انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فنای رؤیای آمریکایی ، ده اصل تمرکز ثروت و قدرت (۵)

نوام چامسکی- عاطفه اولیایی

اصل چهارم

انداختن بار مسؤلیت بر شانه ی دیگران

رؤیای آمریکایی مانند هر آرمان دیگری، بخشا نمودین و بخشا واقعی بود. در دهه ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، آمریکا بالا ترین رشد اقتصادی را در تاریخ خود تجربه کرد: دوران طلایی.

رشدی عادلانه بود زیرا ٪۲۰ جمعیت پائینی و ٪۲۰ جمعیت بالایی جامعه به یک میزان از آن برخوردار شدند. به علاوه برخی برنامه های رفاه اجتماعی زندکی بخشی از جمعیت را بهبود بخشید. مثلا کارگری سیاه پوست می توانست کاری مناسب در کارخانه ی خودروسازی بیاید، خانه و ماشینی بخرد، تحصیلات فرزندانش را تأمین کند و غیره. و برای دیگرن نیز چنین بود.

زمانی که ایالات متحده عمدتا مرکز تولیدی بود، الزاما می بایست به دغدغه ی مصرف کنندگان داخلی بپردازد. هنری فورد حقوق کارگرانش را اضافه کرد تا توانایی خرید خودروئی را که تولید می کردند،‌داشته باشند ( ر.ک. به «چرا هنری فورد حداقل دستمزد کارگرانش را دو برابر کرد؟ » در مراجع پایانی این فصل)

پلوتونومی۱ و پرکاریا۲

اخیرا سیتی گروپ، یکی از برزگ ترین بانک ها، طی نشریه ای، گروه اجتماعی تازه ای را معرفی کرد: پلوتونومی: کسانی که ثروتی قابل ملاحظه دارند. طبق این تعریف، اینان محرکان اصلی اقتصاد و نیر مصرف کنندگان اصلی اند. به همین لحاظ سیتی گروپ « پرتفولیوی سرمایه گذاری پلوتونومی» را در میانه دهه ۱۹۸۰ تهیه کرد؛ یعنی زمانی که ریگان و تاچر سیاست ثروتمند تر کردن متمولین را به قیمت فقر و رنج دیگران پیش بردند. سیتی گروپ اعلام کرد که این پورتفولیو بهترین برآمد سرمایه گذاری را داشته است و همگی را به سرمایه گذاری در آن تشویق کرد. یعنی اقلیت کوچکی از جمعیت دنیا نایل به به انباشت ثروتی روزافزون، آن هم بر اساس سرمایه گذاری های مردم می گردد وبقیه را هم فراموش می شوند!

با سرازیر شدن منابع مالی به سرمایه گذاری های پلوتونومی بین المللی، مصرف کننده ی ایالات متحده دیگر مورد نظر نیست زیرا خریداران کالا ها عمدتا اینان نیستند. در چنین نظام تولیدی، هدف بهره وری طی سه ماه آینده و به هر راه ممکن و مقدرو است: از دستکاری های مالی گرفته تا حقوق و امتیازات بسیار بالا، تولید برون مرزی ( عمدتا در عرصه ی کشور های آنگلو یعی ایالات متحده، کانادا، بریتانیا و غیره…). بازار هم هر جای دنیا می تواند باشد. در نتیجه نگرانی برای سلامت جامعه ایالات متحده بسیار کاهش یافت. ۶۰ سال پیش، وقتی رئیس جنرال موتور گفت: « هر آنچه برای جنرال موتور خوبست برای کشور نیز مفید است»، کاملا اشتباه نمی کرد. عکس آن نیزصادق بود: «هر آنچه برای کشور خوبست، برای جنرال موتور هم خوبست.» اما در دوران فعلی با اقتصاد کاغذی و تولید برون مرزی، این امر کمتر و کمتر حقیقت دارد. ( ر.ک. به گزارش به سنا در مورد کمیته نیرو های مسلح، زمانی که چارلز. ای. ویلسون‌ـ رئیس جنرال موتور ـ برای وزارت دفاع معرفی شد. ۱۹۵۳ در مراجع پایان این فصل)

البته نگرانی آن ها همیشه، از آغاز تغییرات در دهه ۱۹۷۰، حقوق خود و نه قابلیت زیستایی جامعه بوده است. این تغییرات همان طور که اشاره کردیم عبارت بودند از مالی کردن، سرمایه گذاری در بازار بورس، استفاده از ابزار پیچیده مالی، دستگار های دولتی، و عمدتا تولید فرامرزی.

می بینیم که این برخورد در مجموع متفاوت است. از دید سیاست گذاران، دیگر نه آینده ی کشور، بلکه سرنوشت صاحبان امتیاز مهم است. به این منظور، دولتی قدرتمند با توانایی تأمین مالی پژوهش ها، ارتشی برای کنترل جمعیت و تضمین رشد اقتصادیِ ضربه گیر لازم است تا از سقوط اینان جلوگیری کرده ، و در صورت پیش آمدن مشکلات به کمکشان شتافته و نیز دنیا را تحت کنترل بگیرد. این ها عواملی بسار مهم اند. حال چه باک اگر سه چهارم جمعیت دچار رکود شوند و سرنوشت نسل آینده نیز بی اهمیت تر است!

پلوتونومی، گستاخانه تر از همیشه از شعار آدام اسمیت پیروی می کند: «همه چیز برای خودمان و هیچ برای دیگران.»

و اما بقیه ی جامعه چه؟ برای تعریف آنان نیز واژه ای دارند: «پریکاریا» : پرولتاریای بی ثبات. جمعیت کارگر دنیا که بیش از پیش، زندگی بی ثباتی را به سر می کنند. بنا بر این در شرایط بی ثبات، زندگی خطرناک و متزلزل، پرکاریا در شرایط فقر دهشتناک، به زحمت گلیم پاره ی خود را از آب می کشند، و در این میان، پند سیتی گروپ تمرکز بر سرمایه گذاری به نفع پلوتونومی است؛ همان سیتی گروپی که در واقع ملک مردم است زیرا که اینان بار ها و بار ها با مالیات های خود از قعر ورشکستگی نجاتشان داده اند! مسأله بسیار جدی است …به سرعت به سوی مغاک کشیده می شویم! البته از نظر «صاحبان بشریت»، «تا موقعی که منافع فردایمان تأمین باشد، نیازی به دغدغه ی دنیایی که برای نوه هایمان به ارث می گذاریم نیست.»

چنین است تصمیمات اقتصادی در سراسر دنیا. در چین هم همینطور است. نیروی کار چین شدیدا تحت سرکوب بوده، ‌از اتحادیه های مستقل خبری نیست، هر ساله دهها هزار کارگر در اعتراضات شرکت می کنند، و در مقابل، ابر ثروتمندان بار خود را می بندند. اوضاع هند از این هم بدتر است. در سایر کشور های رو به توسعه، مثلا در آمریکای لاتین، دگرگونی هایی دیده می شود. در برزیل، در عرض ده سال گذشته، کوششی عظیم در مقابله با فقر و عدم تساوی و گرسنگی شده است. ولی فکر می کنم تحلیل سیتی گروپ در مجموع درست بوده: پلوتونومی وجود دارد و به هر طریق ممکن کمر به انباشت بیشتر ثروت بسته اند.

کاهش مالیات

مالیات بر درآمد ثروتمندان در دوره های رشد سریع اقتصادی، یعنی دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، و حتی قبل از آن، بسیار بالاتر بود. مالیات بر ابر شرکت ها، بر بهره و در مجموع بر درآمد بسیار بالاتر بود. البته این امر دیگر صادق نیست و اکنون روند کاهش مالیات بر ثروتمندان را طی می کنیم.۳ نظام مالیاتی چنان طرح ریزی شده است که بار مالیات از شانه ثروتمند تر ها به به بقیه جمعیت منتقل شود. اکنون مالیات بر درآمد وبر مصرف شامل همه است ولی بر بهره مالیات نمی بندند و این به نفع متمولین است.

آمار بسیار گویاست. البته توجیهی بر این عملکرد هست ( همیشه توجیهی پیدا می شود!) و آن این که « این امر باعث افزایش سرمایه گذاری و در نتیجه اشتغال می شود.» اما شاهدی بر ای امر نیست. در صورتی که در پی افزایش اشتغال و سرمایه گذاری هستید باید تقاضا را بالا ببرید. با بالا رفتن تقاضا سرمایه گذاری نیز برای پاسخگویی به آن افزایش می یابد. اگر در صدد افزایش سرمایه گذری هستید، به محتاجین کمک مالی کنید تا برای خرید کالا هزینه کنند. کاهش مالیات ثروتمندان، تقاضا برای خرید کشتی های تفریحی و تعطیلات در کارائیب را بالا می برد و نه کالاهای مصرفی را.

حال اگر شغل شما نظریه پردازی برای «صاحبان بشریت» باشد، نوای دیگری سر می دهید. در حال حاضر، ثروت ابر شرکت ها از حد تصور گذشته است. گلدمن سکس که خود یکی از دلایل بحران بوده است و به یمن کمک های دولت و مالیات ها از خطر ورشکستگی نجات یافت، به قدری سرمایه اندوخته که از حال خود را برای بحران بعدی آماده می کند. این ابر شرکت ها کمبود مالی برای سرمایه گذاری ندارند و کمک مالی به آن ها به توجیه برنامه ریزی برای ایجاد اشتغال اما در واقع برنامه ریزی برای تمرکز ثروت در دست آن ها و رها کردن بقیه جمعیت در ورطه رکود است.

این نتیجه قدرت دادن به کسانی است که پیرو اصل شر بوده و در پی بیشینه کردن سود و قدرت برای خود هستند: « همه چیز برای خود و هیچ برای دیگران.» به عنوان مثال، جنرال الکتریک ، با سود هنگفتی که می برد، هیچ مالیاتی نمی پردازد. به این طریق سود را به جایی دیگر منتقل می کند. روال فعالیت ابر شرکت های آمریکایی عبارتست از انداختن بار مسؤلیتِ حفاظت از جامعه به دوش دیگران.

تغییرجهت

حتی طرفداران دونالد ترامپ در ۲۰۱۶، کسانی که برخوردی سوسیال دمکراتیک به مسایل دارند، با سیاست افزایش مالیات موافت کرده اند. «‌مرک بر حکومت ولی بودجه بالاتری برای آموزش،بهداشت، یارانه برای زنان سرپرست خانوار.» برنامه های مدد دولت را نمی توانند قبول کنند زیرا نام آن را رنالد ریگان به لجن کشید: « مدد های اجتماعی یعنی آن مرد سیاه پوست که پول شما را به جیب می زند.» از نام برنامه های رفاه اجتماعی گریزان اند اما خواست بهره وری از محتوایش رادارند!

به مبارزات انتخاباتی سندرز در ۲۰۱۶ نظر کنید. مواضعش که تماما اگر نتوان گفت اکثریت آن ها طرفداران بسیار داشت، در گذشته نه چندان دوری سیاست عام بود. « انقلاب سیاسی» سندرز، آیزنهاور را به حیرت نمی انداخت. این به معنای آن است که طیف سیاسی چنان به راست گرویده که آنچه اکنون مورد خواست مردم است و زمانی سیاست عادی جامعه بود، اکنون رادیکال و افراطی خوانده می شود. تغییر این جهت به دست ماست. دمکرات های امروزه همان جمهوری خواهان معتدل گذشته اند، مثل نلسون راکفلر جمهوری خواه. سیاست دمکرات ها چنین است. و جمهوری خواهان خارج از طیف سیاسی اند و دیگر حتی حزب نیستند.

جمهوری خواهان چنان به راست افتاده اند که دیگر امیدی به آوردن رأی بر اساس برنامه های خود ندارند و بدین لحاظ به بسیج مردم حول محور های اوانجلیسم، بومی گرایی، نژاد پرستی، و تبلیغ جریانانی که قربانیان جهانی شدن را در سراسر دنیا به جان هم انداخته است اما از صاحبان امتیاز حمایت می کند، رو کرده اند. این روال در پی نادیده گرفتن و ویران سازی قوانین و ضوابط حمایت کارگران، برخورداری آن ها از اتحادیه های مستقل و مؤثر، و قدرت تصمیم گیری همگان را در نظر دارد.

بنا بر این پرسش این است که آیا بسیج عمومی می تواند گسترش یافته، و تبدیل به نیرویی متشکل گردد تا روند عقبگرایی را که چنین کشور را به لجن کشیده است، شکست دهد؟

مراجع پایانی این فصل

توضیح هنری فورد در باره دوبرابر کردن حداقل دستمزد کارگرانش

«مالک، کارمند و خریدار همگی یکی اند. اگر صنعتی نتواند دستمزد ها را بالا و قیمت ها را پائین نگاه دارد، از بین خواهد رفت زیرا که در غیر این صورت خریدارانش را از دست می دهد. کارمندان هر نهاد باید خریداران از آن نهاد باشند.»

« افزایش قدرت خرید و فروش به قیمتی نازل، اساس ثروت این کشور است.»

پلوتونومی: خرید اشیاء لوکس، توضیح عدم تعادل جهانی

سیتی گروپ، ۱۶ اکتبر ۲۰۰۵

دنیا به دو اردو تقسیم شده است. پلوتونومی ها، اقلیتی کوچک از ثروتمندان که انگیزه ی رشد اقتصادی و عمدتا مصرف اند و بقیه. پدیده پلوتونومی قبلا در قرن شانزدهم در اسپانیا، قرن هفدهم در هلند و دوران طلایی و دهه پر رونق ۱۹۲۰ در ایالات متحده، وجود داشته است. انگیزه های پلوتونومی کدامند؟ درآمد های ناشی از کاربری ازفناوری های دگرگون سازِ روال عادی تولید، نوآوری های مالی خلاق، حکومت های سرمایه دار حامی ابرشرکت ها ، مهاجرت در بعد بین المللی،‌ ثروت ناشی از فتوحات ماوراء دریایی، حکومت قانون، و ثبت اکتشافات. غالبا ثروتمندان و تحصیل کرده های هر دوران قادرند به بهترین نحو از امواج ثروت بهره برداری کنند.

… پیش بینی ما چنین است که به احتمال قوی، پلوتونومی ها ( ایالات متحده، برینانیا، و کانادا) بیش از پیش شاهد عدم تساوی درآمدی، حکومت های حامی سرمایه داران، تولید بر پایه فناوری، و جهانی شدن خواهند بود… پلوتونومی جانوری به نام «مصرف کننده آمریکایی»، «مصرف کننده بریتانیایی» و یا «مصرف کننده ی روسی» نمی شناسد. مصرف کنندگان معدود، ثروتمند، برخوردار از سهم عظیمی از درآمد و مصرف خواهند بود. و بقیه، «غیر ثروتمندان»، بیشماران ، صاحب بخش بسیار ناچیزی از درآمد می شوند…

به علاوه، بازار رو به رشد کارفرمایان/پلوتومرات ها ( الیگارشی روسی، دلالان املاک/کارخانه داران چینی، غول های نرم افزازساز هندی، و بارون های نفتی/کشاورزی آمریکای لاتین)، که به طور نامتناسبی از جهانی شدن سود می برند، منطقا به بازار پلوتونومی ها نیز چنگ می اندارند… کبوتر با کبوتر، باز با باز! همان طور که فقردر کنار فقر می آساید، «پلوتوها» هم با امثال خود می پلکند.

آیا پس زنشی در راه استی؟

… احتمالا تمرکز ثروت و مصرف در دست معدودی، محدوده های خود را نیز دارد. چه عاملی باعث پس زنش این کِش می شود؟ …

یک خطر، پس ضربه های اجتماعی است… دست نامرئی۴ از کار باز می ایستد. شاید یکی از دلایلی که جوامع، پلوتونومی را مجاز می دارند آن است که هر فرد به امید ورود به این گروه، با آن به مقابله نمی پردازد. این در واقع تجسم « رؤیای آمریکایی» است. اما اگر رأی دهندگان چنین احساس نکنند، احتمال این که به تقسیم ثروت پلونوم ها بین خود دست زنند، بیش از تلاششان برای واقعا ثروتمند شدن است.

آیااحتمال مرگ پلوتونومی به دلیل مرگ رؤیای آمریکایی وجود دارد؟ آیا اکثریت جامعه بر این باورند که امکان شراکت در پلوتونومی را ندارند؟ پاسخ البته مثبت است.

… نتیجه کلی آن است که پس زنشی بر پلوتونومی در راه است. ولی هنوز زمان آن نرسیده است.

پانوشت ها:

۱ـ پلوتونومی: رشد اقتصادی ناشی از فعالیت گروهی ازطبقه بالای جامعه. به جامعه ای اطلاق می شود که در آن اکثریت ثروت در دست اقلیتی که مدام در حال کوچک تر شدن است، متمرکز بوده و در نتیجه رشد اقتصادی جامعه منوط به ثروت همین اقلیت می شود. Plutonomy

۲ـ پرکاریا: نوآوری جامعه شناسی است از ترکیب دو واژه ی پرولتاریا و پرکاریته ( تزلزل و مخاطره آمیزی) و به طبقه اجتماعی نویی متشکل از کارگران مشغول در کار های موقت با دستمزد پائین اشاره می کند. Precariat

۳ـ مترجم: ، دولت ترامپ، پشت در های بسته و بدون گفت و شنود علنی (که الزامی است قانونی) و اجازه بحثی فقط دو دقیقه ای برای هر سناتور مخالف،‌ در صدد برچیدن بیمه بهداشت همگانی بود تا بتواند با استفاده ۸۰۰ بیلیون دلار از بودجه آن، بار مالیات بر شرکت های بیمه، داروسازی و … را به طور قابل توجهی کاهش دهد. حال چه باک که در نتیجه آن، ۲۴ میلیون نفر بیمه خود را از دست داده، نیمی از نوزادان و بسیاری معلولین فاقد بیمه شده، مخارج درمان افزایش یافته و طبقه متوسط نیز قادر به خرید بیمه بیماری نشود! خوشبختانه تا این تاریخ، ترامپ موفق نبوده است.

۴ـ مترجم:‌اشاره به نظریه ی آدام اسمیت که از استعاره ی دست نامریی برای قدرت خودـ سامانگر بازارآزاد استفاده کرد. طبق این نظریه، توازن عرضه و تقاضا در بازار،‌پاسخگوی نیاز همه افراد جامعه است.