انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جامعه‌شناسی رقص(۱)

هلن توماس برگردان: فردین علیخواه

هدف سه‌گانه‌ای برای نوشتن این کتاب[۱] دارم. برای آغاز، قصد دارم تا موردی برای ایجاد رویکردی نظام‌مند (هر چند نه همه‌جانبه و کامل) به جامعه‌شناسی رقص فراهم سازم. دوم، می‌خواهم این استدلال را ارائه کنم که، چون رقص به طور همزمان یکی از ویژگی‌های زمینه اجتماعی-فرهنگیِ ظهور، خلق و اجرای[۲] آن، و در ضمن، عملی تأملی است که از طریق بدن به منصه ظهور می رسد، پس چنین رویکردی به‌ناگزیز بین رشته‌ای خواهد بود. سوم، به منظور فراتر رفتن از سطح برنامه‌ریزی[برای جامعه‌شناسی رقص]، این چارچوب از طریق مطالعه‌ای موردی و با تمرکز بر ظهور و گسترش رقص مدرن آمریکایی، به‌ویژه با توجه به کار مارتا گراهام[۳]، نشان داده خواهد شد. این مطالعه موردی نیز نمونه‌ای از توسعه و استقرار مدرنیسم در هنر‌ها در آمریکا و نمایانگر افول آن و متعاقباً، ظهور پست مدرنیسم است.

 هر زمان مردم از من سؤال می کنند که حوزه مطالعاتی شما چیست و من در پاسخ به آنها می‌گویم، «جامعه‌شناسی رقص[۴]»، معمولاً واکنش آن‌ها این است: «م… جالبه… البته عجیبه…» ابرو‌ها را بالا می برند و نگاهی متعجب دارند که «یعنی؟» و شما چگونه این کار را انجام می‌دهید؟ » وقتی برایشان توضیح می‌دهم که من درباره اجرای رقص تحقیق می‌کنم آن‌ها بیشتر سردرگم می‌شوند. دلیلش این است که بیشتر آنان تصور می‌کنند که علاقه به رقص مسیر مرا به سایر فرهنگ‌ها (و معمولاً نوع غیر‌غربی آنها) می کشاند یا من در نهایتِ تفنن و سرگرمی، به تماشای خرده فرهنگ‌های «ریو[۵]» یا سایر خرده فرهنگ‌های «عجیب و غریبی» نشسته‌ام که از از زاویه هراس اخلاقی به آن نگریسته می‌شود. دلیل این امر آن است که تصور می‌شود رقص در این چنین زمینه‌ها و بافت‌هایی بیشتر قابل مشاهده است و بنابراین مناسبت بیشتری دارد. این مفروضات عامیانه، اگرچه تا اندازه‌ای درست‌اند، ولی با نگرش‌های خاصی نسبت به رقصیدن و کسانی که می‌رقصند حمایت می شوند، و همانطور که در ادامه خواهم گفت، آنها از یک سو خام‌اندیشانه و از سوی دیگر نژادپرستانه‌اند و تا حدی در ضعف توجه جدی به رقص در مطالعات جامعه شناختی نیز نقش داشته‌اند. در عین حال، آن سؤال ناگفته اهمیت دارد و برای رسیدن به اهدافی که در ابتدای این کتاب مطرح شد، باید به تفصیل به آن پرداخته شود. اما برای انجام این کار، ابتدا و قبل از پرداختن به دیدگاه‌های جامعه‌شناختیِ رقص، لازم است انواع زمینه‌ها در فرهنگ‌های صنعتی معاصر غرب را نشان دهیم که در آن‌ها رقص صورت می‌گیرد.

فعالیتی که ما بر پایه درک متعارف آنرا به عنوان رقص می‌شناسیم، در واقع اشکال متنوعی دارد و در زمینه‌های اجتماعی متنوعی اتفاق می‌افتد و در شکل‌بندی‌های صنعتی معاصر غرب، دربردارنده طیفِ شکاف بین هنر والا، و فرهنگ عامه‌پسند است. رقص به منزله قسمی از هنر، مانند سایر هنر‌ها، علاقه اقلیت است (و در بین خود هنرها نیز علاقه‌ای در اقلیت)، که مشارکت در آن توسط اقلیتی صورت می‌گیرد و توسط اقلیتی از عموم مردم مشاهده می‌شود. به این ترتیب می‌توان تصور کرد که رقص در محدوده سنت فرهنگ «والا»[۶] قرار دارد. اما موضوع آنقدر‌ها هم ساده نیست چرا که حتی کلاسیک‌ترین یا سنتی‌ترین شکل رقص (باله) تن به ورطه جذابیت و اقبال عمومی (توده‌ای) می‌دهد، به این دلیل که سرمایه‌داری مصرفی سیطره و نفوذ خود را بر قلمرویی که به شکل سنتی در انحصار فرهنگ والا بوده است گسترش می‌دهد (جیمسون ۱۹۸۵). برای مثال، لحظه‌ای به اجرا‌های تابستانی باله سلطنتی در زیر سقفی وسیع در پارک باترسی[۷]، یا بازدید‌های مکرر از بولشوی[۸]، اثر کیروف[۹] ، یا برخی دیگر از شرکت‌های باله از اتحاد جماهیر شوروی سابق با نمایش های باله در صحن های بزرگ اجرا، فکر کنید. این‌ها نمی‌توانست با نمایش های پرزرق و برق دیوید بلاسکو[۱۰] در تئاتر عامه‌پسند آمریکا در دهه ۱۹۰۰ منطق نباشد. حتی رقص معاصر یا مدرن، که قواعد رسمی آن در مقایسه با رقص باله شاید برای عموم مردم کمتر شناخته شده باشد و کمتر مورد حمایت، یا حمایت مالی قرار می‌گیرد، در تلاش است تا وضعیت آوانگارد(پیشرو) بودن سابق خود را از دست بدهد و از معدود مکان‌های برگزاری رقص سنتی موجود خارج شده و به تئاتر تجاری بپیوندد. نامشخص بودن مرز‌های فرهنگ والا و فرهنگ عامه‌پسند سنتی از نظر فرم و زمینه، یکی از ویژگی‌های بسیاری از رقص‌های جدید یا پست مدرن است، گرایشی که در سایر هنر‌ها نیز قابل مشاهده است.

اگر از انتهای دیگر طیف نگاه کنیم، رقص را می‌توان باز هم در اقسام و اشکال گوناگونی در محصولات فرهنگ عامه پسند (توده‌ای) یافت که به طور سنتی در ذیل عناوین مختلفی نظیر«سرگرمی سبُک» (دایر۱۹۹۲)، تئاتر موزیکال، فیلم، ویدئو‌های تلویزیونی و ویدئو‌های پاپ قرار گرفته اند. در حالی که ریشه‌های سبک‌ها و ژانر‌های مطلوب رقص که در عرصه های فرهنگی متنوع به نمایش گذاشته می‌شوند، در فرهنگ عامه‌پسند قرار دارد و اغلب از فرم‌های فرهنگی سیاه‌(پوستان) متأثر است،  همچنین، تحت تأثیر رقص «هنری» و اشکال عامه پسند رقص قرار گرفته‌ و موجب تقویت آن شده اند.

با این وجود، رقص فقط چیزی نیست که ما آنرا تماشا می‌کنیم، بلکه فعالیتی است که در زمینه‌های متفاوت اجتماعی، در فرهنگ عامه پسند جریان اصلی، و در خرده فرهنگ‌ها رخ می‌دهد. به عنوان مثال، در زمانه کنونیِ اهمیت یافتن زیبایی بدن، رقص، از موسیقی جاز گرفته تا سالن رقص، و تا باله، علاوه بر هر نوع ملاحظه زیبایی شناختی خاصی که نسبت به آن وجود دارد به عنوان وسیله‌ای برای حفظ تناسب اندام دیده می‌شود. اعمال و حرکات سبک‌های رقص یکی از ویژگی‌های کلاس‌های پرجمعیت «ایروبیک» و «گام‌برداری[۱۱]» بزرگسالان است که در طول روز، و تقریباً هر روزِ سال، در مراکز فراغتی و باشگاه‌های تناسب اندام در سراسر کشور برگزار می‌شود.      به طور مشابهی، از سنین پایین، تعداد زیادی از کودکان خردسال (به ویژه دختران) که والدین آن‌ها توان مالی دارند، با پشتکار در کلاس‌های رقص باله و تپ[۱۲] شرکت می‌کنند. و اگر «بیا برقصیم[۱۳]» (طولانی‌ترین سریال تلویزیونی بریتانیا) چیزی باشد که بتوان از آن طفره رفت، در هر نقطه از کشور افرادی هستند که خود را وقف یادگیری مهارت‌های لازم در رقص و بهبود سبک و تکنیک برای رقابت در سالن مسابقات رقص آمریکای لاتین و رقص صف‌آرایی[۱۴] کرده اند. رقص یک فعالیت اجتماعی است که سابقه جذابیت عمومی دارد. اشکال رقص اجتماعی، مانند رقص پرفورمنس[۱۵]، در انواع قواعد و زیبایی‌شناسی بدنی بیان می‌شوند، برخی از آن‌ها نسبتاً پایدارند در حالی که برخی دیگر در حالت پویاییِ دائم قرار دارند. رقص فعالیتی بدنی است که بسیاری از افراد در مراحل مختلف زندگی خود در آن شرکت می‌کنند، افراد، گاهی اوقات خودشان به تنهایی، گاهی به صورت زوج یا به شکل گروهی، در تنوعی از محیط‌های اجتماعی، از رقص خیابانی گرفته تا سالن‌های رقص، دیسکو و ریو، در مهمانی‌ها، شام. عروسی و اجتماعات کلیسا می‌رقصند.

اگرچه رقص کاری نیست که اکثر ما هر روز آن را انجام دهیم یا به تماشای آن بنشینیم، اما به یقین محصولی فرهنگی است که در سنت فرهنگی ما از جایگاهی برخوردار است. به این ترتیب، منطقی به نظر می‌رسد که بتوان انتظار داشت جامعه‌شناسی به آن توجه نماید. با این وجود، تا همین اواخر، مطالعه رقص به‌عنوان هنر اجرا[۱۶]، فعالیتی فراغتی، یا شکلی از بازنمایی در جوامع صنعتی معاصر غرب، حوزه‌ای بود که غالبا جامعه‌شناسی به آن بی‌توجه بود. در واقع، سنت جامعه شناختی چشمان خود را به این موضوع بسته است. اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ شاهد انتشار چند تک‌نگاری جامعه شناختی مختصِ رقص یا رقصنده‌ها هستیم، مانند: تحلیل کارکردگرایانۀ ساختاری فرانسیس رست[۱۷] (۱۹۶۹) درباره تاریخ رقص اجتماعی؛ بررسی تعامل‌گرایانه ادیت کوپ[۱۸] (۱۹۷۶) درباره پویایی گروهی یک کمپانی کوچک رقص، و البته تحلیل جامعه شناختی سایمون فریت[۱۹] (۱۹۷۸) درباره موسیقی راک که دربرگیرنده قسمت های متعددی در مورد نقش رقص در فرهنگ جوانان بود. مطالعه جانت ولف[۲۰] (۱۹۷۵) در مورد هرمنوتیک و جامعه‌شناسی هنر شامل بخش های مدون طولانی درباره جامعه‌شناسی رقص بود. با این حال، این کار به طرح مستمری در راستای مطالعات جامعه‌شناختی تبدیل نشد و در سال ۱۹۸۳ پیتر برینسون تلاش کرد تا حدود و ثغور جامعه‌شناسی رقص را از درون دامنۀ در حال گسترش دانش مربوط به رقص در بریتانیا تعریف کند.

دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد رشد مطالعات فرهنگی بود که همگرایی مجموعه‌ای از مکاتب فکری را مورد تحسین قرار داد که پیش از این به مطالعه اشکال تحقیرشده فرهنگ عامه پسند می‌پرداختند. همانطور که فریت (۱۹۷۸) نشان داد، رقص نقش اجتماعی مهمی در زندگی جوانان ایفا می‌کند و در نتیجه، جای تعجب ندارد که شیفتگی فزاینده تحلیلگران فرهنگی به فرهنگ جوانان در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ باعث تغییر مسیر آنان به سمت رقص شد. به عنوان مثال، توجه دیوید رابینز و فیل کوهن (۱۹۷۸) به رقص دیسکو، جف مونگهام (۱۹۷۶) به نقش رقص در فرهنگ جوانان طبقه کارگر، دیک هبدایج (۱۹۷۹) به رقص پانک و توجه آنجلا مک‌رابی (۱۹۸۴) به رقص و هویت‌یابی جنسیتی از آن جمله است. به علاوه، مک رابی در آثارش نیاز به تحلیل‌های اساسی‌تر و جزئی‌تر را خواستار شد.

اگرچه مطالعات بعدی در خصوص فرهنگ جوانان به شکلی کج دار و مریز به اهمیت رقص برای جوانان توجه داشته‌اند، اما به ندرت فعالیتی مانند رقصیدن را در ارتباط با جریان زندگی شهری به تفصیل تحلیل کرده‌اند(مک رابی ۱۹۹۱). برای مثال، بحث مبسوط ایان چامبرز (۱۹۸۵) در مورد سالن‌ها و کلوپ‌های رقص که محیطی ضروری برای فرهنگ جوانان شهری پس از جنگ دوم جهانی و همچنین موسیقی عامه‌پسند به شمار می‌رفت، اهمیت رقص را به‌عنوان فعالیتی تفریحی(آزادی شنبه شب[۲۱])برجسته می‌کند. او به تأثیر موسیقی و رقص سیاهان بر رقص جوانان سفیدپوست نیز اشاره می‌نماید. تأثیر ماندگار موسیقی سیاه‌پوستان، مد‌های رقص و سبک‌های لباس بر فرهنگ جوانان سفیدپوست شهری نیز در کار پل گیلروی (۱۹۸۷) مستند گشته است. متأسفانه چامبرز نیز مانند فریت (۱۹۷۸) در قبل از خودش، از قرار دادن دقیق سبک‌های رقص عامه پسند، از جنباندن تا تکان دادن بدن در چارچوب فرهنگ، به نفع بررسی انتقادی‌ موسیقی پرهیز می‌کند. این ارجحیت مطالعه موسیقی (و سایر جنبه‌های فرهنگ) بر رقص در مطالعه سایمون جونز (۱۹۸۸) نیز به چشم می‌خورد که تأثیر فرهنگ سیاه‌پوستان را بر جوانان سفیدپوست انگلیسی نشان می‌دهد. در تحسین و تمجید پل ویلیس از «کار نمادین» که از طریق فعالیت‌های فرهنگی جوانان ابراز می‌گردد، بار دیگر رقص زیر سایه موسیقی قرار می‌گیرد و جونز در این زمینه می‌گوید که «رقص، روشی اساسی است که در آن لذت از موسیقی، در حرکات بدنی و زیبایی‌شناسی مبتنی بر بدن به منصه ظهور می‌رسد(ویلیس و همکاران ۱۹۹۰:۶۵).

با وجود این تشخیص که رقص جنبه‌ای مهم از «فعالیت فراغتی، سرگرمی و سکسوآلیته» است (مک رابی ۱۹۸۴)، در تحلیل‌های فرهنگی یا خرده‌فرهنگی، بحث‌ها درباره رقص در مقایسه با سایر پدیده‌های فرهنگی که با دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفته‌اند، اقبال اندکی داشته است. علاوه بر این، علاقه پیوسته‌ای که مطالعات فرهنگی به اشکال فرهنگ عامه پسند نشان داده است به این معناست که معمولاً مسیر خود را به قلمرو هنر «والا» کج نمی‌کند و بنابراین سکوتی واقعی نسبت به رقص پرفورمنس را حفظ کرده است. مقاله پیتر وولن (۱۹۸۷) درباره ورود محصولات مؤسسه بالت روسِ[۲۲] دیاگیلف[۲۳] به زیبایی‌شناسی مدرنیسم در اینجا یک استثنا محسوب می‌شود.

نتیجه قطعی همه شواهد مذکور آن است که به جایگاه خاص داشتن رقص، و در نتیجه تفاوت و تمایز آن، به صورت مستمر و منظم پرداخته نشده است. به گفته اندرو وارد (۱۹۹۳) تعهدِ به‌زبان‌نیامدۀ مطالعات فرهنگی به اشکال خاصی از عقل‌گرایی، به ماندگاری «رقصیدن در تاریکی[۲۴]» کمک کرده است (موضوعی که در ادامه در ارتباط با جامعه‌شناسی مورد بحث قرار خواهد گرفت). وارد اشاره می‌کند که تأثیرات پساساختارگرایی و پست مدرنیسم در مطالعات فرهنگی و تحولات نظری که با گشایش مقولاتی نظیر جنسیت و نژاد حاصل شد و معیار‌های عقلانیت را به چالش کشید، این امکان را فراهم می‌آورد تا رقص را نیز در کانون دامنه مطالعات خود قرار دهد (این موضوع نیز در ارتباط با جامعه‌شناسی در ادامه مورد بررسی قرار خواهند گرفت).

 

ادامه دارد

[۱] مقاله حاضر در واقع برای کتابی با مشخصات زیر نوشته شده است:

Thomas, H. (2003). Dance, modernity and culture. Routledge.

[۲] emergence, creation and performance

[۳] Martha Graham

[۴] the sociology of dance

[۵] raves

[۶] ‘high’ culture

[۷][۷] Battersea Park

[۸] Bolshoi

[۹] Kirov

[۱۰] David Belasco

[۱۱] step’ classes

[۱۲] tap

[۱۳][۱۳] Come Dancing

[۱۴] formation dancing

[۱۵] performance dance: رقص هایی که معمولا برای تماشاگران در سالن های کنسرت اجرا می شود. به این رقص، رقص تأتری یا رقص کنسرت هم گفته می شود.

[۱۶] performance art

[۱۷] Francis Rust

[۱۸] Edith Cope

[۱۹] Simon Frith

[۲۰] Janet Wolff

[۲۱] the freedom of Saturday night

[۲۲] Ballet Russe

[۲۳] Diaghilev

[۲۴] dancing in the dark