انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خرم آن نغمه… به یاد امیر هوشنگ کاوسی ، در آرزوی مصفا شدن سینما و کشف معیارهای سینمای ایرانی

آن مرحوم ، معلم من بود . یادش گرامی باد .

جوهره سخن دهه سی وچهل در جبهه روشنفکری ایران به ویژه در عصر مدرن سازی، کوشش برای تغییر بود. هرکس راهی را بر می گزید . دکتر کاوسی نقد اجتماعی را انتخاب کرد و ازاین راه، تصویری از خویش و جهان خود نیز برجای گذارد.

در فرانسه درس خواند . محمل اصلی تمام مقاله هایش سینما است . لبه تیز نقد اجتماعی او غالبأ متوجه جامعه تولید کننده و مصرف کننده آن است. در زمره نسلی بود که در برابر نحوه تعریف اکثریت تماشاگران و اهالی سینما ی دهه سی ایران و افق انتظارات آنها از فیلم ، ایستاد. و زبانش گاهی به اصرار، گزنده بود و می خواست که به وضوح ، برخورنده باشد. با وجود این ، به گذشت زمان و تحول عمومی برای تغییر معتقد بود. آخرین نوشته هایش به رؤیا می ماند.

دکتر در بیمارستان کیان بستری بود، بلافاصله بعد از تحویل سال نو به بیمارستان زنگ زدم . خانم پرستار آی سی یو گفت که متأسفانه هیچ واکنشی ندارند.

در دانشکده آب سردار ، سر کلاس دکتر کاوسی ، اغلب پشت نیمکت ردیف جلو می نشستم ، دلیلش هم این بود که در مدرسه تلویزیون هم شاگردشان بودم هم همکار . صبح روز پنجم فروردین ، حسین ترابی پشت تابوتی که از حیاط تالار وحدت ، سریع به سمت آمبولانس در تقاطع حافظ برده می شد ، می رفت . به او تسلیت گفتم . گفت : معلم ما بود ، همکار بودیم ، رفیق بودیم .

لحظه ای پس از آن که درون آمبولانس گذاشته شد ، هیچ کس نبود . آنهایی که در مراسم صحبت کرده بودند و دیگرانی که نگفته بودند ، ، سوار اتوبوس و ماشین هایشان می شدند تا در جایی دیگر به ادای احترام بایستند . اما راننده آمبولانس ژست عکس گرفته بود . متوجه شدم آقایی (لسانی) پشت سر من دارد عکس می گیرد

سابقه خانوداگی

نصیب نصیبی قوم وخویش دکتر کاووسی بود . عکسی از پدر نصیبی در لباس افسری بر دیوار خانه دیده می شد . زیر عکس وی نیز شمشیر ش را آویخته بودند. وقتی نصیبی مرحوم شد در باره این عکس و آن شمشیر پرسیدم . دکتر گفت :

– پدر بزرگ ایشان که پدر بزرگ من هم می شود از افسرانی بود که از همان زمان ترکمن چای که قرار گذاشته بودند یک گروه از روسیه بیایدبرای نگهبانی شاه به ایران آمد. این عده ، ارمنی ، آذربایجانی ویا روسی بودند … پدر بزرگ بنده یعنی نصیب آقا پاشایوف جزو این گروه بود که از منطقه آقا صفاء آذربایجان نزدیک گرجستان آمده بود . [مرحوم دکتر کاوسی این گونه برای من هیجی کرد . اما نام این منطقه آق استفا aghstafa نیز ذکر شده که در شمال غربی جمهوری آذربایجان ودر مرز ارمنستان و گرجستان قرار دارد.] این نصیب پاشایوف ، پالکو نیک یعنی سرهنگ بود و یکی از رؤسای قزاق خانه بود . اسم پدر نصیب قسمت آقا و افسر سواره نظام رشت بود در جنگ های رشت شرکت داشت . فرمانده تیپ سو.اره نظام بود . بعدأ به تهران آمد و به اداره نظام وظیفه منتقل شد. بعدأ هم فرماندار نظامی مرز کردستان عراق شد

دختر همان قزاق هم زن افسری (تفرشی ؟) شد که پدر هوشنگ کاوسی بود . ( از نظر تفرشی بودن با خانواده مادری من یعنی طیبی ها و میرهادی ها ومیر فخرایی ها قوم وخویش بود.) . امیر هوشنگ به مدرسه نظام رفت و تا نیمی از دبیرستان در آنجا بود . به علت بیماری قلبی آن را ترک کرد ( شب هوشنگ کاوسی در بخارا ۷ خرداد ۱۳۸۶)و سال ۱۳۲۵ به قصد تحصیلات حقوق به فرانسه رفت. گفته است ، حقوق را رها کرد . اما به واقع چنین نبود و به آن خواهیم رسید .

قدیمی ترین نوشته سینمایی هوشنگ کاوسی در مطبوعات ایران ، مصاحبه ایست متعلق به سال ۱۳۲۷ با دانیل داریو ، خواننده وبازیگر فرانسوی که از پاریس فرستاد. در آن زمان دانیل داریو به خاطر ماجراهایش در دوران اشغال پاریس ، مشهور بود . ایرانی ها هم او را به خاطر فیلم دوبله به فارسی ” دختر فراری” می شناختند. اما وی مهمترین اطلاع در باره مشی سیاسی دوران جوانی خود با اشاره به حزب وطن ( که درسال ۱۳۲۲ تأسیس شده بود) را در مقاله کوچ دشوار نوشت :

ا ز ” تابستان ۱۳۲۳ در تعطیلی دبیرستان فیروز بهرام، به کار روزنامه‌نگاری می‌پرداختم. تابستان پیش از آن مدیر داخلی روزنامه «افق» بودم که بستگی داشت به گروهی از استادان دانشگاه و معلمان آزادی‌خواه. در ۱۳۲۳ هفته‌نامه «اختر» را می‌نوشتم و پس از توقیف سومین شماره آن توسط حکومت نظامی به سبب مقالاتی تند سیاسی، «نسیم صبا» را که آن هم توسط فرمانداری نظامی پس از نشر یک شماره توقیف شد، به جای «اختر» اداره می‌کردم؛ نه به عنوان صاحب امتیاز و نه به عنوان سردبیر، زیرا برای داشتن این دو سمت مطبوعاتی در سنین قانونی پیش‌بینی‌شده در قانون صدور امتیاز و سردبیری نبودم. روزنامه وابسته بود به «حزب وطن» که شعارش «خدا، ایران، آزادی» بود. از نوشته‌هایش روشن بود نه ارتباطی دارد به دربار پهلوی و نه به حزب توده وابسته به شوروی.( کوچ دشوار ، ماهنامه فیلم دیماه ۱۳۹۱ ) .

دوران ایجاد فضا

م مبارک ( فرخ غفاری) وطغرل افشار از اواخر دهه بیست و اوایل دهه سی ( تا قبل از ۲۸ مرداد ) یک فضای عمومی نقد فیلم در ایران بوجود آورده بودند . کاوسی با مدرک دکترا در اردیبهشت ۱۳۳۲ به ایران برگشت و برای همکاری با دکتر کوشان به استودیو پارسفیلم دعوت شد و ماجرای فیلم هایش و نقد و دوران پیوندش با ادبیات و به ویژه سینمای فرانسه آغاز گشت. می توان گفت که ( بعد از ۲۸ مرداد) به منتقدن پایتخت پیوست. لحن اش بسیار به طغرل افشار نزدیک بود. بنابراین هر شناختی از آغاز راه وی ، بدون توجه به پیشینه خود او و نقد دهه بیست و آغاز دهه سی ناقص خواهد ماند. موضع گیر هایی داشت که سال ها ادامه داد . در مجله روشنفکر نوشت :

اما سینمای ملی ، سناریو یک داستان از نوع ملودرام ویا کمدی مبتذل که با چند آواز بی معنی و مقداری موزیک گوش خراش در فیلم چاشنی می شود. میزانس و رژیسوری هم مطلقأ وجود ندارد( ۲۲ مرداد ۱۳۳۲).

روز ۱۹ شهریور ۱۳۳۲ در نقد ” دومین لغزش نویسنده ورژیسور فیلم ولگرد ” نشان داد به امر پژوهش در فیلم داستانی اهمیت می دهد : ” نمی توانیم درک کنیم که شوفر تاکسی است که شهر تهران را بلد نیست یا سناریو نویس ورژیسور ما ، مشخصات شهری را که داستانش در آن اتفاق می آفتد نمی داند ” نوشته های دوره اول ، آمیزه ای از نقد ، توضیح داستان و آموزش تکنیک است و در هر نوشته گنجینه واژگانی سینما ی ایران را می گسترد: “اگر تغییر زمان یا مکانی رخ داد باید با یک نقطه گزاری (punctuation) که در سینما هم مثل نویسندگی وجود دارد بتماشاچی فهماند و به همین مناسبت فوندو (fondu) و اقسام (وله -volet) را بکار می برند” .

در این مقاله دکتر کاوسی برای نخستین بار در فرهنگ کوچه های سینمای ایران ، از اصطلاح “دورنمای صوتی” ( perspective sonore) سخن به میان آورد.

در همان دوره ، طغرل افشار ، جدا از تحلیل اجتماعی فیلم ، برای شناخت فضای سینمای ایران در فیلمی بازی کرد، جشنواره براه انداخت و به سینمای نمایش دهنده بهترین فیلم جایزه داد. در ۷ آبان ۱۳۳۲ دکتر کاوسی به همراه او و فریبرز اسماعیلی ، کارگردان و نویسنده ، ساموئل خاچیکیان کارگردان ، فرهاد فروهی نویسنده ومفسر فیلم ، محسن موحد نویسنده اطلا عات و باریس ماتویف کارگردان بیانیه ی را علیه برخی تماشاچیان امضاء کرد که :

” چهارشنبه گذشته که سینما ایران شاهکار باعظمت هنری ” رودخانه” [ اثر رنوار] را که نموداری از زندگی مردم هند است ، به معرض نمایش گذارد. برخی از تماشاچیان که بوئی از سینما نبرده اند و همواره میل دارند نیت کثیف خود را برای نمایش فیلمهای پر جنجال تجارتی … تحمیل کنند ، دست به تظاهر زننده ای زده ، جلسه نمایش فیلم رودخانه را به آشوب کشاندند و سینما ایران از آن شب اقدام به تغییر برنامه سینمایی خود نمود . ما بدین وسیله تنفر خود را نسبت به عمل این اشخاص که ما نع نمایش شاهکار های هنری عالم سینما می شوند ابراز داشته و از شرکت سهامی سینما ایران و اداره نمایشات وزارت کشور تقاضا داریم که هر چه زود تر این شاهکار هنری را برای علاقمندان واقعی سینما به معرض نمایش بگذارد و در مقابل تظاهرات این افرد از خود عجز وناتوانی نشان ندهند (تهامی نژاد ، محمد (۱۳۶۵) سینمای رؤیا پرداز ایران – ص ۱۳۲)

وی در سال ۱۳۳۵ در اولین جلسه انجمن منتقدان ونویسندگان سینمایی شرکت کرد که چهره های دیگری مثل بابک ساسان ، روبرت اکهارت وهژیر داریوش نیز در آن حضور داشتند . نام طغرل افشار در زمره بنیان گزاران نیست به این دلیل که طغرل افشار در آن زمان مرحوم شد ه بود و مرحوم غفاری نیز، دیگر چندان بر نقد اصرار نورزید .

سینه کلوب و هنرو سینما

سینه کلوب ها پدیده سینمای اروپا هستند. در ایران دهه بیست ، جلساتی جدا از نمایش عمومی ، در انجمن های روابط فرهنگی سفارت خانه های روسیه ، انگلیس و آمریکا و بعدأ فرانسه برگزار می شد. در اواخر دهه بیست و اوایل سی ، سینه کلوب ها یک جریان موازی بوجود آوردند و جایگزین انجمن ها شدند . تا دهه بعد که چنین نمایش هایی دولتی شد و ماند . گردانندگان سینه کلوب ها ، غالبأ از اهالی مطبوعات بودند ، به نوشته دکتر حمید نفیسی : سینه کلوب ایران را منتقدان مهمی مثل طغرل افشار ، امیر هوشنگ کاوسی و فریدون رهنما می چرخاندند ( جلد چهارم تاریخ اجتماعی سینمای ایران ص۱۸۳) کاوسی نوشته است : در اردیبهشت ۱۳۳۴ که «سینه‌کلوب ایران» تأسیس شد، نسخه آن ( فیلم علف) را از بخش مطبوعاتی ـ فرهنگی سفارت انگلیس گرفتم و برای اعضا به نمایش گذاشتم. این ‌بار نسخه صداگذاری‌شده بود با گفتاری از دانشمندِ مرحوم مجتبی مینوی و تا آن‌جا که در یاد دارم با موزیک همراهی «پرشین مارکت» (بازار ایران) ساخته آهنگ‌ساز انگلیسی آلبرت ویلیام کِتِلبی که خود قطعه ارکستر سنفونیکی است طولانی. «شهرزادِ» ریمسکی کورساکف و قطعاتی از موسورگسکی و بورُودین و گلینگا یعنی ساخته چهار آهنگ‌ساز روس را به خاطر ندارم.” ( ماهنامه فیلم دیماه ۱۳۹۱)

تغییر از طریق سینما به عنوان یک عنصر مهم اجتماعی ، کاری همه جانبه را می طلبید ؛ کاوسی صاحب امتیاز مجله هنرو سینما هم بود که ۲۰ دیماه ۱۳۴۳ براه افتاد و ” از همان اولین شماره بر روی جلد تذکر داده میشود که نشریه به هیچوجه در پی جلب خوانندگان عادی نیست ” . (عبدی ، محمد ( ۱۳۷۷) کتاب نقد فیلم در ایران – انتشارات آگه سازان ،مجموعه مقاله ص۳۹) دکتر کاوسی در همان گفتگو ادامه داد : می دانی هنروسینما اول به صورت کتابچه ای بود. بعد مجله شد و هفتگی در آمد . نصیبی ، همیشه با من بود . ساعت ده شب به من می گفت تو برو بخواب و خو دش می ماند . گاهی بصیر هم می آمد . بعد بردمش برای خانه های کنار دریا دستیار خوبی بود. مدیر تهیه خوبی هم بود .در فیلم سوخت گیری هواپیما هم با من کار میکرد . من بعد از فردوسی به نگین رفتم”

پرسیدم : نصیب همیشه می گفت شما و مرحوم رهنما بر او تأثیر فراوان داشته اید. این تأثیر چه بود؟

– مرحوم فریدون بسیار با سوادبود… به موضوعاتی مثل رابطه فیلم با جامعه می پرداخت. آن چه گرفت از فریدون افکارش بود. اما تکنیک را از من آموخت . بسیار کاری ، علاقمند وبا غیرت بود. من هیچ وقت چیزی را از او پنهان نمی کردم . دکوپاژ ، شناساندن عدسی ها .در خانه های کنار دریا هم دستیار من بود هم دستیار مازیار پرتو فیلمبردار . یک زمستان تمام در شمال بودیم .

نهادینه سازی به مدد دولت

“وقتی به ایران آمدم روی یک عامل اساسی حساب می کردم وآن دولت بود. عامل دوم مردم بودند . یک اقلیت هم هست که خوب داوری می کند یک اکثریتی هم هست که فیلمهای مبتذل را دوست دارد “( کتاب صنعت سینما –۱۳۴۴ص۱۴) سال ۱۳۴۳ وزارت فرهنگ وهنر تأسیس شد و امور سانسور را از وزارت کشور تحویل گرفت و دکتر کاوسی از نیمه دوم این سال ۱۳۴۳ ( پس از سمیعی ) به مدیریت اداره کل نظارت و نمایش برگزیده شد . درست یک سال پس از کناره گیری در گفتگو با بصیر نصیبی گفت :می دانید حذف سانسور در هر شرایطی غیر ممکن است خصوصأ سانسور در ایران که برهیچ مبنای صحیح قرار نداشت و بیشتر جنبه های خصوصی پیدا کرده بود. وقتی وزارت فرهنگ وهنر آن را تحویل گرفت همه با حسن نیت می خواستند سانسور سامانی پیدا کند پروژه هایی که من دادم مورد قبول واقع شد و سانسور بر اساس منطقی قرار گرفت…خواستم سنت ها و بدعت های غلط را که از قدیم باقی مانده بود بردارم و ضابطه برای بریدن صحنه ها ایجاد کنم. متاسفانه در کارم شاید ۲۰ در صد موفق شدم . به هر حال ماده ۲۰ آئین نامه سانسور که می گوید ” از نمایش فیلم های بی ارزش که که موجب رواج ابتذال و آسان پسندی در عموم می گردد باید جلوگیری شود ” یادگار من است و اما نظر من نسبت به سانسور به طور کلی با آن مخالفم فقط با یک نوع سانسور کاملا موافقم و آن سانسور وکنترل روی ارزش است ” ( مجله نگین مرداد ۱۳۴۷) . عاملی که من واقعأ روی آن حساب می کنم زمان وتحول عمومی است که گرچه ریتم وحرکت آن خیلی ضعیف می باشد اما بهر حال وجود دارد و این است که عاقبت سینما و فیلم را مصفا خواهد کرد “( صنعت سینما -۱۳۴۴)

در کانون کارشناسان رسمی دادگستری

دکتر کاوسی بنیان گذار رشته سینما در کانون کارشناسان رسمی دادگستری و پیشکسوت کارشناسی رسمی یا قسم خورده در رشته سینما بود . وقتی سعید اکبریان سال ۱۳۸۲ در امتحان ورودی دادگستری شرکت کرد ، به من گفت که ممتحن مصاحبه ( هم طراح سؤال) کنکور ورودی برای کارشناسی رسمی ، آقای دکتر کاوسی بود. دوباره با اکبریان تماس گرفتم گفت :کانون کارشناسان دادگستری از اواخر دهه سی ( ۱۳۳۹) تأسیس شد. و دکتر در متقاعد کردن کانون برای پذیرفتن این رشته باید خیلی زحمت کشیده باشد . کارشناس ها مقاماتی رسمی و مستقل هستند . طبق قانون ، قضات مخیر نیستند که در موارد تخصصی ، اظهار نظر کنند و باید به متخصص آن رشته ارجاع بدهند . در واقع قاضی قرار صادر می کند و پرونده در اختیار متخصص قرار می گیرد وقاضی براساس نظر متخصص و منطبق با قوانین موجود عمل می کند. مرحوم کاوسی پیشکسوت این رشته بود . بعدأ هم آقای علی دادرس آمدند که چند سال پیش استعفا دادند .

نویسنده حرفه ای با عنایت به نقد اجتماعی و فرهنگ فرانسه

در مجله نمایش ، روشنفکر، هنرو سینما ، فردوسی ، سخن ، نگین ، سینمای آزاد ، ماهنامه فیلم و بخارا نوشت . آثارش غالبأ به نوعی نقد – پژوهش بشمار می روند . از آن جمله است کنتسی از هنگ کنگ ساخته چارلی چاپلین ( مجله نگین –بهمن ماه ۱۳۴۶) . و نوشته های مرتبط با فرهنگ فرانسه : ” فرناندل قهرمان چهل سال سینمای کمیک فرانسه” ( نگین شماره نوروز ۱۳۵۰ ) ویکتور هوگو و بینوایان (ماهنامه فیلم تیرماه ۱۳۶۶) . ناپلئون سوم و ویکتور هوگو (بخارا – فروردین ۱۳۸۳) مقاله سینما ؛ کولونیالیسم ، راسیسم ، امپریالیسم ( نگین شهریور ۱۳۴۶) علیه سینمای مستعمراتی به رشته تحریر در آمده از نمونه هایی است که کاوسی را به عنوان نویسنده ای رادیکال معرفی می کند که با آشنایی به تاریخ سینما ،رد پا و اهداف استعمار ( به ویژه در سینمای انگلیس و آمریکا) را پی می گیرد و البته در مرگ چه گوا را هم نوشت. مقاله در مورد فیلم گاو با اشاره به نوشته تحمیلی آغازین بپایان می رسد : “جز این که بیننده را متوجه مسائلی می سازد که گذارندگان این “تذکر” از توجه به آن هراسان بوده اند “.

بر روی ورقه ترحیم دوقطعه عکس چاپ شده بود ، عکس دست راست ، با نشان آفیسیه یعنی نشان ادب وهنر کشور فرانسه است. این نشان ( به گفته دکتر کاوسی به پیشنهاد آندره مالرو) به تآثیر گذاران در انتقال فرهنگ و کسانی که در ارتقاء فرهنگی به مردم خود خدمت کرده اند اهدا می شود . در شب بخارا گفت : ” تمامی آنچه توانسته ام بیاموزم را به کشور فرانسه مدیونم… به فرانسه لطیف و آرام. متشکرم”

جدال قلمی ( فیلمفارسی – سینمای شرافتمندانه ، هنری)

از اوایل دهه سی بحث از سینمای ملی و عللی که سد پیشرفت این سینمای ملی بودند ( مانند کمبود وسایل فنی ، تخصص ، عوارض شهرداری ) به میان آمد و دراواسط این دهه و در برخی نوشته ها از همان آغاز، کلمه سینمای ملی به سینمای بومی ( به معنای عقب افتاده) و اصطلاح خوش آیند فیلم فارسی ، به فیلمفارسی و مظهر عدم رشد تعبیر شد و بیسوادی مهمترین علل عدم پیشرفت سینمای ایران معرفی گردید. دکتر کاوسی بر سر املاء ” فیلمفارسی ” اصرار داشت. و رابطه ای بین سینمای عقب مانده و ذهن عقب مانده می جست و برای نابودی و یا تغییر مسیر اش کوشید . در گفتگو با مجله نگین (۳۱مرداد۱۳۴۷) می گوید” امیدوارم خانه های کنار دریا لااقل یک فیلم شرافتمندانه باشد”.

دکتر کاوسی جدا از تاریخ و جامعه شناسی ، اقتصاد سینما هم تدریس می کرد. در مورد فیلمهای خودش گفته است که کیسه ندوخته بودم . اما در نامه به فریدون رهنما (نگین مهر ماه ۱۳۴۶ ص۱۶)ضمن اشاره به لزوم سود آوربودن سرمایه می پرسد:

چه باید کرد.سرمایه باید از کجا یافت تا فکر را به آن عرضه کرد . آیا راهی که غفاری برای شب قوزی رفت یا گلستان در خشت وآئینه پیمود و تو اکنون رفته ای صحیح است ؟ … آیا این سرمایه های قلیلی که به زحمت در این قطب بدست آمده است باید بایک حساب فانتزی از دست برود ؟ این خطاست ونتیجه اش یأس است و کناره گیری از کار و نتیجتأ خدمت کردن به آن قطب روبروست که فیلم هایش پر درآمد ولی خالی وپر ادعا و دروغگو است .

کاوسی در تقسیم بندی ارزشی اش از سینما سه طبقه بندی قائل بود مبتذل(در سطح داخلی : فیلمفارسی ) ، سینمای شرافمندانه ” مثل آگراندیسمان و دکتر ژیواگو که باید گفت شرافتمندانه ساخته شده اند نه هنرمندانه” و سینمای هنری . و در مقاله ی در مورد فیلم گاو معیار سنجش خود را “خوب” یا “بد” دانست و نوشت : برای بسیاری از اشخاص که سینما را از دید دیگری می بینند دو نوع فیلم وجود دارد “خوب” و ” بد” و من فیلم مهر جویی را برای خوب بودنش دوست دارم” .

جدی ترین حضور دکتر کاوسی در دهه چهل ، مخالفت با نو بودن فیلم قیصر بود که مهندس هوشنگ طاهری نیز به وی پیوست . واین مصادف با دوره ای بود که منتقدان دیگری مثل پرویز دوایی – حتی ابراهیم گلستان در این مورد – یک دگرگونی ساختاری ، زیبایی شناختی و “موج نو ” را در سینمای ایران بشارت می دادند. از مستند های ابراهیم گلستان بسیار خشنود بود .حتی به سانسور خرده گرفت . نخستین مقاله ذوق زدگی اش در باره ظهور سینمای جدید ایران در باره فیلم گاو مهرجویی است. (“با صمیمیتی که فیلمش به ما می آموزد دستش را می فشارم (کیهان ۲۹بهمن ۱۳۴۸)”)با وجود این به یاد نمی آورم که حتی در باره موج سینمای سینمای فرانسه مقاله پژوهشی و یا ترجمه مستقلی از ایشان خوانده باشم . و گرنه کاوسی در مورد کلاسیک های سینمای فرانسه زیاد نوشته است در همین مقاله “گاو دریک قدمی یک فیلم فوق العاده” به آثاری از لاموریس و پانیول اشاره می کند. و در مورد موج نو نکته ای راروشن ساخت که برای من لااقل وضوح نداشت :” مثل این که سینمای متفاوت ما هم وارد یک سینمای fils a papa[پسر بابا ] می شود همان عنوانی که ناقدان فرانسوی که از حملات و فحش های کایه دو سینما نمی هراسیدند به بسیاری از فیلمهای به ظاهر موج نو دادند فیلمهایی که افتخارشان در موج نو بودنشان فقط بود نه در ارزش های دیگر. همچنان که مقداری از فیلم های ما بتازگی پیروزی را در متفاوت بودن با یک سینمای مبتذل و آسان جستجو می کنند” ( پستچی فیلمی البته متفاوت و به ویژه برای روشنفکر در حال توسعه … ویژه سینما وتآتر شماره شماره ۶)

دکتر کاوسی جستحوی خودش برای سینمای ایرانی را دنبال کرد و در هر حال معیارهای اساسی سینمای کلاسیک مثلا “توهم بزرگ” ژان رنوار یعنی نسبت واقع گرایانه فیلم با تاریخ اجتماعی و سیاسی را در حافظه خود داشت نه موج نو بودن یا متفاوت بودن را . بطور خلاصه نقد درون فیلم را به تنهایی قبول نداشت :

” زمان جریان حوادث موضوع این فیلمنامه و فیلم معلوم است: دوران جنگ ایران و عراق. پس در هر روستا لااقل یک رادیو ترانزیستور وجود دارد که تمام ایران بداند جنگی وحشتناک در جنوب و غرب مملکت در جریان است و جنگ‌زدگانی از خانه‌شان می‌گریزند. آن‌وقت روبه‌روشدن آن زن با این پسر بسیار عجیب می‌شود. گویی پسرک [باشو]یک .E.T یا یک تازه‌وارد از کره‌ای دیگر است… این مسائل مربوط می‌شوند به ناآگاهی فیلمساز … درهرحال اگر فیلمسازی آقای بیضایی این است باید توجه داشت که این راه به ساختن یک سینمای ایرانی منجر نخواهد شد ( ماهنامه فیلم آبان ۱۳۷۰) در مورد فیلم سارا نیز یکی از محک هایش مقایسه با قوانین رایج بود. فیلم های دیگری را نوار های بی سروته خواند . و لی سرانجام معیارهایش را توانست در فیلم های گاو و ناصرالدین شاه آکتور سینما ببیند.

تابلوهایی از خاطرات دور و شگرد های نگارش

کاووسی در باره زیبایی شناسی فیلم ( شماره اول مجله نمایش آذر ماه ۱۳۳۵) ، فرم سینما (نمایش، شماره سوم بهمن ماه ۱۳۳۵) پیدایش سینما ( نگین – آذر ۴۷) )تاریخ سینما ( آغاز سینمای آمریکا دوران صامت ۱۸۷۸ – ۱۹۲۷، مجله مرز های نو شماره دیماه ۱۳۴۹) کار کرد و نوشت . اما یکی از عمده ترین میراث های دکتر کاووسی ، جدا از نوشته ها و ترجمه ها از جمله نمایشنامه دیوانه شایو (اثر ژان ژیرودو) ، خاطره نویسی در قالب روزنامه نگاری نوین است. بسیاری از نوشته هایش ، با خاطره شخصی در آمیخته و با این شگرد نویسندگی ، خصوصی و عمومی یا عام وخاص را در هم می آمیخت. نقد فیلم پرونده دومینیسی با این جملات شروع میشود :

در آن هنگام من در پاریس دانشجو بودم و مثل همه مردم فرانسه و پایتخت آن اخبار داخلی روزنامه های صبح و عصر و منتسب به راست و چپ را می خواندم تا معلوم شود این جنایت بسیار فجیع توسط چه کسی یا چه کسانی مورد ارتکاب قرار گرفته است و حادثه چنین بود : (شرح ماوقع)

این نوشته ها به صورت جریان سیال ذهن است هر حرکت قلم یا اندیشه ای او را به گذشته می برد. مقاله دفتر خاطرات ، سفر به دیگر سو ؛ بهار در مدیترانه ( ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ ماهنامه سینمایی فیلم ص ۱۱۶) شرح زندگی از کودکی تا سفر از تهران به بیروت و از آنجا مسافرت با کشتی تا رسیدن به تنگه مسین (که نوک چکمه ایتالیا را از جزیره سیسیل جدا می کند) و بعد هم اقامت در پاریس است . گرچه مسیر “خود زندگی نگاری”، در این نوشته از علاقه به زبان فرانسه در دبستان نظام و ” رها کردن دانشکده حقوق و عزیمت به سوی فرانسه” و بازگشت اردیبهشت ماه از آن کشورپس از تحصیل سینما وزبان است ، ولی بطور دائم با تصاویری از معلمان ، فیلم ها ، مکان ها ، کشتی ، جغرافیا ، سیاست ، مردمان و فرهنگ ها و پسرکی پاریسی که ایران را با گربه اش می شناسد ، تزئین شده است . کاوسی در دوران تاریخی طوفان خیزی زیست ، او طیف وسیعی از احزاب و جریان های سیاسی ، هنرمندان و شخصیت های ایرانی مانند دکترشهید نورایی ، هدایت، ناتل خانلری ، دکتر کوشان و عبدالحسین سپنتا ، فرخ غفاری و نسل جدید تر سینما گران از جمله احمد فاروقی قاجار و سینما گران و هنرمندان فرانسوی از جمله هم دانشکده ای هایش ( سرژ بورگینیون ، لوئی مال و آلن رنه) و اساتیدی را از نزدیک درک کرده ( از جمله ژرژ سادول در ایدک ، ویلیام وایلر و البته رنه کلر و جلسه یادبود او در انجمن ایران وفرانسه) و در موقعیت های مختلف ، خاطره هایی از آنان را نوشته است. مقاله ای در رثای مهندس میر صمد زاده تحصیلکرده فرانسه در شماره ۳۷۲ ماهنامه فیلم نوشت که در دفاع از تحصیلکردگان است . همچنین دفاع اش از سینما در برابر یکی از شاعران بزرگ ایران در ماهنامه فیلم ، خواندنی است .

به عنوان نماینده ایران درگرد هم آیی رژیسور های جهان شرکت کرد . در زمره کارگردان های دنیا در باره دوبله فیلم نظر داد و عدم موافقت خودش را اعلام کرد. در دهه پنجاه در جریان جشنواره جهانی فیلم تهران ، مهمان دار و یا مترجم شخصیت هایی چون رنه کلر بود. با سینمای آزاد ، همراهی کرد. خاطره اش از احمد فاروقی قاجار نوه دختری احمد شاه ، در ماهنامه فیلم بسیار جذاب و پر از نکته های نادانسته بود (آذر ۱۳۷۷- نخستین فیلمسازی که برای ایران جایزه ای از کن آورد ، ماهنامه فیلم شماره۲۲۸ ص۶۲) . با نوشته های کاوسی می توان تصویری از معماری و زندگی در پاریس را مجسم کرد. همچنان که خود او نام “تا بلویی از خاطرات دور ” بر آن نهاده است :

با یک دسته بزرگ گل داوودى سفید، از سوى هیأت اجرایى دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه، به خانه ( مرحوم دکتر حسن شهید نورایی) در پرت دوفین پاریس رفتیم. .. دو سه روز پیشتر هدایت و یکى از دوستانش را در یکى از کافه هاى بولوار سن میشل (کارتیه لاتن) ملاقات کرده بودم. مرحوم صادق هدایت در جوانى، در گروه محصلین اعزامى به پاریس رفت و پس از رها کردن ادامه تحصیل دندانپزشکى به گروه سور رِآلیست پیوست و در گروههاى آنان در کافه “لاروُتُند ” در چهار راه مونپارناس ــ راسپاى شرکت مى کرد ــ ریاست گروه را آندره بروتون داشت و در شمار اعضاى آن نقاش پیکاسو بود و فیلمساز بونوئل که از اسپانیا مى آمدند و ژرژ سادول، مورخ سینما و آراگون و ژاک پره‎ور شاعر و لئون موسیناگ ناقد هنر و عده اى دیگر که نامشان در ایران ناشناخته است، در اعتقاد سیاسى، گروه، هواخواه تروتسکى بود، بعدها پیکاسو و آراگون و سادول و عده اى دیگر به حزب کمونیست استالینى فرانسه پیوستند. عده اى هم خواهان خودکشى شدند، از آن جمله هدایت بود که به این قصد خود را به رودخانه (مارن) نزدیک پاریس انداخت که نجاتش دادند ( تابلویی از خاطرات دور ، بخارا مرداد وشهریور ۱۳۸۴ ص۲۴۸)

آخرین گفتگو با دکتر کاوسی

بعد از بیماری سخت اول که از ایشان احوالپرسی کردم ، به من گفتند :

” علاقه دارم وکیل من باشی. بروم سفر وبرگردم ، تمام کارهایم در اختیارت قرار می گیرد که آنها را تنظیم و منتشر کنی”.

دکتر برای معالجه به آمریکا رفت در بازگشت و در تماس تلفنی متوجه شدم که از تصمیم خود منصرف نشده اند بلکه آن را ضروری و فوری نمی دانند . بعد ها از حسین مختاری شنیدم که شخص دیگری را برای این امر انتخاب کرده و کار سرو سامان یافته است. مدتی گذشت. از پلکان طبقه دوم دانشگاه با آجرهای اخرایی در حاشیه شهر خورزوق، پائین می آمدم که مطلع شدم به منزل تلفن زده اند تا در باره مقاله فیلم علف از این جوان برومند تشکر کنند. منظور آقای دکتر کاوسی مقاله “دفتری هنوز گشوده” درباره کتاب بهمن مقصود لو است که در ماهنامه فیلم ش ۴۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ منتشر شده بود . فردا صبح اش نوشته ای از دکتر کاوسی در باره بیست سالگی بخارا ، با مطلع “ای بخارا شاد زی: را می خواندم : ” بیست سال تلاش در رنج همراه با شور عشق “.زنگ زدم . ایشان گفت : اول بگویم که مقاله شما را خواندم ، به مقصود لو هم زنگ زدم و گفتم که تهامی مقاله ای در باره ات نوشته اما سوال من این است که با این قلم چرا کم می نویسی ؟

یادم افتاد که برای فیلم تاریخ سینمای بهمن مقصود لو با دوربین فیلمبرداری به خانه ایشان رفته بودیم . آخرین تصاویری که از دکتر گرفتیم ، پشت میز کار و سرگرم ترجمه رباعیات خیام به فرانسه بود. تشکر کردم و پرسیدم :

_ استاد ، ترجمه خیام به زبان فرانسه تمام شد ؟

– ترجمه تمام شد ولی این ترجمه را باید پاریس چاپ کنند . پییس فدر ژان راسین را تمام کردم و دنباله اش در باره تئاتر نوشتم . چاپلین به قلم ژرژ سادول را بالاخره تمام کردم و رفت زیر چاپ . کتاب خانم کاملیا را هم ترجمه کردم و مقدمه ای هم در باره فیلم هایی که از روی این داستان ساخته شده نوشته ام. خاموشی دریا را هم تر جمه کرده ام . این کتاب سال ها پیش توسط مرحوم حسن شهید نورایی ترجمه شد اما من نام کتاب را گذاشته ام ” دریای خاموش ” [ نوشته ورکور ] که در زمان جنگ جهانی دوم مخفیانه منتشر شد

الان برای بخارا مقاله می نویسم . اخیرأ شعر عقاب خانلری را با آهنگ و قافیه به فرانسه بر گرداندم . من الان فقط می نویسم . تلویزیون نگاه نمی کنم . برای چشمم ویتامین آ می خورم و می نویسم . من شما را فرزندان خودم می دانم . شما بچه های من هستید . می بوسمت . خدا حافظ .”

روزهای عید نوروز ، بهشت زهرا مثل شهر خلوت نبود . قطعه هنرمندان شلوغ تر بود.

فاصله مرحوم دکتر کاوسی با مرحوم فردین چند قدم بیشتر نیست.

یکی از کارمندان فارابی ورقه های ترحیم راتوزیع می کرد . بالای آن شعری از ژاله اصفهانی بود :

زندگی صحنه [یکتای] هنرمندی ما است

هر کسی نغمه خود خواند واز صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

 

هفده روز بعد – ۲۲ فروردین ۱۳۹۲

این مقاله در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق منتشر می شود.