بیتا بهروان ، امیر عسکری
در این مقاله قصد داریم تا مفاهیم “رسوم”، “عرف”، “آداب”، “نقش / موقعیت “، “آیین / تشریفات” و “تابو” را که دارای نقاط مشترکی در فرهنگ شمپانزهها هستند، توضیح دهیم. از دیدگاه کردارشناسی همه آنها بخشی از هنجارهای اجتماعی در فرهنگ شمپانزهها می باشند. این مسائل چیزی بیش از یک رفتار تصادفی یا عادی در شمپانزههای مختلف هستند. این مفاهیم، رفتارهایی هستند که فقط در گروهها و بطور کلی از طریق شناخت جهان بیرونی به وجود میآیند. همچنین کلیه این ایدهها دارای جامعیت مستقل می باشند.
نوشتههای مرتبط
درگذشته انسانشناسان اجتماعی – فرهنگی، پیمان نامهها (قراردادهای سنتی) را به عنوان وسیلهای برای زندگی و تجارت می شناختند. از نظر آنها توصیف قراردادهای سنتی در برخی از اقوام، موقعیت بغرنجی بود و تنها وجه تمایز آن قدرت تخیل نامحدود بشر بوده است. هنگامیکه این پیمان نامهها (مانند: ازدواج رسمی، نداشتن روابط جنسی با محارم، قوانین جنگ و غیره) در همه فرهنگها گنجانده شدند، جهان شمول بودن این موارد دلیلی شد برای اینکه آنها جزیی از طبیعت بشر دانسته شوند. طبیعت بشر همان مفهومی است که ما را به عنوان یک گونه، با یکدیگر پیوند می دهد، حتی با وجود اینکه بین انسانها تفاوتهای بسیاری هم از لحاظ نژادی و هم زبانی وجود دارد. امروزه چنین تفکری، چه از نظر عینی و چه از نظر ویژگیهای جزیی منسوخ گشته است. انسانشناسی اجتماعی – فرهنگی پیشرفته با همه استدلالها و مستدلات خود نیازی به بررسی این مساله که مردم واقعاً چه کاری انجام می دهند، ندارد. در اینجا می خواهیم به همان ایدههای سنتی باز گردیم: یعنی ابزارهای مورد استفاده تجربی. وینیک (۱۹۶۰) این واژگان را به گونهای تعریف نمود که بصورت یک فرضیه قابل آزمایش باشند. اگر عناصر کلیدی فرهنگ بشر بتواند عملیات سازی شوند، آن زمان است که می توان پرسید، آیا هر کدام از آنها نیز در فرهنگ نخستیهایی مانند شمپانزه رخ دادهاند یا خیر؟ این کار ممکن است کمی قدیمی باشد اما سودمند است، و البته با اهمیت می باشد. در این میان گودال (۱۹۸۲) سعی در ارائه تحلیلی مشابه اما با نظامداری کم و رابطهای کمتر با نظریههای انسان شناختی داشته است
رسوم
شمپانزهها روزانه خود و دیگران را می جورند و از این طریق سلامتی و نظافت را انجام می دهند. جوریدن از طریق دستها اجرا می شود و از نظر وینیک (۱۹۶۰) تعریفی برای رسوم فردی و اجتماعی یک شمپانزه است. نخست چندین دهه قبل جوریدن توسط مشاهدهگران متخصص در تپههای ماهالی (Mahale) دیده شد و ویژگیهای خاص گروهی در آنها بررسی گردید. جوریدن به عنوان رسوم اجتماعی در شمپانزهها شاید با برخی از تشریفات مذهبی در انسانها برابری کند. با این حال نمی توان گفت که یک دیدگاه مذهبی حرکت جوریدن را در خود داشته باشد. اگر مذهب، ماورای طبیعت را تعریف می کند، و در علم یک تعریف عملیاتی برای ماورای طبیعت وجود ندارد – که تعریف آن فراتر از مرزهای علم است، دیگر راهی برای دانشمندان باقی نمی ماند. چنین موضوعی شبیه به یک متخصص قوم شناسی است که سوزاندن یک جسد را در آیین هندو و از زمینه فرهنگ انسان سنتی مورد بررسی قرار می دهد. خود این رسم ممکن است کاملاً برای فرد مرده و آسایش ابدیاش نوعی تشریفات مذهبی بوده و یا به دلیل رعایت بهداشت عمومی به منظور جلوگیری از ایجاد بیماری انجام گردد. دلیل اول (رسوم مذهبی) ممکن است توسط بازماندگان این مساله تایید شود. اما شمپانزهها نمی توانند به ما بگویند که آیا مذهب انگیزهای برای اعمال آنهاست یا خیر، اما حتی اگر هم می توانستند بگویند! باز هم این مساله قابل تایید نبود.
به همین سان، آزمایش مضمون تقویت به وسیله مخالفت با خشونت یک رسم نیز، کار آسانی نمی باشد. خشونت یک هنجار (آماری) و تقویت آن به وسیلهی عواقبش از طریق عملی قابل تعریف هستند (یعنی قابل اندازهگیری رفتاری می باشند). اما مخالفت با این زمینه چطور؟ (که شامل یک قضاوت اخلاقی نیز می شود). این گونه مسائل در مورد انسانها می توانند فقط از طریق اعمالشان مورد بررسی قرار گیرند. دیوال (۱۹۹۱) مثالهایی از گروهی از شمپانزههای اسیر شده می زند اما واقعاً ما از طبیعت و رسوم آنها چه می دانیم؟
کودک کشی مثالی بسیار شوک آور می باشد. باید بدانیم که کودک کشی در میان شمپانزهها بسیار رایج است ( بایگات ۱۹۷۲؛ گودال ۱۹۷۷؛ نیشیدا و همکاران ۱۹۷۹؛ آرکادی و رانگام ۱۹۹۹؛ واتس و میتانی ۲۰۰۲). تفسیر کلی این مساله این است که کشتن نوزادان توسط نرهای بالغ رایجتر از کشتن نوزاد رقیبان آنها است و معمولاً توسط مهاجران انجام می گیرد (فان شایک ۲۰۰۰). کشتن نوزادان توسط مادهها به عنوان یک استراتژی برای از بین بردن رقیبان کمتر بوده و معمولاً این کار داخل خود گروه انجام می شود (گودال ۱۹۷۷). اما درباره نرهایی که نوزادان را در داخل گروه می کشند چه می توان گفت؟ مطمئن نبودن از پدر بودن خود! به خصوص اگر رابطه زن و شوهری بین آنها وجود نداشته باشد، امکان کشتن نوزادان خودشان نیز وجود دارد. این عمل در رسوم شمپانزهها به شکل بسیار احمقانهای ناسازگارانه می باشد.
چنین کشتاری در درون گروه اغلب در تپههای ماهالی اتفاق میافتد (نیشیدا و کاواناکا ۱۹۸۵) و این عمل کاملاً تکاملی و بصورت یک رسم در بین شمپانزهها است. به طور عادی هنگامیکه یک ماده شمپانزه به درون یک گروه مهاجرت می کند، همانطور که انتظار می رود توسط نرها مورد استقبال قرار می گیرد. او داخل گروه گشته و وارد هسته اصلی آنها می شود و با نرهای جوان روبرو می گردد. کودکانی که از طریق این آمیزش به دنیا می آیند به آنها تعرضی نمی شود. با این وجود، هنگامیکه یک ماده موفق به پیوند کامل در گروه نشود و برای نرهای همسایه نیز قابل دسترس باشد، ریسک از دست دادن کودک خود را خواهد داشت (هامای و همکاران ۱۹۹۲). این همانند مشکلی است که پرنده “کوکو” در آشیانه پرندگان دیگر ایجاد می کند. با این حال نرها مخالفت خود را با شکستن هنجار یک مهاجر که بیگانگی جنسی خود را به جامعه جدید نشان می دهد، اینگونه ابراز می دارند. اینگونه تنبیهات به تعدیل رفتار می انجامد. به علاوه هنگامیکه کودک کشی داخل گروه انجام می شود، سوگیری مردانه غالب است و از اینرو شامل نوزادان نر می شود، اما چرا؟ شاید به این علت که در گونههایی که نرها هیچگاه جامعه کودکی خود را ترک نمی کنند و همان جا رشد می کنند تا به گروه نر هماهنگ و قدرتمند بپیوندند این مساله بسیار اهمیت دارد که فرزندان نر آنها نیز از ژن و خون خودشان باشند. فرزندان ماده رشد می کنند تا مهاجرت کنند و کودکان خود را هرجایی که خواستند به دنیا بیاورند و بنابراین تهدیدی برای پیوند طولانی مدت میان گروهی نمی گردند، بنابراین شامل عفو قرار گرفته و کشته نمی شوند.
آیا این مساله به دور از ذهن است؟ مطمئناً این موضوع دارای ضد و نقیض می باشد (زومر ۲۰۰۰). اگر چنین مسالهای به نظر انسان شکل انگارانه باشد، سعی کنید از این آزمایش استفاده کنید: انسان را به جای شمپانزه قرار دهید و بقیه چیزها را دست نخورده باقی بگذارید و سپس ببینید که این مساله قابل قبولتر می شود یا خیر؟ اگر چنین مسالهای اتفاق افتاد، از خود بپرسید که آیا شواهد برای کودک کشی در انسانها قطعی تر از شواهد در کودک کشی در شمپانزهها است ( البته باید استثنائات در نظر گرفته شود؛ شایفن هوفل ۱۹۸۹). ما سعی در قبول پیمان نامههای عجیب و غریبی داریم که به عنوان رسوم در میان انسانها بدون هیچ تفکری وجود دارند و همچنین مسائل بیشتر و دقیقتری را درباره گونههای دیگر مطرح می کنیم. چنین گونهانگاریهایی قابل درک، ولی پشیمان کننده هستند.
عرف
درحالیکه آداب و رسوم ویژه یک گروه همان الگوی رفتاری است، عرف مجموعهای از الگوهایی است که به شکل عملی به هم متصل هستند. پیوند میان این الگوها است که کنترل اجتماعی را که از نظر تعریف وینیک (۱۹۶۰) حیاتی است بدست می دهد. واضحترین و جامعترین عرف، سلسله مراتب اجتماعی (سلطهگری) است.
بسیاری از گونههای جانوری دارای چنین سلسله مراتبی هستند. این پدیده ابتدا در یک گروه مرغان خانگی توصیف شد که در آن هر مرغ در یک گروه می توانست با توجه به پرخاشگری از بالاترین تا پایینترین رده سلسله مراتب، طبقه بندی شود. همچنین این طبقه بندی از نظر سرکوبی برای رسیدن به یک جایزه که معمولاً غذا بوده نیز انجام گرفته است. چنین سلسله مراتبی یک ساختار قابل پیش بینی است. مثلاً اگر الف بر ب تسلط یابد و ب بر ج مسلط گردد، دور از انتظار نیست که الف نیز بر ج تسلط داشته باشد. اما چنین ساختار اجتماعی کاملاً بر پایهی خود فرد و روابط دوگانه صورت می گیرد، بدین گونه که سلسله مراتب درونی تنها یک محصول جانبی باشد.
سلسله مراتب شمپانزهها، یک آگاهی جمعی را که فراتر از انفرادی است، پیشنهاد می کند. جنسیت را در نظر بگیرید: “در یک نزاع تن به تن یک نر بالغ بر یک ماده بالغ تسلط دارد”. حتی بزرگترین و سالمترین نر مغلوب کوچکترین و ضعیفترین نر می شود. بنابراین موضوع دو ریختی جنسی (Dimorphism) نیست که اهمیت دارد بلکه چیزی است که شبیه به جنسیت می باشد (هنگامیکه مادههای زیادی کنار هم کار می کنند ممکن است یک نر سطح پایین را ببینند اما این مساله نیز حائز اهمیت است که آن نر هیچگاه به سمت آنها نمی رود). این مساله بیان می دارد که ماده به گونه نر واکنش نشان نمی دهد بلکه به تحریمهایی که نرهای غالب بر مغلوبها می گذارند، واکنش نشان می دهد. هیچ مادهای نمی تواند از خود در مقابل نرهایی که به دور او جمع می شوند و تبدیل به گروه می گردند دفاع نماید.
طبقهبندی اجتماعی در طول زندگی روزمره نقش بارزی ایفا می کند، هم در مورد دسترسی به منابع (مانند غذا، آب، لانه و یا حتی سایهای برای آرمیدن) و همینطور درباره داشتن شرکاء اجتماعی. برخی اوقات تهدید به طبقهبندی اجتماعی بصورت جمعی مورد مقابله قرار می گیرند: هنگامیکه یک نر جوان در تپههای ماهالی شروع به زد و خورد با شمپانزههای ارشدتر از خود بکند، توسط کل گروه، حتی مادهها نیز مورد حمله قرار می گیرد (نیشیدا و همکاران ۱۹۹۵). چنین تنبیه اجتماعی مشابهی در “نگوگو” (Ngogo) کشور اوگاندا، بسیار خشونت بار بود و اتمام حجتی برای کنترل اجتماعی می باشد.
یک عرف دیگر رابطه زن وشوهری است که اولین بار در گومبی (Gombe) توصیف گردید (تاتین ۱۹۷۹). یک ماده شمپانزه بالغ و یک شمپانزه نر بالغ از گروه خود برای ساعتها، روزها یا حتی هفتهها جدا می شوند. آنها این حرکت را مخفیانه و در خفا انجام داده و به حاشیههای قلمرو گروه می روند، زیرا خطر دیده شدن در آنجا کمتر وجود دارد. این کار بسیار خطرناک است زیرا ممکن است آنها را در مسیر خطر حمله شمپانزههای همسایه قرار دهد. اما چرا تا این حد خطر، زمان و انرژی باید صرف شود؟
جواب سوال در انتخاب همسر وجود دارد: این فرار به منظور جدا کردن خود از سلطه شمپانزه نر آلفا (که می تواند هر مادهای را که بخواهد در اختیار بگیرد) و همینطور دور ماندن از روابط جنسی نرها بصورت گروهی انجام می شود. این دو شمپانزه جوان بالغ می خواهند که انتخاب کنند و آزادانه تولید مثل نمایند و یا حداقل شانس خلوت کردن با یکدیگر را بالا ببرند (البته این کار از دیدگاه تکاملی یک تصمیمگیری هوشیارانه نمی باشد). عمدی یا غیر عمدی خلوت کردن برای روابط زن و شوهری بیشتر از روابط جنسی بی قید و بند در شمپانزهها اتفاق می افتد: و البته آمیزشهای کمتری برای رخ دادن بارداری در طول دوره زن و شوهری نیاز است (تاتین ۱۹۷۹؛ والیس ۱۹۹۷).
این عرف چیزی فراتر از یک استراتژی هماهنگ جفت جفت می باشد و این به دلیل نوع برخورد سایر اعضای گروه به آن است. هنگامیکه یک نر به دنبال یک ماده آماده برای آمیزش می گردد این کار را باید با وجود اشتیاق و خشونت سایر نرها انجام دهد. اگر ماده به نشانه رد کردن این پیشنهاد فریاد کند، تلاش نر به شکست و بدشانسی منتهی شده زیرا سایر نرها به سراغ او می آیند و بنابراین شانس او برای آمیزش قطعاً از بین می رود. علاوه بر این بازگشت زن و شوهر جوان پس از چند روز ممکن است با خطر شدیدی همراه باشد. زیرا آنها ممکن است مورد حمله نرهای خشن که از فرارشان آگاه شدهاند، قرار بگیرند. البته این رابطه زن و شوهری همیشه با آمیزش جنسی همراه نیست. برخی از اوقات ماده شمپانزه از نظر جنسی آمادگی نداشته و ممکن است آمیزش در طول هفتهها اتفاق نیافتد. گاهی اوقات جوانترین کودک ماده شمپانزه ممکن است با آنها همراه شود و آنها یک رابطه جنسی سه نفره را شروع کنند!
همه جوامع شمپانزهها چنین رابطه زناشویی ندارند، اما دانستن این مطلب بطور حتم نیز غیرممکن است زیرا این روابط در خفا صورت می گیرد. در برخی شرایط رابطه زن و شوهری ممکن است به وقوع نپیوندد: به دلیل نداشتن جایی برای خلوت کردن یا بزرگ بودن اندازه گروه بطوریکه جدا شدن از آنها برای زوج بدون دیده شدن، غیر ممکن است. در سایر جوامع مانند “تای” (Tai) چنین عرفی به چشم نمی خورد.
آداب
آداب مجموعهای از ضوابط رفتاری است که در یک جامعه، طبقه و یا گروه انتظار انجام آنها میرود. در آداب شکارگری، گونهای که بیشتر از سایرین توسط شمپانزهها شکار می شود، میمون سرخ غربی (Red Colobus Monkey) است، که شکار روزمره شمپانزهها محسوب می شود. آداب ممکن است پای خود را از این مساله فراتر بگذارد، زیرا باید مسالهای باشد که بطور جمعی انجام می گردد نه اینکه جمعی از اعمال شمپانزهها بصورت انفرادی باشد. بنابراین شکار دسته جمعی میمون سرخ غربی در گروههای شمپانزه یک آداب محسوب می شود. درصورتیکه در گروههای دیگر این مساله وجود ندارد. این موضوع که “بود و نبود” همکاری در شکار تحت تاثیر محیط باشد، یا اینکه توسط فرد دیگری فرمان داده شده باشد اصلاً مهم نمی باشد. در انسان، نمونه آداب شکارگری در فرهنگ گاو مسلک سرخپوستان کومانچی (Comanche Indians) زمانی تغییر کرد که دیگر بوفالویی پیرامون آنها زندگی نمی کرد. بنابراین، هنجارهای اجتماعی و آداب با تغییرات محیطی معمولاً تغییر و تکامل پیدا می کنند.
اگر غذا پیدا کردن شمپانزه به عوامل بوم شناختی (Ecological) بسیاری مربوط باشد، نظارت نرها را باید در نظر بگیرید (واتس و میتانی ۲۰۰۱). در این جو گروهی، شمپانزههای نر که معمولاً بالغ هستند به قسمتهای انتهایی قلمرو گروه مسافرت می کنند تا همسایگان خود و نشانههای آنها را حول و حوش مرز قلمرویی خود جستجو کنند. آنها بصورت گروهی بر روی زمین حرکت می کنند و گاهی باز می ایستند تا به دقت گوش کنند یا آشیانههای ترک شده را با بو کشیدن بیابند. این عملیات تجسس گونه اضطراب زیادی تولید می کند. آنها اضطراب خود را با موهای سیخ شده و صورتهای خشن نشان می دهند.
همچنین ممکن است در عملیات تجسس شمپانزهای توسط همسایگانش زخمی یا کشته شود (گودال و همکاران ۱۹۷۹؛ منسون و رانگهام ۱۹۹۱؛ رانگهام ۱۹۹۹؛ مولر ۲۰۰۲). راهکار این است که تعداد شمپانزهها زیاد باشد، به گونهای که همسایه رقیب را در لحظه نزاع بتوان با قدرت بالای افراد گروه به زمین چسباند، درحالیکه بقیه افراد دست و پای او را گرفتهاند و او را با دندانهای تیزشان تکه تکه می کنند. در چنین جدال خشونت باری قربانی ممکن است به شدت آسیب ببیند و حتی اخته شود. گستردگی چنین نظارتی در قلمروهای مختلف برخی از جوامع شمپانزهها مانند گومبی (Gombe) وجود دارد و در برخی از جوامع که اصلاً همسایهای ندارند، مانند “بوسو” (Bossou) دیده نمی شود.
نظارت روی یک مورد خاص، گونهای از آداب سازمان اجتماعی شمپانزهها است. هیچ جامعهای از شمپانزهها تا این حد زندگی روزمره خود را مانند “ارتش” برنامه ریزی نمی کند. البته تاحدی این کار برای سایر نخستیها مانند گوریل ها نیز معمول است.
در عوض شمپانزهها در گروهک های مختلف پراکنده هستند. این گروهکها می توانند همیشه تغییر کنند. یکروز ممکن است یک شمپانزه هم تنها باشد و هم اجتماعی زندگی کند و اجتماعی زندگی کردن او می تواند از یک گروه کوچک باشد تا یک جامعه بزرگ. به علاوه کارکرد این گروهکها متغیر است. مادرهایی که کودکان کم سن وسال دارند ممکن است با یکدیگر یک گروه مراقبت از فرزندان تشکیل دهند، همانطور که نرها ممکن است یک گروه نظارت را تشکیل دهند و یا زوجی که برای روابط جنسی از گروه جدا می شوند، خانوادهای تشکیل دهند. برخی اوقات این گردهمآیی ممکن است به دلیل محیطی صورت گیرد: یک درخت میوه گارسینیا (Garcinia) در تپههای ماهالی می تواند نخستیها را به دور هم جمع کند تا برای خود یک مهمانی بزرگ ترتیب دهند و این گردهمآیی ممکن است با مزاحمتهای رقبای زیادی همراه شود. از سوی دیگر هنگامیکه فصل میوه تمام شد، همان اجتماع بزرگ به گروهک یا حتی دستههای دو یا سه نفره که بسیار دور از هم زندگی می کنند تقسیم می شود. اندازه گروهکها ممکن است با متغیرهای اجتماعی تغییر کند: یک ماده شمپانزهای که از نظر جنسی برانگیخته شده است، می تواند تا حدود زیادی اندازه گروهکها را افزایش دهد. عکس این مساله نیز ممکن است رخ دهد. ماده شمپانزهای که با خواستگار نر خود آماده برقراری ارتباط زناشویی است، فواید بودن با سایر خواستگارانش را رد می کند. حتی محیط یک گروه نیز ممکن است تغییر کند و بر دوام آن تاثیر بگذارد: گروهکی که یک نر آلفای خشن دارد، شاید به دلیل خشونت و سلطهگری او، زودتر از گروهکی که شامل دوستان قدیمی است از هم بپاشد.
آیین / تشریفات
آیین یا تشریفات زنجیره قدیمی از اعمالی است که به نوعی با ماورای طبیعه در ارتباط اند. مساله ماورای طبیعه بودن در اینجا یک مشکل بزرگ محسوب می شود. مواردی را که می توان به عنوان تشریفات در فرهنگ شمپانزهها نام برد، شامل ظاهر شدن در آبشارها و یا رقص زیر باران در منطقه گامبی است. رقص شمپانزهها در زیر باران یک حرکت جمعی است و معمولاً برای سایر گونهها ایجاد مزاحمت می کند. این رقص احتمالاً به دلیل قدرت زیاد رعد و برق و صدای بلند و ترسناک آن می باشد. اگر ما انسانها با رعد و برق از جا می پریم با وجودیکه می دانیم منبع آن چیست، تصور کنید که این صدا با یک شمپانزه چه می تواند بکند. این مساله قابل ذکر است که نخستیها به جای آنکه از صدای ترسناک فرار کنند، سعی می کنند در داخل آن ظاهر شوند.
حضور در زیر آبشار معما گونهتر است. چرا شمپانزهها با وجود نبودن هیچ دلیلی زیر آبشار ظاهر می شوند؟ این کار وقتگیر و انرژی بر بوده و حتی خطرناک است. به علاوه یک آبشار همواره در جای ثابتی وجود دارد و هیچگاه حرکت نمی کند، همیشه نیز صدای یکسانی دارد. پس چرا شمپانزهها به آبشار عادت نمی کنند؟ شاید، قدرت پیش بینی شده آن بطور داوطلبانه شمپانزهها را به سوی خود کشیده و شانسی برای آنها است تا نمایشی را به اجرا بگذارند که در آن آدرنالین آنها به شدت پمپاژ می شود (آیا کسی می تواند بدون بالا رفتن ضربان نبض خود زیر آبشار بایستد؟) یا شاید این کار شمپانزهها، آیینی است برای احترام گذاشتن به قدرت بی کران آب! این مورد البته تنها یک حدس است و آن هم نمی تواند مورد آزمایش علمی قرار گیرد، اما سایر آیینها چطور؟
به نظر می رسد که برای پذیرفته شدن به عنوان یک نر بالغ در گروه، شمپانزه نر جوان باید وظیفه خاصی را به انجام برساند. او باید با تمام مادههای بالغ یک به یک طرف شود و بر آنها تسلط پیدا کند. او این کار را بطور نظامدار انجام می دهد: نخست او شروع به اذیت و آزار مادهها کرده و این کار را توسط تهدید کردن مثل پرتاب برخی اشیاء به آنها انجام می دهد. این عمل باعث می گردد که مادهها واکنش نشان دهند، اما او قبل از اینکه مادهها به او برسند، فرار می کند. کم کم این اذیت و آزار به موقعیتهای سخت تری تبدیل می شود و این کار معمولاً با سطح پایینترین ماده شروع می گردد تا زمانیکه با هم ارتباط برقرار کنند و ماده شمپانزه به نشانه تسلیم از خود آواگری کند. این آواگری جنسی نشانهای از مورد سلطه قرار گرفتن است و سپس نوبت به سایر مادهها می رسد، و این چرخه نیز ادامه می یابد. این “ترساندن و تهدید کردن” به عنوان یک آیین حتی شامل مادر او نیز می شود، که اکنون نوع رابطه او با فرزندش کاملاً و برای همیشه تغییر یافته است. برای کامل کردن روند تسلط روی همه مادههای گروه، ماهها وقت لازم است و هنگامیکه این تکلیف به انجام رسید او به یک نر بالغ تبدیل می شود.
موقعیت / نقش
موضوع نقش با مشاهده شمپانزههای شکارچی در منطقه “تای” (Tai) کشف شده است (بوش ۲۰۰۲). یک گروه شکارچی می تواند شامل “جلوبانان، سد راه کنندگان، فریادزنان و حمله وران” باشد. ممکن است که بتوان روی این موضوع اعتراض کرد زیرا این مساله فقط در جامعه شمپانزههای تای اتفاق افتاده و بطور کلی در سایر جوامع شمپانزهها دیده نشده است.
تصور کنید که سلسله شمپانزه مذکور جهان شمول است: در بالاترین قسمت هرم سلسله مراتب اجتماعی در گونههای مختلف چه در اسارت و چه در طبیعت، یک نر آلفا وجود دارد. وینیک (۱۹۶۰) بر جنبه پویای موقعیت و پرستیژی که به فرد سلطهگر تعلق دارد، تاکید می کند. این تا حدودی شبیه به مسابقات قهرمانی سنگین وزن بوکس است: یک بوکسور مسابقات را می برد، به مدال قهرمانی می رسد، از آن در مقابل همه بوکسورها دفاع می کند، با گذشت سن، کم کم از لحاظ توان بدنی افت می کند و به مرحلهای می رسد که دیگر کمتر کسی او را می شناسد. نرهای آلفای قدیمی کمی هستند که همچنان جایگاه روزهای جوانی خود را دارند. شمپانزهای به نام “کالوندی” (Kalunde) در تپههای ماهالی و نرهای آلفای پیرتر که مدال از دست رفته خود را دوباره پس می گیرند، بندرت وجود دارند.
جالبتر از این داستان این است که چطور “مقام آلفا بودن” بدست می آید و چطور کنترل می شود (کاواناکا ۱۹۹۰). آلفا بودن بسیار مهمتر از غذا پیدا کردن یا انتخاب اول ماده شمپانزهها بودن است. یک نر آلفا ممکن است، یک جلسه جوریدن را فقط به خاطر جلوگیری از نزدیک شدن زیاد به او برهم زند (نیشیدا ۱۹۸۳). لزوماً بزرگترین یا سختترین نر نیست که تبدیل به نر آلفا می شود، برخی اوقات کسی آلفا می شود که بتواند ابداع کننده باشد (گودال ۱۹۷۱). برخی از آلفاها مقام خود را با تکروی به دست می آورند. درصورتیکه ممکن است بقیه به فردی قویتر تکیه کنند و معمولاً درجه بتا بگیرند. در گروهی از شمپانزهها به نام گروه ام. ( (M در تپههای ماهالی، کالوندی (شمپانزه آلفا پیر) یک آلفا ساز بود و این باعث شد که خودش مقام آلفا بودن را در دوره پیری از دست دهد و از آن پس مجبور شد تا از تاکتیکهای ابزاری استفاده کند.
برای ماندن در موقعیت آلفا، سبک رفتاری باید مشخص باشد. برخی آلفاها بسیار آزارگر و عصبی هستند درصورتیکه برخی ممکن است آرام و صبور باشند. برخی دیگر نیز ممکن است با استفاده از ابزاری غیر خشونت بار برای ماندن در موقعیت خود استفاده کنند، مثلاً تقسیم کردن منابع غذایی (نیشیدا و همکاران ۱۹۹۲). در ماهالی شمپانزه آلفایی به نام “نتولوجی” (Ntologi) در پاداش دادن به افراد گروه خود استاد بود. او به افرادی که ممکن بود مشکل ساز باشند، بیشتر باج می داد و طغیان و سرپیچی آنها را با این کار در نطفه خفه می کرد. در گومبی آلفای دیگری به نام “فروید” (Freud) برای همراهان خود رفتار جوریدن را انجام می داد و کاملاً آرام بود. اما جانشین او “فرودو” (Frodo) هرگز برای کسی حرکت جوریدن را انجام نمی داد و در عوض همه را با قدرت بی رحمانهاش می ترساند.
جو گروه بستگی به طرز رفتار و شخصیت آلفا دارد. اما این موضوع هیچگاه بطور نظامدار آزمایش نشده است. احتمالاً آلفاهایی که زیاد سختگیر نیستند و امنیت را ایجاد می کنند، گروههای بزرگتر و با دوامتری دارند. به همین سان، چنین آلفایی احتمالاً مادران بیشتر و کودکان بیشتر و مغلوبهای بیشتری (مانند شمپانزههای یتیم) به همراه خود دارد.
تا به حال همه مسائل بالا مربوط به موقعیت کسب شده بود که در آن جایگاه آلفا با تلاشهای انفرادی به دست می آمد. استثنایی نیز وجود دارد و آن علاقه به همراه داشتن است: به نظر می رسد که تمایلی برای این کار وجود داشته باشد. در گومبی یک نمونه از نرهای آلفایی که یک برادر ناتنی که زیاد هم از او بزرگتر نیست وجود دارد. این برادر بزرگتر برادر کوچکتر خود را در موقعیتهای سخت و دعواهای بزرگ همراهی می کند. مانند “هیو” و “چارلی”، “فابن” و فیگان” (گودال ۱۹۸۶). این مساله در مورد “فراید” و “فرودو” بر عکس بود. نخست برادر بزرگتر نر آلفا شد و سپس برادر کوچکتر. این همراهی خویشاوندی ممکن است مستقیماً به وراثت مربوط نباشد.
تابو
هنگامیکه عملی خلاف شرع وعرف باشد تابو خوانده می شود. تابو یا پَرهیزه آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که بر طبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهشپذیر است و انجام دادن آن سبب مجازات شدن به وسیله یک مامور ماورای طبیعی می گردد. اما سوال این است که وجود یک تابو را چطور می توان ثابت کرد؟ انجام دادن یک کارغیر قانونی و مجازات به خاطر آن قابل مشاهده و بررسی هستند، اما مفهوم ممنوعیت و ماموران ماورای طبیعی را از لحاظ علمی و تجربی قبول کردن کار بسیار سختی است.
یک خرافات را در نظر بگیرید که ممکن است به شکل یک تابو کمرنگ بشود: “بر روی هیچ ترکی راه نروید، زیرا این کار باعث می شود که کمر مادرتان بشکند”. انجام دادن این کار (قدم گذاشتن روی ترک یا سوراخی در پیادهرو) و عقوبت آن (جراحت ستون فقرات) قابل مشاهده هستند، اما ممنوعیت آن فقط به طور کلامی گفته شده و مامور ماورای طبیعی در این ماموریت شخص یا چیزی است که غیر قابل دیدن است. به وضوح می توان گفت که قدم گذاشتن روی چنین ترکی باعث ایجاد جراحت بر شخص دیگری که حتی ممکن است در آنجا حضور نداشته باشد نمی شود، بنابراین در این خرافات وجود مامور ماورای طبیعی القاء می شود. به عنوان کردارشناس ما باید به این نکته شک کنیم که یک خرافه فقط به دلیل عملکردهای غیر معمول شیء موجود در آن به وجود می آید: قدم گذاشتن به گونهای که مطمئن شویم که جلوی پای ما ترکی وجود ندارد، و این رفتار می تواند از شکل نرمال آن خارج شده و به همین دلیل است که کسی که آنرا قبول دارد سعی می کند به جایی که در آن قدم می گذارد خیره نشود (رفتارهای وسواسگونه). جنبه دیگری از روابط شمپانزهها با آب را در نظر بگیرید: در گومبی شمپانزهها ترس مرضی یا فوبیای ویژهای به آبهای سطح دارند (مکگرو ۱۹۹۲). آنها هیچگاه به کنار دریاچه تانگانیکا (Tanganyika) برای نوشیدن آب نمی روند، حتی اگر در تشنه در اطراف آن قدم بزنند. معمولاً آنها روی رود توسط شاخهای خم می شوند. حتی اگر عمق آب چند سانتیمتر باشد، سعی می کنند کنار آن نروند (مکگرو ۱۹۷۷). بنابراین یک نوزادی که به کمر مادرش چسبیده است با او بالای درخت رفته و مادرش را در حین خم شدن و آب خوردن از یک رود مشاهده می کند. حتی هنگام قدم زدن در امتداد یک راه، درون یک جنگل اگر سر راه یک شمپانزه گودال آبی که عمقی هم ندارد باشد، او راه خود را کج می کند و هیچگاه از داخل آن نمی رود. باید دانست که آنها مانند انسان از دستان خود برای نوشیدن استفاده نمی کنند. تمامی این ترسها به نظر اغراق آمیز هستند، مخصوصاً هنگامیکه متوجه می شویم که آنها اصلاً دوست ندارند که خیس شوند. حال این تناقض پیش می آید که شمپانزهها در این منطقه، هنگام بارش باران نه تنها دنبال سر پناه نمی گردند بلکه زیر آن می رقصند!
ممکن است دلایل کافی برای اجتناب از آبهای سطح وجود داشته باشد، نخستیهای سرآمد نمی توانند شنا کنند و خطر غرق شدن آنها وجود داشته باشد، یا اینکه آب آلوده بوده و امکان دچار شدن به انگلهای رودهای وجود داشته باشد. اما این موضوع در نخستیهایی که در آفریقا وجود دارند دیده نمی شود. گوریلها (پارنل و بوچانان – اسمیت ۲۰۰۱) و بونوبوها (تامسون ۲۰۰۲) ساعتها در گودالهای باتلاقی به دنبال غذا می گردند و گاهی حتی تا سینههایشان به داخل آن فرو می روند و بیمار نیز نمی شوند.
اگر ما بتوانیم به این دسته شمپانزههای وسواسی گومبی به دید گروهی از انسانها بنگریم، می توان این کار آنها را یک قانون و سرپیچی از آن را یک تابو دانست. احتمالاً ما دوست داریم از آنها بپرسیم که آب های سطح چه ترسی در دل آنها می افکند و جریمه داخل آنها رفتن چیست؟ اما آنها زبان ما را نمی دانند! بنابراین ما از این تشبیه استفاده می کنیم ” اگر موجودی شبیه به اردک راه می رود، صورتی شبیه به اردک دارد و صدای اردک از خود در می آورد، پس به احتمال زیاد یک اردک است!”. پس حالا که نمی توان از شمپانزههای گومبی منطق این کارشان را پرسید بر طبق دانستهها قبلی داخل نشدن آنها درون آبهای سطح را می توان یک “تابو” نامید. شاید تابوهای زیاد دیگری در فرهنگ شمپانزهها نیز وجود داشته باشد که البته نیازمند پژوهش و مشاهده بیشتری در حوزه کردارشناسی می باشد.
منابع:
Goodall, J. (1962). Nest building behavior in the free ranging chimpanzee. Annals of the NewYork Academy of Sciences, 102, 455–۶۷.
Goodall, J. (1963). Feeding behaviour of wild chimpanzees. Symposia of the Zoological Society of London, 10, 39–۴۸.
Goodall, J. (1964). Tool-using and aimed throwing in a community of free-living chimpanzees. Nature, 201, 1264–۶.
Reynolds, V. (1992). Chimpanzees of the Budongo Forest, 1962–۱۹۹۲. Journal of Zoology, 228,695–۹.
Reznikova, Z. (2001). Interspecific and intraspecific social learning in ants. Advances in Ethology, 36, 108 (abstract).
Williamson, E. A. & Feistner, A. C. (2003). Habituating primates: processes, techniques, variables and ethics. In: Field and Laboratory Methods in Primatology: A Practical Guide, ed. J. M. Setchell, pp. 25–۳۹. Cambridge: Cambridge University Press.
Winick, C. (1960). Dictionary of Anthropology. London: Peter Owen.
Wrangham, R.W. (1974). Artificial feeding of chimpanzees and baboons in their natural habitat.
Animal Behaviour, 22, 83–۹۳.