انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درماندگی و اخلاق: تاملاتی پیرامون وظیفه روان کاوی (قسمت دوم )

پیرامون درماندگی

نویسنده : پیتر ویدمر

انسان چطور درماندگی را می بیند؟

فروید صحبت از تروما می کند. فروید سوال می کند که هسته مرکزی یک موقعیت ترس چیست؟ پاسخ به احتمال زیاد، تصورهای دنیای بیرونی ما در مقایسه با حد و اندازه اش است. اعتراف به درماندگی در مورد این خطر. فروید اینجا از یک موقعیت تروماتیک صحبت می کند. ما باید اینجا متوجه این باشیم که قدرت من خیلی کم است، چون خطر خیلی بزرگ تر است و من ابزار مقابله با آن را ندارم. چیزی که فروید به این شکل می گوید آیا واقعا یک تجربه است؟ آیا مفهومی نظری است یا نه، واقعا تجربه شده است.چیزی که انسان حس می کند، شکست و ناتوانی است. حس این که هیچ ارزشی ندارد، حس هیچی بودن، حتی حس خجالت، حس این که نمی داند مسیر کجاست، جهت زدودگی، و به خصوص ترس. آیا ترس علامت درماندگی نیست؟ می توانیم بگوییم ترس قدمی بیرونی تر است، یعنی وقتی انسان دارد از درماندگی خارج می شود. چون ترس، منتظر چیزی است. وقتی که انسان می ترسد، در واقع در حال فکر کردن به چیزی و پیش بینی آن است…

به نظر می رسد که موقعیت ترس در دو طبقه مشخص و جایگزینی یافته است. طبقه زیرین، پیش کلامی است اما طبقه بالا دارای ساختار است. لاکان، این ساختار را دال می نامد. دال ها، چیزهایی هستند که کودک می شنود. ما اول صداها را می شنویم و بعدا است که می فهمیم این صداها چه معنی هایی دارند. ما به این ترتیب خودمان را با آنان همسان سازی می کنیم. زبان، افق ما را خیلی وسعت می بخشد.

برای این داستان سمت دیگری نیز وجود دارد، از این طریق که ما وارد زبان می‌شویم، چیزی را نیز از دست می دهیم. برای روان کاوی، این از دست دادن خیلی مهم است. حال، چه چیزی به این از دست دادن مربوط می شود؟ می توانیم در مورد ابژه ای که از دست داده ایم، صحبت کنیم. اگر بخواهیم از نظر فلسفی بیانش کنیم، آن چه ما از دست می دهیم، بی واسطگی است. ما خیلی ساده هستیم، برعکس، ابژه ای داریم. اما به همین دلیل که ابژه ای داریم، هستی را از دست می دهیم. تمام ابژه هایی که داریم، حول محور تقریبا هیچ می چرخند و این مدار، مداری که خالی است، در روان شناسی فروید نامی دارد، نام آن، چیز است.
…در فرانسه معنی a، می تواند دیگری باشد، یا این که ترس. و آن جا تفاوتی بین A و a قایل می شود. دیگری که با A نوشته شده است، شبکه دال ها است. وقتی که من این دال ها را برای خود بدانم، از یک طرف می توانم حرف بزنم و گوش کنم، اما از طرف دیگر چیزی را از دست می دهم. هسته داخلی را از دست می دهم، ابژه a. در مورد ابژه a می بینیم که ترس در دو طبقه وجود دارد. طبقه پایین، قابل وصف نیست و زبان نمی تواند در مورد آن صحبت کند. یعنی از طریق زبان نمی توانیم به آن برسیم. آن مکانی است که فروید راجع به آن می گوید. آن جا برای همیشه پس رانش آغازین است.
حالا این چه ارتباطی با درماندگی دارد؟ درماندگی مبنایش را بر این می گذارد که،خودمان نمی توانیم ببینیم. ما نمی توانیم خودمان را در کوله پشتی ببریم. چیزی هست که همیشه برایمان غریبه می ماند. به همین دلیل است که ما گاهی وقت ها از این که خواب می بینیم، تعجب می کنیم. ما در خواب چیزهایی را می بینیم که حتی تصور دیدنشان در واقعیت را هم نمی توانیم بکنیم. یک سرچشمه و منبعی در وجودمان هست که نمی توانیم ببندیمش. همین منبعی که در وجودمان هست، می تواند یک انگیزه برای خشونت باشد. به همین دلیل است که انسان می خواهد به دیگران زور بگوید و بعدش این منبع بسته می شود.

برگرفته از فصلنامه سخن سیاووشان ۴
C