سعید نوری
پدیدهای به نام جشنواره فیلم کن در دوران مدیریتهای مختلف خود بارها بر اساس تغییر موجهای فیلمسازی در جهان تغییر ذائقه داده و خود را با کوک فیلمهای رسیده به دفتر جشنواره تنظیم کرده است بنابراین این، صرفاً دفتر جشنواره و هیات انتخاب نیست که تصمیم میگیرد. خود فیلمها به آنها خواهد گفت چهگونه بر اساس آییننامهی جشنواره تصمیم بگیرند. سینما هم در گذر این دورهها معنا و مفهوم دیگری پیدا کرده و نوعی از واقعگرایی با منطق صرفِ زندگیِ روزمره جای قصهگویی در ژانرهای مختلف را گرفته و تخیل و فانتزی در غباری از فراموشی به مستندگونگی تبدیل شده است. طبعاً کن هم در طول این سالها بهجای تمرکز بر فیلمهای هنری استادان سینما که امروزه نسلشان رو به کاهش چشمگیری گذاشته، به سوی آثار متوسط از فیلمسازان بعضاً نامدار متوجه شده. تبعیت از یک مُد خاص یا توجه به سینمای یک کشور که در دههی نود میلادی از آن ایران بوده نیز جای خود را به کرهی جنوبی داده و امروزه در هر جشنوارهی ردهی الف دنیا فیلمی از کرهی جنوبی هست.به همین ترتیب اصلاحاتی در آیین نامهی جشنوارهی کن هم ایجاد شده که امروز بعضی فیلمهایی که سابق بر این در جشنواره جایی نداشتند بتوانند به یکی از بخشها واردشوند بنابراین دیگر بخش نوعی نگاه منحصر به آثار فیلمسازان سخت فهمی چون ژان لوک گدار نیست. “نوعی نگاه”، بهجای داشتن یک نگاه ویژه توسط فیلمساز تبدیل شده به نوعی نگاه که هیات انتخاب کن به ترازنامهی سالیانهی سینمای دنیا دارد. از این نظر کن بیش از پیش محل بازتاب کلیتی از سینمای سایر کشورهاست و کنار هم دیده شدن سینمای کشورهایی مثل رومانی با یک فیلم تلویزیونی کمدی امیدبخش، حضور کرواسی که از زمان استقلالش تا امسال هیچ فیلمی در بخش رسمی نداشته یا ایسلند که بعد از بیست و دو سال توانسته فیلمی را در نوعی نگاه داشته باشداز طرف دیگر حضور فیلمسازان زن از سراسر دنیا و داوران زن خاصه زنی از عربستان سعودی یا خوانندهای از مالی، ژستی از توجه به این سینماگران را در خود دارد تا نمایندگانی از زنان سینمای جهان هم در برپایی این جشن بزرگ سهیم باشند. اما در بخش مسابقه همچنان که در “نوعی نگاه”، فیلمها چه از نظر تولیدی چه موضوعی (غیر از فیلمهای آمریکایی) تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند.
نوشتههای مرتبط
اما علت این تغییرات یا همسطح شدن فیلمها را باید در بحران اقتصادی جهان جستجو کرد. اکثر فیلمهای غیرآمریکایی امسال تولیدات کوچکی بودند که با دو یا سه هنرپیشه در لوکیشنهای محدود با تمرکز بر یک تم محوریِ اغلب ساده قصهی خود را تعریف کردند. فیلیپ گارل فیلمساز کارکشتهی موج نو سینمای فرانسه که با فیلم “زیر سایهی زنان” در بخش افتتاحیهی پانزده روز کارگردانان حضور داشت در جلسهی نقد و بررسی فیلمش علت سیاه و سفید بودن فیلمش را هم مربوط به بحران اقتصادی دانست و گفت که سیاه و سفید نیاز به گریم را در فیلمش که تنها با سه هنرپیشه ساخته شده از بین برده است. او معتقد است که کن و جشنهای اطراف آن برای سرپوش گذاشتن بر این بحران اقتصادیست چرا که همهی عوامل این دست فیلمهای سری ب امروزه با نصف دستمزد کار میکنند و در یک محدودهی جغرافیایی مهارشده و تا حداکثر ممکن نزدیک به هم فیلمبرداری را به انجام میرسانند. اما موضوعات مورد توجه فیلمسازان نیز اغلب به هم نزدیک شده و در اطراف همین بحرانهای مالی دور میزند. از این نظر مرز میان تواناییهای کشورهای مختلف برای تولید فیلم برداشته شده نوعی یکپارچگی ناخواسته میان آنها بهوجود آمده که تشخص فرهنگی میان این کشورها را کم می کند. همه شبیه هم لباس می پوشند، مشکلاتشان از یک جنس است و راه حل ها یا بن بستهایی که مطرح میشوند نزدیک به یکدیگر یا قابل حدس اند. البته فراگیر شدن دوربین دیجیتال نیز به این پدیده دامن زده است و میتوان از منظری دیگر گفت که هر کشوری مایل است صدا و تصویر خود را به جهانیان ارائه کند نه اینکه لزوماً در بستر قصهای ساختگی، فیلمی برای سرگرمی بسازد چرا که اگر هم بسازد در جشنواره کن شانس زیادی برای حضور نخواهد داشت. در چنین شرایطی تنها پایانهای فیلمهاست که بیشتر مشخص کنندهی نوع دیدگاه تلخ یا امیدوار سازندگان آثار است. این که شخصیت اصلی فیلم در یک حادثهی ناگهانی اتومبیل بمیرد و فیلم تمام شود (کرونیک از مکزیک)، کودکی ناخواسته را به آب بیندازند و غرق کنند تا کودک دیگری جای دیگر نفس بکشد (مدونا از کره جنوبی) در تقابل با پدری که قصد دارد به هر قیمتی جنازهی پسر نوجوانش را از سوختن در کورهی آدمسوزی نجات دهد (پسرِ شائول از مجارستان)، مرگ دو برادر پیر که سالها را به نفرت از هم گذراندهاند در سرما اما با عشقِ درآغوش کشیدن یکدیگر به امید نجات از یخ زدگی (قوچها از ایسلند)، تَرکِ یک شغل بعد از تلاش بسیار برای بهدست آوردنش ( قانون بازار از فرانسه)، آیندهاندیشی مادری که میمیرد (مادر من از ایتالیا)، بازگشت مُردهای در نقشی دیگر برای پذیرش یک مسئولیت در خانوادهای نوپا (خورشیدِ سوزان از کرواسی) و امیدآفرینترین آنها که آیندهای نورانی را برای بچههای نسل کودکانی که امروز والدینشان این بحرانهای اقتصادی را از سر میگذرانند به نمایش میگذارد (گنج از رومانی). از موضوعات تکراری همیشگی مثل آشوویتس که بگذریم بیپولی، بیکاری و توقف چرخهی سالم اقتصادی، بیرونقی و بن بست شرایط حاکم بر شخصیتها در اکثر فیلمهای آمده از چهارگوشهی جهان مشترک بود. و این شاید نوعی بازگشت به شیوهی محدودی از نئورئالیسم سینمای ایتالیا در دههی چهل میلادی قرن گذشته باشد. محدود، چرا که موضوعات نئورئالیسم از حد فقر و بحران بیکاری بعد از جنگ فراتر میرفت و نوعی همدلی و یکپارچگی ملتی که بعد از فروپاشی در بازسازی خود تلاش میکرد را نشان میداد و بن بست، مثل امروز در مرز لاینحل جلوه نمیکرد و امید و شادی و تشکیل خانواده هم سهمی در فیلمها داشتند.از آنجاییکه سلیقه و نظر هیات انتخاب بخشهای مختلف کن با هم متفاوتند این ذهنیت که ممکن است سلیقهی فرانسوی بخواهد این دیدگاه بحران مدار را در تمامی بخشهای کن اعمال کند، بعید بهنظر میرسد. اما انگار قرار است خبرنگاران، سینماگران و سینمادوستانی که از هر نقطهی دنیا به این شهر کوچک آمده بودند با دیدن وضعیت معیشتی، تنهایی و تنها ماندن انسانها در این فیلمها و کوچک شدن اندازهی تولیدی آنها جدولی از موقعیت زندگی روزمرهی مردم جهان ببینند تا ترازی از میزان توانایی قدرت خرید هر ملتی به دست بیاید و هر کسی از هر جا هست جایگاه خود را در این جدول پیدا کند. بازتاب دادن مشکلات اجتماعی اقتصادی و سیاسی جهان در جشنوارهای به نام کن به آزادی بیان و امکان طرح مساله برای پیدا کردن راه حلی جهت برون رفت از این شرایط دشوار تلقی میشود و سیستم از این ابراز مشکلات بهرهبرداری خود را انجام میدهد و افتخارش این است که این اجازه به هنرمند داده میشود که با ظرافت و حساسیت خود دست روی مشکلات بگذارد و تقلا و تلاش انسانها برای بیرون رفتن از این شرایط را بازتاب دهد بیآنکه به چیزی متهم شود. کن میداند که امروزه با این میزان آگاهی فردی که در جهان به وجود آمده و اطلاعرسانی سرعت غیرقابل مهاری پیدا کرده موضوعات سیاسی تماشاچی دارند و فیلمهایی که این مسائل را مطرح کنند کنجکاوی برانگیزند و قابل فروش.یکی دیگر از محاسن این سرعت اطلاعرسانی در جهان پیشگیری از قالب کردن و تحمیل فیلمهایی با موضوعات جعلی به دفتر جشنواره هم هست. آنها دیگر میدانند که شرایط امروز هر کشوری به چه شکل است و موضوعات اغراق شده و نامربوط برای جلب توجه تربیونهای دنیا به یک گوشه برای بهره برداری اقتصادی از شرایطِ ساختگی یک فیلمساز را تشخیص میدهند. در شیوهی اجرایی، کن محلِ جدی گرفتن سینماست. هجوم برای تماشای فیلمها همزمان با کنترل مداوم بیش از هزار و سیصد پرسنل کادر جشنواره و حضور حدود چهارهزار خبرنگار از سراسر جهان و اجبار در داشتن لباس رسمی برای حضور در سئانسهای عصر و شب در سالن لومیر با دوهزار و چهارصد صندلی و نشریههای روزانهی مختلف و منتقدین و ستاره هایی که به فیلمها میدهند و مهمانیهای مختلف برای فیلمهای بخشهای مختلف را اضافه کنید به جمعیت بزرگ مشتاق سینما در این شهر کوچک. در نتیجهی این تناسب جشنوارهای بزرگ در شهری کوچک بزرگتر از آنچه هست جلوه میکند. جمع شدن هزار نفر پشت در سالنی که سیصد صندلی دارد برای تماشای یک فیلم مستند از هیچکاک و تروفو یعنی بیرون ماندن حداقل هفتصدنفر از سالن و درگیری بعد از شروع سئانس و گلاویزشدن با مدیرعامل فستیوال… به عکسِ جشنوارهی برلین که اولویت در بیرون نماندن تماشاچی از سالن است و در صورت تکمیل ظرفیت سالن بلافاصله سالن دیگری در طبقهای دیگر همزمان همان فیلم را به نمایش میگذارد، کن پاسخ رد دادن به تماشاچیان بیرون مانده از سالن را احتمالاً کمک به حفظ جو جشنواره میداند.
مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک با آزما بازنشر می شود.