی پیگیری روند فیلمسازی یک کارگردان در صورت نوشته شدن فیلمنامه بهدست شخصی دیگر گفت: حتی اگر کارگردان خود نویسنده فیلمنامه نباشد اما از انتخابهای او میتوانید به نگاه و دنیای ذهنی او پی ببرید. ساخت سریال «بچههای مدرسه همت» به همراه محمد رضاییراد موجب نزدیکی ما به هم شده بود و این باعث شد در این فیلم هم با هم همکاری کنیم و او نویسندگی را برعهده بگیرد.
وی در ادامه سخنانش به انتقاد از جوانانی پرداخت که برای فیلمسازی عجله دارند و ادامه داد: عجله جوانان برای ساختن فیلم را درک نمیکنم، من نخستین فیلم کوتاه خود را در سال ۱۳۶۷ ساختم که موفقیتهایی نیز کسب کرد، و بعد از آن نخستین فیلم بلند خود را در سال ۱۳۷۹ ساختم. در این فاصله زمانی چندین فیلمنامه دارای مجوز نیز بهدستم رسید ولی چون احساس میکردم این فیلمها نمیتواند به من تعلق داشته باشد، از ساخت آنها صرفنظر کردم. اما در حال حاضر شاهدیم که جوانان بدون ساخت حتی یک فیلم کوتاه، برای ساخت فیلم بلند عجله به خرج میدهند.
در ادامه طالبینژاد به توصیف ویژگیهای این فیلم پرداخت و گفت: چنین فیلمهایی را نمیتوان داستانمحور دانست، چرا که در واقع دارای ساختار پازلمحور یا اشراقی هستند که هرچه در آنها پیش میرویم به کشف و شهود میرسیم. این نقطه قوت فیلم محسوب میشود و کارگردان بهخوبی توانسته قطعات پازل را کنار هم بچیند. فیلم در واقع در ژانر جادهای ساخته شده که ژانری مناسب برای بیان مفاهیم اخلاقی و عرفانی است.
این منتقد سینمایی ادامه داد: متاسفانه تصور غلطی از نظریه مولف در سینمای ایران جا افتاده است، بدین معنا که اگر کارگردان خود نویسنده فیلمنامه نباشد مولف محسوب نمیشود. فیلمسازان بزرگی همچون هیچکاک و جان فورد هم که نویسنده فیلمنامه نبودند اما بر روند نوشتن آن نظارت داشتند بهعنوان کارگردانان مولف در دنیا شناخته میشوند. چرا که در واقع آنچه در اینجا اهمیت دارد، حاکم بودن جهانبینی و دیدگاه فیلمساز در فیلم است.
طالبینژاد در پاسخ به سوالی در مورد واقعگرایی و آرمانگرایی در سینما گفت: اساسا در رئالیسم هنرمند به نفع ایدههای خود در واقعیت دخل و تصرف میکند. در ناتورالیسم نیز با واقعیت سر و کار داریم اما در اینجا مخاطب با یک بنبست روبرو میشود و این حق کارگردان است که برای بکارگیری هر یک از اینها دست به انتخاب بزند. بهعنوان مثال آنچه در داستانهای احمد محمود میبینیم، ناتورالیسم محسوب میشود و در عرصه سینما نیز فیلمهای شهیدثالث نمونهی خوبی بهشمار میرود.
سپس میرکریمی در پاسخ به سوالی در مورد بر عهده گرقتن تهیهکنندگیِ فیلمهای کارگردانان جوان و ضبط این فیلمها در شهرستانها گفت: متاسفانه مکانیزم درستی برای دیده شدن فیلمها وجود ندارد، اگرچه پخش فیلمهای سینمای هنر و تجربه نشان داد که امکان استقبال از چنین فیلمهایی نیز وجود دارد. ضمن اینکه برخی از فیلمها بهعنوان پدیدهای فرهنگی اگرچه کمتر اکران میشوند اما در جاهای دیگر بسیار دیده میشوند. به نظر من ضبط فیلم در اتوبانهای تهران به هیچوجه کار دشواری نیست، از اینرو ترجیح میدهم کار ساخت فیلم در شهرستانها و مکانهای کمتر دیده شده را ادامه دهم. گاهی اوقات جبر اجتماعی و ناامنیهایی وجود دارد که به فیلمساز اجازه نمیدهد قلمرو کارش را بزرگتر کند، گاهی اوقات نیز تنبلی فیلمساز است که عامل اصلی بهشمار میرود.
در انتهای نشست میرکریمی در پاسخ به انتقاداتی در خصوص چند پلان از فیلم و پرسش از ضرورت وجود چنین صحنههایی در فیلم گفت: این فیلم تجربه اول من در ساخت فیلم بلند بود و اشکالات برخی از صحنهها را میپذیرم. وقتی پس از چند سال فیلم را دیدم، احساس کردم با خیلی از جاهای فیلم مشکل دارم. اما همه این مسائل به مهارت کارگردان برمیگردد که تا چه اندازه به یک موضوع نزدیک شود و کجا بایستد، و چنین مهارتی نیز تنها از طریق ساخت فیلمهای متعدد حاصل میآید. اگر با دانش امروزم این صحنهها را طراحی میکردم قطعا جزئیاتی را به فیلم اضافه میکردم. صادقانه بگویم که این فیلم میتوانست خیلی بهتر از آنچه هست باشد. وی در خصوص بازیگران این فیلم نیز گفت: به غیر یکی دو نفر، بقیه بازیگران غیرحرفهای بودند.
منبع:
http://www.iscanews.ir/news/167761/%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%84%D8%AE-%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
رضا میرکریمی: فرش قرمز به دردم نمیخورد/ برترینها
سیوچهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر، اول تا ششم اردیبهشت سال جاری با دبیری رضا میرکریمی در پردیس چارسو برگزار میشود. قبل از هرگونه پیشداوری در گفتوگو با میرکریمی درباره اهداف و مسائل اجرائی صحبت کردیم. تحلیل جشنواره بماند برای روزهای برگزاری.
امتیاز خبر: ۹۰ از ۱۰۰ تعداد رای دهندگان ۴۰۲۵
روزنامه شرق – فرانک آرتا: سیوچهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر، اول تا ششم اردیبهشت سال جاری با دبیری رضا میرکریمی در پردیس چارسو برگزار میشود. قبل از هرگونه پیشداوری در گفتوگو با میرکریمی درباره اهداف و مسائل اجرائی صحبت کردیم. تحلیل جشنواره بماند برای روزهای برگزاری.
بعد از برگزاری جشنواره متشتت و بدون خروجی سال گذشته، امسال چه راهبردی برای عبور از بحران اتخاذ کردهاید؟
بههرحال کار سادهای نبود. مردادماه سال گذشته که این مسئولیت را پذیرفتم، افراد بسیاری از جناحها و گرایشهای فکری متفاوت؛ از افراد مذهبی تا روشنفکر، با من تماس گرفتند و گفتند با پذیرش این مسئولیت مرتکب کار اشتباهی خواهی شد! خلاصه توی دلم را حسابی خالی کردند.
دلایل آنها چه بود؟
آنها معتقد بودند تو جایگاه و آبرویی کسب کردهای و نباید خرج چیزی کنی که زنده نخواهد شد!
البته بیراه هم نمیگفتند. چون به هر شکل بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر در همه ادوار، پروژهای شکستخورده و بیشتر شبیه نمایشهای سینماتکی بود تا جشنواره رقابتی و تأثیرگذار در سطح بینالملل. نظرتان چیست؟
خب تجربه نشان داده در ایران استقبال از فیلمهای خارجی در جشنوارهای که مردم آنها را با مقیاسی از دستکاری میبینند، خیلی پررنگ نیست!
همین پاشنه آشیل جشنواره است. چون در درجه نخست جلب اعتماد مردم مهمتر است. حالا بر چه مبنایی دبیری را پذیرفتید؟
سعی کردم خوشبینانه به قضیه نگاه کنم. از همان ابتدا گفتم باید بکوشیم نقایص را برطرف کنیم. یکی از مشکلات ما این بود که نمیدانستیم چرا بخش بینالملل جشنواره را برگزار میکنیم، درحالیکه بخش ملی را برمبنای اهداف ملی دنبال میکنیم. در دهه فجر سعی میشود در جشن مردمی پیروزی انقلاب اسلامی، شور و نشاطی با محوریت فیلم و سینما به وجود آوریم. هرچند به نظرم اهداف عمیقتری را دنبال نمیکنیم. زیرا اگر میکردیم استراتژی و سیاستهای بلندمدت میداشتیم. بااینحال بخش ملی در مقایسه با بینالملل وضعیت روشنتری داشت.
به نظر میرسید مسئولان با اما و اگر و البته محافظهکارانه به انتخاب و نمایش فیلمهای خارجی میپرداختند تا کمترین چالش تفکری در جامعه به وجود بیاید. در واقع مدیران با سیاست و محافظهکاری هدفمند از اعتبار خودشان خرج نمیکردند تا با نمایش فیلمهایی که در عین اینکه قوانین جاری کشور در آنها لحاظ شده، حرفی هم برای گفتن داشته باشد و طرحی نو بیفکنند.
وقتی شما هدف مشخصی را پیگیری نکنید، در اجزا و اجرا خودش را نشان میدهد. چون سمتوسویی ندارد تا همهچیز را با آن بسنجیم. برای نمونه در همه شئون مانند انتخاب فیلمها و دعوت از میهمانان، این بیهدفی معلوم بود و هزینههای زیادی هم روی دستمان گذاشت! نبودن هدف باعث میشود شما برای هر چیزی خرج کنید و به هیچکدام هم نرسید! چون تصمیمها در لحظه گرفته میشود. در آخرین لحظه هم پول و اعتبارات را میپردازند که گران تمام میشود و درنهایت هم به نتیجه دلخواه نمیرسید. بنابراین تصمیم گرفتم تا جایی که میشود جشنواره جمع و جور برگزار شود.
ریختوپاشهای بیدلیل را حذف کردید؟
بله.
به چه شکل؟
سعی کردم هر چیزی که در خدمت هدفمان نیست حذف شود. در وهله نخست جشنواره باید پلی باشد برای معرفی سینمای ایران و در مرحله دوم معرفی سینمای منطقه و مأموریت سوم هم ارتقای ذائقه و دانش سینمایی مخاطبان عمومی و حرفهای ایرانی.
یعنی نسل جدید را پرورش دهید؟
بله. میخواهم جشنواره به یک کارگاه بزرگ علمی تبدیل شود که در آن نگاه و ذائقه مخاطبان سینمارو و حرفهای ارتقا پیدا کند و آگاه شوند به اینکه چه اتفاقی در دنیا میافتد؛ هم به لحاظ سینمایی و هم موضوعات دیگر.
منظورتان از معرفی سینمای ایران چیست؟
خیلی مهم بود مکانی را انتخاب کنیم تا بازار فیلم در دسترس باشد، جایی را که تبادلات اقتصادی در آن انجام میشود، دقیقا به قلب کاخ جشنواره آوردیم؛ یعنی جایی که جداافتاده و دورازدسترس نباشد تا در تبادلات فیلمهایی که از نقطه نظر مالی و حمایتی نسبت به دیگران ضعیفتر و کمبنیهتر هستند حذف نشوند.
مشکلی که همهساله وجود داشته و فیلمها فرصت برابر برای رقابت نداشتهاند.
امسال بخش اقتصادی و تعامل و تبادل فرهنگی برایمان بسیار مهم است. دیگر اینکه نمایشهایی که به فیلمهای خارجیها اختصاص میدهیم برایمان اهمیت داشته باشد، زیرا جشنواره در بخش اصلی، بیشتر فیلمهای خارجی نمایش میدهد؛ این چیزی نیست که خارجیها برای آن به ایران میآیند، آنها میآیند که فیلم ایرانی ببینند.
درواقع میتوان اینطور استنباط کرد؛ تلویحی به منتقدانی پاسخ میدهید که اعتقاد دارند فقط فیلمهای خاصی از سینمای ایران – که به قول خودشان سیاهنمایی معنا میدهد – در جشنوارههای جهانی به نمایش درمیآید، درحالیکه بخش اعظمی از سینمای ما نادیده گرفته میشود. در واقع شما قصد دارید تنوع و تکثری را که در سینمای ایران جاری است، در ویترینی به میهمانان خارجی نشان دهید؟
البته این کار برای اولینبار نیست که اتفاق میافتد. بالاخره فیلمهای ایرانی را در مارکت برای خارجیها نمایش میدادند، اما هیچگاه اینقدر جدی نبوده است.
دقیقا چه نکتهای مورد توجه جدی قرار نگرفته بود؟
جشنوارههای بینالمللی محل تلاقی سلایق، افکار و نگاههای مختلف فرهنگی هستند. همیشه هم با اهداف ملی تعریف میشوند؛ یعنی برایشان مهم است که فلان فیلمسازان را بیاورند و به نسل جدید فیلمسازان و پژوهشگران خود نشان دهند و در تعامل با آنها مباحث فرهنگی ردوبدل شود. ما این هدف را در جشنواره بینالمللی فجر خیلی جدی نمیگرفتیم. یعنی میهمانان خارجی کمترین تلاقی را با گروه مخاطبان ایرانی داشتند. در نهایت در یک میهمانی شام همدیگر را میدیدند و هیچ جایی که به هم معرفی شوند و گپوگفت بیشتر داشته باشند، وجود نداشت. تلاشمان بر این بود که این ضعف را برطرف کنیم؛ یعنی در همه ابعاد جشنواره سعی کردیم از کمترین امکانات استفاده کنیم تا میهمانان خارجی بیشترین ارتباط را با دانشجویان و علاقهمندان سینما و رسانهها داشته باشند.
به نکته جالبی اشاره کردید. در دورههای گذشته، میهمانان خارجی در قرنطینه بودند و وقتی از جشنواره به کشورشان برمیگشتند تازه معلوم میشد که چه کسانی وارد ایران شدهاند. رسانهها هم اغلب خبردار نمیشدند، مگر معدودی از آنها! حالا میهمانان چگونه و در کجا اقامت میکنند؟
برای این کار نخست هتلشان را به مرکز شهر منتقل کردیم که با فرهنگ و مردم ایران تماس داشته باشند و از بافت قدیمی شهر جدا نشوند. دوم، کاخ جشنواره را به گونهای انتخاب کردیم که همه چیز مثل مارکت، کارگاههای آموزشی و نمایش فیلمها در یکجا متمرکز باشد و حتی همه کنار هم غذا بخورند. بااینحال گفتم این هم کافی نیست. بهتر است یک فیلم خارجی که نمایش داده میشود، توسط یک فیلمساز ایرانی معرفی شود که قبلا آن را دیده باشد و به ذائقهاش بخورد.
هدفتان از این کار چیست؟
هدف این است که بیشترین ارتباط را میان فیلمساز ایرانی و خارجی برقرار کنم. وقتی فیلمسازی ایرانی همراه کارگردان خارجی فیلم روی سن میرود و با یکدیگر درباره فیلم گفتوگو میکنند و مردم شاهد گفتوگوی آن دو میشوند، چنین فرایندی خودش به نوعی آموزش است. چون به نکات کلیدی فیلم پرداخته میشود و درنتیجه مخاطبان با دنیای فیلم بهتر آشنا میشوند و در ادامه قطعا سؤالاتی بهوجود میآید و همین روند فتح باب مباحث عمیق در سینما خواهد شد.
در این مسیر، انتقال تجربه چگونه صورت میگیرد؟
در این دوره سازمانی تشکیل دادیم به نام «سازمان داوطلبین همیاری جشنواره»، که متشکل از دانشجویانی است که با زبان خارجی آشنا هستند و به سینما علاقه دارند و موظفاند همراه میهمان باشند و آنها را تنها نگذارند.
دانشجویان را چگونه انتخاب کردید؟
در ابتدا فراخوان دادیم. دانشجویان زیادی ثبتنام کردند که چندزبانه بودند. از چند نفر تست گرفتیم و رسیدیم به گروه ۵٠ نفره، که قرار است میزبانان افتخاری جشنواره باشند. یعنی با میهمانان مستقیم در ارتباط باشند. حتی ممکن است با آنها برای خرید و گشتوگذار در تهران هم بروند. اما در همین فرصت انتقال تجربه صورت میگیرد. در واقع حتی یک ثانیه از زمانی که میهمان به هزینه ما درجشنواره حضور دارد، به هدر نمیرود. مثلا صبحها که ساعت کمترافیکی است، برای میهمانان تور تهرانگردی گذاشتهایم. هر روز پنج تور از «هتل فردوسی» داریم که تورهای پیاده است و فقط با یک راهنما همراه میشوند.
حدود ١۵ موزه اطراف «هتل فردوسی» وجود دارد؛ موزههایی مثل ایران باستان، ملی، ملک، پست، جواهرات سلطنتی، کاخ گلستان و بازار تهران که جایی بسیار دیدنی است. در خیابان سیتیر که به سمت «پردیس چارسو» میروید کنیسه، کلیسا و موزه آبگینه وجود دارد. یادم میآید سال گذشته یکی از میهمانان که رئیس یکی از جشنوارههای معتبر بود و به دعوت من آمد در هتل اوین مستقر بود. پشت تلفن کم مانده بود گریه کند. میگفت روبهروی اتاق من بزرگراه است و نمیدانم کجا بروم! حتی این نکته را در طراحی داخل کاخ جشنواره هم لحاظ کردیم. دیوارهای غرفهها کوتاه و شیشهایاند و هیچ پستویی وجود ندارد که بتوان چیزی را مخفی کرد.
به هدف منطقهای اشاره کردید. منظورتان چیست؟
در منطقه خاورمیانه مجموعه تحولات سیاسی اتفاق افتاده و زیرساختهای فرهنگی بعضی از کشورهای منطقه که حرفی برای گفتن داشتند، ازبین رفت. مثلا جشنواره «قاهره» که هنوز برگزار میشود، اما دیگر قدرت سابق را ندارد. چون فضا امنیتی شده. جشنواره «دمشق» که کاملا نابود شد. جشنواره «لبنان» هم در سایه رفته. جشنواره «بغداد» که دیگر نداریم.
تنها جشنواره فیلم «دوبی» است که آن هم جعلی است!
درست مثل خود شهرش جعلی است و فقط با اهداف توریستی بنا شده نه با اهداف فرهنگی. اصلا برای فرش قرمز طراحی شده. یعنی همچنان میخواهند بلندترین برجها را بسازند و هر کاری میکنند که توریست و سرمایهگذار بیشتری بیاید، جشنواره هم همین هدف را دنبال میکند. اصلا قرار نیست خاصیت فرهنگی و هنری داشته باشد. اصولا فیلمسازی ندارند و کار فرهنگی جدی در آنجا صورت نمیگیرد. آسیای میانه هم همین مشکل را دارد. در چند سال اخیر خیلی سفر کردم و در چند جا داور بودم. میدانم فیلمسازان خوبی در قرقیزستان و گرجستان در حال رشد هستند. تاجیکستان و حتی افغانستان همهشان الگوهایشان را از سینمای ایران گرفتهاند. حتی سینمای ترکیه هم به میزان زیادی تحتتأثیر سینمای ایران است.
تنها جایی که اصالت و قدرت دارد و حرف اول را در منطقه آسیا و خاورمیانه میزند، کشور ایران است. حالا به نظر شما آیا نمیتوانیم پل ارتباطی اینها در منطقه باشیم؟
پس پل فرهنگی شعار جشنواره شده، چیزی مثل جاده ابریشم فرهنگی؟
در شعار آییننامه جشنواره که در شهریور سال گذشته به نگارش درآوردیم، نوشتیم میخواهیم پلی باشیم میان سینمای خاورمیانه، آسیای میانه و سینمای جهان. یعنی اگر بتوانیم به این هدف در کوتاهمدت برسیم که هر کسی از هر جای دنیا میخواهد فیلم جدیدی از این منطقه ببیند یا کشف جدیدی از این منطقه کند، در جشنواره فجر ببیند به هدف اولیهمان رسیدهایم.
معیار انتخاب فیلمها چیست؟
گفتم اول سفرهای پهن میکنیم که مخاطبان فرهیخته و سینمارو دور آن بنشینند. اصلا انتخاب فیلمها را به سمتی بردیم که بتوانیم ارتباطات «میانرشتهای» ایجاد کنیم. یعنی صرفا سینمادوستان، سینماگران و دانشجویان سینما به جشنواره نیایند. بلکه مردمشناسان، جامعهشناسان و حوزههای دیگر مخاطبان آنها هم باشند. اگر میخواهند با زیست بشر امروز آشنا شوند و جلوههایی از مسائل امروز بشر در قارههای مختلف را ببینند، به جشنواره بیایند. اصرار داشتیم از همه قارهها فیلم داشته باشیم. از ماهها پیش گروهی ۶٠ نفره را انتخاب و برایشان اهداف جشنواره را تعریف کردیم که در فرهنگسراها، پردیسهای سینمایی، دانشگاهها و آموزشکدهها کار تبلیغات جشنواره را انجام دهند. از این طریق باشگاهی راهاندازی شد به نام باشگاه «هواداران جشنواره جهانی فیلم فجر» که تا این لحظه پنج هزار و ۵٠٠ عضو گرفته. اینها کسانی هستند که فرم پر کردهاند که میخواهیم فیلمهای جشنواره را ببینیم و در ورکشاپها شرکت کنیم.
به نظرتان سالنهای سینمای «پردیس چارسو» ظرفیت چنین کارهایی و این افراد را دارد؟
فراموش نکنید در سال گذشته سالنهای نمایش فیلم جشنواره، میزبان دو یا سه مخاطب بودند! من پیشبینی چنین استقبالی را نمیکردم. هنوز هم به کسی نگفتهایم فیلمهایمان چقدر متفاوتند. اما اعتماد ایجاد کردیم تا احساس کنند جشنواره هدفمند شده. اینطور نیست با نصب چندین بیلبورد در سطح شهر بگوییم از جشنواره دیدن کنید. حتی به نشریات سینمایی گفتم هر سال عرف این بوده که جشنواره پولی بابت تبلیغ میداده. ولی من تبلیغات اینشکلی نمیخواهم. حتی نمیخواهم درباره جشنواره مثبت بنویسید. هرچه به نظرتان درست است، بنویسید. من به جای تبلیغات، نشریات شما را میخرم و در جشنواره استند رایگان مطبوعات میگذارم تا مخاطبان داخلی و خارجی از نشریه شما استفاده کنند.
جشنواره بولتن ندارد؟
جشنواره ما کاتالوگ دارد. اما بولتن آن به صورت آنلاین است و برای سیستمهای عامل اندروید و IOS تلفنهای همراه طراحی شده و Wi Fi خیلی پرسرعت از طریق پارسآنلاین در کاخ جشنواره وجود دارد و همه آنلاین به اپلیکیشن جشنواره وصل هستند و لحظهبهلحظه شارژ میشود.
این اخبار را چه کسانی راهبری میکنند؟
تیمهای مختلف داریم که به سه زبان عربی، انگلیسی و فارسی کار میکنند و همین طور مترجمان آلمانی و زبانهای دیگر هستند. از تعدادی بچههای خوبی که در خارج از کشور محقق بودند، دعوت کردیم تا به بولتن ما وجهه علمی دهند. یکی از مشکلات بولتنهای دوره قبل این بود که چون جشنواره هدف نداشت، بولتنها هم پرزرقوبرق بودند که بار علمی نداشت.
مشاورانتان چه کسانی هستند؟
تقریبا همه مدیران جشنواره، مشاورانم هستند ولی بیش از آن هر انتقادی که در شش، هفت ماه گذشته از من شد و هر کسی که گفت این کار را نکن، سعی کردم از آنها اطلاعات بگیرم.
گفتم چرا نباید این کار را نکنم. دقیقا همان چیزی را که به عنوان پاشنهآشیل مینامیدند، سعی کردم تبدیل به فرصت کنم. تا اینجا بحثمان روی اجرای جشنواره متمرکز بود. اما اعتبار هر جشنواره بنابر اهدافش، فیلمها و میهمانانش هستند.در جامعه ما عرفی وجود دارد. پوشش نامتعارف بانوان بازیگر در فیلمها، محتوای دگرباشانه، نمایش روابط عاشقانه یا مواردی ازاین دست ورود به منطقه ممنوعه تلقی میشود.
ظاهرا تعداد فیلمهای خارجی از ایندست هم زیاد نیست و راهحل هم ممیزی است. بااین نگاه، چگونه بر سر نمایش فیلمها با فیلمسازان خارجی به نتیجه رسیدید؟این نکته چالشی بزرگ برای برگزاری جشنواره بینالمللی استاندارد است. اما وقتی هدف داشته باشید، بخشی از این مشکل مرتفع میشود.چگونه؟ بسیاری از فیلمهای جشنواره از استاندارد بالایی برخوردارند و فیلمهای خیلی خوبی هستند و با کمی تسامح، هیچ مغایرتی با قوانین رایج و عرفی ندارند.
تسامح یعنی چه؟
مثلا کارهایی که تلویزیون در فیلمها اعمال میکند را قبول ندارم. دخلوتصرف در تصویر فیلم را دخلوتصرف در کار فیلمساز میدانم. اتفاقا ترجیح میدهم تصویری را که نمیتوانم نشان دهم، فلو کنم تا اینکه برای بازیگران لباس بپوشانم. حتی جشنوارههای دوبی، پکن و قاهره هم چنین کاری میکنند.
از نظر شما میهمانان ویژه یعنی چه؟
جشنوارهای که ما برگزار میکنیم جشنواره فرش قرمزی نیست. چون نمیتوانیم برگزار کنیم. دستکم به درد من نمیخورد. به نظرم میهمانان مهم بااهمیتتر از میهمانانِ معروف هستند. بیشتر دنبال اهمیت فیلمسازان بودم. افرادی که دعوت شدهاند کارنامه واقعا پری دارند و فوقالعاده باسواد هستند.
امسال به میهمانان هدایای ویژه میدهید؟
اصلا. حتی از همه پخشکنندههای حرفهای ایرانی خواستیم بگویند به چه کسانی قبلا توانستند فیلم بفروشند. همه کسانی که از ایرانیها فیلم خریدهاند را رایگان دعوت کردیم و هزینه اقامت بقیه میهمانان را دادیم و بلیت هواپیمایشان را خودشان پرداخت کردند. یعنی باج الکی به کسی نمیدهیم.
برای میهمانان ضیافت هم برگزار میکنید؟
در حد یک شب بله. اما ضیافتهای هفت شبانهروز نه.
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/319112/%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B4-%D9%82%D8%B1%D9%85%D8%B2-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF