ماریلا پاندولفی برگردان زهرا خلجی
تاریخ بدن انسان در طول قرن ها (به خصوص در فرهنگ های غربی) به شکل جدایی همواره فزایندهای بین جسم و جان، بین تن و روح ترسیم شده است. در فرهنگ هایی که روابط بین انسان ها، ربانیت و طبیعت هماهنگ تعبیر شده و مداوم در سازگاری انسان با مقدسات متقابلا نفوذ کرده؛ تجربه بدن متفاوت بوده است. این رابطه در سنت های عالمانه آیورودا و طب چینی نیز برقرار است، همانند رسوم بدنی که از آن ها گرفته شده: یوگا، شیاتزو، تای جی کوان،کی گونگ یا طب سوزنی. چنین رسومی دلالت بر نظام عالم وجود پیچیدهای دارند که بدن انسان را در رابطهای نزدیک و به هم پیوسته با نیروهای کیهانی و کشمکش های آن در نظر میگیرد. برای این سنت ها بدن تنها یک سازوکار مهار شده توسط زیست شناسی نیست بلکه جایگاهی است که میتوان نشانه های هماهنگی و ناهماهنگی را در آن مشاهده کرد. از آسیا گرفته تا آفریقا ادیان و فلسفه های مختلف رسوم آئینی را ایجاد کردهاند که بدن اجتماعی و بدن فردی در یک بینش مشترک از حقیقت انسان قرار گرفتهاند. بدین ترتیب علائم و بیماری ها در سطح فردی به عنوان بیانگر کشمکش های درون جامعه تعبیر میشوند، در حالیکه تمامی رنج ها در همبافت میدان گستردهتر نیروهایی پیچیدهتری از سبب شناسی زیست پزشکی محض قرار میگیرند. تشخیص بیماری و درمان، سازمان یابی دوباره نقش های فردی در رده اجتماعی را در پی دارد. در این فرهنگ ها هویت اجتماعی هر انسان با عادات ویژه آئینی قوی میشود یا اصلاح میگردد که به روی رشد فردی تاکید میکنند و دگرگونی نقش اجتماعی آن فرد را در پی دارند. رسوم آئینی عضویت، آئین های درمانی و مراسم مهم آئینی در مراحل سرنوشت ساز زندگی یک فرد همه رسومی نمادین هستند که بدن انسان را به یک محراب تبدیل میکند که میانجی دگردیسی هویت فردی و توازن بدن اجتماعی او است. بدن به مثابه یک محراب روشی است تا رده اجتماعی را دوباره پس از یک بیماری یا حمله جادوگر پابرجا کند؛ فضای نمادینی که به انسان ها، نیاکان و خدایان اجازه میدهد تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. رسیدن به مقام شمن یا درمانگر، تسخیر شدن یا مریض شدن، گذار از بلوغ به بزرگسالی همه فرآیند هایی هستند که در آن به بدن نماد ها و گفتمان هایی نسبت داده میشود که نشان دهندهی گذار از یک حالت به حالت دیگر اند. در همه فرآیندهای انتقال یا دگردیسی هویت بدن، بردار اصلی ارتباط نمادین است. بنابراین سطح بدن را میتوان به دید یک پوست اجتماعی نگاه کرد، مرز بین اجتماع و فرد روان-زیست شناختی، عرصهای که انسان ها در آن نمایش اجتماعشان را تفسیر میکنند. به وسیله فرآیند های پیچیده اجتماعی، فرهنگی و زبانی، سطح بدن نیز به عنوان یک موجود برساخته در نظر گرفته میشود که قادر است هم شخصیت زیست شناختی خود و هم نیروی بالقوه لفظی و نمادین خودش را دگرگون کند، قادر است برخلاف نپذیرفتن مدرن رسوم قدیمی، تصاحب آئینی را استنتاج کند، هنوز هم توانمند است تا خاطره های اتفاقات تکان دهنده را که در آن آئینی بودن بدن فقط روایی بوده، مسدود نماید. انسان شناسی به ما نشان داده است که چگونه میتوانیم بدن را به عنوان مکان نگاره هایی بخوانیم که خاطره را به جامعه وصل میکنند. این اثرات بدنی میتواند احساس تعلق یا طرد را خلق کنند.
نوشتههای مرتبط
به دست دادن تعریفی از بدن فرهنگ های غربی به شکل همگن دشوار است. هم طب هیپوکراتس و هم گالن نشان میدهد که نظریه های اخلاط، رابطه بین سودا و صفرا، بین رنج روانی و جسمی به نوبه خود ریشه طب زیست شناختی مدرن هستند. با این حال ما میتوانیم تلاش کنیم تا مسیر پیچیده نظریه های غربی را ساده کنیم، اگر به یاد بیاوریم که از قرن هجدهم بدن به عنوان هدف تاریخ درازی از مهار و دخالت های سرکوب گرانه بوده است. اگرچه اخلاق و علم به عنوان روالی سخت گیرانه تلاش کرده اند تا بدن را از احساسات جدا و آن را تنبیه کنند (به ویژه بدن مونث)، در ابتدا به عنوان اتهام جادوگری و تصاحب و بعدا به وسیله تشخیص هیستری یا دیگر نابهنجاری ها. بدن به عنوان یک ماشین تحت فرمان ناگزیر تولید مثل و بدن شهوت ها امروزه به عنوان یک مورد برای تحت نظر گرفتن، بهره برداری و عرضه منفعل استفاده میشوند. بدن مونث جایگاه بسیاری از تصاویر دیوانگی بوده است: از رحم سیار افلاطون تا اختلالات خوردن امروزه، کم اشتهایی (anorexia) و گاوگرسنگی (bulimia). بدن زن به نظر ناتوان از فرار کردن از این تناقض است که یک بدن رخنه پذیر است که مداوم خشونت را در خود جذب میکند. در همین حین کالبد پیچیدهی او، نیرو های ارتباطی خود را بیان میکند، به صورت ضمنی یک گفتمان خودگردان از مقاومت را نشان میدهد.
برگرفته از تحلیل روان شناختی و پدیدار شناسی، منتقدین اخیر سختگیرانه تقلیل بدن به ویژگی های زیست شناسانهاش را مورد انتفاد قرار دادهاند و انقیاد آن به هرگونه منطق صوری را رد کردهاند. ژاک لکان، ژیل دلوز، میشل فوکو و ژاک دریدا همگی سخن از یک بعد جدید از بدن برآوردندند بدین صورت که بدن به عنوان یک صحنه سیاسی و یا میدان نبرد عظیم است که در آن هویت ها ورزیده میشوند. داشتن یا بودن یک بدن امروزه یک تناقض پدیدار شناسانه است، یک بیانگر از مد افتاده که تراژدی یک دیالوگ از خود بی خود شده بین بدن فردی و بدن اجتماعی را به تصویر نمیکشد.
علاوه بر فنون بدن که مارسل ماس استدلال کرد که هر فرهنگی قادر است سنن خود را انتقال دهد، امروزه تکنولوژی های بدن معاصر بازتولید همان طرح کلی را تعیین میکنند. یک بدن چابک، عضلانی و نحیف تلاش میکند تا خشونت نسل کشی و هولوکاست جنگ ها را با نشان دادن یک الگوی جوان و در نتیجه بی گناه در سراسر جهان فراموش کند. بدن به صورت فزاینده ای به فضای انعطاف پذیر و مطیع تبدیل شده است که امروزه می توان تناقضات یک جامعه معاصر را در آن خواند: رهایی سازی و سرکوب گری در یک زمان. تعدادی از چنین فنون بدنی به نظر فراتر از حد خود و دارای شخصیت ضد اجتماعی هستند، رها از محدودیت های بیرونی که قادر به در اختیار گرفتن یک برنامه آزادی فردی و آرمان شهر که در آن یک شهروند میتواند تصمیم بگیرد که هویتش چگونه و چه چیزی خواهد بود. در واقعیت هر یکی از این فنون پرده از تناقضاتی بر میدارد که در جستجو برای هدونیسم وجود دارد. طبق گفته آرجون آپادورای، تاثیر گذاری فنون بدنی متضمن نظم های دردآور و موشکافانه است که به مرور بتوانند به یک ریخت مشخص، یک فرم رفتار تکرار شونده تبدیل شوند که در حقیقت محدود کننده است تا اینکه اختراع و خلاقیت را بهبود ببخشد. چیزی که در فرهنگ امروزی به نظر جستجو برای اصالت و بدیع است در واقعیت تنها نشانهای از یک نظام عمیق تر است که به وسیله آن آرزو توسط یک زیباشناختی موقت شکل گرفته است که با راه های عادات مصرفی کاملا به تعهدی تبدیل میشود که به فداکاری و توجه مداوم نیاز دارد. وسایل تزئینی و لباس ها همیشه قوانین قدرت زیبایی را تعیین کردهاند و احراز هویت اجتماعی، گروهی و دستهای هر فرد و در نتیجه قدرت مذاکره آن فرد را امکان پذیر ساختهاند. در جوامع غربی به طور مثال غیرممکن است که بدن را بدون فکر کردن به همه وسایل جانبی شناسایی کرد که نشان گر عصر نو و ارزش ها هستند: دامن پفی، بند جوراب، سینه بند، جوراب ساق بلند و کروات. امروزه به خصوص در بین نسل جوانتر، بدن به نظر می رسد در فرآیند زدودن همه وسایل تزئینی و تبدیل شدن به یک منظور و تبعه یک زیبایی شناسی جدید است. با کمک تکنولوژی کامپیوتری که می تواند چگونگی تغییر بدن در آینده را شبیه سازی کند، «بدن زیست شناختی» یک حقیقت مجازی میشود. بدن عریان قدرتی بیشتر از وسایل تزئینی میگیرد. معیارهای زیبا شناختی جهانی جدیدی به وسیله عکاسی، مجلات، سینما و تلویزیون در کنار رسوم جسمی که در تلاش است سن و جنسیت را همگون کند، ظهور پیدا می کنند. بدن جوان به پوشیدن لباس های مشابه، تطبیق به ژست های مشابه و به ساختن یک تصویر ایده آل نامتمایز تمایل دارد که به وسیله دخالت هایی مانند تتو یا سوراخ کردن، خاص بودن شخصیاش جایگیر میشود. این ها روش های گفتمان بدنی هستند که تلاش میکنند تمام صورت های گفتمان را کنار بگذارند یا پاک کنند.