اولین تصاویر ذهنی که از شنیدن موسیقی اصیل ایرانی دارم مربوط به دوران بین کودکی و نوجوانی است. وقتی با پدر به سلمانی محله مان با آن آینه کوبی و دیوارهای سبز رنگ می رفتم، یک رادیوی بزرگ قهوه ای رنگ فیلیپس، روی طاقچه بالای آینه های چسبیده به دیوار، درست روبه¬روی صندلی سلمانی خودنمایی می کرد که به طور دائم روشن بود.
ابتدا پدر روی صندلی می نشست و حسین آقا، سلمانی ۶۰- ۷۰ ساله محله مان با آن بینی عقابی و سر طاس، با لهجه شمالی خود شروع به گفتگو با پدر می کرد و در عین حال با قیچی موهای پدر را که پشت گردنش فر شده و نشانه ای برای آمدن به سلمانی بود، کوتاه می کرد.
نوشتههای مرتبط
بعد از آن نوبت به من می رسید تا حسین آقا برای آنکه راحت بتواند موهای مرا کوتاه کند تخته ای را روی دسته های صندلی سلمانی قرار می داد و من روی آن می نشستم و سپس پیش بند سلمانی را چون سفره ای روی بدنم می گستراند که بدن نحیفم در پف پیش بند مخفی می شد. آنگاه با یک سنجاق قفلی پیش بند را به پشت گردنم محکم می کرد و با سرو صدای چق چق قیچی، موهای کمی بور و نرمم روی پیشانی و پلک های چشمم می ریخت.
در طول مدت اصلاح سر، لحظاتی چند با خلاقیت ذهن و تحرک دست هنرمندان رادیو و به کمک کمان و مضراب و زخمه و پنجه، نوای کمانچه و سنتور و تار و تمبک، به تنهایی و دوتایی و چندتایی و گاه به همراهی سایر آلات، نوای موسیقی در فضای سلمانی طنین انداز می شد و بدین گونه، ردیف دستگاهی موسیقی اصیل ایرانی در ذهن کودکی و نوجوانی من می نشست. بعدها برنامه گل های رادیو و برنامه های مشابه همچون گل های رنگارنگ و یک شاخه گل و برگ سبز و گل های صحرایی و …، اوج طنین موسیقی اصیل ایرانی از قاب جعبه سخن گو بود که ایام و شور و حال جوانی من را دوچندان می کرد.
با وقوع انقلاب اسلامی، موسیقی اصیل ایرانی همراه با تحولات انقلاب و پا به پای آن با مضامین انقلابی و سپس عرفانی دوره جدیدی را آغاز کرد، آن طور که این نوع موسیقی در کنار موسیقی حماسی در دوران هشت سال دفاع مقدس با فضا¬سازی، شور مقاومت و پایداری را در میان رزمندگان و در میان مردم شهرها و روستاها نیز برانگیخت.
بعدها و با تأسیس رادیو پیام، موسیقی اصیل ایرانی زینت بخش فواصل پیام های ترافیکی شد و به عنوان یک شنونده پروپا قرص رادیو پیام با نوای موسیقی سنتی و اصیل ایرانی صبوری و استقامت ماندن در ترافیک کلانشهر تهران را تجربه کردم. به¬ خصوص آن که برخی تهیه کنندگان خوش ذوق رادیو پیام، اکثر موسیقی بخش چهار ساعته برنامه خود را اختصاص به موسیقی اصیل ایرانی می دادند.
حال از آن زمان سال ها گذشته است و با تغییرات مدیریتی که در رسانه ملی و به خصوص در معاونت صدا به وجود آمده و ممانعت هایی که برای پخش صدای استاد آواز ایران از این رسانه وضع شده انگار جایگاه موسیقی اصیل ایرانی در این رسانه عمومی تنزل پیدا کرده و دیگر کمتر شاهد شنیدن نوای سازهای ایرانی و آواز در دستگاه های موسیقایی اصیل ایرانی هستیم.
امروزه به نظر می آید که پخش موسیقی پاپ از ایستگاه های رادیویی رسانه ملی گوی سبقت را بر دیگر ژانرهای موسیقی گرفته است؛ شاهد مثال آن را در ترتیب پخش موسیقی در رادیو آوا می توان شنید. در رادیو آوا ابتدا یک موسیقی پاپ، سپس یک موسیقی نواحی (اقوام) و آنگاه یک موسیقی بی کلام بین الملل پخش می گردد. جالب آن است که گوینده برنامه رادیو آوا، مشخصات موسیقی پاپ و موسیقی نواحی را قبل از پخش موسیقی اعلام می کند ولی در مورد موسیقی بین الملل خبری از اعلان مشخصات موسیقی از سوی گوینده نیست. با این توضیح می بینیم که جای خالی موسیقی اصیل ایرانی در شبکه رادیویی آوا که اختصاص به پخش موسیقی دارد نیز خالی است.
مهمترین پیامد محدود شدن پخش موسیقی اصیل ایرانی را می توان در تغییر ذائقه شنوندگان رادیو به خصوص شنوندگان گروه سنی نوجوان و جوان دید. همان طور که اشاره شد نوجوانی و جوانی و میان سالی من با شنیدن آوا و نوای دلپذیر موسیقی اصیل ایرانی گذشته است و همچنان به شنیدن آن لذت می برم، اما به عینه می بینم که در میان نسل جدید از جمله فرزندانم علاقه ای به شنیدن موسیقی اصیل و سنتی ایرانی وجود ندارد و نوجوانان و جوانان بیشتر با موسیقی امروزی و به خصوص پاپ اشتیاق نشان می دهند. این همان تغییر ذائقه موسیقیایی است که به دلیل محدودیت پخش نوای موسیقی و آوای استادان آواز اصیل ایرانی از رسانه رادیو به وجود آمده است.
امروز که از دهه پنجاه عمر گذر کرده ام، مانند پدر مرحومم وقتی موهای پشت سرم فر می خورد، قصد رفتن به پیرایشگاه می کنم. پیرایشگاهی که می روم در همان مجموعه ساختمان دولتی است که در آن کار می کنم و چون هزینه کمتری نسبت به پیرایش گاه های آزاد دارد، دستمزد کمتری می گیرد. برای رفتن به آن جا معمولاً پسرم را هم همراه می برم. او که در کلاس هفتم دبیرستان روبروی محل کارم درس می خواند، می داند که وقتی موهای پشت سرم فر می خورد، موقع رفتن به پیرایشگاه است. برای رفتن به پیرایشگاه وقتی پسرم به محل کارم می آید، هندز فری توی گوشش است و سیم سفید آن متصل به موبایل اس فایوی است که در دستش قرار دارد. اما همان طور که من عاشق شنیدن موسیقی اصیل ایرانی هستم، او کشته مرده شنیدن موسیقی پاپ است.
اتفاقاً پیرایشگر اداره هم نامش حسین آقا ست و اهل شمال است و با سرطاس و بینی عقابی اش سال هاست که شونه و قیچی اش با موهای سر من آشنایی دارند. در محل پیرایشگاهِ حسین آقا، از دستگاه رادیو خبری نیست و به جای آن در بالای آینه های چسبیده روی دیوار، یک تلویزیون ال ای دی سامسونگ نصب شده است و حسین آقا که عاشق فوتبال و خبرهای ورزشی است کانال تلویزیون را روی شبکه ورزش ثابت نگه داشته است. انگار خبر ندارد که تلویزیون ال ای دی اش کانال های رادیویی را هم پخش می کند.
هنگامی که حسین آقا مشغول کوتاه کردن موهای سفید شده شقیقه ام است از آینه پسرم را نگاه می کنم. بدون آنکه متوجه من شود هر از چند گاه ابروهایش را با ریتم موسیقی پاپی که گوش می دهد، بالا می اندازد. حتی گاهی متوجه می شوم که با شانه هایش نیمچه حرکات موزونی انجام می دهد. نوبت او که می شود، حتی حاضر نیست که هندز فری را از گوشش در بیاورد و به ناچار حسین آقا با احتیاط پیش بند پیرایش گری را چون سفره ای روی بدنش طوری می گتسراند که هندز فری از گوشش بیرون نزند. با این حال می بینم که پسرم گاهی شیطنت آمیز با ریتم موسیقی و به کمک کتف و شانه اش موهای ریخته شده روی پیش بند پیرایشگری را به پایین و روی زمین رها می کند.
داستان عشق و علاقه من به موسیقی اصیل و پسرم به موسیقی پاپ مثل همان سلمانی و همین پیرایشگاه حسین آقا ها و رادیوی بزرگ فیلیپس و تلویزیون ال ای دی و نوای دلربای موسیقی اصیل ایرانی و موسیقی هیجانی و تند شبکه ورزش است. ذائقه نسل ما آن طور و ذائقه نسل پسرم این طور…
در آستانه ۸۰ سالگی رادیو، جای موسیقی اصیل ایرانی خالی است. بیاییم جایگاه موسیقی اصیل ایرانی را به شبکه های رادیویی بازگردانیم تا ذائقه نسل جوان امروزی را با این موسیقی همراه سازیم. در این خصوص به تأسی از کلام استاد سخن، سعدی شیراز باور کنیم: موسیقی اصیل ایرانی چشمه ای ست زاینده؛ از این رو در رسانه ملی «باید قدر بیند و در صدر نشیند.»