آنچه خانه جلال و سیمین را ارزشمند میسازد، ارزشهای معمارانه ای که روایتگر هنرمندی در معماری و نشانهای از تاریخ معماری یا آرایههایی که برآمده از هنرهای ایرانی باشد نیست بلکه یک اعتبار یعنی انتساب آن به جلال آل احمد و سیمین دانشور است. اما پرسش اینجاست که این انتساب چه ارزشی دارد؟ آیا صرف زیست این دو شخصیت برای آن کافی است و باید از آن نشانهای نوستالژیک برای ارادتمندانشان ساخت تا همچون معبدی با آن مواجه شوند و در زیارتش یادشان را زنده نگهدارند؟
یا آنکه این خانه نماد یک صنف یعنی نویسندگان است و باید در خدمت این صنف باشد تا آنها از طریق آن برای خود پیشینهسازی کنند و مثلاً از آن بهعنوان خانه ادبیات معاصر یاد کنند؟ پاسخ مثبت به هرکدام از این پرسشها سبب میشود تا این خانه را برای کارکردی و گروهی خاص محصور نمود. اولی مخاطبان را در یک دوره نسلی که سابقهای نوستالژیک دارند محدود مینماید و دومی به یک گروه صنفی از جامعه محصور میکند. اما اگر بپذیریم که جلال آل احمد و سیمین دانشور در کنار هم میتوانند مجموعهای فرهنگی تلقی شوند که بهواسطه زندگی و آثارشان جنبههای مختلف تاریخی، اجتماعی و فرهنگی دارند و این جنبههای مختلف از آنها روایتهای گوناگون میسازد که هر روایت و جنبه با گروهی از مخاطبان ارتباط برقرار میکند و از این منظر مخاطبان آنها فراتر از یک گروه یا دسته میشوند. در این منظر خود این شخصیتها یک مفهوم فرهنگی هستند که میتوانند سیال و جاری باشند همانند آثار و کتابهایشان که جاری هستند و میتوانند با نسلهای مختلف ارتباط برقرار کنند.آنجا که اثر از مؤلف جدا میشود و در مخاطبین بازسازی شده و دوباره زاده میشود. آنچه جلال و سیمین را هم میتواند زنده و جاری کند آن است که بهواسطه آثارشان بتوانند در مخاطبین دوباره زاده شوند و در یکلحظه زمانی و دورهای نمانند. اینگونه است که ملی بودن و فرهنگی بودن آنها معنا پیدا میکند. شاید همه تلاش و هویت این دو شخصیت ادبی هم در همین تلاش بوده است و تمام عمر خود را بر خلق آثار گوناگون گذاشتهاند. ازاینرو پنجرهای که میتواند مخاطبین را به جهان آنها ببرد همین آثار است. حال خانهای میخواهد آنها را به یاد آورد و یادشان را زنده و جاری کند و این ازجمله کارهایی است که خانهموزهها میکنند. اما خانهموزه جلال و سیمین چگونه میتواند به یاد بیاورد و یادشان را در مخاطبین جاری کند؟
نوشتههای مرتبط
خانه سیمین و جلال در ساحت موزهای فرصتی برای دلالت سازی میشود. دلالت بر زندگی و فعالیت دو شخصیت یا خانوادهای فرهنگی که نامشان با هویت ادبی و فرهنگی دوره معاصر ما پیوند خورده است. اما موزهها برای ذلالت سازیشان کدگذاری و کد گردانی میکنند تا رابطهای بین مخاطبان و دادههایشان برقرار کنند. دادههای هر موزه مجموعه آن موزه را میسازد. اما اگر بازدیدکنندهای بخواهد به خانه سیمین و جلال بیاید و در نبودشان بخواهد آنجا را بخواند باید چگونه بخواند؟ آیا صرف دیدن اتاقها و حیاط و آشپزخانه و برخی از مبلمانی که برجایماندهاند ما را به زندگی و شخصیت آنها میرساند؟ مگر شخصیت و نگاه آنها در این فضاها و آثار تجلی دارد؟ صرف بودن آثار کدگذاری موزهای را نمیسازد. اینگونه است که این موزه در وهله نخست نیازمند واسطههای بیانی است که این واسطههای بتوانند فضاها و آثار موجود را گویا کرده و به سخن درآورند ولی مهمتر این آن است که بتوان در خانه آل احمد و دانشور فرصت و روشی برای ورود به جهان زیسته آنها و نگرشهایشان ایجاد کرد. بهطور یقین این فرصت با روایت زندگی، خاطرهها و آثار ثبتشدهشان محقق میشود. اینگونه است که باید این روایتها و خاطرهها و آثار را در این خانه کدگذاری کرد تا به خانه¬موزه تبدیل شود. برای مجموعهسازی در این موزه در کنار آثار منقول باید به سراغ میراث مکتوب و شفاهی شخصیتهای مرکزی خانه رفت. خانهموزه جلال و سیمین باید جایی برای خوانش آثار و زندگی آنها در روایت موزهای شود. آنچه این خانه را به مرز موزه شدن میرساند روایتگری است اما روایتگری مشهود و نه پنهانی که قابلادراک برای مخاطبین متنوع نباشد. گام اول در روایتگری خانه و زندگی آن دو شخصیت سبب عیان شدن خانه و ملموس شدن آن میشود. اینگونه است که خانه به یک پدیده آشکار بدل میشود و میتواند بهواسطه جایگاه ملی دو نویسنده معاصر خود به یک مرکز ملی تبدیل شود اما گام دوم برای فرارفتن از فضای نوستالژیک و محصورکننده که به خاطره جمعی یک نسل یا چند نسل بسنده میکند باید خانه را به روایتخانه آثار آن دو تبدیل نمود. تبدیل خانه به روایتخانه آثار سبب میشود تا نسلهای آتی نیز بتوانند با مجموعه میراث آل احمد و دانشور آشنا شده و ارتباط برقرار نمایند. آشناسازی سبب جاری شدن میشود و درنتیجه مدام آثار دوباره زایش یافته و مدام خاطرههایی تازه شکل میگیرد که با خاطره جمعی گذشته پیوند میخورد. ازاینرو خانهموزه جلال و سیمین تنها در کارکرد نوستالژیک نمیماند و به یک نهاد اجتماعی کنشگر تبدیل میشود. خانه سیمین دانشور و جلال آل احمد باید به خانه¬موزهای تبدیل شود که میراث این دو را دریابد و میراثشان را در انواع مختلف فرصتی برای کدگذاری و کدگردانی قرار داده و جامعه را به خوانش آنها بخواند. اینگونه است که زندگی آنها ملموس شده و میتوانیم به خانه¬موزه سیمین و جلال برویم و در یک مهمانی موزهای با آنها همراه و همصحبت شویم. باید ضیافتی نو ساخت تا تجربهای نو را برای یک شهر و یک کشور بهواسطه سرمایههای فرهنگی و ادبیشان فراهم آورد.