در قرن نوزدهم، بلژیک که دارنده زغال سنگ و آهن بود، به انقلاب صنعتی پیوست و حتی توانست پس از انگلستان، در مقام دوم جهانی قرار بگیرد. بیشتر نیروی صنعتی این کشور در بخش والونی {فرانسه زبان} آن بود که البته، سابقه صدساله کار بر روی آهن و استخراج زغال سنگ داشت. به این ترتیب، این ناحیه به دومین تولیدکننده جهانی فولاد و زغال سنگ تبدیل شد.
پس از آن، پادشاه بلژیک، تصمیم گرفت به منظور تضمین مستعمره ای برای این کشور، به صورت خصوصی به استعمار کنگو بپردازد. بنابراین جمهوری کنونی دموکراتیک کنگو به دامنه شخصی او مبدل و او در سال ۱۸۸۵، به طور رسمی، به رئیس دولت مستقل کنگو تبدیل شد. یکی دیگر از اهداف او از این کار، اثبات استقلال دولت بلژیک بود، موضوعی که برخی مستشاران حقوقی خارجی، هنوز مشغول تعبیر و تفسیر آن بودند. در واقع، او با این کار، این خطر را به جان می خرید که در کنفرانس برلین، به دلیل رقابت استعماری بین دولت های اروپایی بر سر مالکیت دولتی در دل افریقا، مقدمات جنگ با این دولت ها {اروپا} را برانگیزد. البته او هدف اصلی خود را از این کار، لزوم مبارزه با برده داری ای عنوان کرد که تجار عرب شده، آن را در قبایل شمال شرقی کنگو اِجرا می کردند. از طرف دیگر، کمپین های ضدبرده داری، تحت فرمان افسران بلژیکی بودند. به این ترتیب، پادشاه در زمان حیاتش، در سال ۱۹۰۸ تحت فشار آرای عمومی بلژیک و بین الملل، کنگو را ضمیمه بلژیک کرد.
نوشتههای مرتبط
استثمار ثروت های کنگو تا آن زمان، به ماموران دولت مستقل یا صاحبان امتیازی سپرده شده بود که شهرت غم انگیزی در باج گیری داشتند. آنان برای تدارک کائوچو، یاقوت، طلا، الماس و عاج به مقادیر فراوان، بومیان کنگو را در سایه رژیمی وحشت انگیز به کار اجباری وامی داشتند. تا آنجا که شمار قربانیان این رژیم، از قربانیان برده داری اعراب هم فراتر رفت و به ۶ تا ۱۰ میلیون نفر رسید. از طرف دیگر، تا بیست سال در کنگو تنها چند صد نفر بلژیکی زندگی می کردند که عمدتا یا نمایندگان پادشاه بودند و یا افسرانی با تجهیزات اولیه نظامی.
همه این ها در حالی بود که قانون اساسی بلژیک، هزینه کردن پول این کشور را برای مستعره هایش قدغن می کرد. بنابراین، هزینه همه استثمارها می بایست یا از طریق سرمایه گذاری شخصی تامین می شد یا از طریق خود آن مستعمره. تنها چیزی که در بلژیک وجود داشت، یک وزارتخانه مستعمرات بود که کار فرستادن کارگزار تحت فرمان یک حاکم کل یا محلی ساکن آفریقا را انجام می داد. البته، سیستم وام دهی در بازار بلژیک مجاز بود و از این رو در قرن بیستم رفته رفته دولت بلژیک در آفریقا سرمایه گذاری هایی به خصوص در امر آموزش انجام داد. به این ترتیب، ظرف ۷۵ سال، بلژیک در آفریقا یک نظام غول آسای کشاورزی و معدنی، سرچشمه مواد اولیه ای مثل مس، قلع و کانی های دیگری از جمله اورانیوم را گسترش داد که هم در افزایش ثروت بلژیک و هم در توسعه کنگو موثر افتاد.
در طول جنگ های جهانی نیز دسته های نظامی مستعمرات تحت فرمان یک اتاماژور بلژیکی در مبارزات دنیای آزاد شرکت می کردند: مبارزات فرانسه با کامرون در سال ۱۹۱۴، مبارزات آلمان در شرق آفریقا بین سال های ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷، و نیز مبارزات انگلستان و پرتغال و غیره. پس از استقلال کنگو، کارنامه ای از این استعمار برجا ماند: مانیفست وجدان آفریقا {Manifeste de Conscience Africaine}، و خداوند کنگو را آفرید {Et Dieu a créé le Congo}.از نتایج استعمار بلژیک در کنگو می توان به اختصار به موارد زیر اشاره کرد: پیدایش طبقه ای از «تحول یافتگان» اجتماعی با حدود بیست هزار نفر جمعیت، که حوالی دهه ۱۹۶۰ امور اداری، درمانی یا تجاری کنگو را انجام می دادند؛ ۶۰۰ کشیش سیاهپوست؛ دو دانشگاه که یکی از آنها با مسئولیت مستقیم دولت بلژیک اداره می شود و دیگری به تنها مرکز پژوهش های اتمی آفریقا مجهز است و تحت آموزش کاتولیک قرار دارد، اما ورود به آن برای عموم آزاد است؛ آموزش حدود ۸۰۰ دانشجوی اهل کنگو علاوه بر بورسیه های این کشور که در بلژیک درس می خوانند؛ ایجاد ۲۵۰۰۰ مدرسه در تمام این کشور؛ ایجاد ۳۰۰ کتابخانه عمومی؛ اعزام پزشک بلژیکی به کنگو؛ ایجاد بیمارستان و مراکز پزشکی با ۸۶۰۰۰ تخت. سطح متوسط زندگی در کنگوی بلژیک ۹۰ دلار است که این رقم از همه کشورهای دیگر قاره آفریقا و حتی دنیا بالاتر است. به همه اینها باید گسترش مدیریت قلمرو کنگو را افزود که با سه سد بزرگ برقی- آبی و یک شبکه ریلی ۵۰۰۰ کیلومتری میسر شد. نیز سه فرودگاه بین المللی که امکان دادوستد با دنیا را فراهم کرده و با چند ده فرودگاه ثانویه مرتبط هستند.
در تمام دوره استعمار کنگو، در بلژیک تبلیغات گسترده پدرانه ای وجود داشت که این استعمار را به نام «ماموریت تمدن ساز» می خواند. آلبوم داستان های مصور تن تن در کنگو، نمونه ای از آنست. البته این نگرش پدرانه تا سال های دهه ۱۹۵۰ در تمام کشورهای استعمارگر اروپایی وجود داشت.
استعمار کنگو در واقع تا پایان جنگ دوم جهانی ادامه داشت و در سال ۱۹۴۵ با لغو کار اجباری متوقف شد. با اینهمه، برای بازگشت استقلال سیاسی کنگو می بایست تا سال ۱۹۶۰ صبر کرد. در واقع، این پانزده سال، برای اهالی کنگو فرصتی بود تا بتوانند خود را آماده گرفتن قدرت سیاسی کنند. همچنین، زمانی کاملا کافی برای آنکه نفرت بین قومی در آن سرزمین جان بگیرد.
از طرف دیگر، جنگ های هندوچین و الجزایر، و سپس بحران سوئز باعث شد ترس از فراگیرشدن چنین تحرکاتی در کنگو نیز تقویت شود. در واقع، در سال ۱۹۵۶ مانیفست استقلال طلبانه ای به نام «وجدان آفریقایی» منتشر شد. پادشاه در سال ۱۹۵۵ دیداری موفقیت آمیز از کنگو داشت. مردم کنگو به پادشاهی امید بسته بودند که به اشتباه فکر می کردند دارنده قدرت مطلق است. اما یک نخبه پیشرو به نام فان بیلزِن، پیش بینی کرد کنگو تا دهه ۱۹۸۰ به استقلال برسد. البته در سال ۱۹۵۸، ژنرال دوگل، رئیس جمهور و چهره فاتح مقاومت فرانسه در طول جنگ جهانی دوم، نوید استقلال ۱۳ دولت آفریقایی را داد و این، نشانه رهایی ای کلی در آفریقا بود.
در نهایت، پس از چانه زنی های میزگرد بروکسل در سال ۱۹۶۰، بلژیک روز ۳۰ ژوئن ۱۹۶۰ را برای اعطای استقلال به کنگو تعیین کرد. ضداستعماری ترین احزاب در انتخابات این کشور به قدرت رسیدند، ژوزف کاسا- ووبو به عنوان رئیس جمهور و پاتریس لومومبا به عنوان نخست وزیر انتخاب شدند. کلونی کنگوی بلژیک تنها پس از شش ماه آماده سازیِ شتابزده به استقلال رسید.
اما مدتی بعد، این استقلال به آشوب و درگیری های قومی و نژادی بین سیاه و سفید تبدیل شد. دولت کنگو نیز برای حل و فصل منازعات دست به دامن دولت ها و نهادهای خارجی از جمله شوروی و سازمان ملل شد که البته بی فایده ماند. از سال های ۱۹۸۰ نیز تباهی و مدیریت نامناسب رژیم مارشال موبوتو، که در ابتدا مورد حمایت بلژیک و آمریکا بود، کنگو را در تیره روزی و جنگ های داخلی فروبرد.
بنابراین، بلژیک در سال ۱۹۸۵ تصمیم گرفت روند کمک به جمهوری دموکراتیک کنگو را تسریع کند، چرا که رژیم موبوتو چند سالی بود که روابط خود را با بلژیک قطع کرده و از آن مهم تر، کارخانجات خارجی را ملی کرده بود. پس از سرنگونی موبوتو، کنگو که حالا نام آن به زئیر تغییر یافته بود، روابط بلژیک و کنگو از سر گرفته شد و با فراز و نشیب هایی گسترش پیدا کرد.
کارخانجات بلژیکی هنوز در کنگو کار می کنند و بیش از ۱۰۰۰۰ مهاجر کنگو در بلژیک، زندگی می کنند. آنان عمدتا در محله ای به نام ماتونژه {Matonge} در یکی از بخش های بروکسل به نام ایکسل ساکن هستند. نام این محله از یکی از بخش های کیشانزا، پایتخت جمهوری دموکراتیک کنگو به عاریه گرفته شده است.
پایان بخش سوم