ژول کرتووا برگردان منوچهر مرزبانیان
”حسن“ دوست دارد، صحنه گردان پیش پرده هائی باشد که علیه مقامات قدرتمند نظام می نویسد و بازی می کند. اما آنقدرها هم آدمی انقلابی نیست، فقط رعیت روشن بین و دلزده اعلیحضرت ملک حسن دوم پادشاه مراکش است. ”بالوت“، پدر او هم، که از دیر زمانی پیش محفل خانوادگی را ترک کرده، بازیگر است. پس از سال ها سرگرم کردن رهگذران ”ساحه جامع الفناء“ مراکش، معیادگاه سنتی نقالان و هنرمندان دوره گرد، حالا دلقک سلطانی شده که او را خوار می دارد، اما از اینکه می بیند وزیران و خان های ریز و درشت قبایل را دست می اندازد لذت می برد. در حینی که ”بالوت“ نمایش خود را در دربار اجرا می کند و در برابر هیچ چیز و هیچ کسی پا پس نمی کشد تا مقام خود و نظر لطف حاکم را از دست نگذارد، ”حسن“ در صحرا تحلیل می رود. او را به سربازی در” صحرا[ی باختری]“ برده اند. و در جنگ علیه استقلال طلبان آن خطه درگیر است، مناقشه ای که به چشم او به جنگ مضحکی پهلو می زند که در آن بیش از آنکه با دشمنی نادیده و ناشناخته بستیزد، با دلتنگی و ملال پنجه در انداخته.
نوشتههای مرتبط
”یوسف فاضل“ نقال حکایات است و ”گربه سفید قشنگی پشتم راه می رود“ رُمانی شگفت. اما او همچنین با صلابت شرح می دهد که چگونه اقتدارگرائی، که ”ملک حسن دوم“، زمامدار سال های ۱۹۶۶ تا ۱۹۹۹ تجسم والای آن بود، هیئت اجتماع را در نوردیده و جامعه ای تمام را فرسوده بود. ”فاضل“ می نویسد که سلطنت «اژدهائی است که هرگز سیری بردار نیست». اژدهائی که در جامعه فرادستانی بلعنده فرو دست بر تخت نشسته که حتی عشق هم در آن طعمه قدرت آمر، مناسبات مرتبتی خشن است. سردمداران به چشم ”فاضل“ بیش از آنکه زندانی یک جبر اجتماعی باشند، انگار روابطی انسانی آنها را به دام انداخته: حتی در درون حلقه های مخالف چپگرا هم، که ”زینب“، عاشق بیقرار ”حسن“ با آنها در رفت و آمد است مناسبات سلطه، روابط افراد را شکل داده و آلوده.
”فاضل“ متولد سال ۱۹۴۹ را در مراکش چون نمایشنامه نویس، سناریو پرداز و صحنه گردان تئاتر می شناسند. وقتی در سال ۱۹۷۴ ”جنگ“ را نوشت، هشت ماه زندان برایش بریدند. در سیاهچال نمایشنامه ”سلمانی محله تهی دستان“ را نگاشت که در سال ۱۹۷۸ انتشار یافت و فیلم پرفروشی هم شد. او در آثارش زبان محاوره ای عرب و عربی ادبی مکتوب را به تناوب به کار می گیرد. حرفه تئاتر که در جوانی آغازیده و هرگز از آن دور نیفتاده (او یکی از اعضای بنیانگذار تئاتر ”شمس“ است) به وی رخصت داده تا طی فصولی که میان گفتار پسر و پدر در تردد است و گفتگوئی را میان دو چهره مخالف هم برمی سازد، هم زبانی ناب و هم گویشی خودمانی را به ترنم درآورد. همه چیز در اینجا در خدمت به نمایش درآوردن طنز است: کاخ پادشاه که ”بالوت“ بازیگر آن است، درست مانند اردوگاهی که ”حسن“ در آن به سر می برد، به صحنه هائی آکنده از شخصیت هائی عجیب و غریبی تبدل شده؛ و استبدادی هم مرز لودگی بر آنها سایه انداخته. چیرگی احساسات سنگین است، لبخند، غمزده. امید فقط در فضاهائی رویاگونه چون گریزی کوتاه برمی دمد، مانند صحنه «گربه سفید قشنگ»، یا هنگامی که آوای «نرم و زلال» زینت وقتی ترانه های ”ام کلثوم“ را می خواند در خاطر موج می زند …
ترجمه از عربی (گویش مراکشی) فیلیپ ویگرو، انتشارات سندباد، ”اکت سود“، ”ارل“، ۲۰۱۴، ۲۷۲ صفحه، ۸۰/۲۲ یورو.
نقد رُمان از: JULES CRÉTOIS