گذر زمان
حامد حسینی
نوشتههای مرتبط
سن فاکتوری است که پس از جنسیت مهمترین ویژگی توصیفی انسان محسوب می شود.اما ظاهرا برخورد منطقی و شفاف با این عدد راحت نیست.با نظری مختصر بر احوال جامعه و اطرافیان و بررسی منصفانه خودمان به سرعت در می یابیم که کسی به سادگی حاضر نخواهد شد سن واقعی و دقیق خود را بگوید.اما چرا این مبهم گویی در زمینه ای که می توان آنرا با دقت مناسبی با اعداد بیان کرد رخ می دهد؟
هر چند این مسئله در جامعه ما نمود بارزی دارد اما کمتر جامعه ای است که به آن مبتلا نباشد.در ایران روشهای بیان مبهم سن بسیار است.در مرحله اول با رواج جمله ((سن خانمها را که نمی پرسند)) نیمی از جمعیت را از گزارش صحیحی در این مورد معاف می کنیم.بخش دیگری از جمعیت با استناد به اینکه روند صدور شناسنامه در سیستم اداری چندان دقیق نیست و اشاره به سهل انگاری والدین در مراجعه به موقع به ادارات مربوطه، عدد به دست آمده از این سند رسمی را دقیق نمی دانند و اغلب عدد کوچکتری را به عنوان سن خود اعلام می کنند.گروهی هم با اشاره به اینکه داشتن شناسنامه در نیمه اول یا دوم سال منتهی به یکسال زودتر یا دیرتر وارد شدن به سیستم آموزش رسمی مدارس می شود، موفق می شوند چند ماهی از این عدد بکاهند.هرچند این روایت بخشی واقعی هم دارد.عده ای که متولد ماههای آخر سال هستند سن خود را عملا از اوایل سال بعد حساب و اعلام می کنند.و یکی دو فصل آخر سال را نادیده فرض می کنند.گروهی هم سالهای پایانی یک دهه را به آغاز دهه بعد منتقل می کنند.مثلا متولدین سالهای چهل و هشت ، و چهل و نه خود را دهه پنجاهی می دانند.بعضی هم که دست به انکار سن به عنوان یک کمیت قابل اندازه گیری می زنند.و به کل مدعی می شوند که سن فقط یک عدد است و ما که واقعا شامل شرایط تحمیلی این عدد نیستیم.اما جالبترین گروه آنهایی هستند که دست به اقدام قانونی می زنند و با فرآهم آوری دلایل و شهادت نامه و رفتن به دادگاه تمام تلاششان را می کنند تا عدد دیگری را به عنوان عدد اولیه در شناسنامه خود به عنوان زمان آغاز تولدشان ثبت کنند و البته که در بسیاری موارد هم موفق می شوند.و جالبتر اینکه با داشتن گواهی ای که سن آنها را کمتر نشان می دهد و تصدیق درونی ای که می دانند این عدد بیش از اینهاست، به عوض اینکه دچار تناقض شوند، فاتحانه احساس موفقیت می کنند.بدیهی است که در تمام موارد فوق استثنائات واقعی هست.اما قصد بررسی کلیت مطرح در جامعه را داریم.در روندهای بالا برای کم کردن میزان طول عمر می بینیم که در سنین پایین تر استناد به روشهای ساده تر جبران سنی لازم را برای فرد می کند.و با بالا رفتن سن کار به جایی می رسد که عدد لازم برای کاهش سالهای عمر آنقدر زیاد می شود که به کل به انکار آن به عنوان گواهی بر سالهای حضور فرد در زندگی می انجامد.و به سراغ جوانی دل و میزان دلخوشی از زندگی و موارد مشابه می رود.
در عین حال در مواردی ما تمایل داریم میزان عمر مصرفی برای کاری را بیشتر جلوه دهیم.مثلا غالب افرادی که لیسانس دارند ادعا می کنند، بیست سال از زندگی خود را به تحصیل گذرانده اند.این در حالی است که در صورت طی روال عادی و بدون مردودی این روند شانزده ساله است.پس چرا به آن می افزاییم؟یا چرا افراد بسیاری می گویند پس از سی سال خدمت صادقانه مثلا به حق و حقوق مورد انتظار نرسیده اند.در حالی که این سالها در موارد زیادی از سی سال کمتر است.و گاهی کار آنقدر بیخ پیدا می کند که این جمله شنیده می شود که در مواردی مثل زندگی مشترک فرد می گوید بعد از یک عمر تلاش این هم نتیجه اش!! در حالی که در بهترین حالت فرد به سختی می تواند بیش از نیمی از عمر خود را صرف زندگی مشترک کرده باشد.گاهی هم در برخورد با افراد مسن تمایل داریم که سن آنها را بالاتر از حد واقعی عنوان کنیم.و به نوعی طالب آنیم که بگوییم او بیشتر از آنی که در واقعیت هست زیسته است.این افراد قهرمانان کهنسال ما هستند که می خواهیم عمر آنها را به یک قرن نزدیک کنیم تا امکان زیستنی با این گستره را برای خود حفظ کرده باشیم.در عین حال متذکر می شویم که موارد بالا در مورد بزرگسالانی که دست کم در دهه سوم زندگی هستند،مصداق دارد.و در مورد کودکان و نوجوانان قضیه تا حد زیادی معکوس این روند است.چرا که آنها اغلب اصرار بر بزرگتر نشان دادن سن شان دارند.و تمایل برای بزرگنمایی این عدد را دارند.
به نظر می رسد ما هرگاه در جستجوی احقاق حقی یا بیان موفقیتی هستیم حاضر به افزایش طول عمر برای کسب آن حق یا موفقیت هستیم.و تمایل داریم بگوییم با صرف زمان زیادی و تلاش بسیاری فاکتورهایی مثبت را کسب کرده ایم.و در عین حال تنها برای نشان دادن میزان عمری که برای یک مهارت که خود را در آن ماهر می دانیم.فقط به صورت موردی حاضر به افزایش زمان هستیم.و این روند شامل تمام سالهای عمر نمی شود.همه ما مثالهایی شنیده ایم یا گفته ایم که اگر مجموع زمانی که برای کسب موفقیت ها صرف کرده ایم را جمع کنیم، بیشتر از سن کنونی فرد می شود که امری محال است.
اگر بپذیریم وقتی که در چهل سالگی ادعا می کنیم من سی سال است رانندگی می کنم تنها برای بیان این است که نشان دهیم در این روند ماهر هستیم و از سطح رانندگی خود رضایت داریم.یعنی حاضریم د ر مواردی که تسلط خود را مناسب و کافی می دانیم مسن تر از واقعیت جلوه کنیم.و جالب اینکه در این موارد حتی بیان سن واقعی به لحاظ کم بودن ،احساس کمبود هم به ما می دهد.
با برسی این موارد می توان اظهار کرد احتمالا در زندگی خود را آنقدر صاحب مهارت و توانمندی نمی دانیم که حاضر باشیم سن واقعی خود را که نشان دهنده عمری است که برای زندگی صرف کرده ایم بیان کنیم.چه رسد به اینکه بخواهیم آنرا بیشتر عنوان کنیم تا در بیان مهارت خویش غلو هم کرده باشیم.در واقع عمر صرف شده خود را متناسب آنچه شده ایم یا انجام داده ایم نمی دانیم.و به نظرمان این گونه است که با صرف این حجم زمانی چیزی در خور و شایسته به دست نیاورده ایم.
کودکان با بیان سن بیشتر از واقع خویش در بنیادی ترین خواسته خود تمایل دارند که سریع تر به عرصه پویای زندگی وارد شوند.آنها می خواهند زودتر به مرکزی ترین لایه های زندگی ، آنجا که بیشترین اثرگذاری و پویایی و امکان تغییر دادن محیط هست، دست پیدا کنند.آنها در زندگی حضور دارند اما تمایل به بودنی موثر دارند.در مقابل بزرگسالان بیشتر به این درک رسیده اند که زندگی فیزیکی پایان پذیر است و ابدی نیست.و از سویی از میزان مهارت ها و دست آوردهایشان آنچان که می خواسته اند رضایت ندارند.بزرگسالان هم در زندگی حضور دارند و البته به مرکز پویای زندگی هم دسترسی دارند اما به هر شکل از آن تاثیری که از زندگی گرفته اند یا در آن ایجاد کرده اند، خرسند نیستند.بنابراین با کمتر کردن سن تمایل به تمدید مهلت خود و افزایش امکان حضور در میدانگاه مرکزی زندگی را دارند.این مسئله از دوران جوانی شروع می شود و تا دهه های پایانی ادامه می یابد.که نشان می دهد ما همچنان با گذشت زمان به حسی از مهارت و رضایت لازم نرسیده ایم که به سطح بودن متناسب با سالهای سپری شده افتخار کنیم.
البته هستند افرادی که در دهه های مختلف زندگی مشکلی با روزهای رفته ندارند.وولعی برای آنچه خواهد آمد نیز ندارند.بلکه در آسایشی حاصل از آنچه توانسته اند زیست می کنند.که آن نیز لزوما کاری شگفت انگیز و اقدامی جهانی و خارق العاده نبوده است.بلکه اموری عادی که به درستی به سرانجام رسیده است.و قدمهای مناسبی که در هم آهنگی با زندگی برداشته شده است، نتیجه عمر سپری شده آنهاست.به نظر می رسد این افراد به افقی در زندگی دست یافته اند که تنها زیستن را زندگی نمی دانند.بلکه حیات را امری ساری و جاری در گستره ای بی کرانه می دانند.که خود نیز عضوی از آن هستند.این افراد چهره هایی مطرح یا قهرمانان اسطوره ای نیستند.بلکه تنها توانسته اند در تیک تاک لحظه ها نبض زندگی را دریابند.و تمام آنچه به وقوع می پیوندد را اعم از خوب و بد، شادی و غم، و بالا و پایین روزگار رانه اتفاقاتی استثناء بلکه جریان عادی و روال همیشگی زندگی می دانند.و به دنبال دستیابی به قله های خاصی نیستند.و حضور در مهمانی هستی را فرصتی کم نظیر می دانند که سعی دارند تا می توانند آگاهانه تر از آن بهره مند شوند.آنها به سمت و سوی کاروان هستی پی برده اند و در همان مسیر آنچه می توانند را به انجام می رسانند. و بودنی موثر و شاد را رقم می زنند.و بی محابا به نوع زیستن شان افتخار می کنند.و از زمانی که صرف گام زدن بر زمین کرده اند، شادند.و بی چشم داشت، امیدوار لحظه های بیشترند.آنان از زندگی خرسندند.
این مطلب مربوط به ویژه نامه نوروزی سال ۱۳۹۷ انسان شناسی و فرهنگ است.