انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره بیژن ترقی؛ همچون نسیم صبا

درباره بیژن ترقى

بیژن ترقى، تنها یکى از چهار ترانه‌سرای بزرگ «عصر گل‌ها» نیست، تنها یک شاعر رمانتیک و حساس نیست، و در راهى که رفته، نه فقط رمانتیک است و نه تنهاست. اشعار اجتماعى او در چند سال گذشته، به ویژه آن‌ها که تک‌وتوک در «کلک» قدیم و «بخارا»ى جدید چاپ شده، سخن از حساسیت او و رقت قلب او در برابر رنج انسان‌ها دارد…

– ترانه‌سرا و شاعر

– متولد ۱۲ اسفند ۱۳۰۸ تهران

ـ همکارى با رادیو از سال ۱۳۳۵

ـ در بسیارى از برنامه‌های گل‌های رادیو، ترانه‌های بیژن ترقى با صداى خوانندگان بنام آن دوران پخش شده و جزئی از خاطره چند نسل از اهالى و دوستداران موسیقى شده است.

– ترقی فعالیت ادبی خود را با استادانی چون ملک‌الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، نیما یوشیج و شهریار آغاز کرده بود و با هنرمندان و آهنگسازان نامی روزگار خود چون ابوالحسن صبا، رضا محجوبی، علی تجویدی، داریوش رفیعی و پرویز یاحقی همکاری نزدیک داشت.

– در ۱۳۸۴ ه‍. خ. سیاوش بیضایی اجرای جدید از قطعه مارش بی‌کلام “«سلام شاه»” (که در نزد بسیاری به‌عنوان «نخستین سرود ملی ایران» شناخته می‌شود) ساخت که بیژن ترقی بر روی آن شعری با نام “ایران جوان” یا “وطنم” سرود و این کار برای اولین بار توسط ارکستر ملل به رهبری پیمان سلطانی در تالار وحدت اجرا شد که خوانندهٔ آن سالار عقیلی بود.

– وی در ساعت ۲ بامداد شنبه، پنجم اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۸ مطابق با ۲۵ آوریل ۲۰۰۹ در سن ۸۰ سالگی در منزلش درگذشت.

برخى ترانه‌های معروف او عبارت‌اند از:

ـ برگ خزان، رنگ تمنا، غوغاى هستى، کلبه دل، بدرقه، راز هستى، سرگردان، با دلم مهربان شو، صبرم عطا کن، چرخ گردون، آتش کاروان، بگو که هستى، بلا دیدم، بهار عشق من، هدیه عشق، گردباد و …

کتاب‌ها:

آتش کاروان، نشر جاویدان، ۱۳۸۵

از پشت دیوارهای خاطره

فرهنگ انگلیسی به فارسی انتشارات خیام

فرهنگ فارسی به انگلیسی انتشارات خیام

یکى از ترانه‌های بیژن ترقى که با صداى بنان و آهنگسازى روح‌الله خالقى ماندگار شده است:

تا بهار دلنشین آمده سوى چمن

اى بهار آرزو! بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر

تا که گلباران شود کلبه ویران من

تا بهار زندگى، آمد بیا آرام جان

تا نسیم از سوى گل، آمد بیا دامن‌کشان

چون سپندم بر سر آتش‌نشان بنشین دمى

چون سرشکم در کنار بنشین، نشان سوز نهان

تا بهار دلنشین آمده سوى چمن

اى بهار آرزو! بر سرم سایه فکن

چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر

تا که گل‌باران شود کلبه ویران من

بازا ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم

چون لاله صحرا ببین، در چهره داغ حسرتم

اى روى تو آیینه‌ام، عشقت غم دیرینه‌ام

بازا چو گل در این بهار، سر را بنه بر سینه‌ام

سید علیرضا میرعلى نقى:

بیژن ترقى، تنها یکى از چهار ترانه‌سرای بزرگ «عصر گل‌ها» نیست، تنها یک شاعر رمانتیک و حساس نیست، و در راهى که رفته، نه فقط رمانتیک است و نه تنهاست. اشعار اجتماعى او در چند سال گذشته، به ویژه آن‌ها که تک‌وتوک در «کلک» قدیم و «بخارا»ى جدید چاپ شده، سخن از حساسیت او و رقت قلب او در برابر رنج انسان‌ها دارد. بیژن ترقى تنها یک ادیب موسیقى فهم و یک ترانه‌سرای ماندگار نیست، او شکلى ناب و صمیمى از «بودن» و «شاعر بودن» است و آن‌ها که سعادت داشتند پیش از بیماری‌اش، و پیش از انزوایش، صفاى حضورش را بچشند، معنى این نوع «بودن» را خوب درک کرده‌اند.

براى این افراد که چنین موهبتى را داشته‌اند، خبرى غمگین کننده تر از بیمارى شاعر و رنج تن و روان او، نتواند بود. به ویژه این که سلامت زندگى خانوادگى شاعر و «مراعات نفس» خاصى که او در زندگیش داشته، نمی‌توانسته زمینه‌ساز این رنج جانکاه باشد. با کمى تردید می‌توان، علت این رنج را همان حساسیت شاعر و ادراک او از زمینه‌های تراژیک هستى دانست. بیژن ترقى، علی‌رغم مراقبتى که از سلامت نفس خود کرده است، متعلق به نسلى است که در خودویرانگری دستى تمام داشتند و شعله سان، پروانه سان و شمع سان سوختن را جزو آیین باطنى خود می‌شمردند، قلندرانى سوخته همچون داریوش رفیعى، محمود ثنایى (شهرآشوب)، على اشترى (فرهاد)، احمد سروش و … حتى پرویز یاحقى که انرژى ذاتى عجیب او، ضامن نگهداریش تا این سن و سال شده است. اینان همه دوستان حلقه و یاران سفر و حضر بیژن ترقى بودند که امروزه غیر از پرویز یاحقى و نوذر پرنگ و شاید یکى دو تن دیگر، از حیات جسمانى هیچ‌کدام از آن‌ها اثرى نیست و اگر هست، با درد و انزوا و حساسیت و تحمل است. شاید سرنوشت هنرمند شوریده در اجتماع حسابگر غیر از این نمی‌تواند بود.

بیژن ترقى یکى از دو پسر حاج محمدعلى ترقى، ناشر و کتاب‌فروش نامدار تهرانى (فوت: ۱۳۶۰) است. بیژن در خانه کتاب و قلم متولد شده و از وقتى چشم باز کرده، شاعران و نویسندگان و محققان و هنرمندان نخبه تهران و اصفهان و سایر مراکز مهم فرهنگ ایران را در خانه پدرى خود دیده است. زنده‌یاد محمدعلى ترقى: مؤسس «کتابخانه خیام» (آن موقع اکثر ناشران پیشوند «کتابخانه» را همراه نام مرکز نشر خود داشتند) مردى فهیم و با سخاوت و رجال‌شناس و سفره‌دار نه یک ناشر عادى بلکه یک ریش‌سفید فرهنگى بود، افرادى که تفاوت شخصیت و اختلاف مشرب بسیارى با همدیگر داشتند، او را دوست مشترک خود می‌دانستند: جلال همایى، عباس اقبال، صادق هدایت، سید محمدحسین شهریار، ابوالقاسم حالت، محمدجواد مشکور، امیرى فیروزکوهى و … تا موسیقیدانانى چون صبا و برادران محجوبى و برادران وفادار و بسیارى دیگر که سرنوشت بیژن جوان به زندگى هنرى آن‌ها، فصل مشترک پیدا کرد و آن ترانه‌های زیبا از همین مسیر آفریده شد. اولین بارقه‌های طبع شعر در او با سرودن اولین ابیاتى بود که موردپسند «شهریار ملک سخن» قرار گرفت و او را به ادامه تشویق کرد. در بیست‌وپنج‌سالگی، طى ماجرایى شگفت که به رؤیاى صادقه بیشتر شبیه بود تا واقعیتى معمولى و روزمره، توانست نسخه‌ای از صائب تبریزى به خط شخص شاعر را به دست بیاورد و به تصحیح آن اقدام کند. بیژن جوان هنوز سى سال نداشت که در مسلک ادباى رسمى پذیرفته شد و طبع لطیف و خلق محجوب او، با آن شرم و نجابت و حساسیت شاعرانه، علاقه و احترام ادباى استخوان‌دار نسل قبل را برمی‌انگیخت. در آن سال‌ها، او به پدر در کار گرداندن کتاب‌فروشی کمک می‌کرد و با عشقى که به موسیقى داشت، «مشق ویولون» می‌کرد. حادثه‌ای در یک شب مهمانى، روح او را منقلب کرد. شنیدن صداى ویولون پسر جوانى که نگاه باهوش و اندامى کشیده داشت و او را به‌عنوان اعجوبه موسیقى می‌شناختند؛ و از هشت‌سالگی ساز تنهاى او را در رادیو شنیده بودند، او پرویز صدیقى پارسى بود که با نام دایى هنرمندش و استادش: حسین یاحقى (۱۳۴۷ـ۱۲۸۲) به شهرت رسیده بود. ترقى می‌گوید: «بعد از آشنایى با پرویز، ویولون را بوسیدم و گذاشتم کنار چون آنچه که ماحصل خواست من از موسیقى ایرانى بود در ویولون و با پنجه او برآورده شد.»

بیژن ترقى، بیشتر از نیم‌قرن، ستایشگر و هواخواه پرشور هنر یاحقى بوده و هست، تا جایى که در بروشور آلبوم «سلوهاى یاحقى» (تهران ـ کاسپین ـ ۱۳۵۶)، او را «کاروان‌سالار موسیقى ایران» نامیده است و تعداد معتقدان به این گفته در حلقه معاشران او، کم نیست.

اولین ترانه بیژن ترقى، در سال‌های شور جوانى، با موسیقى پرویز یاحقى شکل گرفت. یاحقى جوان آهنگى ساخته بود و دنبال کلام مناسب براى آن می‌گشت. ترقى می‌گوید: «به او گفتم پرویز جان از براى امتحان هم که شده بگذار امشب روى این نغمه تو فکر کنم اگر پسندیدى آن را اجرا کن.» سال ،۱۳۳۴ ترانه «برگ خزان» متولد شد و تهران را تکان داد. شهرى که تنها منبع پخش موسیقى آن، رادیویى با یک ایستگاه بود و در سال‌هایی که تولید موسیقى انبوه نبود و موسیقیدانان هم با شور و اعتقاد بیشترى ـ نسبت به امروز ـ کار می‌کردند و کیمیاى عشق و شوریدگى در آثارشان موج می‌زد، در همان سال‌هایی که به طنز یا به جد می‌گفتند: «وقتى ساعت تک‌نوازی ویولون پرویز یاحقى می‌رسد، برق تهران افت می‌کند»؛ به خاطر علاقه شدید شنوندگان و باز بودن پیچ رادیوى شهروندان اهل موسیقى با این ترانه، سرنوشت بیژن جوان، تغییر یافت و ترقى ادیب، جاى خود را به ترقى ترانه‌سرا داد. راستى که نامى بامسما بود چرا که او از چند نفرى است که این کار را ترقى دادند و مفاهیم جدیدى در آن وارد کردند. افرادى چون نواب صفا، تورج گلبان، پرویز وکیلى و معینى کرمانشاهى که هر کدام شاخص و نشان‌دهنده روح زمانه خود هستند.

اگرچه بیژن ترقى براى آهنگسازان دیگر هم ترانه ساخته است ولى بیشترین انرژى و شفافیت او در ساخته‌های پرویز یاحقى است: از «می‌زده شب…» تا «اى بهار نو رسیده» و حتى «پنجره‌ای به باغ گل» که نسبت به کارهاى قبلى، از روحیه‌ای شاد و قشنگ برخوردار است. از دیگر ترانه‌های زیباى ترقى، «بهار دل‌نشین» (آهنگ از خالقى)، «مى و میخانه مست و …» (آهنگ از تجویدى)، «گل اومد بهار اومد» (آهنگ از وفادار) می‌توانیم همیشه به یاد بیاوریم. گفتنى این که اولین ترانه با کلام شکسته (محاوره‌ای) همین ترانه‌ای است که او براى آهنگ مجید وفادار در مایه سه گاه ساخته و سرمشق ترانه‌سرایان دیگر شده است. اگر چه آن مسیر سالم و دوست‌داشتنی، در سال‌های ۱۳۴۵ ـ ،۱۳۳۵ در دهه ۱۳۵۰ به دست ترانه‌سرایان ناآشنا به ادب فارسى، گرفتار انحطاط و ابتذالى شد که شرح پرملالش را بارها و بارها خوانده‌ایم و در تولیدات لوس‌آنجلسی هم به‌وفور می‌شنویم.

اولین کتاب مستقل بیژن ترقى به نام سرود برگ‌ریزان در سال ۱۳۵۱ به سرمایه کتابخانه خیام منتشر شد. مهرداد اوستا، شاعر و استاد دانشگاه و چهره نام‌آور ادب کلاسیک در آن زمان، مقدمه‌ای با ستایش و تمجید از شاعر ـ که در ۴۲ سالگى بود ـ نوشت و ارزش‌های او را در شعر و ترانه برشمرد. کتاب نایاب شد و ۳۲ سال بعد، با کوشش و پیگیرى علیرضا ابوالقاسم علمى،ناشرى جوان که به استاد ترقى ارادت بسیار دارد، مجموعه خاطره‌های او از هنرمندان به چاپ نفیس و خوش شکل رسید: «پشت دیوارهاى خاطره» … و ادب دوستان بر آن شرح و تمجید نوشتند.

تا جایى که دوستان اهل ادب اطلاع پیدا کرده‌اند، ویرایش جدید «سرود برگ‌ریزان» (حاوى مجموعه اشعار جدید شاعر، تا سال ۱۳۸۳) و نیز کتاب «پنجره‌ای به باغ گل» (حاوى یک‌عمر ترانه‌سرایی او) آماده شده و به زودى چاپ می‌شود. مراقبت‌های همسر دلسوزش ـ منیژه خانم که با او خویشاوند نیز هست ـ در آرامش شاعر و در دوباره نوشتن‌های او مؤثر بوده و وجود فرزندانش (امید، آرزو و ایده) و نوه‌های کوچک نیز اسباب دل‌خوشی او و همسرش در زمستان عمر بوده است. شرح شیرین زندگى خانوادگى او را می‌توان در صفحاتى از کتاب «پشت دیوارهاى خاطره» خواند. حجب و فروتنى بسیارى که در شخصیت اوست، تعداد زیادى از خاطره‌های مربوط به او را عملاً مسکوت گذاشته است و شاعر نخواسته است صفحات کتابش را از حرف‌ها و نوشته‌های کسانى که او را به‌حق ستوده‌اند، انباشته سازد. جا دارد که دوستان و دوستداران او، جشن‌نامه بیژن ترقى را فراهم کنند و آینه‌ای بسازند از حیات هفتادساله شاعرى که وجودش از صلح و صفایى غریب انباشته است و یادآور سخن محمود فرخ خراسانى است:

زیستى سرفراز و آزاده

این تو بودى که «شاعر»ى کردى

این اواخر دکتر امیر جعفر صبورى نیز فیلمى از او تهیه‌کرده و خوب بود اگر همگان به آن می‌توانستند دسترسى داشته باشند. در این فیلم، دوستان و نزدیکان شاعر و خود او، سخن گفته‌اند.

تا حدود سال‌های ۱۳۷۳ـ۱۳۷۲ هر کس که می‌خواست استاد بیژن ترقى را ببیند، به خیابان جمهورى نرسیده به خیابان ظهیرالاسلام، نبش کوچه حمام وزیر می‌رفت و او را پشت میز کارش در «کتابخانه خیام» می‌دید که با روى خوش و خلق نکو، پذیراى دوستان جوان از تهران و شهرستان هاست. استاد ترقى در این سال‌های «نشست در کتابخانه پدرى»، زائر و شاعر میهمان داشت و تعدادى از جوان‌ها را در شناخت شعر و موسیقى راهنمایى می‌کرد. با سینه‌ای صاف و درون بى غل و غش و طبعى لطیف‌تر از نسیم صبا، چه بسیار جوان‌هایی که به لطف و سخاوت او توانستند به منزل هنرمندان منزوی‌شده بعد از انقلاب، راه پیدا کنند. چه بسیار ترانه‌سرایان جوانى که در معاشرت با او و نوذر پرنگ (یار همیشگى او در این سال‌ها) راه و رسم صحیح این کار را آموختند و چه پژوهشگران جوانى که با تشویق‌های گرم و صادقانه او، کار خود را ادامه دادند. بخل و کینه و حسد و طمع که متأسفانه در بعضى از اهل هنر شایع است، در وجود بیژن ترقى راه نداشته است. زنده‌یاد اسدالله ملک تعریف می‌کرد سی‌وچند سال پیش که ورود به رادیو و تک‌نوازی در آن به خاطر وجود دسته‌بندی‌های خاص، از محالات بود، به لطف و با پافشارى ترقى نزد مسئولان رادیو و موسیقى رادیو، او توانست به مسلک نوازندگان و سپس تک‌نوازان راه پیدا کند و آن چیزى شود که خود می‌خواست. این یکى از ده‌ها نمونه بود و براى همین است که او را نه‌تنها یک شاعر ترانه‌سرای بزرگ بلکه شکلى از انسانیت می‌توان دانست.

تا این اواخر در شاعرى و ترانه‌سرایی و گاه مقاله‌نویسی، فعالیت می‌کرد تا این که بیمارى آهسته‌آهسته آمد و تبرش را بر گردن او کوبید… هنوز هم میهمان‌نواز و خوش‌رو و مهربان است،هرچند خسته و از دنیا گسسته؛ و این بیت را ورد زبان دارد:

طفل زمان، فشرد، چو پروانه‌ام به مشت

جرم دمى که بر سر گل‌ها نشسته‌ایم

***

گفته می‌شود بیژن ترقی سبک تازه‌ای را وارد ترانه‌سرایی ایران کرد.

محمود خوشنام، کارشناس موسیقی سنتی ایرانی می‌گوید:

مهم‌ترین نقش بیژن ترقی، تقویت جنبه‌های روایی و داستان گونه کردن ترانه‌ها و افزودن جنبه‌های تصویری به آن‌هاست که این پدیده را در آتش کاروان و نیز ترانه‌های تصویری‌ای چون برگ خزان می‌توان دید.

به گفته آقای خوشنام، سه‌گانه مشترک بیژن ترقی با پرویز یاحقی، ازنظر فرم و ساختار آهنگ، یکسانی‌هایی با هم دارند، ازجمله اینکه یاحقی مقدمه وسیعی برای ترانه‌ها در نظر گرفت و ترقی هم در بخش شعر، جنبه‌های تصویری را مدنظر قرار داد.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷

– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده

-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com