نگرانی هویتی در مباحث عمومی در فرانسه
ادغام شدن، وسواس بزرگ
نوشتههای مرتبط
نویسنده : بنوا برویلBenoit Breville
مترجم : سعید جوادزاده امینی
در مباحث بی پایان مربوط به ادغام شدن مهاجرین با اصلیت آفریقایی یا عرب برخی ادعا می کنند که ایتالیائی ها، پرتقالی ها و لهستانی ها تفاوت های کمتری داشته و بدون مشکل جدی همسان دیگران می شدند. این گونه برداشت با برخوردی بطور خاص فرهنگی با این موضوع ، تجربیات تاریخی حاصل از یک قرن مهاجرت را از نظر دور می دارد.
فرانسه هویتی، سال ۲۰۱۸ خوبی برای شما آرزو دارد!. در جریان شب زنده داری های جشن سال نو ضرب و جرح دو عضو پلیس در حاشیه یک جشن شبانه در شامپینی سورـ مارن به بحث و جدل در رابطه با خشونت های محلات حومه شهر دامن زد.
هنگامی که یک روزنامه نگار فیگارو درصفحه توئیترش عکسهایی از کودکانی که در میان گل و لای مشغول بازی کردن هستند را تحت عنوان «زاغه نشین های شا مپینی Champigny که بیش از ۱۰ هزار نفر پرتقالی را بدون کینه جوئی و خشونت اسکان داده بود» منتشر کرد، موضوع به بحث های مرتبط با ادغام مهاجرین دامن زد. این ایده ناب سریعأ توسط روزنامه نگارمتخصص امور سیاسی و مؤسس « بهارهای جمهوری خواهان » لوران بووه(Laurent Bouvet) به تلویزیون کشیده شد. وی در برنامه ای تحت عنوان « لائیسیته یک ارزش مورد تهاجم قرار گرفته ؟ » چنین عنوان کرد « در سالهای ۱۹۶۰ در شامپینی همچون بسیاری از شهرهای حومه آلونک هایی وجود داشت که پرتقالی ها در آنها سکونت می کردند بدون آنکه خشونتی نسبت به پلیس اعمال شود»، چیزی که قاعدتأ چندان ارتباطی با موضوع ندارد. (۱)
در تاریخ ۳ ژانویه رافائل باکه(Raphaelle Bacqué) و آریان شمن(Ariane Chemin)، روزنامه نگاران لوموند تور رسانه ای گسترده ای را برای معرفی و تبلیغ کتاب خود « La communité » ( Albin Michel ) » آغاز می کنند، کتابی که در آن ترس و هراسی را که از فرقه گرایی مسلمانها در شهر تراپس(Trappes) بوجود آمده است مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند. در همان زمان میشل بلانکر(Michel Blanquer) وزیر آموزش ملی، راه اندازی « شورای اندیشمندان لائیسیته » را که بطور خاص لوران بووه در آن عضویت دارد را اعلام می کند و خانم مارلن شیاپا(Mme Marlène Schiappa) وزیر مشاور مسئول برابری بین زنان و مردان هم کتاب کوچک خود « لائیسیته، نقطه » (Laicité, point) را منتشر می کند که یک مصاحبه طولانی با مجله ماریان(Marianne) را بدنبال دارد. طی این مصاحبه ( ۷ ژانویه ) رنو دلی(Renaud Dély) از وی می پرسد « آیا سه سال پس از تهاجمات تروریستی ײ همیشه شارلی بودن ײ معادل ײ همیشه لائیک بودن ײ است؟ ». پس از این اولین هفته سال جدید، رسانه ها با شگفتی و تأسف از نظر خواهی انجام شده توسط ایفوپ (IFOP’L) مطلع می شوند که طی آن ۴۸ در صد فرانسویان به مهاجرت به عنوان « یک پروژه سیاسی برای جانشین کردن یک تمدن بجای تمدنی دیگر » نگاه می کنند. باید از خود پرسید چرا چنین برداشتی!.
در پس این سفسطه بازیهادر باره لائیسیته ، مذهب یا فرقه گرایی همواره یک سؤال نهفته است : آیا مسلمانها قابلیت حل شدن در « دیگ » فرانسه را دارند ؟ آیا اسلام با جمهوری سازگار است ؟، « مدل جمهوری » که موجب ادغام شدن ایتالیایی ها، لهستانی ها و اسپانیا یی ها و غیره شد می تواند برای مهاجرین کشورهای مغرب و آفریقا یی هم کارساز باشد ؟
اریک زمور(Eric Zemmour) مقاله نویس فیگاروماگازین و رادیو RTL معتقد است « مبارزات در محور لائیسیته چیزی نیست جز پرده های تاری که سؤال اساسی که پروژه همسان شدن است را می پوشاند، و افسوس زمانی را می خورد که مهاجرین در برابر تعقل باستانی سر خم می کردند: در روم همانند رومیان رفتار کن » (۲)
کار آموزان طغیانگر لهستانی
مقایسه نحوه ادغام شدن موج های مختلف مهاجرین همیشه در بین منتقدین بازی بسیار قابل توجهی بوده است. در طول سالهای ۱۹۳۰ محققان جمعیت شناسی خود را با اندازه گیری « ظرفیت همسان شدن » خارجی ها سرگرم می کردند، پس از جنگ کارشناسان مدعی توانمندی بیشترمهاجرین شمال اروپا ( Nordique ) نسبت به اروپایی های حوزه مدیترانه بودند. از ۳۰ سال قبل چنین بنظر میرسد که تفاهمی در باره وجود « بحران ادغام شدن » بی سابقه در تاریخ فرانسه بوجود آمده است، ادوی پلنل(Edwy Plenel) مدیر مدیا پار(Mediapart)عقیده دارد « چیزی که با اعمال اراده در رابطه با داوطلبان بلژیکی، لهستانی، یهودیان اروپای مرکزی و شرقی، اسپانیائی ها، پرتقالی ها و غیره با وجود نژاد پرستی، یهود ستیزی و هراس از بیگانه عمل کرده بود در آنجایی که به پذیرش، پشتیبانی کردن و قبول مسئولیت در ارتباط با کارگران مهاجر کشورهای مستعمره یا کشورهایی که قبلأ مستعمره بودند ارتباط پیدا می کرد حتی در جریانهای چپ فرانسه نا دیده گرفته شد»(۳).
لوران بووه(Laurent Bouvet) هم به « ادغامی که عملکرد آن به میلیونها مهاجر این امکان را داد که فرانسوی شوند و فرانسه را بسازند» اشاره می کند.(۴) ولی وی با دلایلی متفاوت نسبت به پلنل گروههای چپ را که از سالهای ۱۹۸۰ از تز « داشتن حق تفاوت » که راه را برای تمایلات گروه گرایی و فاصله گرفتن های هویتی باز کرد دفاع می کردند مورد موأخذه قرار می دهد.
چنین صحنه سازی از تاریخ دو پیشداوری را با هم پیوند می دهد. اولین آنها عبارت است از این که فکر کنیم مهاجرین قبل از این ساده تر و خیلی سریع تر از امروز جذب جامعه می شدند. تردیدی در این مورد که فرزندان مهاجرین مسلمان از تبعیضات عمده ای در زمینه ی اشتغال، مسکن و کنترل های پلیسی رنج می برند وجود ندارد ولی آیا آنها واقعأ بیش از گذشتگان مورد طرد قرار می گیرند؟. بنظر می رسد برقرار کردن نوعی درجه بندی بیگانه ستیزی بیهوده باشد و هیچ تاریخ نگاری به چنین ریسکی تن نمی دهد، ولی بسیاری از محققین بر مجموعه مکانیسم های دائمی بیگانه ستیزی ( اجتماعی، شهری، سمبولیک )و آثار آن بر روی مهاجرین را تاکید می کنند. خشن، کثیف، دزدان مشاغل، مأموران بیگانگان، ا یتالیایی ها، پرتقالی ها، اسپانیا ئی ها هم از این مسیر گذشته اند و با وجودی که مسیحی بودند آنها را زیادی مسیحی ، خرافی و عرفانی مورد ارزیابی قرار می دادند. (۵) نفی و طردی که گاهی دهها سال ادامه داشت. نژاد پرستی بر علیه ایتالیا یی ها که در اواخر قرن نوزدهم آغاز شد بطور واقعی پس از جنگ دوم جهانی خاموشی گرفت. (۶)
بر مبنای دومین پیشداوری که کمتر مورد بحث قرار می گیرد، مهاجرین اروپایی بیشتر از مهاجرین کشورهای مستعمره آمادگی « همسان شدن » و رها کردن هویت اصلی خویش بمنظور جذب شدن کامل در فرهنگ فرانسه را داشته اند. هیچ تحلیلی بیش از این نادرست نیست. هر نسل از مهاجرین نگران حفظ هویت اصلی خویش و انتقال آن به فرزندانشان بوده است، در هر نسل از آنها اختلافات بین آنهایی که خواستار « همسان شدن » بوده اند و کسانی که به خصوصیات خویش وابستگی نشان می دادند جریان داشته است.
در اواخر قرن نوزدهم در بین ایتالیائی های مهاجر کسانی که فرزندان خود را تا دوازده سالگی به کشورشان می فرستادند کم نبودند. در پاریس، مونتروی، مارسی، نیس یا نوژان سورـ مارن بعضی از محلات پر بود از مغازه های محصولات ایتالیایی، کافه ـ هتل هایی که تازه واردین را اسکان می دادند یا بارهایی که در آنها مهاجرین برای بازی « مورا » ـ نوعی بازی ورق ـ یا برای شنیدن آکاردئون، که در آن زمان وسیله موسیقی تیپیک ایتالیایی بشمار می رفت، دور هم جمع می شدند. به یمن محتوای لیبرالیستی قانون اول ژوئیه ۱۹۰۱ ایتالیایی ها توانستند« با هم بودنشان » را از طریق تشکیل دهها انجمن فرهنگی، ورزشی، سرگرمی و همیاری مخصوص هموطنانشان به مرحله اجرا در آورند. برای راضی کردن ثبت احوال فرانسه که انتخاب نامهای فرانسوی را اجباری کرده بود برای فرزندانشان نامهایی چون آلبرت و ماری انتخاب می کردند ولی بلافاصله پس از خروج از مدرسه آنها را آلبرتو و ماریا می نامیدند.
از سال ۱۹۲۲، حفاظت از ایتالیایی ماندن مهاجرین « Italianité »، طبق زبان رایج آنزمان، یکی از اهداف قدرت فاشیستی بود که خواستار منع « همسان شدن » ـ Assimilation ـ هم وطنانشان با فرانسوی ها بود. حکومت رم برای زنده نگاه داشتن حس وابستگی میهنی به تأسیس ۲۰۰ شعبه از انجمن ملی جانبازان ایتالیایی درشهرهای فرانسه، قرار دادن انجمن های ایتالیایی تحت کنترل کنسولگریها و پیوند دادن کشاورزان در مجموعه هایی که وابسته به بانک های ایتالیا یی بودند اقدام نمود. در برابر آن نیروهای ضد فاشیست بر عکس مهاجرین را به ادغام شدن در جامعه فرانسه با شرکت در مبارزات اجتماعی و سیاسی در کنار نیروهای مردمی دعوت می کردند (۷).
لهستانی هایی که پس از اولین جنگ جهانی وارد فرانسه شدند حتی بیش از این سعی بر حفظ خصوصیت لهستانی بودنشان داشتند. آنها با هموطنان خویش ازدواج می کردند، مخالف کسب ملیت فرانسوی بوده و از فرانسوی صحبت کردن فرزندانشان در منزل ممانعت می کردند. برخی از شهرهای پا دو کاله دو کلوب فوتبال داشتند، یکی برای لهستانی ها و دیگری برای فرانسوی ها و بقیه (۸). در فاصله دو جنگ جهانی به هنگام جشن های مذهبی جمعیت متعلق به این گروه ملیتی لباسهای سنتی خود را می پوشیدند و سرودهای مذهبی می خواندند، چیزی که چندان مورد پسند جمعیت محلی نبود.
مقامات مذهبی لهستانی که به فرانسه به عنوان یک کشور بی دین نگاه می کردند زیر چتر حمایتی سرمایه داران فرانسوی که با حمایت مالی در ساخت کلیساها و حتی تأمین مخارج سفر و حقوق کشیش های لهستانی آنها را یاری می دادند، هموطنان مؤمن را به حفظ هویت خویش ترغیب می کردند. چه مانعی مطمئن تر از کشیش برای جلوگیری از شور و شر کارگری و بی قیدی ادعا شده پرولتاریا ؟. به هنگام دعا و موعظه ( به زبان لهستانی ) کشیش ها به تعریف و تمجید از سرزمین مادری شان می پرداختند و کسانی را که در خواست کسب ملیت فرانسوی را داشتند خائن می خواندند و از هر فرصتی برای نکوهش و مورد انتقاد قرار دادن فقدان اصول اخلاقی و جهت گیری های همسان سازی در فرانسه استفاده می کردند. رالف شور(Ralph Schor)مورخ می گوید « در سال ۱۹۲۶ یک صاحب منصب کلیسا در شمال تا آنجا جوانان تحت تأثیر خود را تحریک کرد که دانش آموزان تا فحاشی کردن به استادان خود پیش رفتند، چیزی که به بوجود آمدن یک بحران منجر شد »(۹).
وابستگی هویتی فرزندان مهاجرین بتدریج کم شد ولی با وجود این تا نسل ها باقی ماند. بسیاری از توده های مهاجرین لهستانی که در فاصله دو جنگ جهانی وارد فرانسه شدند، هنگام انتخاب ژان پل ۲ به سمت پاپ در سال ۱۹۷۸ و دو سال پس از آن بدنبال امیدواری هایی که « سولیدارنوش » بوجود آورده بود احساسات خود را بروز دادند. هنوز مراکز فرهنگی اسپانیایی که توسط اولین نسل مهجرین تشکیل شد وجود دارد مثل کلونی اسپانیایی در بزیه (Bézier) یا El Hogar de los Espanoles در سن دونی(Saint Denis)، مرکزی که در سال ۱۹۲۲با هدف « حفظ مکانی برای نشست های خودمانی، تبادل بین فرهنگی و بین نسل ها که به جمعیت اسپانیایی امکان تقویت یک زندگی اجتماعی متعالی را فراهم کند » بوجود آمد. در ژوئیه ۲۰۱۶ ، شب فینال مسابقات قهرمانی فوتبال اروپا، افرادی در خیابان شانزه لیزه پیروزی پرتقال در برابر فرانسه را جشن گرفتند. در جریان به اهتزاز در آمدن پرچم های سرخ و سبز ( پرچم پرتقال ) کسی تهدیدی برعلیه همبستگی ملی را مشاهده نکرد، به همان گونه که هیچکس از این که ماتئو، انزو، استبان یا ژولیا و النا در شمار ۵۰ نام کوچکی باشند که در سال ۲۰۱۷ برای نوزادان انتخاب شده است احساس شرمساری نمی کند، لیستی که در آن هیچ نامی با منشأ عربی وجود ندارد جز آدام و انیس، نامهایی که در فرهنگ های مختلف اشتراک دارند.
بدور از توهم « همسان بودن » مورد انتظار برخی ، « همزیستی به سبک فرانسوی » راهکاری است برای سیر بسوی « نا مرئی بودن، نه به مفهوم نفی تفاوت ها بلکه پذیرفته شدن توسط محیط پذیرش، جایی که هیچکس به تفاوت ها اهمیتی نمی دهد ». (۱۰ ) ولی « این مسیر شفاف » (۱۱ ) به زور مصوبه های وزارتی، کنفرانس های دانشگاهی یا مقالات پر آب وتاب روزنامه ها هموار نشده، بلکه نتیجه تماس و ارتباط همه روزه بین جمعیت های مهاجرین با محیط پذیرش خویش یعنی در غالب اوقات مناطق شهری، توده ها و کارگران بوده است.
تاریخ بطور وسیعی راههایی که این همزیستی را ممکن ساخت نشان داده است : کار، در زمانی که همبستگی کارگری، احساس وابستگی شغلی مشترک و شناخت طبقاتی زنده بود، خدمت وظیفه ی همگانی بین دو جنگ جهانی که فرانسویان و فرزندان مهاجرین را زیر یک پرچم فرا می خواند، مدارس که محل آشنا شدن با فرهنگ غالب و وسیله ای برای پیشرفت اجتماعی فرزندان مهاجرین بود، کلیسای کاتولیک که سعی بر ترغیب مؤمنین به ایجاد سرویس های خیر خواهانه و کمک رسانی داشت ، مبارزات اجتماعی و تعهدات سیاسی در ارتباط با سازمانهای چپ، حزب کمونیست فرانسه، کنفدراسیون عمومی کار ( CGT ) و انجمن های وابسته به آن ( کمک رسانی های مردمی فرانسه Secours Populaire Français، اتحادیه زنان فرانسوی Union des femmes française، گردشگری و کار،Tourisme et travail ) زمانی که هنوز در خدمت « ماشین های ادغام شدن » بودند. (۱۲ ) شهرهای توده ای قدیم که امتزاج اجتماعی و قومیتی را بوجود می آورد و در نتیجه آن خیابان های پر از شر وشوقی که ارتباط بین افراد با منشأ و زادگاه متفاوت را ممکن می ساخت.
اکثر این راهها در زمان حال غیر قابل عبورند. در وضعیت بیکاری وسیع و بطور اخص در بین طبقات محروم امروزه کار بیشتر نقش اختلاف بر انگیز دارد تا وسیله ای برای نزدیکی و تقارب. نیمکت های کلیساها خالی از مشتری اند، سازمانهای پیشرو مشترکین خود را از دست داده اند و محلات فقیر نشین از تبعیضات اجتماعی و قومیتی بیشتر از همیشه رنج می برند. چیزی که نتیجه اش در نوع طبقه بندی مدارس ( یا از طریق دور زدن آنها توسط خانواده های مرفه تر ) آشکار می شود.هویت اصلی مهاجرین را تنها عامل « مشکلات همزیستی » آنها دانستن به نادیده گرفتن شرایط اجتماعی این همزیستی منجر می شود، و خواسته های آنها را که اکثراوقات عمیقأ اجتماعی هستند به مشکلات هویت خواهی تقلیل می دهد: در خواست برابری در رابطه با اشتغال، مدرسه، پلیس، عدالت، مسکن، حق عمل کردن ( یا نکردن ) به مذهب .
منابع :
١-
« ۲۸ minutes », Arte, 4 janvier 2018.
٢-
Éric Zemmour, « Prêchi-prêcha Plenel », Le Figaro, Paris, 1er octobre 2014.
٣-
Edwy Plenel, Dire non, Don Quichotte, Paris, 2014.
۴-
Laurent Bouvet, L’Insécurité culturelle, Fayard, Paris, 2015.
۵-
Cf. à ce sujet « Étrangers, immigrés, Français », Vingtième Siècle, no 7, juillet-septembre 1985, ou, plus récemment, Gérard Noiriel, Immigration, antisémitisme et racisme en France (XIXe – XXe siècle). Discours publics, humiliations privées, Fayard, 2007.
۶-
Pierre Milza, Voyage en Ritalie, Payot & Rivages, Paris, 2004.
٧-
Pierre Guillen, « L’antifascisme, facteur d’intégration des Italiens en France dans l’entre-deuxguerres», dans Francesca Taddei (sous la dir. de), L’emigrazione socialista nella lotta contro il fascismo (1926-1939), Sansoni, Florence, 1982.
٨-
Janine Ponty, Polonais méconnus. Histoire des travailleurs immigrés en France dans l’entre-deuxguerres,Éditions de la Sorbonne, Paris, 2005.
٩-
Ralph Schor, « Le facteur religieux et l’intégration des étrangers en France (1919-1939) », dans Vingtième Siècle, op. cit.
١٠-
Marie-Claude Blanc-Chaléard, En finir avec les bidonvilles. Immigration et politique du logement dans la France des Trente Glorieuses, Éditions de la Sorbonne, 2016.
١١-
Judith Rainhorn, Paris, New York : des migrants italiens. Années 1880 – années 1930, CNRS Éditions, Paris, 2005.
١٢-
Patrick R. Ireland, « Race, immigration and the politics of hate », dans Anthony Daley (sous la dir. de), The Mitterrand Era. Policy Alternatives and Political Mobilization in France, Palgrave Macmillan, Basingstoke, 1966.
این مطلب در چارچوب همکاری با لوموند دیپلماتیک منتشر می شود