انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسانشناسی و همزاد شرّش: “توسعه” در تلاش برای بنای یک رشته (بخش سوم)

جیمز فرگوسن/ترجمه آرمان شهرکی

“توسعه” کاربردی میشود

“آنها بسیار مدرن هستند؛ احتمالا همگی شلوار به پا دارند.”

یک متخصص بریتانیایی مطالعات آفریقا به تاریخ ۱۹۶۰ به شلی فالک مور {Sally Falk Moore}، این جمله شرح میدهد که چرا مطالعه ی قبیله ی شاگا (chagga) در تاتنزانیا صرفا تمایل به کاربردی بودن دارد تا حالتی نظری.

انسانشناسها البته، مدتهای مدیدی بود که وجود مجموعه ای از معضلات پیرامون تعاملات مردم “بدوی” با جهان صنعتی که آنها را مورد تعرّض قرار داده بود را تشخیص داده بودند. برخی از اشاعه گران اوایل قرن بیستم، بر چنین تماسهایی تاکید کرده بوده (Vincent 1990: 119-25) و حتی اغلب دسته بندیهای غیرتاریخیِ “انسانشناسی ناجی” {salvage anthropology} موظف شدند تا اثر چنین چیزهایی را به مثابه ی گونه ای سرمایه داری و استثمار تصدیق نموده و در تمنّای این باشند که ای کاش اثرات تحریف کننده (distorting) ی چنین تماسهایی میتوانست موجب بازسازی اشکال فرهنگی و اجتماعی که بنا به فرض “پیش از تماس” وجود داشتند؛ بشود (Tomas 1991, Stocking 1991). باری، بزودی مشخص شد که انسانشناسی میتواند ادعای جایگاهی ازآن خویش در مناسبات کاربردی جهان داشته باشد (و، نه فقط سهمی جزئی در یک سرمایه گذاری کلان) و درباره چنین فرایندهایی، توصیه هایی علمی ارایه دهد. مالینوفسکی خواهان “انسانشناسی کاربردی” {practical anthropology}شد؛ گونه ای که “انسانشناسی تغییرِ بومی” خواهد بود و “آشکارا برای بشر کاربردی در مستعمرات، اهمیت زیادی خواهد داشت” (۱۹۲۹: ۳۶). آنچنانکه استوکینگ {Stocking} خاطر نشان ساخته است؛ چنین کششهایی بسمت انسانشناسی کاربردی، کلید استقرار انسانشناسی بریتانیا در دهه ی ۱۹۳۰ بود؛ بویژه از رهگذر تضمین سرمایه گذاری بنیاد راکفلر (Stocking 1992: 193-207, 255-75; see also Kuklick 1991). در ایالات متحده و در همان حال، عمل کاربردی (applied work) پیرامون تغییر و تبادل فرهنگی {acculturation} در دهه ی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ جوانه زد؛ آن زمان که رشته ی انسانشناسی از “انسانشناسی ناجی” بسوی مسائل اجتماعی داخلی {domestic}، فقر و تاثیر جنگ چرخش نمود (Vincent 1990: 152-222, Stocking 1992: 163-68; see Gupta and Ferguson, 1997).

این بحث از دو زاویه جای تامل دارد. اول، اگرچه امروزه و در اواخر قرن بیستم، تماس {connection} ممکن است بدیهی بنظر برسد؛ ایده ی توسعه در این دوره بنظر نمیرسد که در ارتباط با مساله ی تاثیر گسترش غرب بسوی مردم پیرامونی و مستعمره، کلیدی تلقی شده باشد. در عوض، مفاهیم عملیاتی عبارت بودند از “تبادل فرهنگی” و “جذب” (بویژه در ایالات متحده) و “تماس فرهنگی” و (بعدا) “تغییر اجتماعی” (اغلب در بریتانیا). ایده ی قدیمی توسعه ی تکاملی، در نهایت، به یک فرایند جمعی ذاتی و درونی اطلاق شده بود که به توسعه ی خودمختار یک ارگانیسم شباهت داشت؛ مساله ی تماسی که یک جامعه میتواند با دیگری داشته باشد؛ یک داستان کاملا متفاوت بود. چنین تئوری پردازان تکاملگرایی در این دوران و در هر دوسوی آتلانتیک، چندان طرفداری نداشتند. در چنین بستری، مفهوم نظری توسعه با مباحثاتی همچون، تغییر اجتماعی، تبادل فرهنگی، و انسانشناسی کاربردی چندان میانه ای نداشت.

دوم، بیان این نکته مهم است که گرچه مطالعات تماس فرهنگی و تغییر فرهنگی از آشکارگیِ چشمگیری در حوزه و طی دهه ی ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ برخوردار شدند؛ اما درون رشته، به چیرگی و یا حتی مشروعیت کاملی دست نیافتند. به نظر نمیرسد که دلیلی ذاتی برای این اتفاق وجود داشته باشد که چرا تغییر اجتماعی و تماس فرهنگی بعنوان موضوعاتی نظری درنظر گرفته نشدند. چطور به این موارد در وهله ی نخست، همچون ملاحظاتی کاربردی نگریسته میشود؟

آنطور که در جای دیگر عنوان داشتم (Gupta and Ferguson, 1997)، با این تزایدِ محلی شدنِ {localizing} بارز، سبک “مردمان و فرهنگها” در انسانشناسی به خیزش چهارچوب به مثابه ی یک روش مشخص هژمونیک و منضیط گره خورده است. با انقلاب مالینوفسکی در روش شناسی کار میدانی (که در حقیقت و تنها در دهه ی ۱۹۳۰ انسجام یافت) یک انتظار شدید و جدید حاصل آمد؛ اینکه یک مطالعه ی انسانشناختی و علمی، عبارت است از بررسی جامع ” یک جماعت” {a people}، “یک جامعه”، “یک فرهنگ”- بطور خلاصه، یک مردم-نگاری {ethno-graphy}، بررسی کلیّت یک هستی فرهنگی و اجتماعی، که قومیّتی تعریف شده است. در پرتوی چنین برداشتی، دستور کار نظری اصلی، عبارت بود از توصیف و مقایسه ی “کلیت جوامع” که با “نظامهای اجتماعی” (بریتانیا) یا “پیکربندیهای فرهنگی” (آمریکا) خصلتبندی میشدند. وقتی جوامع این حالت کلیت را از طریق فرایندهای نغییرِ تحمیل شده از بیرون ترک کردند؛ به خروج از قلمرو انسانشناسی نیز تهدید شدند؛ در فرایندی که بطور اعم با اهمیت کاربردی بسیار نگریسته شده؛ لیکن تمایل نظری محدودی داشت. (۱)

(۱)انسانشناسانی که به موسسه رودز لوینگستون {Rhodes-Livingstone} تعلق خاطر داشتند از این قاعده مستثنی هستند.

ای میل نویسنده:
arm.shahraki@gmail.com