انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

توسعه سرمایه داری و دموکراسی

نویسندگان: دیتریش روکه میر، آلفرد استپانز، هیوبرت استپانز

شاهو رستگاری

این کتاب رابطه بین سرمایه­داری و دموکراسی، یا به عبارت دقیق­ تر، رابطه بین تغییرات جامعه دستخوش توسعه اقتصادی سرمایه­ دارانه و شانس­ های طولانی مدت حکمرانی دموکراتیک را به آزمون می­کشد­. ما با مروری بر تحقیقات پیشین، چهارچوب نظری جدیدی را ارائه می­ دهیم که­ ضمن ارائه تناقضات آشکار یافته­ های قدیمی، می­تواند سه مجموعه از ارزیابی­های گسترده تاریخی – شامل کشورهای پیشرفته سرمایه­ داری،آمریکای لاتین،و آمریکای­ مرکزی­ وجزایر کارائیب را مورد آزمون قرار ­دهد.
همسویی دموکراسی و سرمایه­ داری، یک عقیده عمومی گسترده می­باشد.در واقع، این( همسویی)یک باور بدیهی در گفتمان سیاسی غرب است.سرمقاله نویسان و سخنگویان رسمی سیاسی، بطور منظم تاکید می­کنندکه ­توسعه سرمایه دارانه – توسعه اقتصادی ناشی از منافع سرمایه در رقابت با دیگران- به­ آزادی سیاسی ومشارکت­ دموکراتیک درحکومت­ منجرمی­ شود.درحقیقت، دموکراسی و سرمایه­داری،اساساً هم ذات پنداشته می­شوند.

کشمکش­ میان­ شرق-غرب،کیفیت ویژه­ای از اظهارنظرهای فخرفروشانه را به این موضوع داده است و نیز سقوط رژیم های سوسیالیسم دولتی در اروپای شرقی،بمثابه­ اثبات نهایی این گزاره،توسط بسیاری جشن گرفته شده است. ازقضا،قضیه­ ای بسیار شبیه به این نظر،هرچندبه شکل تحریف شده­ای، در مرکز اندیشه لنین بود.دموکراسی بورژوایی برای لنین شکلی از حکومت بود که با نظم اقتصادی سرمایه­ داری کاملاً در انطباق بود. امادراین نگرش، دموکراسی و سرمایه داری دست در دست هم دارند زیرا دموکراسی، در حالیکه مدعی حکومت اکثریت است، در واقع امر، از منافع صاحبان سرمایه پاسداری می­کند. هر دوی این رویکرد ها با وجود درک و ارزیابی­های متفاوت ازمفهوم دموکراسی،دریک­ ادعای­ مهم­ اشتراک­ دارند:عملکرد افسارگسیخته(نظام) بازار برای سرمایه وکار، پایه مادی دموکراسی را تشکیل می­دهد. دموکراسی، مشخصه شکل سیاسی نظام سرمایه داری می­ باشد.

نظریه سیاسی کلاسیک قرن نوزدهمی نیز براین عقیده بود که تغییرات ناشی از توسعه سرمایه­ داری به دموکراسی می­ انجامد. اما واکنش­هایشان نسبت به این موضوع،از آنچه که ازرویکرد میراثداران قرن بیستمی شان انتظار می­رود، بسیار متفاوت بود. آلکسی دوتوکویل و جان استیوارت میل، نسبت به دموکراسی تمام عیار، بیمناک بودند و در این خصوص تنها نبودند. هراس‌شان از دموکراسی کاذب(میل) و استبداد اکثریت(دوتوکویل)، نمایانگر دغدغه ­های بسیاری از لیبرال­ها و محافظه­ کاران بورژوا مسلک آن دوره می­باشد.برخلاف آن­ها، در سمت چپ طیف سیاسی، مارکس، دموکراسی حداکثری را به این دلیل برمی گزیند که داشتن حق رای همگانی را گامی اساسی در گذارازسرمایه ­داری به سوسیالیسم می­بیند. بین مفهوم دیکتاتوری پرولتاریای وی و دیکتاتوری اکثریت دوتوکویل تفاوت چندانی وجود نداشت ،مگر اینکه این چشم انداز، برای مارکس امید بخش بود و برای دوتوکویل فاجعه­ بار…

برای مشاهده ادامه مطلب به فایل پیوست مراجعه شود:

۴_۵۸۰۳۰۱۸۳۰۰۳۲۵۶۲۶۸۵۶