پاکی و خطر» مری داگلاس و «گیسوان مدوسا» گانانات ابیسکر
پاکی و خطر /ماری داگلاس(۱۹۶۶)
نوشتههای مرتبط
Mary Douglas purity and danger (1966)
London: Routledge and Kegan Paul
پاکی و خطر عنوان مجموعه مقالاتی بسیار مهم است که از سال ۱۹۶۶ به چاپ رسیده است. مری داگلاس در این یادداشت به تفصیل درباره بکارگیری بدن به منزله نمادی اجتماعی و دینی دست به نوشتن میزند. او در این اثر درباره مناسکی شدن بدیهیترین امور و پیشپا افتادهترین تجربهها حرف میزند. داگلاس مینویسد: هیچ تجربهایی آنقدر بیارزش نیست که جذب مناسک نشود و معانی عالی ایجاد نکند. به نظر داگلاس بدن انسان مدلی است که میتواند برای هرنظام محدودی به کارگرفته شود. مرزهای آن میتواند نمایندهی هرمرزی باشد که مورد تهدید واقع شده یا دچار عدم تعین است. او مینویسد احتمالا ما قادر نخواهیم بود مناسکی که مربوط به کثافات، مدفوع، شیر انسان، بزاق و..را تفسیر کنیم، مگر آنکه آماده باشیم در بدن نمادی از جامعه را ببینیم و بازسازی قدرتهایی را که به ساختار اجتماعی نسبت داده میشود را در مقیاسی کوچک در بدن انسان مشاهده کنیم.
همانگونه که میبینم او در پی ساختارهای نمادین در نزدیکترین و درونیترین فعالیتهای بدنی مانند فرایند دستشویی رفتن و تجربه مشترک انسانی تغذیه و دفع است. او موضوع کثافت را چیزی شبیه به فرایند بودن و نبودن، زندگی و مرگ و مفاهیم انتزاعی و فلسفی از این دست میداند. داگلاس با استفاده از مفاهیم پاکی به ما فضایی برای مطالعه دین میدهد. او به ما نشان میدهد که برهمنهای هندی چگونه با استفاده از مفاهیم پاکی و نجاست خود را از گروه نجسها(غیرقابل دیدن) متمایز میکنند. نجسها با این مفاهیم، مجبور به ازدواج درون همسری و اشتغال در مشاغلی مانند مرده سوزی میشوند. داگلاس به ما نشان میدهد که مسئله واقعی در مفاهیم پاکی و نجاست؛ بهداشت نیست بلکه، وضعیتی نمادین است که در آن گروه های دینی و اجتماعی تمامیت خود را با استفاده از آنها حفظ مینمایند. به زبانی دیگر کثافت چیزی فی نفسه نیست بلکه به عنوان مثال یهودیان با استفاده از مفاهیم به شدت گسترده خود در حوزه نجاست و پاکی، وضعیت به شدت در خطر قومی و دینی خود را در حالتی منسجم و ایستاتری قرار میدهند.
……………………………………………………………………………………………………………………..
-گیسوان مدوسا/ گانانات اُبِیِسِکر
Medusas hair 1984
Published in: Chicago university press
در اسطورهای یونای هیولاهای مونثی وجود داشتهاند که موهای آنها مارهایی بود و آنها به هر موجودی که مینگریستند آن موجود تبدیل به سنگ میشد. این اثر مطالعه موردی بروی شش زن است که ابیسکر از آنها به عنوان صاحبان ذوق دینی یاد میکند. این افراد زوار یک مرکز دینی در سریلانکا هستند که دارای گیسوانی به شدت ژولیده و پریشان بودند. نویسنده گیسوان مدوسا برای کار خود بروی این گیسوان ژولیده از سه سطح از تحلیل نمادین استفاده نمود؛ نخست منشا نماد، دوم؛ معنای شخصی نماد برای شخص و گروه و در نهایت پیام فرهنگی-اجتماعی نماد میباشد. آنچه که در این مقاله حائز اهمیت است استفاده نویسنده به یک رویکرد روانشناسی در انسانشناسیدین میباشد. او میگوید میتوان نشان داد که نوع خاصی از تجارب وجود دارند که چنان دردناک،پیچیده و خارج از دسترس خودآگاهی هستند که فرد ناگزیز است آنها را از طریق نماد سازی بیان کند. گیسوان ژولیده یک نماد عمومی است که هربار توسط افراد(با تکیه برتجربه زیسته و زخمهای روانی آنها) باز آفرینی میشود. این نماد عمومی اگر بر بیقراری ها و این زخمهای روانی سوار نشود به زودی از بین میرود. بنابراین میتوان گفت اهمیت کار او در این است که در پی آن است که اهمیت جنسی- نمادین گیسوان ژولیده و مارمانند را آشکار کند و این کار نه در سطحی انتزاعی، بلکه به مثابهی چیزی مرتبط با زیست روزمره و تفسیر سوژه ها به انجام میرسد. او با چاپ کتاب گیسوان مدوسا در سال ۱۹۸۴ نشان میدهد که نمادهای شخصی مانند موهای ژولیده بر دو بستر روانی(شخصی و دینی(اجتماعی) شکل گرفته اند و اینکه این نماد با تجربه زندگی مرتضان در ارتباطند به این معنا نیست که این نمادها یک نماد خصوصیاند. این موضوع بدان معناست که ما میبایست دریابیم که هیچ شکافی بین مناسک و رسوم دینی و اجتماعی و حالات شخصی افراد وجود ندارد.