امیل
ژاک روسو، ژان( ۱۳۹۶)، امیل ،غلامحسین زیرکزاده، انتشارات ناهید، تهران
ژان ژاک روسو از نویسندگان و فیلسوفان برجستهی قرن هجدهم فرانسه که او را از بنیانگذارن علم تعلیم و تربیت میدانند.روسو نوشته-های متعددی در حوزهی آموزش نوشته است که هنوز مورد استناد واقع میشوند. در بین این نوشتهها کتاب امیل ماجرای کودکی خیالی است که روسو خود مسئولیت تربیت وی را به عهده گرفته است و در واقع از این طریق سعی در نشان دادن شیوهی صحیح تربیت دارد. اهمیت این کتاب تا جایی است که گفته میشود نسل اول بعد از انقلاب فرانسه تحت تاثیر این نوع تربیت قرار گرفته است و اصلاحات آموزش به این کتاب باز میگردد.
همانطور که گفته شد، این کتاب در پنج بخش که متناسب به دورههای مختلف زندگی انسان تنظیم شده است، به شرح زندگی و رشد امیل به همراه مربیش که خود روسو است میپردازد.
نوشتههای مرتبط
کتاب اول
این بخش از کتاب به طور کلی به دوران آغاز طفولیت و مراقبتهای مورد نیاز نوزاد در این دوران پرداخته است. روسو کتاب را اینگونه شروع میکند که “هرچه از ید خالق عالم جل شانه بیرون میآید از عیب و نقص مبری است، ولی به محض اینکه به دست اولاد آدم رسید فاسد میشود.” با اینکه روسو به طبیعت و روند طبیعی جهان اهمیت زیادی میدهد و معتقد است بهترین نوع تربیت همان است که طبیعت آن را شکل میدهد، با این حال معتقد است “با وضعیت فعلی اگر آدمیان فرزندان خود را تربیت نکنند اوضاع و احوال ما بدتر از اینکه هست خواهد شد، زیرا نوع بشر یا باید طبق قوانین طبیعت بزرگ شود یا مطابق قوانین جامعههای متمدن تربیت یابد.” روسو از آن جهت بر تربیت از دوران کودکی تاکید میکند که معتقد است باید تمام چیزی را که هنگام کودکی نداریم و در بزرگسالی به آن احتیاج پیدا میکنیم، در این دوران یاد بگیریم.
به بیان روسو، تربیت آدم از سه طریق رخ میدهد: طبیعت، آدمیان و از طریق اشیا. در بین این سه راه تربیتی که از طریق طبیعت اتفاق میافتد در اختیار ما نیست و تربیت از طریق اشیا هم به طور محدودی در اختیار ما است و تربیت از طریق آدمیان تنها راهی است که کاملا تحت نفوذ و قدرت ما است. به همین جهت است که بر روی آن تاکید زیاد میکند.
در ادامهی این بخش از کتاب روسو به این مسئله میپردازد که تربیت خوب چه تربیتی است؟ او معتقد است برای فهمیدن پاسخ این سوال “باید راجع به شرایط زندگی آدمیان تحقیق کرد”. به هر حال پاسخی که روسو به این سوال میدهد این است که “کسی که بهتر از همه رنجها و راحتیهای زندگی را تحمل میکند، از همه بهتر تربیت شده است.بنابراین تربیت واقعی باید بیشتر جنبهی تمرین و عمل را داشته باشد تا دستورات شفاهی”.
در قسمت بعدی همین کتاب نویسنده به بیان تعدادی از عقاید کهنهپرستان و نقد آنها میپردازد و بیان میکند که اگر قرار باشد برای بهبود شرایط هرکس وظیفهی خود را به درستی انجام دهد، این اتفاق باید از مادران شروع شود. البته روسو از نقش پدران را نیز در آموزش فرزندانشان نادیده نمیگیرد.
بعد از بیان این بحثهای پایهای روسو به معرفی امیل میپدازد. امیل فرزندی یتیم است که با اینکه روسو جای پدر و مادر او را هم پر کرده است اما همچنان نقش مربی وی را ایفا میکند. تنها شرطی که روسو بریا امیل مشخص کرده است این است که امیل فقط باید از روسو اطاعت کند( در اینجا امیل یتیم است و پدر و مادری ندارد اما روسو این شرط را برای این بیان میکند که در حالت عادی که کودک پدر و مادر دارد با اینکه باید به آنها احترام بگذارد اما تنها باید از مربی خود اطاعت کند و نه پدر و مادرش).
در انتهای اولین بخش این کتاب روسو اهمیت پرورش جسم کودک را یادآوری میکند و این مسئله را از شرایط قنداق شروع میکند. روسو در راستای اهمیت این موضوع بیان میکند که ” رشد فکری و روحی بچه باید توام با رشد بدنی او صورت پذیرد”. همچنین نویسنده تاکید میکند که تربیت کودک به طوری نباشد که کودک عادت کند که خواستههایش را به دیگران تحمیل کند و به طور دائم آنها را در خدمت خود بگیرد؛ در واقع روسو معتقد است که “تنها عادتی را که کودک باید پیدا کند این است که به هیچ چیز عادت نکند”. نقد دیگری که روسو در این بخش به تربیت رایج وارد میکند این است که کلیشههای مشخصی که متناسب سن و فهم کودک نیست به او منتقل میشود که در نهایت باعث ایجاد احساساتی مانند ترس از تاریکی و غیره میشود. روسو علت این اتفاق را عدم درک درست از سطح فهم کودک و تناسب نداشتن مفاهیمی که به او گفته میشود و یا انتظاراتی را که بزرگسالان از کودکان دارند، میداند.
کتاب دوم
عنوان این بخش “تربیت اخلاقی کودک” است.روسو در این بخش بیشتر تلاش میکند وجوه اخلاقی امیل را تقویت کند و راههایی را که برای این امر از آنها استفاده میکند را نیز بیان و توجیه میکند.
از جمله مسائلی که روسو بسیار بر آن تاکید دارد یکی این است که همیشه مطالب را متناسب با مخاطب خود انتخاب کنیم و موقعیت او را بشناسیم و دیگر آنکه معتقد است که یکی از نقصهای تعلیمات ما همیشه این بوده است که تلاش کردهایم چیزی را که کودک خود آن را به خوبی بلد است، به او آموزش دهیم.
در این قسمت از کتاب روسو بیشتر بر مسائل اخلاقی مانند دروغ و غیره تاکید میکند و بیان میکند که چون کودکان قدرت تحلیل قوی ندارند به همین جهت ممکن است هدف اصلی از بیان یک داستان تخیلی که شخصیتهای اصلی آن حیوانات هستند را درک نکند و از خلال آن با مسئلهای مثل دروغگویی آشنا شد. به همین دلیل روسو افسانهها،اساطیر و داستان را متناسب با کودکان نمیداند.
به طول کلی روسو معتقد است دو نوع اخلاق در جامعه وجود دارد: یکی اخلاق نظری و دیگری اخلاق عملی.” اخلاق نظری را در کتب شرعیات و نصایح میخوانند و کاری هم با آن ندارند. اخلاق عملی را درافسانههای لافونتن که برای کودکان شدهاست و نیز در داستان-هایی که برای مادران نگاشته است میخوانیم.”
به نظر روسو داستان و افسانه تنها وسیلههای گمراهی کودک نیستند بلکه کتاب و دفتر حتی گمراهی عظیمتری را به دنبال دارند. روسو معتقد است مشغول شدن به کتاب و دفتر “بزرگترین بلای آنها در این ان است”. کودکان از سنین پایین شروع به یادگیری خواندن و نوشتن میکنند این درحالی است که امیل در سن ۱۲ سالگی هنوز به درستی نمیداند کتاب چیست چرا که روسو معتقد است خواندن پیش از این سن موجب خستگی و افسردگی کودک میشود.
کتاب سوم
روسو در این قسمت به سومین مرحلهی طفولیت که سنین بین ۱۲ تا ۱۵ سالگی است میپردازد. معتقد است که در این سن نیروی کودک بسیار زیاد میشود و مازاد این نیرو باید صرف آموختن شود. اما باید توجه داشت که در ابتدا مربی باید چیزهایی را که میخواهد به کودک بیاموزد را انتخاب کند و نباید هرآنچه را که وجود دارد به او تعلیم دهد بلکه باید مواردی را که مطمئن است مفید فایده است به او بیاموزد در غیر این صورت وقت و نیروی کودک را ذایل کرده است. هرچند روسو در اینجا بر مواردی که باید توسط مربی انتخاب شوند تاکید میکند اما این حساسیت تنها شامل مربی نمیشود بلکه به همان میزان کودک نیز موظف است به انجام اعمال مفید عادت کند. طبق این عادت کودک توانایی این را پیدا میکند که “اختیار خود را ک.رک.رانه به دست دیگران ندهد و حس ابتکار خود رازیاد کند”.
در بخش بعدی این قسمت مربی تلاش میکند توانایی کودک را در کارهای عملی تقویت کند. هرچند روسو میداند که چون امیل باید در جامعه زندگی کند، باید با روابط اجتماعی نیز آشنا شود اما بعد از اینکه امیل در یکی از صنایع و هنرهای دستی (مثل نجاری) مهارت پیدا کرد، سپس به روابط اجتماعی میپردازد. ورود به این موضوع به این صورت است که “امیل میبیند برای اینکه بتواند ابزاری را که به درد خودش میخورد کسب کند، باید ایزاری را که دیگران احتیاج دارند فراهم سازد تا از طریق مبادلهی آن بتواند آنچه را که لازم دارد و در تصرف ایشان است به دست آورد”. به همین جهت روسو معتقد است “برای اجتماعی کردن، کار کردن امری است الزامی”.
در آخر این بخش از کتاب سوم امیل ۱۵ ساله شده است و به عقیدهی روسو، دیگر طفل نیست و مرد شده و شخصیت پیدا کرده است.روسو این دوره از زندگی را زمانی میداند که قوهی قضاوت در آن شکل میگیرد و منظور او از تشکیل قوهی قضاوت به طور مشخص دو نوع قضاوت ” منفعل” و “فاعله” هستند که اولی به زمانی اطلاق میشود که فرد در رابطه با محسوسات نظری قطعی میدهد و دومی قضاوتی است که دربارهی مدرکات و یا مفاهیم صورت میگیرد و در واقع دست به مقایسه میزند و چیزی را که “حس” به آن پی نبرده بود روشن میسازد.
کتاب چهارم
در قسمت چهارم به “دوران شباب” پرداخته میشود که روسو سعی دارد به تربیت دینی امیل در این دوره بپردازد. روسو ۱۵ سالگی را سنی میداند که امیل متوجه میشود دارای روح است و ۱۸ سالگی را سنی میداند که امیل توانایی آشنایی با امور دینی را دارد. روسو با تمام احترامی که به ادیان موجود دارد، دست به نقد آنها میزند و معتقد است که برخی “از اسرار را نه فقط محال است که انسان بفهمد بلکه محال است باور کند. و نمیدانم آموختن این اسرار به اطفال چه نتیجهای دارد، مگر اینکه آنها را از همان کودکی هب دروغ گفتن عادت بدهد”. روسو سعی میکند از طریق شرح وقایع تاریخی ( به این علت از تاریخ استفاده میکند تا تحت تاثیر شرایط قرار نگیرد و بتواند بدون جانبداری قضاوت کند) و معرفی “وجدان” به عنوان مجری فطری عدالت و تقوا در هر فرد، این خلاء را برای امیل پر کند. روسو عقاید غلط عمومی را که مردم وجدان را زاییدهی آن میدانند،سرسختترین دشمن وجدان میداند.
کتاب پنجم
در آخرین بخش از این کتاب امیل که به مردی بالغ تبدیل شده است به دنبال دختری که لایق همسری او باشد میگردد. روسو در کتاب امیل چهار بخش از کتاب را به نحوهی پرورش “پسر” میپردازد و در آخرین بخش که به دنبال دختری برای این ” پسر” است، مجبور به شرح توضیحاتی دربارهی دختران نیز میشود.نویسنده ابتدا به بیان نظرات کلی دربارهی زن میپردازدو روسو معتقد است که “زن فقط برای خاطر مرد وجود دارد…این اقتضای طبیعت است…وظایف زن و مرد یکی نیست”. با توجه به تفاوتی که در این وظایف ونقشها وجود دارد، هرکدام شیوهی تربیتی خاص خود را طلب میکنند.از آنجایی که به عقیدهی روسو زن به خاطر مرد وجود دارد، روسو امیل را تربیت میکند و سپس زنی را مطابق آن میخواند. در این داستان این زن رویاپردازی شده (خود امیل نیز کودکی فرضی است)، سوفی نام دارد.روسو به دلیل اهمیتی که برای نقش مادری و تاثیر آن در تربیت فرزند قائل است، به بیان ویژگیهای مختلفی را که زن در این راستا باید دارا باشد میپردازد. به عنوان نمونه روسو رشد را در مردان رشد قوا و در زنان رشد ظرافت و زیبایی میداند. یا در جایی دیگر روسو بیان میکند که زنان نباید مانند مردان قوی شوند بلکه باید “بریا” آنان نیرومند شوندتا بتوانند فرزندان (پسر) نیرومندی را بزایند.
در ادامه بعد از اینکه روسو با شرح شیوهی تربیت زنان و هدف از تربیت آنان، زن ایدهآل را برای امیل خلق کرد، آنها با اینکه در جستوجوی یکدیگر بودند اما به صورت اتفاقی یکدیگر را ملاقات میکنند. با این حال روسو به امیل یادآوری میکند که باید برای مقابله با هوا و هوسهایش به مدت دوسال از سوفی دور بماند و بعد از طی کردن این دوره است که میتوانند به همسری هم در بیایند. امیل این شرط را میپذیرد و با موفقیت از این آموزن دوساله خارج میشود و به نزد سوفی باز میگردد.