جلال نباتی
این گفت و گو در تاریخ بیست و نهم اسفندماه سال نود و هفت در مورد شهر رزن با آقای حاج سردار سلطانی، متولّد سال هزار و سیصد و سیزده، انجام شده است.
– در مورد تاریخ شکل گیری و تاریخچۀ شهر رزن توضیح دهید؟
نوشتههای مرتبط
– تاریخچۀ تشکیل شهر رزن را نمیدانم و یادم نمی آید و نشنیدم ولی از هنگامی که به یاد دارم، چهل و پنج خانوار در رزن زندگی میکردند. چهار و پنج طایفه بودند که اسم و رسمی داشتند و من هم خودم آنها را ندیدهام امّا از دیگران شنیدهام و از وقتی که من به یاد دارم رزن چهل و پنج خانوار بود.
– در کدام قسمت رزن زندگی میکردند؟
– در طرف جنوب شرقی رزن فعلی این چهل و پنج خانواده زندگی میکردند که معروف به “کند ایچی” (داخل روستا) بود.
– چهل و پنج خانوار در چه سالی در رزن زندگی میکردند؟
– مربوط به اول دورۀ محمّدرضا شاه، جنگ دوم جهانی، سال ۱۳۲۰.
– معیشت و درآمد مردم به چه صورتی بود؟
– کشاورزی و دامداری میکردند و با هم دیگر خیلی خوب و مهربان بودند.
– زمینهای کشاورزی رزن در کدام قسمت رزن قرار داشت؟
– فرقی نمیکند در طرف جنوب و در طرف شمال هم بود در طرف شرق و غرب کمتر بود.
– زمینهای کشاورزی دیم بودند یا آبی؟
– آبی هم بود و زمینهای دیم هم داشت.
– بیشتر اراضی آبی بود یا دیم؟
– بیشتر زمینهای کشاورزی آبی بود و اینجا چهار یا پنجتا آب داشت که الان خشک شدهاند.
– در مورد این آبها بیشتر توضیح دهید؟
– یکی از این آبها قنات بود و بقیۀ آنها چشمه بودند.
– آیا قناتها اسمی هم داشتند؟
– قنات که به آن”کریز ارخی” میگفتند.
– سوالی که برای من همیشه مطرح بوده، این است که چرا رزن درخت میوه نداشت؟
– برای اینکه سردسیر است و فصل بهار هوا سرد میشود و درخت میوه به وجود نمیآید و سرما زده میشود این بود که درخت میوه کمتر داشت و باغ انگور زیاد داشت.
– بیشتر باغ انگور بود؟
– بیشتر باغها انگور بود.
– بیشترین محصول کشاورزی چه چیزی بود؟
– بیشترین محصول گندم و بعد جو بود و سیب زمینی هم بود و بهاره هم میکاشتند.
– سیستم اداری رزن چگونه بود آیا ارباب و کدخدا داشت؟
– اینجا ارباب داشت و که از یهودیان همدان بود و اسمش یشورون بود. معتمد السّلطنه هم بود و خرده مالک هم زیاد داشت.
– بیشتر زمینها در اختیار این دو نفر بود؟
– بله بیشتر زمینهای کشاورزی در اختیار این دو نفر بود.
– یشورون اینجا زندگی میکرد؟
– همدان زندگی میکرد. هنگام خرمن و برداشت محصول اینجا میآمد و بهره از محصول میگرفت.
– در تقسیم اراضی زمینهای یشورون بین کشاورزان تقسیم شد؟
– وقتی تقسیم اراضی شد و زمینهای کشاورزی تقسیم شد به آنها آب و خاک دادند و پول از دولت نگرفتند.
– میتوانید توضیح دهید که چطور آب و خاک بردند و زمینها را نفروختند؟
– پول سه قسمت زمینهایشان را دولت داد و یک قسمت به جای گرفتن پول زمین و آب برای خود نگه داشتند.
– اربابها در رزن مباشر و کدخدا داشتند؟
– مباشر و کدخدا داشت و ادارۀ زمینها را به آنها سپرده بود.
– در مورد معتمد السّلطنه هم بیشتر توضیح دهید.
– دو دانگ رزن برای معتمد السّلطنه بود و دو دانگ هم برای یشورون بود و دو دانگ دیگر هم خرده مالک بودند و هر کس مقداری زمین کشاورزی خریده بودند که در مجموع شش دانگ رزن را تشکیل میداد.
– خرده مالکها چه کسانی بودند؟ اهل رزن بودند و یا اینکه از جای دیگری آمده بودند؟
– نه رزنی بودند که آقا تقی چراغچی بود که شش جفت زمین داشت، درگزینی هم بود و بقیه رزنی بودند و بقیۀ زمینهای کشاورزی برای اینها بود.
– تقسیم آب به چه منوالی بود و ارباب و خرده مالکها به چه صورتی آب را بین خود تقسیم کرده بودند؟
– یکسری صاحبان آب، شب هنگام به آبیاری میرفتند و یکسری هم در روز نوبت آبیاری آنها میشد و هشت روز یکبار یک دوره تمام میشود و دوباره از اوّل شروع میشد و بعد از هشت روز کسانی که نوبت آبیاری آنها شبانه بود این بار در موقع روز، نوبت آبیاری آنها میشد.
– کهریز در کدام قسمت رزن واقع شده بودند؟
– کهریز در شمال رزن قرار داشت و آب هم خیلی زیاد بود و وقتی که در شمال رزن چاههای عمیق حفر کردند قنات خشک شد.
– از آب “قورو چای” هم برای آبیاری استفاده میکردند؟
– در فصل بهار که آب جاری میشد، سد میبستند و از آب آنجا برای آبیاری استفاده میکردند و تابستان آب آنجا خشک میشد. از قنات زیاد استفاده میکردند و قسمتهایی را که با آب رودخانه در فصل بهار آبیاری میکردند در تابستان از آب قنات برای آبیاری آن قسمتها استفاده میکردند.
– ارتباط چهل و پنج خانواری که در رزن زندگی میکردند به چه صورتی بود؟
– خیلی خوب بود. موقع عید به خانۀ همدیگر میرفتند و به هم احترام میگذاشتند و آن دوره خیلی بهتر از الان بود.
– درگیری طایفهای وجود داشت؟
– نه درگیری طایفهای اصلا نبود.
– صاحب قلعهای که در محلۀ قدیمی رزن وجود دارد، چه کسی بود؟
– برای اربابها بود و بعد از تقسیم اراضی از بین رفت و خرابش کردند و ساختمان سازی کردند و قلعه گلی بود.
– ارتباط با شهرهای دیگر، با همدان یا تهران به چه صورتی بود؟ آیا ارتباطی وجود داشت؟
– البته قدیمها که من هم یادم نیست توسّط شتر بار میبردند و میآوردند و بیشتر ارتباط با همدان بود و اطراف رزن هم با همدان در ارتباط بودند و بالاتر از رزن با قزوین در ارتباط بودند.
– با قزوین رفت و آمدی بود؟
– اصلا نمیرفتند و ارتباطی وجود نداشت و هر چیزی که خرید میکردند از همدان بود.
– با تهران در ارتباط بودند و رفت و آمدی انجام میشد؟
– البته میتوانستند به تهران بروند و خرید کنند ولی بیشتر ارتباطها با همدان بود.
– جادّۀ رزن همدان در چه دورهای ساخته شد؟
– جادّه را که بعد از جنگ جهانی اوّل درست کرده بودند، خاکی بود و من یادم میآید که توسّط خرک که به آن ذمّه میگفتند، دو نفر آن را میگرفتند و خاک را درون ذمّه جمع میکردند و میآورند و زمانی که من یادم میآید چاروادار بود که الاغ داشت که با الاغ و با ذمّۀ (گووالا) شن میآورند و روی خاک میریختند و شن را روی خاک پخش میکردند و آب میپاشیدند و لگد میگردند و غلتک هم کم بود و بعد هم غلتک کوچکی آوردند و روی آن غلتک میکشیدند و آسفالت را درون بشکهای که از وسط نصف شده بود، درست میکردند و با ذمّه آسفالت را میبردند و روی شنها میریختند و با مالۀ تختهای آنرا صاف میکردند. اولین بار به این صورت بود که این جادّه را آسفالت کردند و این جادّه را به این شکل درست کردند. با هزار بدبختی این راه را کشیدند. زیر بشکۀ نصف شده چراغ میگذاشتند و ماسه را درون آن میریختند و داغ میکردند و بعد قیر را درون بشکه میریختند و با هم مخلوط میکردند.
– چه سالی بود؟
– من یادم نمییاد چند ساله بودم ولی من جنگ جهانی دوم یادم میآید. آسفالت را بعد از جنگ جهانی دوم کشیدند. راهها را به کنتراچیها میدادند که آن را درست کنند که بعدها آمدند و آسفالت کشیدند و شخصی به نام “شیدایی” این آسفالت را کشید و حسین آقا سرکارگر بود؛ اهل رزن نبودند و اهل قزوین و باجناق بودند و در رزن ازدواج کردند و موقعی که شیدایی این جادّه را آسفالت میکرد از سه پل “خمیگان” آب میآمد و سنگ درشت ریخته بودند و غلتک آوردند و غلتک زدند که سنگها فرو رفت و بعد از آن آسفالت ریختند و کارخانۀ آسفالت نبود و آن موقع که شیدایی آمد، آسفالت را آورد و کار شیدایی خیلی خوب بود و آسفالت خراب نشد و پنجاه سال کار کرد.
– محل کارخانه کجا بود؟
– نمیدانم کارخانه کجا بود و آسفالت را از کجا میآورد ولی آن آسفالتی که شیدایی ریخته است هنوز هم آسفالت آن وجود دارد وقتی به پارک پایین میروید کنار پارک قرار دارد و مثل آینه است و احمدی راهبان بود. آن موقع وقتی آسفالت کنده میشد کارگرهایی داشت که داخل گودیها خاک میریختند. در بیست وچهار ساعت دو دستگاه اتوبوس رفت و آمد میکرد. یکی از همدان به تهران و دیگری هم از تهران به همدان بود. بعد از جنگ جهانی دوم اتوبوس آمد.
– چرا به این جادّه، جادّه روسها گفته میشود؟
– اوّلین نقشۀ آنرا روسها کشیدهاند و چون نقشۀ آنرا روسها طراحی کردند به همین علّت “اروس یلی”(جادّه روسها) گفته میشود. در جنگ دوم جهانی که من درست یادم میآید در کنار جادّهای که به سمت همدان میرود ساختمانی وجود داشت که به آن نَواقُل میگفتند که بعدها آنرا قهوهخانه کردند و در دورۀ رضاشاه به ادارۀ دارایی نَواقُل میگفتند و در همین ساختمان کشاورزانی که از صحرا خار میکنند ده شاهی از آنان نَواقُل میگرفتند.
– شما در مورد قحطی که سالها پیش اتّفاق افتاده، اطلاعی دارید؟
– گفتند قحطی آمده امّا من چیزی یادم نمیآید، شنیدم. اینجا گندمکاری میکردند، میگفتند که یک بچّه را در میان گندمها در کنار سنگ قرار داده بودند که کسانی که آبیاری میکردند بچّه را پیدا کرده بودند.
– به دلیل اینکه رفت و آمد بین تهران و همدان از این مسیر بود اینجا قهوهخانههایی وجود داشت در مورد قهوهخانههای رزن توضیح دهید.
– یکی از قهوهخانهها برای “مشهدی محمود” بود خدا مشهدی محمود را بیامرزد، آدم خوبی بود. روزی دو دستگاه اتوبوس میآمد که یکی از همدان میآمد که به سمت تهران برود و یکی هم از تهران به سمت همدان میرفت و تهران هم فقط یک گاراژ بود و دو گاراژ وجود نداشت. کنار دخانیات، یک گاراژ صمیمی بود چند ماشین برای آذربایجان کار میکرد و دو ماشین هم برای این طرف کار میکرد. و شبها هم اصلا ماشین نبود و رفت و آمدی وجود نداشت در این گردنه (گردنۀ آوج) ماشینها را غارت میکردند. مسافرها شبها در قهوهخانه میماندند و صبحها وقتی ماشین میآمد، سوار میشدند و میرفتند و آن موقعها یک روزه به تهران نمیرسیدند به قزوین میرفتند و در آنجا میماندند از آنجا به تهران حرکت میکردند.
– از رزن برای کار به تهران میرفتند و از چه زمانی رفتن به تهران معمول شد؟
– خیلی وقت پیش برای کار کردن به تهران میرفتند. برای گذران زندگی با مشکل مواجه بودند و مجبور میشدند به تهران بروند. اینجا در فصل زمستان کاری وجود نداشت پاییز که میرسید کار هم تمام میشد و کاری نداشتند و برای کار به تهران میرفتند و باز فصل بهار برای انجام کارهای کشاورزی میآمدند.
– جادّههایی که به سمت دمق و قروه وجود دارد این راهها وجود داشتند یا بعدها به وجود آمدند؟
– راه دمق را سرلشکر زاهدی گفته بود که درست کنند، چون اهل دمق بود. دستور داده بود که جادّه دمق را درست کنند ولی راه نبود و قبل از انقلاب این راه را درست کردند و مالرو بود. اتّفاقا این پلهایی که در این راه ساخته شده است من با ماشین سنگهای آن را آوردهام و کمپرسی داشتم. قروه هم راهش مالرو بود و آسفالت نداشت و بعد از انقلاب این راهها را درست کردند.
– شما رفت و آمد سرلشکر زاهدی به دمق از رزن را دیده بود؟
– بله. با ماشین میآمد و از خمیگان از کنار کوه میآمد و به دمق میرفت و راه هم خاکی بود و بعدها که تراکتور آمد با تراکتور مسافر میآوردند.
– در مورد اینکه گفتید احمدشاه از مسیر رزن به همدان رفته است در مورد آن هم توضیحی بدهید.
– من یادم نمیآید ولی پدرم تعریف میکرد که آمدند اینجا و چایی هم در رزن خوردند و با درشکه هم میرفتند و از تهران به سمت کربلا میرفتند. در دورۀ رضاشاه بود که احمدشاه از ایران خارج شد. در جنگ دوم جهانی که رضاشاه را گرفتند که من به یاد دارم. حزب توده به ایران آمد و دهاتی به نام زرّین آباد (در استان زنجان واقع است) وجود دارد. قرارگاه آنها در زرّین آباد بود و شبها مردها را از روستا بیرون میکردند و فقط زنها و بچّهها باقی میماندند و من یادم میآید تا همین “ورقستان” (روستایی در دوکیلومتری غرب رزن) هم آمدند و از ورقستان به این طرف نیامدند و این نَواقُلی که گفتم اینجا ساختمانی بود که ژاندارمها بالای پشتبام آن نشسته بودند و سنگر گرفته بودند. اکثر آنها در زرّین آباد بودند. هدایت خان یمینی که از روستای چپقلو (یکی از روستاهای بخش سردرود است) بود و هدایت خان را محمود خان خدابندهلو دعوت کرده بود که خیلی مرد شریفی بود و به هدایت خان گفته بود اسلحه از من و نفرات از شما، باید زرّین آباد را پاکسازی کنید و یکشبه باید زرّین آباد را تصرّف کنید. سرباز هم نداشت. از دهاتهای اطراف مردم را بسیج کرده بود. محمود خان هم درجه دار بود و او بود که این حزب را از بین برد. حزب توده ساعت هشت شب تبریز را خلع سلاح و پادگان را تصرّف کرده بودند و روسها وارد شهر تبریز شده بودند. غلام یحیی که مدّتی در تبریز حکمرانی کرد که پولهایش کاغذی بود و روی آن مهر زده بود “آل دانیشما” (بگیر و حرف نزن) که پول نبود و کاغذ بود و به جای پول از آن استفاده میکردند. در چلّۀ زمستان که آن موقع برف زیادی میبارید یک متر ارتفاع برف بود و اسب به سختی از درون برفها بیرون میآمد. هدایت خان تعریف میکرد که ما سوار شدیم و به طرف زرّین آباد رفتیم. زرّین آباد در فرو رفتگی قرار دارد و سه برج داشت که یکی طرف رزن، یکی طرف مغرب و یکی طرف شمال زرّین آباد قرار داشت. هدایت خان به ما گفت شما باید در میان برفها سنگر درست کنید. لباس گرم پوشیده بودیم. به فکر درست به هدف خوردن تیرهایتان نباشید. خیلی تیرانداز ماهری بود. ما سنگر گرفته بودیم و گلولهای شلیک میکردیم و از جایی که گلوله بیرون میآمد هدایت خان جای گلوله را نشانه میگرفت و میزد. ده شاهی را به هوا پرتاب میکردی هدایت خان میتوانست آن را در هوا با تیر بزند. تا هنگام طلوع خورشید دو برج را زده بود و دیگر گلوله نمیآمد و فقط از یک برج گلوله میآمد که طرف رزن بود که هدایت خان رفت و دو نفر حزبی مانده بود که هدایت خان هر دو را با مسلسل کشت. هجده بار شتر، تفنگ پنج تیر به غیر از مهمّات بارکردند و به روستای آرپادرّه (روستای که در بخش سردرود واقع است) آوردند. آرپادرّه را محمّدحسن خان افشار به هدایت خان داده بود.
– حزب توده در رزن هم فعّال بود، از رزن عضو این حزب بودند؟
– سه نفر عضو حزب توده در اینجا بود و آن موقع جوان بودند. دو برادر بودند و یکی در نیروی هوایی بود و وقتی که در نیروی هوایی بود شناسایی شد و از آنجا فرار کرد و به اهواز رفت و از آنجا دوباره در نیروی هوایی ثبت نام کرد و اینگونه نبود که بتوان شناسایی کرد و برادر دیگر هم حزبی بود و در دورۀ شاه هم جلسه داشتند و در کرج در جلسات شرکت میکردند و در تهران کار میکردند.
– در رزن حزب توده فعالیت میکرد؟
– این سه نفر بودند که شناسنامهها را میگرفتند و میگفتند که حزب میخواهد به مردم حقوق بدهد و شوروی میخواهد به مردم حقوق بدهد که دروغ میگفتند.
– بعد از شکست حزب توده افرادی که در حزب بودند از ایران رفتند؟
– یکی از این افراد در پاسگاه بود و او را خواستند و به او گفتند که عضو حزب توده هستی و در روستای جامیشلو (روستایی که در ده کیلومتری جنوب رزن واقع است) یک نفر دیگر همنام او بود که گفتند که او عضو حزب توده است و من در حزب توده عضو نیستم و چون در پاسگاه بود سندسازی کردند و گفتند که ایشان عضو حزب توده نیستند.
– وضعیت رزن در دورۀ محمدرضا شاه به چه منوالی بود؟
– البته بعد از جنگ دوم مردم خیلی فقیر بودند و بدبختی کشیدند و من یادم میآید و البته دولت به اینجا رسیدگی میکرد به تمام ملّت ایران رسیدگی میکرد و گندم میداد. بعد از جنگ جهانی دوم نانوایی سنگکی در رزن ساختند که در کنار دکّان گیاهان دارویی حبیبی قرار داشت و دو نفر شاطر داشت که یکی صبح تا ظهر به همراه یک نفر شاگرد و یک نفر شاطر دیگر همراه با شاگرد از ظهر تا عصر نان میپختند. از صبح تا ظهر عصر نان سنگک میپختند و به هر نفر، دو قرص نان سنگک میدادند و پول هم نمیگرفتند و مثل الان نبود که مردم متقلّب شوند و مردم ساده بودند و اگر یکبار نان میگرفت، پی کار خود میرفت و برنمیگذشت. صبح تا غروب سنگکهایی در حدود یک متر میپختند و نان خوبی هم میپخت و من به یاد دارم و یک خمیرگیر بود که از صبح تا غروب خمیر درست میکرد.
– شاطرها رزنی بودند؟
– نه رزنی نبودند و از جای دیگری آمده بودند و مهاجر بودند.
– بعد از تقسیم اراضی چه اتفاقی افتاد؟
– زمینها را به کشاورزها دادند از همان موقع هم آبها به مرور خشک شد و کشاورزی نکردند و مردم هم شروع به فروختن زمینها کردند و مقداری از زمینها را به ادارات دولتی دادند و بقیه را هم فروختند.
– بخشداری و ادارات دولتی از چه سالی در رزن دایر شدند؟
– در دورۀ رضاشاه، پاسگاه ژاندارمری و بخشداری را درست کردند. پستخانه برای دورۀ رضاشاه بود که البته آن را توسعه دادند و بزرگتر شد.
– درجهداران نظامی و کارمندان ادارات از اهالی رزن بودند یا از جای دیگری میآمدند؟
– از رزن نبودند و اکثر نظامیها، کرد بودند و از جای دیگری آمده بودند.
– در چه دورهای از نظر تقسیمات کشوری، رزن تبدیل به شهر شد؟
– بعد از انقلاب بود که شهرداری در رزن تأسیس شد ولی رزن بخش بزرگی بود و کبودرآهنگ و فامنین جزو رزن بودند که بعدها جدا شد و تا نزدیکیهای اراک جزو بخش رزن بود و بخش رزن بیش از ۶۰۰ آبادی داشت.
– بیمارستان در چه دورهای افتتاح شد؟
– در رزن درمانگاه بود الان پایگاه بسیج در آنجا قرار دارد در دورۀ شاه درمانگاه بود و به وضعیت مردم هم رسیدگی میکردند. دولت اعلام کرده بودند که هرکس که مالیات پرداخت میکند، میتواند مالیات پرداختی به دولت را در منطقۀ محروم هزینه کند؛ فارسجینیهایی که در تهران بودند، تصمیم گرفتند بیمارستانی در راه فارسجین (در فاصلۀ یک دو کیلومتری در شرق رزن قرار دارد) احداث کنند و بعد تصمیم گرفته شد بیمارستان در رزن ساخته شود، حتی برای ساخت بیمارستان سنگ برای پی دیوار هم آورده بودند که بعد از تغییر مکان ساخت بیمارستان، سنگها و مصالح را به رزن انتقال دادند و در این سالها انقلاب شد و بیمارستان نیمهکاره ماند و وقتی که بنی صدر رئیس جمهور شد، نامهنگاری و درخواست کردند که بنیصدر سی میلیون تومان بودجه به این بیمارستان اختصاص داد تا بیمارستان ساخته و توسعه داده شد. قبل از انقلاب درمانگاه وجود داشت و مردم برای درمان بیماریها به درمانگاه مراجعه میکردند و در مواقعی هم برای درمان بیماری به همدان میرفتند و پزشکی به نام هارون که یهودی بود و در قروه طبابت میکرد و اتفاقا داروهای سنّتی تجویز میکرد که خیلی خوب بود. و مطب دکتر در رزن نبود. الان هم دکتر ماهر در رزن وجود ندارد. پای من را که شکسته بود دو سال پیش در بیمارستان عمل کردند هنوز خوب نشده است. به مرغ گفتند عروسی است، مرغ گفت برای من عزا و عروسی، عزاست و برای من فرقی نمیکند. رزن هم همینطور است دکتر ماهر به اینجا نمیآید. دکتر ماهر اینجا نمیفرستند. هر کسی که میآید چند مدّتی اینجا میماند و به تهران میرود و مطب طبابت باز میکند و اسم و رسمدار و با سابقه میشود.
– از چه سالهایی مردم روستاهای اطراف برای زندگی به رزن کوچ کردند؟
– بعد از انقلاب، مردم روستاهای اطراف به رزن آمدند و زمینها را خریدند و شروع به خانهسازی کردند.
– بیشتر در کدام قسمت رزن ساکن شدند؟
– سمت جنوبی جادۀ قروه که رزن قدیمی آنجا بود و سمت غرب که جادّۀ بینالملل بود بقیۀ قسمتها اصلا خانهای وجود نداشت و زمین کشاورزی بود. بعد از انقلاب مردم به رزن آمدند و زمینها را خریدند و ساختمانسازی کردند. فقط یک بخشداری، دارایی و پاسگاه وجود داشت و این سمت اصلا ساختمان وجودی نداشت.
– فعالیت سیاسی و انتخاباتی در رزن انجام میشد؟
– در انتخابات شرکت میکردند و رزن همان موقع هم بخش بود و بخش یک بود و خیلی هم برای تبلیغ میآمدند و امروزه هم میآیند و تبلیغ میکنند و اینجا مغازههایی را برای تبلیغ اجاره میکنند و بعد از اینکه رأیگیری تمام میشود، پی کار خود میروند.
– هم اکنون وضعیت معیشت و درآمد مردم رزن به چه منوالی است؟
– کشاورزی که دیگر نیست مردم هم به طریقی گذران زندگی میکنند. مردم زمینهای کشاورزی را فروختند و در قسمتی از زمینها که باقی مانده است، کشاورزی میکنند و گندم دیم میکارند.
جناب آقای سلطانی از شما بسیار سپاسگزارم.