معرفی کتاب «بازنگری در تمدن مادی و سرمایه داری»
محمد کاظم عالی پور
نوشتههای مرتبط
نوشته فرناند برودل
ترجمه فیروزه مهاجر
ناشر:دیگر
چاپ اول:زمستان ۱۳۸۰
مربوط به درس نظریه های انسان شناسی
کتاب «بازنگری در تمدن مادی و سرمایه داری» اثر فرناند برودل،هفتمین مجلد از مجموعه مقالاتی است که گروه انتشارات دانشگاه جان هاپکینز ایالات متحده در زمینه تاریخ تطبیقی انتشار داده است.کتاب با نوشتاری از «چارلز تیلی»استاد دانشگاه کلمبیا در ژانویه ۲۰۰۹ آغاز می شود.اوابتدا از تنظیم موضوعی گزارش سالانه بانک جهانی در رابطه با توسعه در جهان سخن به میان آورده است و عناوین گزارش های بانک از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۱ را ناشی از دل مشغول ی های «وام دهنده ی کبیر» می داند.به عقیده ی تیلی گزارش های اولیه حاکی از باورمندی به پیوند مستقیم و سریع اقتصاد کشورهای فقیر به بازارهای جهانی آن ها را در میل به سمت رشد و توسعه اقتصادی مدد خواهم کرد.تیلی عنوان می کند که با سقوط پی در پی کشورهای سوسیالیستی بانک جهانی همین نسخه را برای آن پیچید. این روند ادامه داشت تا این که در سال ۱۹۹۶ در گزارش سالیانه ای که تحت عنوان «از برنامه تا بازار» تردیدهایی در رابطه با امکان تغییر و تحولات فوری بدون نهادهای حمایت کننده کافی و مناسب وارد شد ولیکن “اصلاحات”کماکان برابر با وفق دادن جهانیان با بازارجهانی از بابت سرمایه و کالا به شمار آمد.گزارش های پس از آن نیز همه نشان از تردید روزافزون درباره ارزش بی حفاظ ماندن ناگهانی در برابر بازارهای جهانی داشت.در همه این کش و قوس ها و تلاش های مکرری که در اقصی نقاط جهان برای توسعه بی نتیجه می ماند بانک جهانی کماکان از یکپارچگی بازار به شرط جریان دادن به آن در مسیر رقابت کامل دفاع می کرد.
گزارش های مربوط به توسعه به طور روز افزون بر اهمیت زیرساخت ها از جمله زیرساخت های اجتماعی تأکید داشتند.تیلی در ادامه گزارش هایی از بانک جهانی را نشان می دهد که سخن ازفراوانی فقر و بی عدالتی در جهان دارد که دست آخر بانک رابه نقطه ای می رساند که از دو موضعی که پیشتر ترویج می کرد دور شد:
۱. دولت،هرچه کمتر،بهتر
۲. بازارهای بدون قید و مانع فی نفسه مشوق رشد اقتصادی اند زیرا بهتر از برنامه ریزان دولتی از عهده تخصیص منابع برمی آیند.
این گونه بود که بانک جهانی به سمت و سوی پذیرش دولت به مثابه کنشگر ضروری در رابطه با توسعه اقتصادی حرکت کرد و این استدلال را پیشه کردند که این نوع بد دولت است که یاری گر فساد است در حالی که نوع خوب آن حقوق مالکیت را تضمین می کند،همه افراد را در برابر قانون مساوی می داند و به جرم همه در محاکم عمومی رسیدگی می کند و شالوده ای محکم برای عمل می سازد.چارلز تیلی تصریح می کند که برودل احتمالا با این تغییر موضع با دیده تردید می نگریسته است.مردد بودن هایی که به قول تیلی بسیار خلاقانه بودند.تیلی ادامه می دهد:او در تشخیص نیروهای تاریخی متناقض ،سپس تثبیت آن ها در استعاره هایی درخشان از قبیل توصیفش از مسیرهای کشتیرانی در مدیترانه به مثابه «جاده های مایع»استعداد غریبی داشت.اودر پرداختهایش به دولت ها بیشتر از هر زمان دیگر تردید نشان می داد.تیلی برودل و همکارانش را به خاطر «حمله »به مورخان پیش از خود به دلیل تمرکزشان روی تاریخ متکی بر رویداد گذرا و تلقی شان از رویدادها در سیاست ملی به مثابه علت،معلول و کانون تغییر تاریخی شایسته تقدیر و بزرگداشت می داند.برودل اکثر مواقع از تاریخ های ملی و تحلیل این که دولت ها عملا چه می کنند خودداری کرد.با این وجود بارها این پرسش را مطرح می کند که چه رابطه ای بین سرمایه داری و سرنوشت دولت های تمرکزگرا ،بوروکرات منش،که درمراحل بعدی آن تشکیل شدند وجودداشت.آیا آن چنان که این بانک جهانی در مورد «دولت خوب»مدعی است دولت مشوق سرمایه داری بود؟برودل گاهی در مقابل این پرسش مردد می ماند و تأثیر مستقل قابل اهمیت دولت ها را نفی می کرد و گاهی پاسخ داد جاهایی آری و جاهایی خیر و گاهی هم پاسخ های متضادی را پذیرفت.دریک جمع بندی برودل در دست و دل بازانه ترین امتیازاتی که به دولت داد حکومت را نه به صورت تأمین کننده آن نوع زیرساخت و محیط قانونی که بانک جهانی در ذهن دارد که به صورت مشوق پروژه های کوتاه مدت خاص سرمایه داران تصویر کرد.برودل هرگز دست به یک تحلیل کامل از تأثیر متقابل بین سرمایه داری(یا هر نظام اقتصادی دیگر) و نهادهای دولتی نزد.تصویری که برودل از سرمایه داری به ما نشان می دهد یک کشتی جنگی با عظمت است و دولت گاه به صورت تپه ای زیرآبی عمل می کند و گاه به صورت مسیر عبور،اما هرگز نمی تواند شکل یا مقصد کشتی را تغییر دهد.ارزش برودل برای ما به خاطر سهمی نیست که در تحلیل سیاسی دارد بلکه به خاطر بصیرت او به امر پیوند داشتن آدمی با زمان و مکان است.به عهده بقیه ماست که بفهمیم در پیوندهای تعیین کننده میان آدم ها دولت ها چه نقشی ایفا می کنند.
بخش یکم: بازنگری در تمدن مادی
تاریخ اقتصادی-حوزه ای که هنوز در حال توسعه است شتابان پیش داوری ها را نشانه می رود .این تاریخ اشرافی یا تاریخ شاهانه به معنای تاریخی شکوهمند نیست .تاریخ اشرافی آن کشتی ای است که لوسین فور می ساخت نه از ژاک فوژر بلکه از مارتین لوتر و فرانسوا رابله .تاریخ اقتصادی به هر جهت تاریخ بلندپایگان یا فرومایگان ،یا تاریخی که نسبت به سایر شکل های تاریخ کم تر شاهانه است با همه مسائل ذاتی حرفه ای تاریخ نگاری سر وکار دارد کل تاریخ بشر است که از زاویه ای خاص دیده می شود .تاریخ اقتصادی هم تاریخ کسانی است که ما آن ها را کنشگران اصلی می شماریم و هم تاریخ وقایع بزرگ.تاریخی تکوین یافته از “تمامی برآمدها ” و بحران های اقتصادی ،تاریخی گسترده و ساختاری که در یک دوره ی طولانی تکامل می یابد.به عقیده ی من ،مشخصه ی اصلی اقتصاد ماقبل صنعتی هم زیستی انعطاف ناپذیری ،سکون و کند حرکتی مشخصه ی اصلی که کماکان ابتدایی بود به موازات گرایش هایی محدود و در اقلیت و در عین حال فعال و نیرومند است که مشخصه ی رشد مدرن بود.از سویی دهقانان عملا خودبسنده بودند و ازطرفی اقتصاد معطوف به بازار و سرمایه داری رشد می کرد و این گونه بود که به تدریج جهانی که ما در آن زندگی می کنیم به وجود آمد. لایه ی گسترده ای را تصور کنید که از همه ی بازارهای روز ساده از انبوه نقطه های ریز به علامت بازارهایی که اغلب صرفا مقدار ناچیزی کالاهای تجاری دارند روی منطقه ای مشخص شکل می گرفت.آنچه که اقتصاد مبادله ای می خوانیم با این نقطه های کوچک آغاز می شود و میان دو جهان بزرگ تولید کننده و مصرف کننده دامن می گسترد.نظام کهن(از سال ۱۴۰۰ تا ۱۸۰۰) نتوانسته بود میان کل تولید باکل مصرف پیوند بزند چرا که سهم عظیمی از تولید جذب خانواده یا روستای خودکفا می شد وبه مدار بازار راه نمی یافت تا این که با گذر قرن ها پیوندهای کافی میان شهر و روستا بوسیله ی اقتصاد بازار برقرار شد.در سطحی بالاتر از بازارها و مقدماتی ترین عوامل دخیل در مبادله، بازارهای مهم تر بورس و بازارهای مکاره قرارداشتند. با وجودی که به نظر می رسد اقتصاد اروپا اگر با بقیه اقتصادها آن را مقایسه کنیم به یمن ابزار برتر رشد یافته تر بوده است. اما بدون استثناء همه ی مکانیسم ها و ترفندهای مبادله را می توان در خارج از اروپا نیز یافت چرا که این قبیل مکانیسم ها به درجات مختلف رشد یافته بودند و به کار می رفتند و نوعی سلسله مراتب در این میان قابل مشاهده است و این درجه بندی ها فاقد معنا نیست.اقتصاد جهان لسله جبالی با کوه های بلند و کوتاه است.
بخش دوم : اقتصاد بازار و سرمایه داری
این فصل را به روابط مبادله ای که هم اقتصاد بازار و هم سرمایه داری می نامیم می پردازیم .این نام مضاعف حاکی از آن است که میان دو بخش فوق که باور دارم یکی نیستند تمایز قائلم.تا قرن هجدهم این دو نوع فعالیت (اقتصاد بازار و سرمایه داری) صرفا بر یک اقلیت تأثیر گذاشت و توده ی مردمان در درون حیطه ی پهناور حیات مادی محصور مانده بودند.با وجود گسترش اقتصاد بازار و پهنه ی بزرگ حضورش هنوز فاقد دامنه بود و پدیده های نظام کهن انشعابات یک لایه ی درخشان ،پیچیده اما بسیار محدود بودند که تمام حیات اقتصادی را در بر نمی گرفت و یک «شیوه ی تولید» خاص خود را که قاعدتا می بایست حامل بذر خود باشد به وجود نمی آورد.راه سرمایه داری تجاری تا کنترل کل اقتصاد بازار دور و دراز بود.
خطر اشتباه در این امر نهفته است که صرفا اقتصاد بازار را ببینیم.در این که آن را با انبوهی از جزییات که القاگر حضوری سمج و تعدی گر باشند توصیف کنیم در حالیکه این گونه اقتصاد ،پاره ای است از یک کل گسترده.بدان جهت که اقتصاد بازار ،بنا بر طبیعت خود ، به ایفای نقش رابطی میان تولید و مصرف تقلیل یافته است و پیش از قرن نوزدهم صرفا لایه ای بود میان اقتصاد حیات روزمره که در زیر آن گسترده بود و مکانیسم های سرمایه داری که آن را از بالا به کرات ماهرانه تحت کنترل گرفته بودند.شکی نیست که از قرن پانزدهم تا هجدهم قلمروی که جهان زنده ی اقتصاد را شکل می داد پیوسته گسترش یافته است.سند آن تغییری به هم پیوسته در قیمت های بازار در سراسر کره ی خاکی است.بدان جهت که قیمت ها در تمامی نقاط جهان ثبات خود را از دست دادند.کم و بیش قیمت ها با هم مرتبط بودند و یکی در پی دیگری با وقفه های زمانی متفاوت تغییر کردند.فاصله های زمانی در کل اروپا به ندرت به چشم می آید چرا که پیوند اقتصادها با هم چشمگیر است اما برای کشور دوری مثل هند پیوستن قیمت ها به قیمت جهانی دست کم بیست سال به درازا کشید.
واژه ی سرمایه داری را تنها با دقت قرار دادن آن بین دو واژه ی زیربنایی که معنی فوق را می دهند یعنی سرمایه و سرمایه دار می توان تعریف کرد.سرمایه واقعیتی است عینی ،انبوهه ی منابع مالی به سادگی شناسایی پذیر و پیوسته در کار؛واژه ی کلیدی این جا «سرمایه» است که در آثار اقتصاددانان به معنای مشخص تر «کالاهای سرمایه ای» داده شده است.سرمایه هنگامی سزاوار آن می شود که کالای سرمایه ای بخوانیمش که بخشی از فراگرد دوباره زنده شده ی تولید باشند؛هیچ جامعه ای وجود ندارد که چنین چیزی را انباشت نکرده باشد حتی در یک روستای کوچک قرن پانزدهمی.
نشانه های پیشرفت صنعتی در قرن هجدهم روشن بود،ابداعات تکنولوژیک یکی پس از از دیگری صورت می گرفت و علوم پایه در فرانسه دست کم همان قدر در آن جا درخشان بود که که در آن سوی مانش بود ولی بالاخره قطعی ترین گام ها در انگلستان برداشته شد.به طور کلی باید گفت که مسأله ی خاص سلسله مراتب فراتراز سرمایه داری می رود بر آن اعتلا می جوید آن را از پیش به کنترل در می آورد.جوامع غیر سرمایه دار سلسله مراتب ها را موقوف نکردند و همه ی آن ها درها را به روی تأملاتی دراز می گشاید.
بخش سوم: سرمایه داری وتقسیم جهان
عنوان این فصل نام هدف آن است یعنی هدف ایجاد پیوندمیان سرمایه داری ، تکامل آن و شیوه های عمل آن و یک تاریخ عمومی برای جهان است.
کلیدواژگان خود را توضیح می دهم:«تاریخ» را تسلسل شکل ها و تجربه ها به ترتیب زمانی تعریف می کند و در تعاریف او “کل جهان” عبارت است از وحدتی که در فاصله ی قرون پانزدهم شکل گرفته و به تدریج در هر جنبه ی حیات بشر و در هر جامعه ،تمدن و اقتصاد این کره ی خاکی ملموس ساخته است و« اقتصاد جهانی» به معنای اقتصاد جهان در کل همان بازار جهانی سیسموندی است و منظور از «اقتصاد جهان» اقتصاد بخشی از کره ی زمین است.اقتصاد جهان را می توان در سه سطح توضیح داد:
۱. فضای جغرافیایی معینی را اشغال می کند.
۲. اقتصاد جهان همواره یک محور یا مرکز دارد که توسط شهری مسلط نمایندگی می شود. در گذشته ها دولت شهر و حال پایتخت (البته پایتخت اقتصادی نه سیاسی)
۳. هر اقتصاد جهان به چند ناحیه ی متصل به هم تقسیم می شود.اول قلب است ودوم مناطق بینابینی اطراف این محور مرکزی هستند و نواحی بسیار پهناور پیرامونی که بیش از مشارکت واقعی تابع هستند.
در نگاه من این جهان خود را در فضایی سرشار از عدم تساوی آشکار می سازد.تصویر امروزی آن ملل ثروتمند در مقابل ملل توسعه نیافته در همان فاصله ی قرون پانزدهم تا هجدهم نیز در پی وقوع تغییرات مقتضی شکل گرفته بود.در طی گذر اعصار ملل فقیر و غنی همان ها نبودند ولی قانون ناظر بر جهان همان است و به ندرت تغییر کرده است و کره ی زمین همچنان از حیث ساختار در بین دارا و ندار تقسیم می شود. هرگاه مرکززدایی صورت می گیرد مرکزیابی جدیدی پشت سرش شکل می گیرد؛ انگار که اقتصاد جهان نمی تواند بدون مرکز ثقل و یک قطب بزرگ به حیات خود ادامه دهد والبته این مرکززایی و مرکززدایی ها از آن رو که به ندرت صورت می گیرند بسیار مهم هستند.به هر تقدیر با مطالعه ی جوامع چنین می نماید که مرکزیابی،مرکززدایی و مرکزیابی دوباره در مجموع با بحران به درازا کشیده شده ارتباط داشته باشد.در تقسیم هر یک از اقتصادهای جهان به تعدادی ناحیه ی هم مرکز که به طور فزاینده و به همان ترتیبی که انسان از قطب فاتح دور می شود از امتیازات کم تری برخوردارند و شکوه و ثروت و زندگی دلپذیر همه گرد مرکز اقتصاد جهان گرد می آیند.سرمایه داری امروز ابعادش ونسبت هایش را به طرزی حیرت آور تغییرداده و گسترش یافته تا هم چنان در سطح مبادلات اصلی و منابع مالی که به نوبه ی خود رشد کرده اند باقی بماند.اما با احتساب همه ی این نکات فکر نمی کنم تغییری همه جانبه در ماهیت سرمایه داری از صدر تا ذیل رخ داده باشد.
سه شاهد برای مدعای خود دارم:
۱. سرمایه داری هم چنان بر پایه ی بهره برداری از منابع و فرصت های بین المللی استوار است.
۲. سرمایه داری هم چنان سرسختانه با وجود نفرین هایی که برسرش می بارد بر انحصارات عملی یا قانونی تکیه دارد.
۳. سرمایه داری تمامی حیطه ی اقتصاد و همه ی جامعه ی کار را شامل نمی شود و هرگزهردو را دردرون یک نظام خاص خودش در بر نمی گیرد.
فهرست مطالب
یادداشت ناشر
فرناند برودل و مسأله دولت-چارلز تیلی
شهادت شخصی-فرناند برودل
مقدمه
بازنگری در تمدن مادی
اقتصاد بازار و سرمایه داری
سرمایه داری و تقسیم جهان
ترجمه شده از :
Fernand braudel ,Afterthoughts on Material Civilization and Capitalism ,translated from French by Patricia M.Ranum,originally published 1977,by The Johns Hopkins University Press , Baltimore and London.