نمایی از شهر کهن نیشابور
حسین صومعه
نوشتههای مرتبط
توضیح عکس: نمایی از شهر مرکزی ربع نیشابور خراسان (۱)
خراسان، سرزمین خورشید؛ از دیرباز، دارای جایگاه ویژهای، در تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام بوده و یکی از پایگاههای پویا و تنومند این حوزه تمدنی، به شمار میآید. هر جا که سخن از جایگاه و جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان باشد، ناگزیر؛چهار شهر بنیادین خراسانی-«بلخ»، «نیشابور»، «مرو» و «هرات»-، جان و بنمایه سخن را سامان میدهند؛ چونانکه گفتهاند«ریشههای ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پُر درازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد.»(«ریشههای خراسان کهن»، بند ۴)و در این میان؛نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی،باقی مانده است.(«عوامل رشد علمی …»، ص۴۲۹) ابوالحسن بیهقی، از پیامبر اسلام (ص) روایت میکند که: «خیر بلاد خراسان، نیسابور»:بهترین شهرهای خراسان، نیشابور است.(«تاریخ بیهق»، ص۲۲) وابن حوقل(جغرافیدان نامدار قرن چهارم هجری)، نیشابور را چنین توصیف مینماید: در خراسان، شهری خوش آب و هواتر و پهناورتر و با بناهای مرتفع و پر رونقتر و دارای راههای بیشتر و قافلههای بزرگتر از نیشابور، نمیتوان یافت.(«صورهالارض»، ج۲، ص۴۳۳)
یاقوت حموی (۵۷۴-۶۲۶هـ.ق.)، درباره نیشابورمیگوید: شهر بزرگی است که فضائل چشمگیر دارد، معدن فرزانگان و منبع دانشمندان است.(«معجم البدان»، ج ۵، ص۳۳۱) و محمد مقدسی (۳۳۶-۳۸۰هـ.ق.)، مینویسد:شهری، مهم و مرکزی آبرومند است که همپایهای در اسلام، برای خواصی که در آن گرد آمدهاند، سراغ ندارم. («احسنالتقاسیم» ترجمه، ج۲، ص۴۵۹)این نیشابور، مرکز سرزمینی است که به تعبیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در پیشگفتار کتاب «تاریخ نیشابور» ابوعبدالله حاکم(۳۲۱-۴۰۵هـ.ق.)؛ « … در عُرف جغرافیانویسان و مورّخان قدیم، ناحیهای است که در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع میشود، تا دامنه کوههای هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) میگسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا میگیرد؛ یعنی مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد. بنا بر عرف این کتاب، تقریباً، همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند.»(«تاریخ نیشابور»، ص۱۳-۱۴) موضوع مورد توجه ما در این نوشتار، بازشناسی توابع و تقسیماتجغرافیاییاین نیشابور است که یکی از بخشهای چهارگانه(ربع غربی) خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی را تشکیل میدهد.
پس،نخست؛در نگاهی گذرا، به خراسان (نامشناسی، تاریخ و تقسیمات آن)خواهیم پرداخت و سپس، ازحدود و تقسیمات جغرافیاییربع یا بخش غربی خراسان (=نیشابور)خواهیم گفت.«خراسان» در لغت، به معنای مشرق، یعنی «جای برآمدن آفتاب» است.(«مفاتیح العلوم»، ص۱۱۱) «خراسان»،در زبان پهلوی: xvarāsān(«فرهنگ فارسی به پهلوی»، ص ۱۹۹)به معنی «مشرق» است که در مقابل مغرب باشد.(«برهان قاطع»، ج۲، ص۷۲۳) مسعودی در معرفی خراسان مینویسد: «ایرانیان نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را «خراسان» نامیدهاند که «خُر» همان «خورشید» است و این نواحی را به «طلوع خورشید» منسوب داشتهاند وجهت دیگر را که مغرب است «خُربَران» نامیدهاند».(«التنبیه و الاشراف»، ص۳۰)فخرالدین اسعد گرگانی، در مثنوی«ویس و رامین»(ص ۱۲۸)، معنی خراسان را چنین تبیین مینماید:
به لفظ پهــلوی هرکــو شناسد خوراسان آن بود کز وی خور آید
خوراسان را بود معنی خور-آیان کجاازویخورآیدسـویایران
شواهد تاریخی، بیانگر آن است که سرزمین خراسان، در طول تاریخ، هیچ گاه، دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تاثیر عوامل مختلف، محدودهاش همواره کاهش یا گسترش یافته است. اما بیگمان، سرزمین قدیم خراسان به مراتب گستردهتر از خراسان کنونی بوده و در دورههای قبل و بعد از اسلام، به تدریج تغییراتی در مرزهای آن پدیدار گردیده، تا به صورت کنونی درآمده است.(«خراسان بزرگ»، ص۱۶)در نگاهی هماییک، میتوان خراسان را سرزمینی طولانی دانست؛ گسترده از نزدیک کرانههای جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصارمانند پامیر و هندوکش، که در نظریهای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یاری تا شرق (آنجا که خور برآید)گسترده بوده است.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص۸-۱۱) خراسان در دوران ماقبل تاریخ، کانون حوادث زندگی نژاد آریا (آرینها) بوده است.(«تاریخ ایران باستان»، ج۲، ص۱۴۲۷)این سرزمین، در دوران هخامنشیان، ساتراپ پرثو یا پارت را تشکیل میداد.در دورههای بعد، دستهای از مردم پارت، امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند.(«تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ص ۱۱۸ و ۲۷) در دوره ساسانیان، خراسان، یکی از چهار استان مهم کشوربه شمار میآمد. این استان، به چهار بخشتقسیم میشد و این بخشها عبارت بودند از: مرو، نیشابور، هرات و بلخ.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص۱۲)
در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.(«تاریخ الامم و الملوک»، ج۵، ص۲۲۴) خراسان، در دوره اسلامی، اهمیت و رونق دوچندان یافت؛ چنانکه محمد مقدسی، خراسان را مهمترین سرزمینها دانسته که بیش از همه جا دانشمند دارد، جاى نیکوکارى و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.(«احسن التقاسیم» ترجمه، ج۲، ص۳۷۸)محمد مقدسی (۳۳۶-۳۸۰هـ.ق)، به نقل از احمد بلاذری،خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و میگوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.(احسن التقاسیم، ص۳۱۳) گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نامهای دیگر «نیشابور» میباشند.(«معجمالبدان»، ص۳۳۱)
ابن فقیه (قرن ۳ هـ.ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین مینماید: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس –کهاسمتوس،تابران است-میباشد.(البلدان، ص۶۱۵)ابن خردادبه (۲۱۱-۳۰۰هـ.ق)، از پیشگامان جغرافیانگاری دوره اسلامی، توابع نیشابور را به اختصار چنین بیان میکند: «نیشابور، شهرهای زام، باخرز، جوین، و بیهق را شامل میشود.»(«مسالک و ممالک»، ص۲۵) و احمد یعقوبی (وفات: ۲۹۲هـ.ق)، میگوید:نیشابور،شهری بزرگ باکورهها (= ناحیهها و شهرها)ی بسیار است، از آبادیهای نیشابورند: طبسین، قهستان، نسا، ابیورد، ابرشهر، جام، باخرز، توس، شهر توس بزرگ -که به آن نوقان گفته میشود-، زوزن و اسفراین.(«کتاب البدان»، ص ۹۵-۹۶)احمد بلاذری (وفات: ۲۷۹هـ.ق) ، در بخش «فتوح خراسان» کتاب تاریخ خود، در آنجا که به فتح شهرها و نواحی خراسان، در دهه چهارم سده اول هجری، به دست سپاه مسلمانان، به سرکردگیعبدالله بن عامر کریز سخن میگوید؛ سرگذشت فتحزام (جام)، باخرز، جوین، بیهق، بشت (پشت)، اشبند (اسفند)، رخ، زاوه، خواف، اسبرائن (اسفراین) و ارغیان را از رستاقهای نیشابور را روایت میکند وسپس مینویسد: «ابن عامر … ثم أتی أبرشهر و هی مدینه نیسابور»عبدالله بن عامر، به ابرشهر آمدو آن شهر نیشابور است.(«فتوحالبلدان»، ص ۳۹۰-۳۹۱)
مقدسی نیزجغرافیای ربع نیشابور را چنین توصیف مینماید: اسم قصبه(=شهر اصلی) آنها ایرانشهر (=نیشابور) است. چهار بخش (= اربع خانات)، دوازده رستاق (= ولایت، شهرستان) و سه خزانه و قصر و دار دارد. بخشهای قصبه نیشابور عبارتند از شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. ولایتهای آن عبارتند از بشت، بیهق، کویان، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رخ. زوزن، دار آن و بوزجان قصر آن و توس و نسا و ابیود، خزانههای ایرانشهر هستند. و این ولایتها که از آنها یاد کردیم غیر از خزانههایشان، شش هزار دیه مانند عمواس دارند با یکصد و بیست منبر.(«احسن التقاسیم»، ص۳۰۰)ابوعبدالله حاکم، درباره ولایتهای نیشابور میگوید:«ذکر ولایات کی از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور، نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی و آن دوازده ولایت است طول و عرض، یعنی آن از سی فرسخ و بیست و پنج کمتر نباشد. به هر یکی از آن قری و قنوات و باغات و عمارات.» او در ادامه؛ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان (استوا)، ارغیان، پُشت، رُخ، زوزن، خواف، ازقند، جام و باخرز، و جاجرم را در شمار ولایات نیشابور نام میبرد.(«تاریخ نیشابور»، ص۲۱۵-۲۱۷)
در «نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق» محمد ادریسی (وفات: ۵۶۰ هـ.ق)، «الانساب» عبدالکریم سمعانی (وفات: ۵۶۲ هـ.ق)، «معجمالبدان» یاقوت حموی (وفات: ۶۲۶هـ.ق)، «الباب فی تهذیبالانساب» ابن اثیر (۵۵۵-۶۳۰ هـ.ق) و همچون اینها، به حدود و ولایتهای نیشابور (=خراسان غربی) اشاره شده است که برای پرهیز از به درازا کشیدن گفتار، از پرداختن به آنها پرهیز نموده و تنها برای تکمیل سیر تاریخی منابع تا سده دهم هجری به یادکرد دو منبع دیگر از سده هشتم و دهم هجری بسنده میکنیم؛ابوالفداء (وفات: ۷۳۲ هـ.ق)؛ بیهق،خبوشان، جام، طرثیث (ترشیز)، استوا، باخرز، بشت، اسفراین، طوس وجوین را از اعمال نیشابور یاد میکند.(«تقویمالبدان»؛ ص ۴۷۹، ۵۰۴، ۵۰۵، ۵۱۱، ۵۱۳، ۵۱۴)محمد بروسوی (وفات: ۹۹۷ هـ.ق) نیزجوین، استوا، بیهق، اسفراین، بخرز (باخرز)، بُشت، جام، خبوشان، خواف، طوس را از نواحی نیشابور ذکر میکند.(«اوضح المسالک»؛ ص ۱۴۵، ۱۴۸، ۱۴۹، ۱۵۰، ۱۹۶، ۲۱۲، ۲۶۲، ۳۰۸، ۳۱۹، ۴۵۹).
در اینجا، گفتار جغرافیایی-تاریخی«ریع نیشابور و تقسیمات آن» یا به تعبیر ابوعبدالله حاکم؛ «ذکر ولایات کی ]که[ از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور نسبت دادندی ]میدادند[ و اشراف و اکابر ]بزرگان[ آن را نشابوری خواندندی ]میخواندند[»،رابدین امید که فرصتیدست دهد و در نوشتاری دیگر، به بازشناسی چهره فرهنگی این پاره ارجمند از خاک گهرخیز ایران فرهنگی بپردازیم، به پایان میبریم.
پانوشت:
(۱). این تصویر از شهر کهن نیشابور، نقاشی یا طراحی سهبعدی است که توسط «منصور اسلامی» بر اساس یک پژوهش، ترسیم گردیده و در «سازمان اسناد ملی ایران» نگهداری میشود. این تصویر، بر پوشش جلد کتاب «معماری ایران» تالیف یوسف کیائی نیز چاپ شده است. برای آگاهی بیشتر در مورد این تصویر و جزئیات آن، نگاه کنید به: «بازآفرینی تصوری شهر از متون تاریخی: نیشابور غازانخانی»، علیرضا عینیفر و احمد میرزاکوچک خوشنویس، فصلنامه هنرهای زیبا (دانشگاه تهران)، ش ۱۱، تابستان ۱۳۸۱، ص ۷۷-۸۸.
منابع:
– «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، جمع شمسالدین ابیعبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر (معروف به محمد مقدسی)، بیروت، دارصادر، ۱۹۰۶م. = ۱۲۸۵ق.
– «احسنالتقاسیم فی معرفهالاقالیم»، تالیف ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی، ترجمه علینقی منزوی، تهران:شرکت مولفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱.
– «برهان قاطع»، تالیف محمدحسین بن خلف تبریزی، با اهتمام دکتر محمد معین، تهران: امیر کبیر، ۱۳۹۳.
- «البلدان»، تالیف ابیعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی (معروف به ابن فقیه)، تحقیق یوسف الهادی،بیروت: عالم الکتب،۱۴۱۶ق=۱۹۹۶م.
– «التنبیه و الاشراف»، تالیف ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵.
– «اوضح المسالک إلی معرفه البلدان و الممالک»، محمد بن علی بروسوی، تحقیق مهدی عبدالرواضیه، بیروت: دارالغرب الاسلامی، ۱۴۲۷ق.
– «تاریخ الامم والملوک»، ابیجعفر محمدبن جریر الطبری، راجعه و صححه و ضبط نخبه من العلماءالاجلاء، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.= ۱۹۸۳م.
– «تاریخ ایران باستان»، حسن پیرنیا، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰.
– «تاریخ بیهق»، تالیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ افست مروی، ۱۳۶۱.
– «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان»، دانیل ال آلتون، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷.
– «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، ۱۳۷۵.
– «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، بارتولد. و، ترجمه حمزه سردادور، تهران: طوس، ۱۳۵۸.
– «تقویم البلدان»، تالیف اسماعیل بن علی ابوالفداء، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، ۲۰۰۷م.
– «خراسان بزرگ»، احمد رنجبر، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.
– «ریشههای خراسان کهن» (online)، رسول پویان، وبگاه خراسانزمین، ۲۴ مرداد ۱۳۹۱.
– «صوره الارض»، تالیف ابیالقاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، ۱۹۳۸م = ۱۳۱۷ق.
– «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، محمدباقر حسینی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره ۱۱۸و ۱۱۹، پاییز و زمستان ۱۳۷۶.
– «فرهنگ فارسی به پهلوی»، تالیف بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۸۸.
– «فتوح البلدان»، لاحمد بن یحیی بن جابر البغدادی (اشهیر بالبلاذری)، [بیروت]: دار و مکتبه الهلال، ۱۹۸۸م.
– «کتابالبلدان»، تالیف احمد بن ابییعقوب بن واضح الکاتب المعروف بالیعقوبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.= ۱۹۸۸م.
– «مسالک و ممالک» تصنیف ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند، تهران: میراث ملل، ۱۳۷۱.
– «معجم البلدان»، شهابالدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله البغدادی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق=۱۹۷۹م.
– «مفاتیح العلوم»، تالیف احمد بن یوسف خوارزمی؛ ترجمه حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲.
– «ویس و رامین»،فخرالدین اسعدگرگانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه، ۱۳۳۷.
این مقاله در چارچوب همکاری گروه خراسانِ انسانشناسی و فرهنگ و نشریۀ آفتاب صبح نیشابور منتشر میشود.
ایمیل نویسنده: hs.sunrise@gmail.com