تهران- ایرنا- سینمای مستند یک مدرسه است برای این که شما هم خودت می آموزی و هم دانش را به دیگران انتقال می دهی و چون در برخورد و مواجهه با انسان ها و اقوام و فرهنگ های مختلف است، خودسازی هم در آن وجود دارد.
به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، منوچهر طیاب (متولد ۱۳۱۶ در تهران) نویسنده، کارگردان، عکاس و منتقد ایرانی است. وی که از سنین جوانی برای ادامه تحصیلات به اتریش رفته و حتی در آنجا تشکیل خانواده داده ،اما از جوانی تا به امروز همواره بخشی از سال و قسمت عمده ای از عمر خود را در ایران صرف کرده و به مستندسازی پرداخته است.
نوشتههای مرتبط
حاصل سال ها حضور و تکاپوی طیاب برای شناختن و شناساندن ایران، فیلم های مستند و کتاب هایی است که بازتاب تلاش های وی در زمینه ایران شناسی است؛ فیلم هایی چون«ریتم»، «مسجد جامع اصفهان»، «چهلستون»، «ایران سرزمین ادیان»، «زاگرس» و… و کتاب هایی چون «همراه باد در دل تنهایی کویر» و «دریای پارس».
از مهمترین خصایص در آثار و فیلم های مستند طیاب، صرف وقت و پژوهش های عمیقی است که نشان از تعهد صاحب اثر در انتقال معنا به مخاطب دارد.
طیاب موفق شده است تا آثارش را در برجسته ترین مکان های فرهنگی و جشنواره ها به نمایش درآورده و جوایز متعددی را از آن خود کند. وی همچنین داوری رویدادهای متعدد فرهنگی در جهان را نیز به عهده داشته است. او همچنین از جمله اثرگذارترین افرادی است که تلاش کرده تا سینمای مستند ایران را بسط و گسترش داده و به عنوان یک جریان سیال که در ارتباط صحیح با دیگران معنا می یابد، تعریف کند..
آنچه در ادامه می آید گفت وگوی پژوهشگر ایرنا با منوچهر طیاب است.
**شما دانش آموخته مدرسه سینمایی وین هستید، چه شد که به دنبال سینمای مستند رفتید و به این نوع از سینما علاقه مند شدید؟
سال دوم دانشکده سینمایی در اتریش که بودم هنوز سال های زیادی از استقلال این کشور نگذشته بود. در زمان جنگ جهانی دوم و با الحاق اتریش به آلمان، هرآنچه سندهای اصلی در اتریش بود را از وین بردند و عمدتا در برلین و مونیخ نگهداری می کردند. زمانی که بعد از چند سالی این استقلال برای اتریش برقرار شد، همه این اسناد مجددا به اتریش برگردانده شد. از جمله این اسناد خروارها فیلم بود که انبار شده بود و حالا می بایست یک آرشیوی از این فیلم ها درست می شد. چون پیش از آن اتریش یک امپراتوری بزرگ بود (شامل کشورهای مختلفی چون قسمت هایی از یوگسلاوی سابق، مجارستان و جمهوری چک) بنابر این از آن دوران پادشاهی و شروع سینما، مقداری زیادی سند تصویری وجود داشت. کسی که مامور تهیه آرشیوی برای سینمای اتریش شده بوده استاد تاریخ سینمای ما بود که او هم در نهایت این کار را به ما سپرد و به نوعی از ما به عنوان دانشجو بیگاری کشید؛ کار داوطلبانه بود و من هم مطابق همیشه داوطلب انجام.
من و سه نفر دیگر دو سال تمام در یک زیرزمینی که دو میز مونتاژ در آن بود (یک ۱۶ و یک۳۵ میلیمتری) مشغول بودیم؛ کوهی از فیلم بود که باید این فیلم ها را می دیدیدم، فیش می کردیم و راجع به آنها چند خطی می نوشتیم تا بعدا و به این واسطه آرشیو فیلم وین درست شود.
این کار نقطه عطفی در زندگی ام بود، گرچه پیش از آن هم علاقه زیادی به سینمای مستند داشتم و قبل از آن هم در مجله «ستاره سینما» که ما در کلاس نهم دبیرستان در ایران راه انداخته بودیم، فعالیت داشتم. آنچه را که من بیشتر در این مجله می نوشتم راجع به سینمای مستند بود و همه فیلم هایی که آن زمان و از طریق روابط فرهنگی به ایران می آمد را دیده بودم و مکاتب سینمایی را می شناختم؛ بر همین اساس دریافته بودم که در دنیای امروز، تصویر بزرگترین حرف را می زند و فهمیدم که آن سینما تا چه اندازه برای ضبط و ربط فرهنگ مهم است؛ به ویژه که ما در مملکتی زندگی می کنیم که مجموعه ای از اقوام مختلف هستیم و اینها هرکدام فرهنگ خود را دارند. من از همانجا تصمیم گرفتم در این حوزه کار کنم چون در ایران آن زمان مساله سواد، کتابخوانی و اشاعه فرهنگ هم مطرح بود، در نتیجه به نظرم رسید که در اواخر قرن بیستم چیزی بهتر از سینمای مستند این کارایی و این قدرت باروری فرهنگی را ندارد ضمن این که می تواند به درستتی به دیگران بگوید که ما ایرانیان که هستیم.
بنابراین برای من سینمای مستند وسیله انتقال فرهنگ و هویت ما است و روی این اصل تمرکزم را روی این مسائل گذاشتم. به اضافه این که چون علاقه مند به سفر، شناخت اقوام و برخورد با دیگران و فرهنگ ها بودم، سینمای مستند هم حرفه ام شد و هم حامی من.
** تجربه حاصل از سال ها کار در زمینه فیلمسازی مستند برای شما چه بوده است؟
سینمای مستند یک مدرسه است برای این که شما هم خودت می آموزی و هم دانش ات را به دیگران انتقال می دهی. در سینما یک بده بستان بسیار زیبا وجود دارد، به اضافه این که سینمای مستند چون در برخورد و مواجهه با انسان ها و اقوام و فرهنگ های مختلف است، بنابراین خودسازی هم در آن وجود دارد. فیلم های من بیش از این که به دیگران چیزی نشان بدهد و اگر بتوانند نکته ای را بگویند (چون آنها تمامیت نیستند و قسمت های مهمی از مسائل فرهنگی هستند) خودسازی برای خودم هستند که این برایم بسیار مهم بوده اند. آنچه که من در این زمینه یاد گرفته ام به طبع کسانی که در این زمینه کار و کار تحقیق نکرده اند محقق نشده است. چون این فیلم سازی مستند هم تحقیق است و هم پژوهش میدانی در آن خیلی مهم است؛ در نتیجه بهترین آموزش است برای این که خودت را بشناس.
ما امروزه مملکتی هستیم که در دنیا خوب ما را می شناسند و در سال چیزی حدود ۱۰۰۰ فیلم مستند تولید می کنیم؛ و سینمای مستند ما بیشتر از سینمای داستانی ما در خارج اهمیت دارد و دلیل آن به ویژه به این خاطر است که در این دنیایی که امروز همه چیز به هم وابسته شده است، مردم خیلی دوست دارند که همدیگر را بشناسند و آگاهی پیدا کنند؛ بنابراین سینمای مستند ما جایگاه بسیار ارزنده ای دارد. من چندین بار در جشنواره های مختلف در خارج از ایران عضو هیات ژوری بوده ام و هر زمان فیلم مستندی از ایران بوده، همیشه مورد توجه بوده است.
جذابیت این سینما از نظر اگزوتیک بودن (عجیب و غریب بودن) همانقدر است که مثلا آئورجینای استرالیا برای ما. ولی وقتی نگاه می کنیم می بینیم که فیلم ها از منظر بازتاب اجتماعی جذابیت های زیادی دارند، به ویژه امروز که مسائل سیاسی در جهان مطرح و به همه چیز گره خورده و بدخواهان نوعی ایران را تفسیر می کنند و دوستداران نوعی دیگر؛ درنتیجه وقتی چنین فیلم هایی می آید که بگویم این مسائل را کنار بگذاریم و ببینیم که واقعا زندگی و فرهنگ در این مملکت چطور است، ارزش دارد.
امروز مردم دنیا و به ویژه قشر جوان دوست دارند همدیگر را بشناسند؛ تلویزیون ها، رادیوها و سینماها امروز این وظیفه شناساندن را به عهده دارند و خیلی از شبکه ها اطلاعاتی از سراسر دنیا به ما می دهند (مثلا آرته) و خوب یک بخشی از این اطلاعات که منتقل می شود هم مربوط به کشور ما است.
برای افراد خارج از ایران فارغ از مسائل سیاسی، خیلی جالب است که بدانند در ایران چه می گذرد. این مساله ای طبیعی است و برای بسیاری از انسان ها وجود دارد، مثلا وقتی مستندی از آفریقای مرکزی پخش شود، شمایی که علاقه مند به فرهنگ های دیگر هستید، با کمال میل می نشینید و می بینید. بر این اساس قابل درک است که برای یک غیرایرانی که به فرهنگ های دیگر دنیا علاقه مند است، چرا تماشای فیلم های ایرانی جذاب است.
فیلم «همراه باد» زمانی که در جشنواره لوکارنو سوئیس نمایش داده شد، قرار بود یکبار پخش شود اما سه بار نماش داده شد. چرا؟ دلیل آن این نبود که فیلم خوبی بود، دلیلش این بود که مردم فکر نمی کردند که در مرکز ایران و چیزی حدود یک سوم خاک ایران یک کویر است؛ کویری که از نظر کویر بودن بسیار تجریدی است و زیبا. برایشان جالب بود که مردم در آن چه می کنند و چه فرهنگ و تاریخی در آن وجود دارد. به همین دلایل علاقه مند بودند، پس نشستند و فیلم را نگاه کردند.
من فکر می کنم امروز می توانیم از طریق سینمای مستند فرهنگ سازی کنیم یعنی هم آموزش بدهیم و هم آموزش بگیریم؛ بنابراین سینمای مستند یکی از بهترین راهها است. با آمدن دوربین های دیجیتال و این که در اختیار همه است (از جهتی مثبت و از جهتی منفی) با کمی دقت هرکسی می تواند هرگونه که دوست دارد، خودش و اطرفیانش و هرکسی را تجزیه و تحلیل کند.
** سینمای داستانی تا حد زیادی متاثر از سیاست است و مولفه های سیاسی بر شکل و خروجی آن اثرگذار هستند. این نوع از تاثیرگذاری آیا در سینمای مستند هم وجود دارد؟
نظر به این که سینمای مستند را افراد می توانند بدون بودجه های سنگین درست کنند، بنابراین امروزه می شود که از این سیاست ها گریز زد. این که فیلمی ساخته شد و قرار شد که در جایی نمایش داده نشود، مساله دیگری است ولی شما می توانید با فراغ بال کار کنید، مگر این که این فیلم پیشنهاد دستگاهی باشد و چیز خاصی را از شما خواسته باشند. ولی به طور کلی آزادی بسیار زیادی در ساخت فیلم مستند وجود دارد.
سینمای مستند کار عجیب و غریبی نمی کند و از همه آن اتفاقاتی صحبت می کند که همه می دانند. حالا اگر کسی بیاید و بخواهد این سینمای مستند را به جهتی بکشاند، بحث جداگانه ای است و می شود این کارها را هم انجام داد. ولی آزادی برای سینمای مستند، خیلی بیشتر از سینمای داستانی است چون اصلا ماهیت این دو با همدیگر فرق دارد. گو این که اگر کسی در سینمای داستانی حرفی برای گفتن داشته باشد، هیچ فرقی ندارد اما در ساخت و ارائه و… راهی را می رود که خیلی پیچیده تر از راهی است که یک مستند ساز و سینمای مستند می رود.
سیاه نمایی بستگی به نیت افراد دارد. سیاه نمایی در مقابل چیست؟ این مسائل مطرح شده چون البته در جاهایی به این سمت می رود که دیگرانی از آن سوءاستفاده می کنند و به سمت سینمای پروپاگاندا می روند. سینمای مستند چون گاهی نقاط ضعف یک جامعه را نشان می دهد، خیلی ها دوست ندارند با واقعیت روبرو شوند و دوست دارند که دست به این کار نزنند.
** شما تجربه سال ها زندگی در ایران و اتریش را داشته اید و دائم بین این دو فرهنگ در حرکت بوده اید. اگر بخواهیم مقایسه ای به لحاظ فرهنگی در این باب داشته باشیم، وضعیت امروز ما نسبت به آنان چگونه است و تا چه حد می توان به آن امیدوار بود؟
ما زمانی که به اتریش رفتیم حدود ده سال بعد از جنگ بود ولی آثار دو جنگ چیزی نبود که در این مدت کوتاه از بین رفته باشد. آن زمان در وین می دیدیم که پشت پنجره ها شمع گذاشته اند؛ پشت پنجره ای یک شمع گذاشته شده بود و پشت پنجره ای دیگر دوتا و یا پشت پنجره ای چندین شمع گذاشته شده بود. برایمان سوال بود که فلسفه این چیست و بعد فهمیدیم که این یادبود در گذشتگان جنگ است. یک نفر فقط شوهرش را از دست داده بود و کسی دیگر را نداشت، بنابراین فقط یک شمع پشت پنجره بود اما دیگرانی بودند که همه خانواده شان را از دست داده بودند و به همین دلیل تعداد شمع هایی که پشت پنجره گذاشته بودند، خیلی بیشتر بود. این مردم از نظر اقتصادی به نحوی از دست رفته بودند که ما با آن مقدار اندک پولمان به عنوان یک دانشجو، در این جامعه شاهی می کردیم. اما باید این را هم گفت که امکاناتی که اتریش در همین زمان به عنوان یک دولت سوسیال دموکرات ایجاد کرده بود، باعث شده بود که مردم از حداقل امکانات بهره مند باشند. یعنی مسائل پزشکی شان حل شده بود، بزرگ کردن فرزندانشان فشاری بر آنان وارد نمی ساخت و کمک هزینه تحصیلشان را داشتن. از کودکستان تا دانشگاه، علم و تحصیل مجانی بود و این کارهایی بود که آنان انجام داده بودند.
در نتیجه برای پاسخ به این سوال ما دو مساله داریم یکی این که بگوییم ما ایرانی ها فرهنگ کهنی داریم و می خواهیم بر اساس آن به جلو برویم؛ و دیگری این است که بگوییم آن گذشته در جای خود، ما می خواهیم جهانی شویم یعنی با الگوهای امروز حرکت کنیم. بنابراین با الگوهای امروز حرکت کردن توانایی می خواهد و بعد از آن به تمرین و دانش نیاز دارد. ما از خیلی مسائل دور هستیم یعنی آن روش ها را اعمال نکرده ایم. نمی شود گفت تعلیم و تربیت برای همه داشته باشیم باید دید چگونه مردم را با وسائلی که برایشان فراهم می کنیم، به جلو برانیم. اما یکی از اساسی ترین چیزهایی که در اروپا این ملت ها را به جلو برد، انقلاب صنعتی بود که مردم را به این جهت کشاند که باید کار می کردند و برای این کار باید به دانش مجهز می شدند. ما صد دانشگاه داریم و سالی یک میلیون دبیرستانی می روند و درس می خوانند. امروز در اروپا می گویند به جای این که زمان دانشجو را بگیرید که شش سال برود در دانشکده فنی و دکتر و مهندس بشود، دانشکده هایی سه ساله درست کنیم که یک مهندس بیرون بدهیم فقط برای اوتوموبیل سازی. نیازی نیست باقی را یاد بگیرد چون ما تعداد محدودی طراح در کل لازم داریم. و اینها را باید سریع تر به بازار برسانیم.
در نتیجه جواب سوال شما، نیاز به چه باید کرد دارد. به اضافه این که زندگی مدرنی که امروز داریم مقدار زیادی الگوبرداری شده است و ما این قدم ها را برنداشته ایم.
من معتقدم هر ملتی با امکاناتش می تواند جلو برود و امکانات وارداتی خیلی تاثیر ندارد و ما باید خودمان تجربه کنیم و جلو برویم. امروز نظر به این که امکانات کسب دانش بیش از گذشته است می توانیم از این استفاده کنیم و خیلی سریع تر به جلو برویم. حتی همین پیشرفت سریع و توسعه شتاب زده چین عواقبی برای ملتشان دارد چرا که مانند اروپا زاییده خودش نیست و این در زندگی مردم نهادینه نمی شود.
منوچهر طیاب عضو شورای عالی انسان شناسی و فرهنگ است.