همیشه سویه پنهان هرچیز؛ آن قسمتی که در سایه نهان است، از رازآمیزی بیشتری برخوردار است چنانکه همیشه حقیقت در همان سویه تاریک نهفته است و تنها شبحی از آن که با نام واقعیت خوانده می شود در سویه روشن یا آشکار به چشم می خورد. تجربه دیدن نادیدنیها همواره شگرف و غریب است. وقتی روی سکه ای بر ما نمایانده می شود تمام آنچه میدانیم وابسته همین سطح است؛ بی خبر از آنکه وجه ناگشوده دیگری نیز وجود دارد: مَثَل همان سایه های غار افلاطون.
شهر زیرزمینی نوشآباد بسان هزارتویی است که به ساختارهای پیچیده ناخودآگاه می ماند. آنچه یک شهر را شهر می سازد نه سطح آشکار کوچه ها و خیابان ها و خانه است که زیستِ پنهان کسانی است که شهر از آن حیات می گیرد، کسانی که وجودشان همبسته فضایی است که در آن میزیند فضایی که آن را شهر می خوانند. در این جا می خواهم با توجه به تفاوت های میان خودآگاهی و ناخودآگاهی و با استفاده از مفاهیم پدیدارشناختی فضا و مکان به تجربه خود از این شهر زیرزمینی بپردازم.
اقلیم کویر با همان دوگانهای گرمای نیمروز و سرمای شبانگاهیاش اولین برخورد با دوگان های دیگر را فرا روی می نهد: فضا / مکان، شب / روز، نور / تاریکی، خودآگاهی/ ناخودآگاهی.
نوشتههای مرتبط
در تجربه نخست پیش از دیدن، سطحی از شناخت با شنیدن و در تخیل شکل می گیرد؛ با شنیدن نام شهر این تصور در ذهن ایجاد می شود که با ساختار پیچیده ای از خانه ها، کوچه ها و گستردگی سطوحی مواجه خواهیم شد که از معنای عمومی شهر در ذهن متبادر می شود. اما آنچه در دیدن خود را نشان می دهد، نه یک شهر که اساسا با بازتعریفی در معنای شهر مواجه هستیم. شهر به مثابه یک پیکره یا حتی یک بدن، زیستجهان خود را دارد که با زیستجهان شهروندان در ارتباط است. شهر شبانهروز خود را زندگی می کند، حیات خود را دارد، افکار خود را دارد و جهان خود را می سازد. اما جهانی که در سطحی دیگر، نامشهود و پنهان مانده است. شهرها نیز مانند انسان ها ساختارهای نهانی دارند که دربردارنده حیات فکری، ذهنی و انباشتی از ترسها، امیال، خواستها و تخیلات ذهن سازندگان و برسازندگان آن است. همین سطح است که حیات ویژه و حقیقتی نهانِ ذهن ها را در بردارد.
در نوعی پدیدارشناسی از تجربه مکان و فضا میخواهم نوعی بازشناسی از مدلول های مکانی ای را ارائه دهم که برگرفته از گونه شناسی ارائه شده توسط اریک لاندوفسکی نشانه-معناشناس فرانسوی است. در پدیدارشناسی، ماهیت حقیقی هر پدیده ای ناشی از حیات تجربی آن در ذهن و نمود آن در آگاهی است. بنابراین ابژه ها در حیات خود دورافتاده نیستند و حیات هرچیز حتی ذهن در نوعی تعامل تجربی میان فاعل شناسا و موضوع شناسایی است. در این معنا شهر و شهروندان حیاتی دوسویه و دیالکتیکی دارند. در نشانهشناسی فضا و مکان، فضا پیوستاری استمرار یافته در نوعی بیزمانی است و مکان، ایجاد یک برشِ فضایی و بهعبارتی حاصل نوعی انقطاع در پیوستار فضا است. به همین دلیل در تجربه پدیدارشناسی از فضا-مکان هر آنجا که انسان به شناخت نائل آید، برداشت او از فضا به مثابه یک مکان خواهد بود و برعکس هرگاه انسان نتواند مختصات زمانی و مکانی خود را از مکانی که در آن حضور دارد دریابد، مکان برای او چیزی جز فضا نیست. در این تجربه، فضا است که بر تجربه انسانی تسلط دارد برخلاف تجربه مکانی که حاصل تسلط شناختی انسان بر فضا است. طبیعی است که هرفضا-مکانی قابلیت رفت و برگشت میان هر دوقطب فضابودگی و مکانشدگی یا مکان بودگی و فضاشدگی را داراست
با توجه به مقدمه مختصری که ذکر شد حیات دوگانهای را برای شهر می توان در نظر داشت: بُعد پنهان شهر که دربردارنده مختصات فضایی و بعد آشکار که دربردارنده ویژگی های مکانی است. از اینرو با توجه به نمونه مورد بحث، شهر زیرزمینی نوش آباد را می توان به نوعی ساحت ناخودآگاهی شهری دانست. شهر زیرزمینی رویه دیگر از شهری است که افراد در آن زندگی میکردهاند. شهر زیرزمینی با توجه به ساختار نهان و شکل لایبرنتگونه آن که مانند دهلیزهای ناخودآگاهی است و نیز باتوجه به محل قرارگیری آن یعنی در زیرزمین، نمود یک زندگی پنهان و اسرارآمیز دقیقا برپایه کارکردهای ناخودآگاهی است. سویه دیگر شهر یعنی حیات روزانه و مستمر آن که بر روی زمین قرار دارد حاکی از یک نوع آشکارگی از رفتارها و روابط مشخص است که همین قاعدهمندی نشان از شکل خودآگاهی شهر است. شهر زیرزمینی را میتوان با توجه به کارکرد و کابرد آن از سوی افراد که همیشگی نبوده و تنها در صورت نیاز برای صیانت از حیات و جان خود در برابر دشمن بکار میگرفته اند، دقیقا با کارکردها و مکانیزم های دفاعی ناخودآگاه مشابهت دارد؛ کارکردهایی که دربرابر نیروهای خودآگاه ذهن در دسترس نیست.
اگر بخواهیم مدلولشناسی مکانی دو شهر زیرزمینی در مقابل شهر دیگر که روی زمین وجود داشته را با الگوی گونهشناسی مکانی لاندوفسکی در نظر بگیریم دو نوعِ مکانی قابل تمایز است: مکانهای شبکهای و مکانهای اسپیرال یا گردبادی. در مکانهای شبکه ای که مکان متقاعدساز است نوعی رفتارهای خاص را به فرد تجویز می کند که می توان شهر زمینی را از همین گونه مکانی دانست. مکان هایی که بطور شبکهای به هم راه دارند و افراد با گذار از آن نوع رفتاری خود را مشخص، تعدیل و تغییر می دهند. در مقابل، مکان اسپیرال نوعی خاصیت تسلط بر کنشگر را دارد که امکان تبدیلشدن به فضا را در خود داراست. شهر زیرزمینی را می توان نمود این الگو در نظر داشت. اما بطور کلی میتوان شهر را با شکل انسجامبخش و قاعدهمند آن نوعی مدلول مکانی در نظر داشت و برای شهرزیرزمینی نوعی مدلول فضایی را که همین ابعاد فضابودگی، ویژگی ناخودآگاهی آن را تقویت می کند.
از نظر زمانی نیز بحث به همین گونه است؛ اگر در شهر زمینی نوعی زمان تاریخی در جریان است که منبعث از زمان حرکت خورشید و ویژگی نور/تاریکی یا گرمای نیمروز در مقابل سرمای شبانه است، شهر زیرزمینی خارج شدن از زمان تاریخی یا خطی و وارد شدن به حوزه بی زمانی (زمان نه در معنای خطی آشنای آن که در نوعی زمان حلزونی) است. اگر در شهر کوچه ها با ساختاری شبکه ای به هم متصل هستند، شهر زیرزمینی با نوعی ساختار لایبرنتگونه و متداخل روبرو است که همین، چرخشِ زمانی و فضایی آن را تقویت می کند. برای افرادی که در شهر زندگی می کرده اند و زمان را در شکل پیوستاری آن تجربه داشته اند به هنگام خطر با وارد شدن به درون این هزارتوی نهان به طور استعاره ای وارد ساحت ناخودآگاهی می شده اند؛ ساختاری که در آن افراد با ترس ها، امیال و تخیلات خود روبرو می شده اند. زندگی آشکار در نور خورشید حالا در یک وجه پنهان و تاریک نیز در جریان است. از نظر زمانی و فضا-مکانی افراد در شهرزیرزمینی با نوعی بی زمانی یا زمان اسپیرالی و وجه فضاشدگی مکان مواجه می شوند که بعد از گذر خطر با وارد شدن به وجه روزمرگی یا آشنای زندگی در شهر در روی زمین با آن روبرو بوده اند: تجربه یک زندگی نمادین که حاصل برخورد ناخودآگاهی با اشکال هنجاربخشی است که نتیجه آن گذار از ناخودآگاهی به خودآگاهی و ادامه زمان تاریخی است. به نوعی شهر روی زمین که وجه مکان بودگی اش را از دست داده است حالا آماده می شود تا زندگی خطی و تاریخی اش را از سر بگیرد و افراد با پشت سر گذاشتن ترس های نهفته در ناخودآگاهی شان حالا زندگی در وجه خودآگاهی را ادامه می دهند.
از همین رو وجه تسمیه نام این شهر نیز درخور توجه است: اویی. اویی که برگرفته از واژه آب است که در زبان گفتاری هنوز هم در برخی از مناطق مثلا در فارس ow تلفظ می شود. آب با ویژگی های روانشناختیاش نوعی حرکت در ساحت ناخودآگاهی است. مسیر حرکت آبها در زیرزمین هرچه بیشتر با ساختار زیرین شهر مرتبط است. حتی میتوان با نوعی نگاه اسطوره ای نیز این وجه آبهای زیرین را با نوعی آشوب نخستین یا همان کائوس یا آب های متلاطم به هنگام آفرینش یکی دانست؛ که همین وجه آشوب در مقابل نظمی قرار می گیرد که در شهرزمینی در جریان است. تجربه زیست در چنین فضایی بصورت شبکه ای از لایهبندی های سهتایی که (نه در روی هم بلکه در کنار هم قرار دارند) در ساخت این شهر وجود دارد، نیز تجربه همین آشوب و بی نظمی در مقابل جهان قاعده مند زمینی را نمود می بخشد؛ نوعی تجربه بی زمانی برای خارج شدن از فشار و پیوستار زمان تاریخی.
در پایان، برای من تجربه چنین فضایی در شهر زیرزمینی نوشآباد مواجه شدن با همین دوگانگی مستتر در آن است که در مقابل با شهرزمینی نمود می یابد. ایجاد چنین شهری نشان از زندگی پنهان شهر و شهروندانی می دهد که هردو سویه زندگی را توامان پیش می بردند. فضایی که افراد با ورود به آن با انواع انباشت های ناخوشی ها، ترسها و هیجان هایشان روبرو می شده اند، روبرو شدن با ترس هایشان در چنین فضایی(وجه ناخودآگاهی) آنها را بیش از پیش آماده ادامه زندگی در روی زمین(وجه خودآگاهی یا نمادین زندگی) میساخته است. بطور خلاصه مسیر حرکت میان این دو وجه و نیز دو سطح فضا و مکان در دو شهر زمینی و زیرزمینی از طریق مربع معناشناسی که توسط ژاک فونتنی و گِرِمَس دو نشانه شناس فرانسوی ابداع شده در ذیل نشان داده شده است. مربع معنایی حاصل این فرض است که تنها با گذار از یک وضعیت معنایی به وضعیت معنی ثانوی امکان تحقق معنای جدید وجود دارد. در این حرکت می بایست برای تحقق معنای جدید ابتدا وضعیت نخست نفی شود و با ورود به ساحت دوم معنا، وضعیت جدید معنایی را شکل داد.
شهر زمینی(مکان)، خودآگاهی شهر زیرزمینی(فضا)، ناخودآگاهی
نفی مکانبودگی، نفی خودآگاهی نفی فضابودگی، نفی ناخودآگاهی
مسیر حرکت از وجه مکانی به وجه فضایی با ورود به شهرزیرزمینی نوشآباد توسط مربع معناشناسی