انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشتی بر گفت و گوی استاد صفی نژاد*

خاطرات دوست عزیزم آقای صفی نژاد را در گفت و گویی با فصلنامۀ علوم اجتماعی، شمارۀ ۱۵-۱۶، پائیز و زمستان ۱۳۹۶ خواندم. خاطراتی تلخ و شیرین از کودکی ، از دوران تحصیل و از یک عمر تلاش وهمت با عشق و شیدایی در شناخت جامعه و فرهنگ ایران. این نوع خاطرات از استادان فرزانه و موفق این مرز و بوم می تواند چراغ راه و سرمشقی بسیار آموزنده برای جوانان باشد. جوانانی که شوق تحقیق دارند و می خواهند در راه ایران پژوهی گام نهند. جوانان آینده ساز جامعۀ ایران باید بدانند که تنها شور و شیدایی و همت و پشتکار است که می تواند رهروان تحقیق را در کارشان کامیاب کند و از آنها شخصیتی مفید همچون استاد صفی نژاد برای سرزمین و مردم ایران بسازد.

در اینجا می خواهم اشاره ای کوتاه بکنم به مطلبی که جناب صفی نژاد در گفت و گویشان بیان داشته اند. می گویند در زمستان سال ۱۳۴۵ برای شناخت و مقدمات اجرایی طرحی با گروهی از بخش عشایری مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی به سرپرستی مرحوم دکتر نادر افشار نادری به کهگیلویه رفتند. پس از آن هم در سال ۱۳۴۶ پژوهش های قطعی در عشایر کهگیلویه را در قلمرو آن سرزمین آغاز کردند. آنگاه، پس از ذکر نکاتی می افزایند که در اولین سفر به کهگیلویه« مشاهده کردم که عجب سرزمین بکری است. چه سرزمینی است که تا امروز هیچ کس کار تحقیق دربارۀ آن انجام نداده است و هیچ اطلاعاتی هم دربارۀ آن نیست. از همان روز اول که پایم را آنجا گذاشتم، فهمیدم که تاریخ ارزشمندی دارد که هنوز ثبت نشده است.» اشارۀ من به همین نکتۀ اخیر است که تأکید دارند که تا امروز، یعنی تا سال ۱۳۴۵ هیچ کس کار تحقیق دربارۀ آن سرزمین انجام نداده است و هیچ اطلاعاتی هم دربارۀ آن نیست!… و تاریخ ارزشمندی دارد که هنوز ثبت نشده است! از این رو، لازم دانستم برای یادآوری و روشن شدن تاریخ تحقیق در کهگیلویه و ایلات آن، توضیحی کوتاه در این باره بدهم و چند جمله به بیانات ایشان بیفزایم که قطعاً در گفت و گو و خاطره گویی از ذهنشان دور مانده است و خوانندگان را بی بهره گذاشته اند.

دوست عزیزم صفی نژاد که تخصص در جغرافیای تاریخی و انسانی دارند و در میان عشایر برخی مناطق ایران، به خصوص کهگیلویه کار کرده و کتاب شناسی عشایر را هم فراهم کرده اند، بهتر از من و بسیاری دیگر با آثار مکتوب جغرافیایی و تاریخی در مورد این سرزمین و ایلات آن آشنایی دارند. ایشان می دانند که خیلی سال ها پیش از ۱۳۴۵، کسانی بودند که به این سرزمین بکر رفته بودند و در مورد جغرافیا و تاریخ و ایلات آن مطالعه کرده و مطالبی نوشته و اطلاعاتی مفید برای ما گذاشته اند. برای نمونه چند تا از این آثار را برای اطلاع خوانندگان نام می برم. نخست، کتاب فارسنامۀ ناصری، متنی جغرافیایی- تاریخی، نوشتۀ میرزا حسن حسینی فسایی از دهۀ آغازین قرن چهاردهم هجری قمری. نویسنده در این کتاب اطلاعات وسیعی از خطۀ فارس، به ویژه سرزمین و ایلات کهگیلویه داده است. دوم، کتاب کهگیلویه و ایلات آن، نوشتۀ محمود باور که در سال ۱۳۲۴ شمسی چاپ و منتشر شده است. نویسندۀ این اثر که از اعضای شرکت نفت گچساران بوده است، براساس تحقیقات کتابخانه ای- میدانی و با نگرشی تاریخی- سیاسی به مطالعۀ ایلات ششگانۀ کهگیلویه و پراکندگی ایلات و سازمان سیاسی و اجتماعی طوایف در آن سرزمین پرداخته و اطلاعاتی دست اول از این سرزمین بکر و مردم آن داده است. این دو اثر هرچند حاصل کار سنتی جغرافی نویسان و تاریخدانان بوده است، ولیکن ازمنابع مهم و گران بهایی در جغرافیای تاریخی وسیاسی دربارۀ منطقه و مردمش برای محققان بوده اند.

دو منبع تحقیقی ارزشمند دیگر دربارۀ ایلات فارس و کهگیلویه نیز وجود دارند که پیش از پژوهش های میدانی گروه عشایری مؤسسۀ مطالعات انجام گرفته و منتشر شده است. یکی تحقیق محمد بهمن بیگی، از شخصیت های تحصیل کرده و حقوقدان معروف و برآمده از عشایر قشقایی، با عنوان عرف و عادت در عشایر فارس که در سال ۱۳۲۴ شمسی، همزمان با انتشار کتاب محمود باور، منتشر شد. در این کتاب، عرف و عادات عشایر فارس، از جمله ایلات کهگیلویه از نظر حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی و سایر سنت ها و آئین های عشایر مورد بحث قرار گرفته اند. منبع دیگر مقالۀ مفصل منوچهرضرابی با عنوان « طوایف کهگیلویه» است که بر بنیاد حضور در میدان تحقیق نوشته شده است. نویسنده یادداشت های تحقیقی خود را در ایام خدمات دولتی در خوزستان و در میان عشایر آن خطه فراهم آورده، ولیکن تاریخ زمان تحقیق میدانی اش را نداده است. این مقالۀ بلند در ۱۳۴۰ در شمارۀ ۹ دفتر فرهنگ ایران زمین انتشار یافته و به لحاظ مردم نگاری ایلی سندی معتبر و نوشته ای ارزشمند است.

مطلب دیگری که در اینجا باید به گفته های ایشان بیفزایم، اشاره به پژوهش میدانی خود این نگارنده در سرزمین کهگیلویه است: نویسندۀ این یادداشت، نخستین مردم نگاری بود که با اطلاعات به دست آورده از کتاب های فوق به قصد ایل پژوهی و مردم نگاری ایلات ششگانۀ کهگیلویه به این سرزمین سفر کرد. سفری در سال ۱۳۴۳، دو سال پیش از سفر اول گروه عشایری مؤسسه به کهگیلویه از سوی ادارۀ فرهنگ عامّۀ آن زمان. پژوهش میدانی نگارنده در کهگیلویه درآن سال حدود سه ماه به درازا کشید. مناطق وسیعی از کهگیلویه را با راهنمایی مطلعان ایلی- محلی درنوردیدم. به برخی ییلاقات و قشلاقات با عشایر رفتم. با آنها در زیر چادر و خانۀ گلی زندگی و گفتگو کردم و یادداشت بر داشتم و عکس گرفتم. چند مقاله از یادداشت های مردم نگارانه دربارۀ ایلات کهگیلویه را هم چاپ و منتشرکردم. کی عطا(عطا طاهری بویراحمدی) که یکی از معلمان تعلیمات عشایری آن زمان و از شخصیت های فرهنگی آگاه عشایری در ایلات و طوایف عشایرکهگیلویه بود، مرا بسیاری یاری کرد و به همه پرسش های من دربارۀ عشایر منطقه به دقت پاسخ می داد و نکات تاریک را برای من روشن می کرد. متأسفانه این دانشی مرد فرهنگی بویراحمدی در فروردین ماه همین امسال درگذشت، روانش شاد و از رحمت ایزدی برخوردار باد.

نخستین مقاله از یادداشت های فراهم شده از تحقیقات خود در کهگیلویه را با عنوان « ایل بهمئی »، در ۱۳۴۴ شمسی در مجلۀ هنر و مردم چاپ و منتشر کردم ( هنر و مردم، دورۀ جدید، ۱۳۴۴: شمـ ۳۶، صص۱۵- ۲۹). مقالات دیگری هم بعداً دربارۀ ایلات دیگر کهگیلویه نوشته ام که در دایره المعارف بزرگ اسلامی چاپ و منتشر شده اند.

به دنبال بیان این مطلب لازم است ذکر خیری هم از زنده یاد دکتر افشار نادری بکنم. درج مقالۀ ایل بهمئی در هنر و مردم، سبب آشنایی من با نخستین استاد فرهیختۀ دانش آموختۀ مردم شناسی شد. پس از نشر این مقاله، دکتر افشارنادری که تازه از فرانسه به ایران بازگشته و به سرپرستی بخش عشایری مؤسسۀ مطالعات گمارده شده بودند، روزی از روزهای پائیز همان سال به ادارۀ کل باستان شناسی و فرهنگ عامه در موزۀ ایران باستان آمدند و با من دیداری کردند. پس از گفت و گویی از این در و آن در، ایشان از برنامۀ تحقیقیشان درایلات کهگیلویه سخن گفتند و جویای آگاهی هایی بیشتر از فضای منطقۀ کهگیلویه و خوی و خلق و احوال مردم ایلات آن سرزمین شدند.

همان طور که صفی نژاد عزیز در گفت و گویش بیان داشته است، دکتر افشار نادری و همکارانش دوبار، یک بار در ۱۳۴۵ برای تهیۀ طرح جامع تحقیق ایلات کهگیلویه و یک بار هم برای تحقیق موردی ایلات درسال ۱۳۴۶ به سرزمین بکر کهگیلویه سفرکردند. حاصل تحقیقات میدانی اعضای این گروه منجر به تألیف ۹ تک نگاری شد. در این جا فقط به مونوگرافی ایل بهمئی، نوشتۀ شادروان دکتر افشار نادری اشاره می کنم که منظور سخن من است و در سال ۱۳۴۷ تکثیر و منتشر شد. شگفت این است که در این تک نگاشت، نه از مقالۀ بهمئی نامی برده شده بود، و نه از من و نشست با من ذکری آمده بود. گله ای نکردم، زیرا که به آن فرزانه مرد علم و تحقیق به چشم استادی می نگریستم و به کار مردم نگاری خود چندان اهمیتی نمی دادم. چندی بعد دکتر افشار نادری به عنوان عضو شورای علمی مردم شناسی ایران در وزارت فرهنگ و هنر انتخاب شدند. در این زمان، تماس هایم که پژوهشگر ارشد در ادارۀ فرهنگ عامه بودم، با ایشان بیشترشد و مرحوم افشار خود از این غفلت ذکری به میان آوردند و منش و اخلاق نیک استادیشان را نسبت به من نشان دادند.

خاطرۀ گفتنی دیگری که ضرورت دارد در این یادداشت برای درج در تاریخچۀ مردم شناسی در ایران بیان کنم، نقش مهم و کار بزرگ ایشان همراه آقای دکتر محمود خلیقی، رئیس ادارۀ فرهنگ عامه (بعدها این اداره به مرکز مردم شناسی ایران تغییر نام داد) در زمان عضویتشان در شورای علمی مردم شناسی بود. دکترافشار نادری پیوسته اصرار داشتند که برای ارتقاء سطح علمی پژوهش در ادارۀ فرهنگ عامه وشکل علمی دادن به روش تحقیق مردم شناسی مطابق با شیوۀ رایج در مکاتب مردم شناسی در جهان، باید پژوهشگرانی از ادارۀ فرهنگ عامه را برای تحصیل به خارج فرستاد. سرانجام، به توصیۀ دکتر افشار نادری و اشتیاق فراوان دکتر خلیقی که هردوی این بزرگواران از اعضای شورا بودند، طرح اعزام پژوهشگر برای تحصیل مردم شناسی به کشورهای اروپایی و امریکا تهیه و به شورا ارایه شد. طرح با موضع گیری و همت این دو بزرگوار و گرفتن موافقت دیگر اعضای شورای علمی به تصویب وزیر فرهنگ و هنر رسید. من و دوستم زنده یاد هوشنگ پورکریم نیز نخستین پژوهشگرانی از مرکز مردم شناسی ایران بودیم که به گزینش این دوعزیز در اواخر سال ۱۳۴۹ برای تحصیل مردم شناسی انتخاب و به اروپا اعزام شدیم. من به انگستان و دانشگاه آکسفورد رفتم و پورکریم هم به فرانسه و دانشگاه سوربن رفت. پورکریم به تحصیل جامعه شناسی روستایی پرداخت و من نیز به تحصیل انسان شناسی اجتماعی مشغول شدم.

این یادداشت در روز خجستۀ معلم با یاد و گرامیداشت همۀ معلمان، به ویژه معلمان نامبرده نوشته شد تا گوشه ای خُرد از تاریخچۀ مردم شناسی ایران از دید تاریخ پنهان نماند.

عمر پر ثمر خلیقی دراز باد و روح افشارنادری و پورکریم هم شاد.

۱۲/ اردیبهشت/ ۱۳۹۷

این یادداشت همان در روز معلم برای درج در فصلنامۀ علوم اجتماعی فرستاده شد. ظاهراً بنابر شنیده ها چاپ و نشر این مجله و مجلات دیگر فعلاً متوقف شده اند. از این رو، آن را برای درج در سایت انسان شناسی و فرهنگ ارسال می دارم.

دکتر علی بلوکباشی رئیس بخش مردم شناسی دائره المعارف بزرگ اسلامی و عضو شورایعالی انسان شناسی و فرهنگ هستند.