این مصاحبه در تاریخ ۶/۷/۹۵ با الهه شعبانی، دانشآموز یکی از مدارس نمونه دولتی در قزوین انجامشدهاست. او دانشآموزان ۱۷ سالهی کلاس سوم دبیرستان است.
اگر بخواهی تعریف از مدرسه ارایه دهی آن چیست؟ و با چه عناصری آن را تعریف میکنی؟
نوشتههای مرتبط
راستش بخواهم اسم مدرسه یا فضایش را معنا کنم اولین چیزی که دربارهی آموزش و تحصیل همهی بچههای همدوره ای من، به ذهنم میرسد؛ مدرسهای است که سبک و سیاق و معلمان آن به حدی که دانشآموزان هستند و فعالیت میکنند نرسیده اند، یعنی چند سالی عقبتر ماندهاست شاید بیشتر از هفت، هشت سال. مثلاً تفکرات قدیمی برخی معلمها، کتابهای درسی که جذابیت زیادی ندارد یا فضای مدارسی که الان به سمت فرسودگی میرود و دانشآموزانی که با افکار نوین و سلایق تازهای که در دنیا بازتاب مییابد در این مکان قدیمیتر از سطحشان حضور دارند و درس میخوانند.
احساس میکنم هیچ دانشآموزی نیست که وقتی نام مدرسه را بیاوری احساس کند که آزادی تفکر دارد یا مدرسه را جایی بداند که میتواند نظریاتش را بیان کند و بتواند بهتر فکر کند. جایی که قبلاً تفکرات مکتوب شدهاست و تو باید همانها را یاد بگیری و حفظ کنی. چیز جدیدی نمیتوانی ارایه کنی. همه چیز قدیمیتر ازسطح توست و چند سال خواب ماندهاست.
از جاذبههای مدرسه بگو چه چیزهایی درحال حاضر میتوانند رضایتبخش باشند؟
خب مدرسه مثل شهرکی است که شاید برخی بتوانند استعدادها و تواناییهایشان را عرضه کنند. البته در مدارسی که الان ما در آن هستیم، چنین اتفاقی نمیافتد، چون ما یک بخش آموزشی و یک بخش پرورشی داریم. اما بخش پرورشی در بیشتر مدارس درحال نابودی است، بهخصوص در مدارس خاص (مانند مدرسهی من). یعنی اگر سراغ فعالیت پرورشی بروی، هرچند درسَت هم خوب باشد بازهم معلمها با آن مخالفت میکنند و سعی میکنند اجازه ندهند تا به سمتش بروی.
چیزی که بخواهد مرا امیدوار کند برای اینکه مدرسه را ادامه بدهم، چیز شاخصی نیست. من و دوستانی که در اطرافم می بینم به مدرسه مانند یک پله نگاه میکنیم که باید آن را رد کنیم تا بتوانیم به آینده برسیم. شاید هم ارتباط برقرار کردن با برخی از معلمهای خوب مدرسه که خب اطلاعاتشان درست است و کمک میکنند هرکس هدفش را بیابد یا تفریحاتی که با دوستان هست. نکات درسی و آموزشی نیست که فرد را جذب کند، اگر باشد همیشه نکات پرورشی است که جلوی آن هم میایستند و تو باید خواستههای معلم را انجام دهی.
به زبان دیگر مجبورم که به مدرسه بروم تا این پله را رد کنم شاید به چیزهایی که میخواهم برسم. کمی هم امیدوارانهتر بگویم برخی معلمها هستند که جاذبهی زیادی دارند. مثلا سال گذشته معلم ریاضی من انگیزهی زیادی برای رفتن به مدرسه و انجام کارهای غیردرسی به من میداد.
دربارهی رابطهی فعالیت پرورشی و قدیمی بودن دروس کمی بیشتر توضیح میدهی؟
معمولاً همهجا کتابها هرساله بهروز میشوند و از معلمها آزمون میگیرند اما اینجا ویرایش کتابها در حد تغییر عکس جلد و مقدمه است. مطالب همان مطالب سی سال گذشته است و این تغییرات کافی نیست. یا معلمها سؤالات را از هم بگیرند و بروند امتحان دهند، اینها اتفاقات خوبی نیست.
بیشترین جاذبه برای مدارس غیر انتفاعی است و مدارس خاصی که هدفگذاری ای مثل کنکور و المپیاد دارند. چون مطالب بهروزتر هستند، حتی گاهی کتابهای ما را نمیخوانند. فعالیت پرورشی هم خیلی سخت است، با آن مبارزه میکنند، مثلاً من سال گذشته فعالیت پرورشی داشتم به درسم هم لطمهای نمیزد. حتی جذابیت اینکه حداقل این شرایط تحصیلی را بتوان تحمل کرد برایمان نمیگذارند.
میتوانند اینها را تفکیک کنند. چرا در ساعت پرورشی باید ریاضی داشته باشیم؟ در دورهی جدید برای بچهها دهم، شرایط بهتر شده و تا حدی بهروز شدهاست. اما ما فشار زیادی تحمل کردیم، مطالب قدیمی را فقط بهخاطر نمره گرفتن باید بخوانیم.
فکر میکنی به چه دلیل کتابها به روز نمیشوند؟
خب فکر میکنم یکی از دلایلی که کتابها به روز نمیشوند، این است که کسانی که مسؤل این حرکتاند که کتابی تألیف کنند، خودشان بهروز نیستند. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که کار خلاقانهای انجام دهند. جوانترها جایگاهی ندارند. اطلاعاتشان در همین سطح است، بنظر خودشان کاستی ندارد.
از جذابیتهای معلم بهروز بودنش است. معلمی که میآید اول به تیپش نگاه میکنیم و اینکه حرفهایش دربارهی جامعه و درس حرفهای بهروز و ویژهای باشند، توجه بیشتری جلب میکند.
به مدیریت مدرسه هم مربوط است؛ این که به معلمانش این فضا را بدهد که معلمها چگونه تدریس کنند، روشها و مطالب جدید را بگویند. اینها به کادر مدرسه بستگی دارد، همینطور بالا میرود تا میرسد به افرادی که کتابها را تألیف میکنند. هر قدر از افرادی با نظرات جدید استفاده کنند و از ما که قرار است آن کتاب را بخوانیم نظرخواهی کنند بهتر است. باید از معلمها ایراد بگیرند.حتی بعضی معلمها مشارکت کلاسی ندارند، تعاملی بین دانشآموزان و معلمها نیست.
هدفی بزرگتر از امتحان و کنکور برای یادگیری دروس نداریم. همهی هدف کنکور و دانشگاه خوب است و به همین خاطر بعد دانشگاه بچهها احساس میکنند به پوچی رسیدهاند. مثلا ورزش هر سال، بسکتبال، والیبال، درازنشست و… است. معلم آموزش ندیده است که ورزشهای جدید را درس بدهد مثلا راگبی، کبدی را آموزش دهد. به تو یاد میدهند که خلاقیتی نداشته باشی.
اگر بهجای یک سری رشتههای ثابت هر کس مختار بود برخی دروس یا مهارتهای عملی را انتخاب کند، چه اتفاقی میافتاد؟
بنظرم فوقالعاده میشود چون بچهها وقتی وارد یک رشته میشوند همه چیز آن رشته را دوست ندارند و خسته میشوند. اما اگر این نوع آموزش باشد که هر کس متناسب با استعدادش کارهایی را انجام دهد مهارتهای عملی و اطلاعاتش بالا میرود.
محدودیت ندارد، با رضایت خودش است و علاقهاش به درس و مدرسه چند برابر میشود. برای معلمها هم تأثیر گذار است چون میدانند بچهها با علاقه حضور مییابند، پس بهتر درس میدهند. ازدرجا زدن کاسته می شود، بچهها امیدوارتر میشوند و هدفگذاریها بزرگتر میشود. راحتتر بگویم: زندگی برایشان آسان تر میشود. چون کار را با علاقه و درست انجام میدهند.
هر کس با تلاش و استعداد خاص روبرو است، جایدادن همه در یک رشته باعث بسته شدن خلاقیتها میشود. هیچکس به جا نیست چون دنبال این هستیم که همه را در یک سطح قرار دهیم. اگر بر اساس علاقه برویم، سود و بازدهی خیلی بیشتر است.
دربارهی فرم مدرسه چطور؟ با فرض تغییر محتوا و بهروز شدن دروس، نظرت دربارهی آموزش معلممحور چگونه است؟
آموزش معلم محور بنظر من هم نکات مثبت و هم منفی دارد. چون خیلی هم بچههای حرف گوشکنی نیستیم، حضور معلم تا حدی موجب کنترل حجم استعدادهای ما میشود ولی اینکه معلمها از استعدادهای ما هم استفاده کند خیلی بهتر میشود. اینکه مشارکتمان بیشتر و معلم در حد مصحح باشد؛ مثل اینکه بچهها معلم و معلمها بازرس باشند و از اطلاعات خود بچهها استفاده شود.
ممنون از همراهیت، متشکرم.