تغییرات فرهنگی و تحولات نسلی: یادداشتی به بهانه نمایش اعتراف دختران اینستاگرام
گاهی برخی اتفاقات و رخدادها،از حد یک مساله موردی و شخصی فراتر می روند و گویی محملی برای بیان الگوها و تحولات و جریان های بزرگتری میشوند. گاهی برخی رخدادها و شخصیت ها،رسالت های تاریخی ای را ناخواسته ایفا میکنند، زیرا در زمانه و زمینه ای خاص قرار میگیرند که نقطه عطفی را بوجود می آورند. داستان مواجهه با دختران نوجوان در شبکه های مجازی، حکایت این نوع حوادث تاریخی است. دخترانی به اتهام فریب خوردگی در رسانه ملی مجبور به اعتراف شده اند و در پس این اعتراف اجباری، اقتدار نهاد کنترلی و نظارت گر همه جانبه ای مطرح است که در این وانفسای جامعه ایرانی، میخواهد خودش را به عنوان محافظ اخلاق و نظم هنجاری رسمی نشان بدهد. آنچه این ماجرای روزهای اخیر نشان داده،بیانگر شکافی است میان موقعیت های منجمد و مسدود مدیریت فرهنگی در ایران و جریان های پویای زندگی مردم. این صحنه اعتراف از دل شرایطی سر برآورده که هنوز نظام قدرت رسمی تمایلی به فهم مقتضیات زندگی مردم و ظهور اشکال جدید و نوینی از هویتها و سبک های زندگی و خرده فرهنگ های جدید ندارد.
نوشتههای مرتبط
فضای مجازی و شبکه های اجتماعی پیامدهای زیادی برای جامعه ایران داشته اند، و مهمتر از همه آنکه فرصتی برای عاملیت اقشار گوناگون این جامعه فراهم کرده اند، تا بتوانند شیوه بودن خودشان را تجربه کنند و آن را حتی به نمایش بگذارند. در شرایطی که رسانه ها در جامعه ما اصولا انحصاری و با سانسور شدید مدیریت می شوند، این شبکه های مجازی قبل از هر چیزی انحصار رسانه ای را شکستند و به جامعه امکان رویت پذیر شدن و نشان دادن واقعیت زندگی جاری مردم را دادند. شبکه های اجتماعی و فضای مجازی،بیش از آنکه علت تغییر باشند،زمینه بروز و بستری عاملیت تغییرات توسط مردم بوده اند. نسلهای جدید در همه فرهنگ ها، منادی تغییر ها و تداوم هایی هستند، آنها از یکسو بخش هایی از فرهنگ سنتی را همچنان مطلوب و کارآمد هستند را بر می گزینند و از سوی دیگر اشکال جدید فرهنگی ای را خلق میکنند که بتواند بیانگر عاملیت نسل های جدید باشد.
در جامعه ایرانی در و پس تصویر یکدست و ایستای رسانه ملی از زندگی مردم، یکی از مهمترین پیامدهای شبکه های اجتماعی آشکار ساختن تکثر سبک های زندگی مردم بود. مردم از طریق این شبکه های اجتماعی بیش از پیش نشان دادند که در زیر پوست شهر چه خبر است، نسل های جدید سیاست زندگی و هویت های جدیدی را برساخته اند و گویی راه و رسم دگری را انتخاب کرده اند. همین بازنمایی های رسانه ای بود که نشان داد نهادهای فرهنگی ما دچار تاخر زمانی از روند تغییرات، تاخر زبانی در قابلیت فهم این تغییرات و مهمتر از همه در نوعی شکاف و گسست نسبت به اشکال جدید زندگی قرار دارند. در اینجاست که تغییر اشکال زندگی نسل جدید نه یک واقعیت که به یک تهدید برای نهادهای فرهنگی دچار تاخر و اسیر انجماد ذهنی و زبانی نسبت به جریان واقعی زندگی تبدیل میشوند. در چنین شرایطی، شیوه های تنبیهی آشکار و الگوهای خشنی از مواجهه به عنوان تنها راه حل مواجهه با این تغییرات توسط متولیان فرهنگ رسمی برگزیده میشوند. در این منطق هست که دخترکانی که هنوز به سن قانونی نرسیده اند، به مثابه مجرم در رسانه ملی به نمایش در می آیند. آنها قربانی سیاست هایی هستند که دچار انجماد فرهنگی شده اند. حتی اگر آنها طبق هنجار اشتباه کرده باشند، می توان این اشتباه را به حساب نوجوانی و عدم بلوغ آنها گذاشت، اما این برخورد نهادهای متولی فرهنگی در رسانه ملی با این نوجوانان به اصطلاح خطاکار، یک گناه کبیره برای تخریب آبروی یک نوجوان و قربانی کردن زندگی آینده آنهاست.
اصولا جامعه را نمی توان به زور در قامت یک الگوی فرهنگی و یک سبک زندگی درآورد. تکثر و تنوع، بخشی از قواعد بنیادی حیات اجتماعی است. جامعه ایرانی دقیقا در همین نقطه دچار نوعی بن بست سیاستگذاری است:الگوهای سیاستگذاری فرهنگی ما، مبتنی بر درک جریان زندگی و تکثر اشکال مختلف سبک زندگی ها و خرده فرهنگ ها نیست،اصولا هم قرار نیست به این توع و تکثر دقت شود،بلکه قاعده و غایت نوعی قالب دهی اجباری به اشکال زندگی ممکن برای همه گروه ها و نسل هاست. در این مدل است که اشکال جدید نه تنها منحرف نامیده میشوند، بلکه به شیوه های مختلفی هم سرکوب می شوند.
ویژگی های فرهنگی نسل جدید دختران و پسران ، با همه تنوعی که در سبک های زندگی آنان در اقشار مختلف و شهرها و روستاها و حتی اجتماعات عشایری وجود دارد،دال بر آنست که آنها می خواهند سیاست زندگیشان را خودشان بدست بگیرند و خودشان تعیین کننده و تعین بخش الگوهای زندگی باشند و حتی این انتخاب شیوه زندگی شخصی شان را به نمایش هم بگذارند. آنچه که به عنوان انحراف نامیده میشود، قبل از هرچیز محصول همین جامعه و سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های فرهنگی آنست. به نظر میرسد قبل از هرگونه شیوه تنبیهی سخت با نوجوانان،باید فهمید آنها چه میکنند،چه می گویند و چه می خواهند. اگر بر فرض هم این نسل خطا میکنند، قبل از آنکه آنها تنبیه شوند، باید سهم بزرگترها و مسئولان در این چیزی که آسیب و انحراف نامیده میشوند شناخته شود، و پیش از مجازات آن نوجوان،این بزرگترها تنبیه شوند. مساله آنست که این نوع نمایشها نه نشانه ای از اقتدار،که نشانه ای از فرار و ضعف نظام های سیاستگذار در عرصه فرهنگ است. قبل از هرچیزی نیازمند آنیم که نسل های مختلف جامعه ما،با هم گفتگو کنند، قابلیت و امکان فهم متقاب لاز هم را داشته باشند،و مهمتر از همه آنکه به جای نفی همدیگر، قبل از هرچیز حضور طرف مقابل را به مشروعیت بشناسند. در این شرایط جامعه می تواند نه تنها تغییرات را بهینه بفهمد و مدیریت کند،بلکه می تواند مانع از مواجهه های سرکوبگرانه و مخرب با طرف دیگر بشود.