اخلاق مراقبت و کارول گیلیگان
فاطمه آقامیری
نوشتههای مرتبط
نوزادی گریه میکند و بلافاصله مادر برای آرام ساختنش او را در آغوش میگیرد و آرام میکند. کودکی بیمار میشود و تب میکند و مادر تا صبح بر بالینش مینشیند و او را پاشویه میکند. پسربچهای بستنی از دستش میافتد و شروع به لجکردن میکند و مادر، بلافاصله، بستنی خودش را به او میبخشد و مادری هم مشقهای ننوشته دختربچه اش را مینویسد. تقریبا میتوان گفت کسی نیست که از این نوع رفتارها در زندگیش ندیده باشد. رفتاری که مادران، البته با میزانهای متفاوت، در حمایت و حفاظت از فرزندان خود (در هر سنی که باشند) از خود نشان میدهند. به نظر میرسد میتوانیم این نوع رفتار را، مراقبت بنامیم. مراقبت حسی قوی در مادران است که از زمانی که نطفه در آنها شکل میگیرد شروع میشود و شاید تا آخر عمر ادامه یابد. و این حس زنانه، دستمایهای شد برای بعضی از فمینیستهایی که در حوزه اخلاق فمینیستی فعالیت میکردند و، بهتدریج، «اخلاق مراقبت» را مطرح کردند. حال اخلاق مراقبت چیست و چه جنبههایی دارد؟
شاید بتوان طرح بحث اخلاق مراقبت را از آن کارول گیلیگان دانست، وی از روانشناسان فمینیست بوده است که دغدغه اخلاق زنانه داشته است. گیلیگان از شاگردان و دستیاران لاورنس کولبرگ (روانشناس آمریکایی و یکی از نظریهپردازان رشد اخلاقی) بوده است که بعدها به نقد او پرداخت. کلبرگ با توجه به آزمایشهایی که در حیطه اخلاق انجام داده بود، رشد اخلاقی را به شش مرحله تقسیم کرد که عبارتند از: «۱- نگره مجازات و اطاعت ۲- نگره نسبیت گرایی ابزاری ۳- نگره توافق مان افراد (پسر خوب- دختر خوب) است. ۴- نگره قانون و نظم ۵- نگره ایمان به میثاق اجتماعی ۶- نگره اصول اخلاقی جهان شمول». (تانگ، ۱۳۸۵: ۲۶۶)
به اعتقاد کارول گیلیگان روانشناس هاروارد، در کتاب خود به نام با صدایی دیگر (۱۹۸۲)، از پژوهش های کلبرگ دربارهی رشد و تحول اخلاقی، براساس دیدگاه برابرطلبی زنان، انتقاد کرده است. او همچنین از رشد و تحول اخلاقی از دیدگاه زن بیان تازهای ارائه داده است. چندین مورد از انتقادهای گیلیگان در راستای سوگیری جنسی در تحقیق است. (شیبلی هاید، آگه: ۸۵) گیلیگان اعتقاد به تاثیر جنسیت در رشد اخلاقی داشت و اذعان داشت زنان اخلاقیات را آنگونهای تعریف نمیکنند که مردان تعریف میکنند. «گیلیگان در همان کتاب با صدایی متفاوت این بحث را مطرح کرد که استدلال اخلاقی در زن و مرد اشکال کاملا متفاوتی به خود میگیرد. زنان از آنجا که با پرورش و مراقبت کودک و نیز رشد اخلاقی او سروکار دارند، اخلاقیات را درک مسئولیت و مناسبات تعریف میکنند. مردان مدعیاند که اخلاقیات، بی طرفانه تعریف شده است و انسان را به تفکر دربارهی حقوق و قوانین وامیدارد.» (هام، ۱۳۸۲: ۱۸۶).
«کارول گیلیگان استدلال میکند مقولات اصلی فلسفه اخلاق غربی دربارهی حقوق- مقولاتی از قبیل عقلانیت، استقلال و عدالت- بیشتر برآمده از تجربه اخلاقی مردان و بازتاب آن است تا تجربهی زنان. گیلیگان اخلاق فمینیستی را نظام اخلاقی مسئولیت و مراقبت تعریف میکند» (Gilligan, 1982 به نقل از هام: ۱۳۸۲: ۳۳۱ و ۳۳۲). گیلیگان مصمم بود تا به نتیجهای متفاوت از آنچه که افرادی مانند کلبرگ دریافته بودن برسد. شبلی هاید مینویسد گیلیگان از انتقاد به کلبرگ بسنده نکرد. خانم گیلیگان تحلیل خود را گسترش داد تا صورتبندی دیگری از رشد و تحول اخلاقی فراهم کند که مبتنی بر طرفداری از حقوق زنان باشد. صورتبندی جدید او مبتنی بر این باور است که زنان دربارهی معماهای اخلاقی به گونهای متفاوت استدلال میکنند یعنی، آنها با صدای دیگری، سخن میگویند (از اینجا است که عنوان کتاب او مشخص میشود) – و اینکه به سخنان آنها گوش فرا داده نمیشود. (شیبلی هاید، ۱۳۸۴: ۸۵)
گیلیگان معتقد بود که اخلاقی را که تاکنون در مورد آن بحث کردهاند، اخلاقی عدالتمحور است و او به این دیدگاه مخالف بود، چرا که بر این باور بود که نمیتوان در همه موقعیتها و دوراهیهای اخلاقی با عدالت رفتار کرد. شیبلی هاید مینویسد گیلیگان دیدگاه عدالت افراد را جداگانه و تنها در نظر میگیرد و بر حقوق فرد تاکید میکند. دیدگاه مراقبت بر ارتباط بین افراد و تفاهم تاکید میکند. به عقیده گیلیگان مردان تمایل دارند که بر عدالت تاکید کنند و زنان تمایل دارند که بر مراقبت تاکید کنند. مردان به قراردادهای میان افراد توجه دارند؛ زنان به دلبستگیهای میان افراد توجه دارند. زنان دربارهی مسائل اخلاقی، در اصل، به گونهای متفاوت میاندیشند. کلبرگ مراحل استدلال اخلاقی خود را مبتنی بر مرد، به عنوان هنجار، طرحریزی کرد، بنابراین پاسخ زنان به نظر رشد نایافته میرسد در حالی که در اصل دیدگاه آنها صرفا مبتنی بر ملاحظات متفاوت است. جالب اینجا است که بسیاری از فلاسفه بزرگ اروپایی، مثل لاک و کانت، اخلاق را از دیدگاه عدالت مورد بحث قرار می دهند. (شیبلی هاید، ۱۳۸۴: ۸۷ و ۸۸)
نکته دیگری که باید در این بحث به آن اشاره کرد، خودپندارههای متفاوت در زن و مرد است که بر روی تصمیمگیری اخلاقی آنها تاثیر میگذارد. تانگ این خودپندارهها را اینگونه برمیشمارد: نخست آنکه تاکید مردان بیش تر بر حقوق صوری و نامحسوس است در حالی که زنان بر تداوم روابط فاعل عمل اخلاقی با دیگران تاکید می کنند. دوم آن که زنان به هنگام تصمیم گیری های اخلاقی دیدگاهی کمابیش پیامدگرا دارند. سوم آن که زنان معمولا برای پذیرش عذرخواهی فاعل عمل اخلاقی تمایل بیش تری دارند در حالی که برای مردان عموما کافی است که رفتاری را از نظر اخلاقی توجیه ناپذیر بدانند تا دیگر عذری را برای آن نپذیرند. چهارم زنان معمولا در تعبیر هر گزینه اخلاقی بستر زمانی آن را در نظر می گیرند در حالی که مردان معمولا گزینه اخلاقی را از خصوصیات منحصر به فرد آن جدا کرده و چنان تحلیل می کنند که گویی نمونه ای کلی و جهان شمول است. (تانگ، ۱۳۸۵: ۲۶۳ و ۲۶۴).
در واقع، گیلیگان نظریهاش را بر روی نظر کلبرگ بنا میکند؛ نظر او را مطرح میسازد، به تفاوت زن و مرد مخصوصا در خودپندارههایشان اشاره میکند و بعد مراحل رشد اخلاقی را از دیدگاه خودش بیان میکند. گیلیگان با نقد و زیر سوال بردن مراحل رشد کلبرگ، مراحل اخلاقی زنمحوری را مطرح میکند. به اعتقاد گیلیگان رشد اخلاقی زن او را از خودمحوری یا خودخواهی به حد اعلای نوع دوستی یا فداکاری و سرانجام به جایگاه «خود – با – دیگران» می رساند که در آن جا ارزش مصالح او به اندازه ارزش مصالح هر فرد دیگر است. در مرحله اول، یعنی پایین ترین سطح رشد ادراک اخلاقی، زن کاملا متوجه درون خود است، احساس و آسیب پذیری می کند و نیازمند محبت و تایید است. در مرتبه دوم، زن از خودمحوری دور می شود و به سوی دیگران میل می کند.در مرتبه سوم، یاد بگیرد که چگونه علاوه بر دیگران به خود نیز اهمیت بدهد. از دید گیلیگان زنی که از مرحله نوسان میان خودپرستی و نوع دوستی برگذشته و نادرستی این قطبیت و عمق پیوند خود با دیگران و پیوند دیگران با خود را تشخیص داده است در مرحله اعلای اخلاق قرار دارد. (تانگ، ۱۳۸۵: ۲۶۷ و ۲۶۸).
هرچند که نقدهای متفاوتی بر یافتههای گیلیگان وارد شد، «یافتههایش، بستر مناسبی را برای فمینیستها فراهم آورد تا در زمینه اخلاق نیز به تمایز جنسیتی توجه کنند و با توجه به تفسیری که گیلیگان در این خصوص مطرح ساخت، بدون آنکه ناگزیر باشند، زنان را از حیث اخلاقی، فرودست مردان در نظر بگیرند، از موقعیت و جایگاه ویژه اخلاقی آنان سخن بگویند. در واقع، روانشناختی گیلیگان در باب جایگاه خاص اخلاق مسئولیتگرا در جریان تحول اخلاقی دختران، به بحث اخلاق مسئولیتگرا (مراقبت) دامن زد و رویکردی فمینیستی در فلسفه اخلاق فراهم آورد». (احمدی، ۱۳۹۵: ۱۲۷)
به طور خلاصه، «عالیترین شکل اخلاق مراقبت را در رابطه بین مادر و فرزند خود میتوان دید، به همین سبب گاه اخلاق مراقبت، اخلاق مادرانه (maternal thinking) نیز نامیده شده است. مادران به صرف ادای تکلیف یا الزام قانونی و یا عمل به تعهدات و وظایف زناشویی از فرزندان خود مراقبت نمیکنند، بلکه چیزی فراتر از وظیفه، حق، عدالت و مانند آنها، مادران را به از خودگذشتگی به سود فرزندان خویش برمیانگیزد». (اسلامی، ۱۳۸۷: ۱۹)
منابع
احمدی، قاسم (۱۳۹۵). «ارزیابی انتقادی فمینیسم از منظر اخلاقی»، فصلنامه علمی- پژوهشی پژوهشنامه اخلاق، ۹ (۳۳). اسلامی، سید حسن (۱۳۸۷). «جنسیت و «اخلاق مراقبت»»، مطالعات راهبردی زنان، ۱۱ (۴۲). تانگ، رزماری ترجمهی منیژه نجم عراقی (۱۳۸۵). درآمدی جامه بر نظریههای فمینیستی، تهران: نی. شیبلی هاید، جانت ترجمهی اکرم خمسه (۱۳۸۴). روانشناسی زنان (سهم زنان در تجربه بشری)، تهران: آگه. هام، مگی ترجمهی فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی، فرخ قره داغی (۱۳۸۲). فرهنگ نظریههای فمینیستی، تهران: توسعه.