آلما رنجبر
تصویر، مرکز خرید Itäkeskus در هلسینکی فنلاند اثر پالاسما
نوشتههای مرتبط
این متن به عنوان متن همراهی کننده پاورپوینت، و حاوی مطالبی در خصوص معماری وضعیتی و فرهنگی و مصداقهایی درباره معماری چندحسی در جامعه ایران است که برای ملموستر کردن نظریههای موجود در پاورپوینت ارائه میشود.
کتاب چشمان پوست مهمترین اثر یوهانی پالاسما است که حاوی مهمترین آرای پدیدارشناسانه او درباره معماری چندحسی است. هرچند که نگرش پدیدارشناسانه او در آثار بعدیاش مانند “دست متفکر”، “مواجهههای ۲” و “تصویر مجسم” همچنان ادامه یافت ولی با این وجود کتاب چشمان پوست همچنان مهمترین اثر پالاسما در زمینه نظریه معماری و رویکرد پدیدارشناسانه به معماری به شمار میآید. در نتیجه آزمون ناموفقی که معماری مدرن با آن مواجه شد و انتقادات فراوانی که به غیر حسی بودن آن وارد شد پالاسما رویکرد معماری چندحسی را وارد حوزه معماری کرد. به دلیل اینکه در پاورپوینت تا حدودی نظریههای پالاسما معرفی شده است، برای درک بهتر نظریه معماری چندحسی او به ارائه مصادیقی در رابطه با جامعه ایران میپردازم.
در خصوص غیراحساسی بودن آثار معماری در ایران قبل از اینکه آثار یوهانی پالاسما را مطالعه کنم نیز دغدغههایی در من وجود داشت. مطالعه آثار پالاسما باعث شد تا بتوانم با دقت نظر بیشتر درباره احساس ناخوشایندی که از آثار معماری موجود در شهرها و البته تا حدودی روستاهای ایران به من منتقل میشود به اظهار نظر بپردازم . پالاسما درباره خصوصیات معماری وضعیتی یا معماری فرهنگی که متفاوت از معماری منطقهگراست چنین میگوید: حس مکانمندیاز طریق مصالح بومی و محلی، جغرافیا، مهارتهای خاص و الگوهای فرهنگی به انسان منتقل میشود. عوامل ذکر شده به شدت متاثر از سنت و فرهنگ است. حال با در نظر داشتن این خصوصیات در خصوص معماری وضعیتی و فرهنگی به شهر محل زندگیمان یعنی تهران نظر میافکنیم. نمای ساختمانهای کوچه محل زندگی من سنگ سفید است. نمایی که توسط شهرداری برای هر منطقه و محله تعیین میشود. احساسی که سنگ سفید به طور سنتی و ناخودآگاه به من منتقل میکند احساس سرما و مرگ است که به واسطه استفاده از سنگ سفید در سنگ قبرها به من منتقل میشود. معماری وضعیتی فقط بیانگر الزامات جغرافیایی صرف نیست بلکه متوجه ابعاد زیسته و وجودی انسان است. سنگ سفید نه تنها دارای کمترین الزام جغرافیایی و محلی در معماری ایران نیست بلکه به واسطه تداعی کردن سنگ قبر و سردی متبادر از آن ابعاد وجودی انسان را به شیوهای منفی متاثر میسازد. حتی اگر معماری سنتی تهران دارای عنصر جغرافیایی و محلی خاصی نباشد که بتواند در طراحی ساختمانهای موجود در شهر مورد استفاده قرار گیرد، استفاده از سنگ سفید به واسطه کاربرد خاص آن در سنگ قبر و ابرانگیختن احساسات منفی چندان خوشایند نیست.
مورد قابل ذکر دیگر در خصوص نوع نماهای ساختمان، نمای معروف به “سبک رمی” یا نماهایی با سنگ است که نقش آثار تاریخی مانند تخت جمشید بر روی آنها حک شده است. سوال مطرح شده در خصوص این مباحث این است که این نوع معماری حاوی چه خصلت زیستهای از فرهنگ است؟ معماری مد روز و سطحیای مانند نمای رمی یا تخت جمشید کدام احساس مکانمندی و تاریخی را در ما برمیانگیزاند؟ پالاسما این نوع تاریخگرایی در معماری امروز را نوعی دستکاری و تقلب روشنفکرانه میداند که فرهنگ را واقعیتی بیرونی در نظر میگیرد که میتواند از بیرون به افراد تحمیل شود. سطحینگریای که تاریخمندی وجودی انسان را که نسل به نسل و به طور ناخودآگاه در معماری و حالات قرار گرفتن انسان در فضای معماری به ارث رسیده است را به ابژهای تولیدی و تعمدی تقلیل داده است که میتواند از بیرون به افراد تحمیل شود.
حرکت در خیابانهای تهران و پیادهروی در آن هیچ احساس خوشایند و تاریخیای را در وجود من برنمیانگیزاند، تاریخ و زمان کمترین حضوری در خیابانهای تهران ندارد. در خیابانهای تهران یا همه چیز نو و مدرن است و یا تمایل به نو و مدرن شدن دارد. و نتیجه آن حضور دائمی فرآیند ساختو ساز است. برعکس تجربهای که از پیادهروی در خیابانهای زیبای ابیانه و ساختمانهای خشتی و گلی موجود در آن دارم، به طوری که عمیقترین لایههای وجودیام را متاثر میسازد. احساس امنیت، راحتی و آرامش غیرقابل وصف. من هیچگاه تجربه زندگی در خانههای خشتی و گلی را نداشتهام اما همانطور که پالاسما بیان میکند تجربهای که بدن و وجود ما از بودن در فضا و مکان دارد نسل به نسل و به صورت ناخودآگاه به ما منتقل شده است. مشابه احساسی که بازار تاریخی کاشان دارم. بازار تاریخی کاشان را میتوانم به عنوان مکانی که تجربه معماری چندحسی را در آن داشتهام ذکر کنم. حس بویایی در این بازار به واسطه وجود راسته عطاریها، ادویهفروشیها و ترشیفروشیها به شدت درگیر میشود، حس شنوایی به واسطه حضور مردم، بازار مسگرها و صدای اذان از درون بازار، حس بینایی با حضور خود بازار، زیبایی شگفتانگیز معماری آن، راستههای مختلف و انسانهای موجود در آن و حس لامسه با حرکت کردن در درون فضای معماری برانگیخته میشود. معماری خوب از نظر پالاسما نوعی معماری است که تمام این حواس در کنار هم حضور داشته باشند و حضور یک حس باعث سرکوب حس دیگر نشود.
توجه به طراحی داخلی ساختمانها نیز حاوی نکات جالب توجهی است. طراحی داخلی خانههای ما بیش از آنکه همانگونه که پالاسما بیان میکند بودن ما را در جهان تسهیل کند متوجه مد روز بودن و تزیینهای دستو پا گیر است. شاید یکی از دلایل اینکه خانههای ما به عنوان فضای در جهان بودن ما، بودن ما در جهان را تسهیل نمیکند این است که ما طراحان خانههای خود نیستیم و مقتضات وجودی ما، فرهنگمان، علایق، احساسات و سلایق شخصیمان در طراحی خانههایمان در نظر گرفته نمیشود. خانههای ما به صورت انبوه تولید میشود و ما آنها را خریداری میکنیم. نصب شیشههای دوجداره، حذف حیاط مرکزی که همواره در معماری سنتی ایران وجود داشته است، شیوه قرار گرفتن پنجرهها که شهرداری محدودیتهایی برای آن تعیین میکند، حذف بالکن در بعضی ساختمانها و حضور دایمی پردهها در پشت پنجرهها خانههای ما را به مکانهایی تبدیل کرده است که رابطه وجودی ما با محیط و دنیای اطرافمان را به کلی از هم گسسته است. خانه دیگر نه تنها تقویت کننده حس محرمیت ما در خود نیست بلکه فضایی است که موجب بیگانگی و قطع ارتباط ما با محیط اطرافمان است. ابری یا آفتابی بودن هوا، سرد یا گرم بودن آن، نشاطبخش و یا غمگین بودن آن را جز با کنار زدن پرده و باز کردن پنجره نمیتوانم مشاهده کنم. فاصله قلمرو درونی خانه من و محیط بیرون از آن به اندازهای زیاد است که ممکن است وقتی در حیاط را میگشایم سفیدی بارش برف غافلگیرم کند یا در محاسبه وضعیت هوا و انتخاب لباس مناسب به اشتباه بیافتم. در فضای درونی خانه من نشانی از حضور شهر نیست، خانه من فضای تاریکی که به واسطه نوع طراحیاش از محیط بیرونش بیگانه شده است. روشنایی آن حتی در طول روز با لامپ تامین میشود و نشانی از درخشش و حضور آفتاب در آن نیست. و یا در نتیجه افراط در تامین نور، خانه دیگر واجد حس محرمیت نیست. خبری از صدای حرکت اتومبیلها و بوق آنها، بازی کودکان در کوچه و هیاهوی شهر در فضای داخلی خانه من نیست.
نصب شیشههای دوجداره و حذف حیات مرکزی که در معماری سنتی ایرانی همواره وجود داشته است و حضور دائمی پردهها باعث قطع ارتباط کامل ما با دنیای بیرون شده است. صدای بارن و جریان هوای بیرون در داخل فضای خانه قابل لمس نیست و خانه به محیطی مجزا از بیرون تبدیل شده است که دارای کمترین ارتباط با دنیای بیرون است.
علاقه شدید به مد روز بودن و مدرن شدن در معماری معاصر ایران باعث شکل گرفتن شهرها و روستاهایی شده است که زمان در آنها به فراموشی سپرده شده است. شهرها و روستاهایی که هیچ اثری از زمان و تاریخ در آن به چشم نمیخورد. معماریای یکدست که مقتضیات منطقهای، محلی و فرهنگی در آن غایب است و کویر، کوهستان، جنگل، روستا و شهر بدون توجه به ابعاد فرهنگی، مصالح محلی و بومی و حتی ابعاد وجودی انسان دارای معماری مشابهی هستند. مثال جالب توجه دیگر از نوع بیتوجهی به مقتضیات فرهنگی در معماری مشاهدهام از طراحی داخلی برخی خانهها در کاشان است. به دلیل فضای فرهنگی و سنتی موجود در کاشان اکثر خانمها در حضور مهمان از چادر استفاده میکنند، با توجه به اینکه در طراحیهای معاصر آشپزخانهها به صورت اُپن طراحی میشود خانمهایی که قصد آشپزی در حضور مهمان را دارند باید از چادر استفاده کنند که این وضعیت باعث شده است که در بعضی خانههای کاشان آشپزخانهای به سبک مدرن و اُپن وجود داشته باشد و در پشت آن فضایی کوچک مثل اندرونی در نظر گرفته میشود که خانمها میتوانند در زمان حضور مهمان از آن استفاده کنند. فضایی که به راحت بودن در مکان یاری میرساند.
به علت پیشینه تاریخی عشایریام علاقمندم که تجربهای از مشاهدات خودم از اسکان عشایر در مسکنهای روستایی را ذکر کنم. این مسکنها توسط وامهایی که دولت به عشایر اختصاص میدهد و در زمینهایی که خود دولت در نظر گرفته است ساخته شد. ساختمانهایی یک یا دو اتاقه و دارای آشپزخانههای اپن و خیابانکشیهایی منظم. نکته جالب توجه در خصوص طراحی فضاهای روستایی برای اسکان دایمی عشایر این بود که هیپ توجهی به نوع مسکن متحرک عشایر و کاربریهای خاص آن در طراحی این فضاها صورت نگرفته بود. اکثریت عشایر اسکان شده از خانه خود احساس رضایت نداشتند و با به کارگیری روشهای خاصی سعی در تغییر خانههایشان و شبیه کردن کاربری آن به چادرهایشان داشتند. مساله مورد غفلت واقع شده دیگر عدم توجه به فرهنگ عشایری و جنبههای وجودی زندگی عشایر بود. زندگی عشایری همواره به صورت گروهی و در محیطهای طبیعی بوده است. چادرها در فاصله چند متری هم بنا میشوند و جز حریم داخل چادر که در آن نیز معمولا باز است، دیوار خاصی برای خصوصی کردن فضای خانوادگی وجود ندارد. اکثریت عشایر اسکان شده از ایجاد دیوارهای بلند شکایت داشتند و یا قسمتی از آن را تخریب کرده بودند و یا درهایی بین دیوار خود و همسایهها که معمولا اقوام نزدیک هستند ایجاد کرده بودند. با وجود اینکه اکثر عشایر اسکان شده دیگر دامداری نمیکنند ولی به واسطه نارضایتی از مسکنهایشان که پاسخگوی نیازهای درونی و وجودی آنان نیست بازگشت به زندگی چادرنشینی را ترجیح میدهند.
منابع
• پالاسما، یوهانی، (۱۳۹۳)، چشمان پوست. معماری و ادراکات حسی، ترجمه رامین قدس، انتشارات پرهام نقش، تهران.
• پالاسما، یوهانی، (۱۳۹۲)، دست متفکر، ترجمه علی اکبری، انتشارات پرهام نقش، تهران.
• شیرازی، محمدرضا، (۱۳۸۹)، معماری حواس و پدیدارشناسی ظریفِ یوهانی پالاسما، انتشارات رخ داد نو، تهران.
· Hall, s. (2005) Thin Ice. In: Pallasmaa, J. (2005) The Eyes Of The Skin, Architecture and the Senses, London, Academic Edition.
این مطلب متعلق به کلاس کارشناسی ارشد نظریه های انسان شناسی است.