انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جستاری پیرامون صابئین مندائی

صابئین پیش از اسلام

واژه ی “صابئین” به عنوان یک دین در قرآن آمده است. سَرواژه ی “صَبَأَ” و مشتقات آن در صدر اسلام به کار رفته، ولى مقصود از آن، اصطلاح مورد نظر بررسی های امروز نیست، بلکه معناى لغوى واژه (= خروج از دین نیاکان) مراد بوده است. مشرکان حجاز، پیامبر و کسانى که به آیین اسلام می گرویدند، به صابئى بودن / شدن متهم کرده ‏اند.

۱/ روزى عمر بن‏ خطّاب – پیش از آنکه اسلام آورد – شمشیر به دست، براى کشتن پیامبر به راه افتاده بود. در میانه ی راه کسى از او می پرسد: اى عمر! کجا مى‏ روى؟ و او پاسخ گفت:

أُریدُ محمداً هذا الصابئی الذی فرَّق قریشا … (به کشتن محمد، این مرد صابئى کمر همت بسته ام، که میان قبیله ی قریش جدایی افکنده است …)؛

۲/ پس از مسلمان شدن حمزه؛ عموى پیامبر، کفار قریش به او گفتند: ما نراک إلاّ قد صَبَأتَ! (گویا از دین نیاکان ما خارج شده اى!)؛

۳/ در شِعب أبی طالب و محاصره ی اسلام یافتگان، کفار قریش گفتند:

لا صلحَ بینَنا وبینَکم ولا رَحِمَ إلّا عَلى قتلِ هذا الصَابئِی

(میان ما و شما نه صلح برقرار می شود و نه خویشاوندى وجود دارد؛ مگر آن که این صابئى [محمد بن عبدالله [را بکُشیم).
بررسی ها نشان می دهد که در صدر اسلام، صابئی بودن، دربرابر حنیف بودن قرارمی گیرد ولی از منظرِ بت پرستان دوره ی جاهلی، نه تنها خروج از دین نیاکان به حساب آمده، بلکه گاه یک دشنام درشمار بوده است تا جایی که عمربن الخطاب پس از اسلام آوری توسط جمیل بن معمر الجمحی، در میان قریش به صابئی شدن متهم شده (: صَبَأَ عُمَر) ولی وی در پاسخ گفته است: دروغ می گوید، من اسلام آورده ام! (: کذِبَ، ولکنّی أسلمت!)

اشاره به معنای واژگانی صابئی شدن / بودن در اشعار صدر اسلام به چشم می خورد، ولی بنا به بررسی های انجام شده، اسناد مکتوب موجود درباره ی صابئین آن دوره – به عنوان یک کیش / قوم – سخنی نگفته اند.

چهره ی صابئین در قرآن

مندائیان ایران و عراق، خود را همان “صابئین” یاد شده در قران و پیروان حضرت یحیی می دانند. جمع اسم فاعل صابی / صابئی؛ یعنی “صابئون / صابئین” در سه آیه از سه سوره ی قران آمده است:

۱/ إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین مَن آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون (بقره: ۶۲)

(در حقیقت کسانی که به اسلام ایمان آوردند و کسانی که یهودی شده اند و ترسایان و صابئان، هرکس که به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار شایسته کرد پس أجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد)؛

۲/ إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئون والنصاری من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون (مائده: ۶۹)

(کسانی که ایمان آورده و کسانی که یهودی و صابئی و مسیحی اند، هرکس به خدا و روز بازپسین ایمان آوَرَد و کار نیکو کند، پس نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین خواهند شد)؛

۳/ إنّ الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین أشرکوا إنّ الله یفصل بینهم یوم القیامه إنّ الله علی کل شیء شهید (حج: ۱۷)

(کسانی که ایمان آورند و کسانی که یهودی شدند و صابئی ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند، البته خدا روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد، زیرا خدا بر هر چیزی گواه است).

حضرت یحیی، فرزند حضرت زکریا، هر دو از پیامبران بنی اسرائیل اند. نام مادر حضرت یحیی در قران نیامده، ولی نام یحیای پیامبر ۵ بار آمده، همچون پدرش، عیسی و الیاس از نیکوکاران به شمار آمده است. (أنعام: ۸۵)

قران، تولد یحیی را به پدر پیر و مادر نازایش بشارت می دهد. خداوند به وی فرمود: ای یحیی! کتاب خدا را با جَدّ و جهد بگیر و از کودکی به او نبوت دادیم* و نیز، از جانب خود، مهربانی و پاکی به او دادیم و تقوا پیشه بود* و با پدر و مادر خود، نیک رفتار بود و زورگویی نافرمان نبود. (مریم: ۱۵ – ۱۲)

آیات یکم تا پانزدهم سوره ی مریم، درباره ی یحیی سخن گفته اند. یحیی، خود، آمدن عیسی بن مریم را بشارت گفته است. قران به ازدواج و مرگ / شهادت وی اشاره نموده، اما از چگونگی و کیفیت زندگی اش، سخن به میان نیاورده است.
داستان تولد حضرت یحیی، در سوره ی آل عمران، انعام، مریم و انبیاء آمده است. نیز در عهد جدید، اصحاح اول از انجیل لوقا، و در دو کتاب مقدس صابئین مندائی یعنی گِنزا رَبّا و إدراشی إد یهیی.

البته بنابر گنزا ربّا، حضرت یحیی فرزندخوانده ی زکریاست و چونان حضرت عیسی، نطفه ی وی توسط فرشتگان نازل شده؛ نه از همبستری زکریا با همسرش.

صابئین در دوران حکومت عباسیان

این داستان، نقطه ی عطفی درباب صابئین / مدعیان دین صابئه، درشمار است و با روایت های متفاوتی، تقریباً در همه ی کتاب های گذشتگان – که به مسائل صابئین اهتمام ورزیده اند – دیده می شود:

ابویوسف أیشع نصرانی، در کتاب خود در کشف از مذاهب حرّانیان – که امروزه به صابئه معروف اند – چنین می گوید: “مأمون در اواخر روزگارش به قصد تاخت و تاز، به شهرهای روم از دیار مُضر می گذشت، مردم به استقبال و ثناگویی وی شتافتند. درمیان ایشان، گروهی از حَرّانیان دیده می شدند که طرز لباس و هیأت و شمایل آنان در آن روزگار بدین گونه بود که بر تن قبایی داشتند و موی سر را بلند و پُرپُشت نگاه می داشتند؛ به همان گونه که قرّه، جدّ سنان بن ثابت، خود را می آراست. مأمون از طرز پوشاک و هیأت ایشان ناخوش گردیده، پرسید: شما از کدام مردم هستید؟ آیا اهل ذِمّه اید؟ پاسخ گفتند: ما حرانیان هستیم؛ پرسید: از نصارا هستید؟ گفتند: نه؛ پرسید: از یهود هستید؟ گفتند: نه؛ پرسید: از مجوس [= زرتشتیان] هستید؟ گفتند: نه؛ پرسید: آیا کتابی دارید؟ سخنان مبهمی در پاسخ گفتند. مأمون گفت: پس شما از زندیقان بت پرست و همان أصحاب الرأس عهد پدر من ]هارون الرشید[ اید و ریختن خون شما مباح است و ذمه ای بر مسلمانان ندارید. پاسخ گفتند: ولی ما جِزیه می پردازیم! گفت: جزیه از گروهی گرفته می شود که به دینی از ادیان یادشده در قران، باور داشته، کتابی نیز داشته باشند و براین اساس، مسلمانان با ایشان مدارا کنند، ولی شما جزء هیچکدام نیستید؛ یکی از این سه راه را برگزینید: یا به اسلام بگروید و یا به یکی از ادیان یادشده در قران و یا تمامی شما را از دمِ تیغ می گذرانم! فرصت شما تا بازگشت من است از سفر؛ یا گرایش به اسلام و یا به دینی آمده در قران و یا مرگ!

ریشه ی واژگانی کلمه ی صابئی و مندائی

درباب ریشه ی واژگانی صابئین / صابئون چندین دیدگاه وجود دارد که در شناسایی این قوم / دین، تفسیر آیه های سه گانه و صدور فتوای اهل کتاب بودن / نبودن و به تبع آن، یکتاپرست بودن / نبودن، طهارت و نجاست ایشان بی تأثیر نبوده است. می توان نظرگاه علما و لغت شناسان را چنین دسته بندی کرد:

شیخ طوسی، زجّاج، ابوعلی فارسی، زمخشری، فخر رازی، شهرستانی، راغب: واژه ی “صابئین” از صبأ یصبأ (مهموز العین)، صابئون جمع صابی؛ انتقال از دینی به دین دیگر؛ ارتداد.

نافع: صبأ، یصبو، میل کردن و دوست داشتن است.

زبیدی، ابن اثیر: منسوب به صابئی بن لامک برادر نوح نبی یا فرزندان متوشلخ پسر اخنوح (ادریس).

ابن خَلّکان: صابئی – که صابئین به او منسوب می باشند – نخستین کسی که بر دین حنیفیت نخستین بوده است.

مسعودی، دکتر جواد علی: از الفاظ سریانی معرَّب و بر جداشدگان از عبادت یک قوم اطلاق می شود.

عباس محمود العقاد، جستنیوس: صابئه به معنای سابحه؛ شناکننده و سبأوت عبری است یعنی لشکریان آسمان؛ ستارگان.
نولدکه: به معنای ریختن آب است.

لیدز بارسکی، رودلف ماتسوخ، غضبان رومی، سلیم برنجی: آرامی است به معنای تعمید.

دیدگاه های دیگری نیز وجود دارد؛ “مندا” صورت واژه ی “مُدا” (مذبح) است که در آرامی به معنای فرشته یا منجی آمده است؛ ریشه ی صابئی از صَبَعَ که واژه ای عبری است؛ از ضوء به معنای روشنایی و اشاره ای است به ستارگان؛ همین دیدگاه های ناهمگون و گاه از سرِ بی اطلاعی و اعتماد به برداشت های نادرست از یک واژه ، در باب باورهای دینی صابئین به چشم می خورد و داوری هایی درپی داشته است. البته این تعدّد دیدگاهی و همین ناهمگونی، میان مستشرقان وجود دارد.

نیز، چه بسا نام “صابئین” توسط اقوامی بر آنها نهاده شد که در کنار ایشان روزگار می گذراندند و از آن جاکه واژه ی صابئین بر یک گروه خاص اطلاق نمی شده، گمان می رود همه ی این دیدگاه ها یا پاره-ای از آنها نسبت به برخی صابئین گذشته صادق بوده، از مشاهدات لغت شناسان و مؤلفان و فقیهان ناشی باشد، اما امروزه با توجه به کتاب های خود صابئین ، بیش ترِ این نظرگاه ها مردود است و دستِ کم در مورد صابئین مندایی ایران و عراق، صدق نمی کنند. به نقل برخی از مندائیان، رودلف ماتسوخ درنظردارد که کیش موسوم به صابئه ی حران / حرانیان، دیانت “صابیری” داشته اند؛ نه “صابئی”.

لهجه ی مدعی (مندائی) از واژه ی آرامی اشتقاق یافته، به معنای معرفت است. از این منظر، مندعین (مندائیان) طایفه ای از قبایل آرامی به شمار می آیند که در اردن می زیستند و از آنجا به عراق مهاجرت نمودند.

واژه ی مندائی، آرامی است و از اسم مندا یعنی دانش و معرفت و “ی” نسبت تشکیل شده است؛ مندائی به کسی اطلاق می شود که دارای معرفت الهی و دارای عِلم و دانش باشد. واژه ی صابئین، از کلمه ی مندائی صُبا یا صُوا به معنای تعمید اشتقاق یافته است.

واژه ی صابئه، از (ص – ب – ع) به هنگام تعریب، “ع” ساقط شده ، به شکل صَبَأَ خوانده می شود و معنای در آب فرورفتن و ریزش آب است.

واژه ی صوا و صبا به معنای غسل کردن است، که مصدر مصوتّا و مصبتّا به حساب می آید. مصبتّا به معنای غسل است. مصبتّا در ادبیات محاوره ای صابئین، مصوتّا تلفظ می شود. عرب ها، وجه اسم فاعلی آن را “صابی”(جمع آن: صابئون / صابئین) خوانده اند که معنای درآب فرورفتن (= غسل؛ به ویژه غسل ارتماسی)، در این کلمه پنهان است.

اهتمام ورزیدن صابئه به آب و مُغتسله نامیده شدن ایشان توسط مسلمانان و مشتق دانستن صابئه از “صبا” به عنوان واژه ی آرامی و به معنای درآب فرورفتن، می تواند نشان از جدایی ناپذیری آب و مندائیان باشد. ابن ندیم، در “الفهرست”، دسته ی صابئه البطائح را که نام دیگرشان مغتسله است، معرفی می کند.

به نظر آرتور جفری، واژه ی “صِبغه” که در آیه ی ۱۳۸ سوره ی بقره آمده، احتجاجی علیه یهودیان و مسیحیان است و از این رو به نظر می رسد که مراد از صبغه در آن آیه، اشاره به غسلِ تعمید مسیحیان باشد… و از ریشه ی سریانی و آرامی به معنای شست وشو دادن و درآب فروبردن، به انتقال این مفهوم به معنای تعمید دادن، تعمید یافتن، تعمید و تعمید دهنده برمی خوریم.

همچنین جفری می افزاید: دلالت صبغه بر ]تعمیدِ[ مسیحیان، به وضوح از تفسیر زمخشری بر آیه ی یاد شده استنباط می شود.
براساس مدارک زبان شناختی، که محققان در متون مانوی به دست آورده اند، امروزه به اثبات رسیده که مانی در نوشته های خود مغتسله یا تعمیدیان را با واژه ی ABSODAG (ابشودگ) به معنای تعمیدی و جامعه ی تعمیدیان را با واژه ی Absodagift (ابشودگفت) معرفی می کند.

هنگامی که فاتک (به فارسی: پتک) پدر مانی، از همدان به بابِل و از آن جا به مداین و تیسفون حرکت کرد، به قومی که در نواحی دشت میشان به مغتسله (= شویندگان) مشهور بودند، ملحق گشت. مغتسله کسانی هستند که در “بطائح” باقی مانده ی آنها هستند. صابئه البطائح در اطراف تالاب ها و آب های جاری زندگی می کنند.

صابئین و مفسران قرآن

مفسران، شناخت دقیق و کاملی از صابئین واقعی نداشته اند و تفاوتی میان ایشان با حرانیانِ داستان مأمون ننهاده اند. شاید بتوان گفت مفسران در آغاز، به ترجمه ی معنای واژه ی صابئین کمر همت بسته اند و از آن پس، ماهیت ایشان را با توجه به همین تفسیرها و مفاهیم واژگانی، ارائه نموده اند. البته وجود مدعیان غیرموحّدی که خود را به این دین یادشده در قران نسبت داده اند، در مشرک و نجس خواندن ایشان بی تأثیر نبوده است.

بسیاری از فقهای شیعه، صابئین را از اهل کتاب نمی پنداشتند؛ طبری در “مجمع البیان”، طوسی در “مبسوط”، مفید در “مُقنعه”. اما پاره ای از فقیهان اهل سنت، چون ابوحنیفه، شافعی و احمد بن حنبل، ایشان را از اهل کتاب می دانستند. البته از نظر ابن حنبل، صابئین، فرقه ای از نصارا به شمار رفته اند.

طباطبائی (۱۳۲۱ – ۱۴۰۲ ه.ق) در “تفسیر المیزان” در جلد اول، ششم، هفتم و چهاردهم از صابئین یاد کرده است. در بحث تاریخی جلد نخست، از ابوریحان بیرونی نقل می کند که یوذاسف ادعای پیامبری کرده، به آیین صابئین دعوت نمود، بسیاری به وی گرویدند… که این صابئه، به حرانی معروف اند. سپس از عبدالمسیح بن اسحاق کِندی آورده که این گروه، به کشتن آدمیان شهره اند، اما امروزه این کار را آشکارا انجام نمی دهند. طباطبایی چند قول دیگر نیز برمی شمارد که مثلاً حرانیان، همان صابئه ی قران نمی باشند و با دیدگاه کسانی هم نظر می شود که دین صابئی را آمیزه ای از آیین مجوس و یهودی و حرانیان می پندارند.

در جلد ششم، صابئین را همان اصحاب روحانیات و بت پرستان قلمداد می کند و با استناد به “مِلَل و نِحَل” شهرستانی می آورد: ایشان برانند که باید دل را از پلیدی ها و شهوات پالایش نمود و به تهذیب اخلاق پرداخت تا میان ما و روحانیات رابطه برقرار گردد و حاجت خویش از آنها بخواهیم و احوال خود را بر آنها عرضه داریم تا شفیع ما نزد خالق یکتا شوند. طباطبایی می افزاید: اگرچه فرقه های صابئین در باورهای خود نسبت به آفرینش و مسایلی از این دست، اختلاف نظر دارند اما همه ی پیروان و آیین ها در زهدپیشگی و ریاضت دادن نفس برای رسیدن به کمال و سعادت، همرأی می باشند. وی، آشکارا اهل کتاب را “یهود” و “نصارا” و “مجوس” می شمارد که کتاب های مقدسشان یعنی “عهد عتیق” و “عهد جدید” و “اوستا”، به اصلاح نفس و تهذیب و مخالفت هواها ی نفسانی فرمان داده اند.

سید محمد حسین طباطبایی در جلد هفتم، به نقل گذشته ی خود از بیرونی ارجاع می دهد که صابئین، به تدبیر اجرام آسمانی باور دارند و این اجرام را دارای حیات و زبان و گوش و چشم می انگارند و از زبان مسعودی نقل می کند که این مذهب، شکل تحول یافته و متکاملی از بت پرستی است و ویژگی هایی میان این دو وجود دارد و خود می افزاید: همانگونه که بت پرستان، خورشید و ماه و ستارگان را می-پرستیدند، صابئه نیز چه بسا این اَجرام آسمانی را پرستش می کردند و چونان بت پرستان به آن ها تقرّب و نزدیکی می جستند.

دیدگاه نهایی طباطبائی را می توان در جلد چهاردهم المیزان یافت: مراد از صابئین، ستاره پرستان نمی باشد، زیرا آیه ی هفدهم سوره ی حج، مشرکان را در برابر صابئین قرار داده و بنا بر قولی، صابئین پیروان آیینی به شمار می آیند که آمیزه ای است از یهودیت و مجوسیت و آنان را به یحیی بن زکریا نسبت می دهند.

با این همه، از منظر برخی از پژوهشگران عرصه ی ادیان، چه بسا سید محمد حسین طباطبائی نخستین فقیه مسلمانی بوده که میان صابئین حرانی و مندائی تمایز افکند و صابئین را آمیزه ای از دین مجوس و یهودیت و حرانیان قلمداد نمود.

زمخشری (۴۶۷ – ۵۳۸ ه.ق) در “تفسیر الکشاف”، واژه ی صابئین را از صبأ به معنای خروج از دین معرفی نموده؛ قومی که از دین یهود و نصارا عدول کرده، فرشتگان را پرستیدند .

وی در شرح آیه ی ۶۹ مائده به دلیل رفع آن (صابئون) اشاره نموده، دیدگاه های دیگران را نقل کرده، قرائت های مختلف را یاد نموده، از معنای واژگانی و تطبیق و پیامبر ایشان سخن نگفته است.

در تفسیر آیه ی ۱۷ سوره ی حج نیز به این سخن بسنده کرده که صابئین از نصارا جدا شده اند، اما خود زمخشری بر آن است که “إنّ الله یفصل بینهم یومَ القیامه” جدایی مطلق است که در همه ی احوال و اماکن صورت می پذیرد و جزایشان ضرورتاً یکسان نیست.

سید عبدالله شُبَّر (۱۱۸۸ – ۱۲۴۲ ه.ق)، ریشه ی واژه ی صابئین را از صَبَوَ گرفته؛ کسانی که به دین خدا گرایش یافتند اما دروغ می گویند. در جایی دیگر از تفسیر خود می آورد: آیه بدین معناست که با وجود گمراهی آشکار صابئین، چنانچه اعمال و ایمانشان درست باشد، أجر می برند؛ یعنی حال که صابئینِ گمراه اجر و پاداش می برند، به طریق أُولی، دیگران از اجر اخرو ی خداوند محروم نخواهند ماند.

برخی از فقهای شیعه تصریح کرده اند که صابئین از اهل کتاب نیستند. پاره ای دیگر، هرچند نامی از صابئین نبرده اند ولی یهود و نصارا و مجوس را تنها ادیان اهل کتاب برشمرده اند. گروه اندکی از فقیهان شیعه، به اهل کتاب بودن صابئین نظر داده اند. شیخ مفید، به مشرک یا مشرک نبودن صابئین با دیده ی تردید نگریسته، در گرفتن جزیه، از یهود و مجوس و نصارا، فراتر نمی رود؛ زیرا که این کار، از منظر وی، سنّت رسول الله بوده است.

شیخ طوسی در نهایه می نویسد: جز یهود و نصارا و مجوس از هیچکس جز اسلام یا کشته و اسیر شدن پذیرفته نیست و در مبسوط، بحث را گسترده تر می کند: جز یهود و نصارا و مجوس، از سایر ادیان مانند بت پرست ها و ستاره پرستان صابئی و غیرهُم، جزیه گرفته نمی شود.

ابن الراوندی همین دیدگاه را دارد: جزیه، ویژه ی یهود و نصارا و مجوس است، اما پرستش کنندگان اصنام و اوثان و صابئه، یا باید اسلام آورند و یا کشته و اسیر گردند.

ابن زهره، جزیه گرفتن از بت پرستان و صابئین را نمی پذیرد و ادعای اجماع می کند. ابن ادریس و محقق و علامه حلی، گرفتن جزیه را به یهود و نصارا و مجوس، محدود کرده اند. علامه حلی در قواعد، صابئین را جزء نصارا می داند: اگر نصارا صابئه را تکفیر کنند، بر دین خود ابقا نمی شوند، ولی اگر ایشان را اهل بدعت بدانند، ابقا می شوند: صابئین از نصارا می باشند، نیز، روز شنبه را تعطیل می کنند، پس از یهودند. همچنین برخی، آنها را از مجوس می شمارند که ستاره پرست بوده، ستارگان هفتگانه را خداوندان می شمارند و فَلَک را زنده و ناطق. پس بر این اساس نمی توان آنها را با گرفتن جزیه بر دین خود ابقا نمود.

محقق کَرَکی در شرح عبارت یاد شده می آورد: درست این است که از صابئین جزیه گرفته شود یا به اعتبار نقلی که آنها را از نصارا و یهود می داند – تا حکم تکفیر ایشان ثابت شود، یا به اعتبار رجوع به خود آنها، که خود را چنین معرفی می کنند – و اساسا ادعای کسی که گوید از اهل جزیه است، مسموع [= پذیرفته] می باشد؛ مادام که خلاف آن ثابت نشود.

نویسنده ی کتاب جواهر، در میان شک و تردیدهای فراوان می گوید: در زمان ما، در دارُالإسلام [سرزمین های زیر نفوذ مسلمانان] با صابئین معامله ی اهل کتاب می شود، ولی این کار مربوط به حُکّام جور است و نمی توان در کشف حکم شرعی بر عمل آنها اعتماد نمود. وی، تنها یهود و نصارا و مجوس را، اهل کتاب می داند. از علمای سلف، ابن جُنید و محقق کرکی ایشان را اهل کتاب می دانستند. آیت الله خوئی نیز در جواب یک استفتاء نوشته است: ظاهر این است که صابئین از اهل کتاب هستند.

همین دیدگاه و حکایت، نزد فقهای اهل سنت به چشم می خورد. ماوردی، گرفتن جزیه از صابئین را مجاز می داند. این نظر، با شرح مفصل تری از قاضی ابویوسف، فقیه حنفی، آمده است: جزیه بر اهل ذمه از سرزمین سواد عراق (= مناطق اطراف بصره، دشت میشان، اهواز و کوفه) و جُز آنها از اهل حیره و سایر شهر ها از یهود و نصارا و مجوس و صابئین و سامری ها، جز نصارای بنی تغلب و اهل نجران، واجب است. قاضی عبدالجبار، فقیه معتزلی نیز به عدم وجود مانع شرعی در گرفتن جزیه از صابئین، قائل است.

در واقع، مشرک بودن صابئین به معنای اصطلاحیِ شرک، ثابت نشده، فقهای امامیه تصریح کرده اند که با وجود کارهای شرک آمیز یهود و نصارا مانند تثلیث، نمی توان آنها را مشرکِ اصطلاحی دانست، بلکه مشرک لغوی بوده، از اهل کتاب و اهل ذمه به شمار می آیند.

ابن جوزى، تا زمان خود، اقوال مفسران را شمارش کرده، آن را ده قول یافته است:

اول ـ آنها قومى میان نصارى و مجوس هستند (از سعید بن جبیر و مجاهد)؛

دوم ـ آنها قومى میان یهود و مجوس هستند (از ابى نجیح از مجاهد)؛

سوم ـ آنها قومى میان یهود و نصارى هستند (از ابن ابى نبره از مجاهد)؛

چهارم ـ آنها صنفى از نصارى هستند که ملایم‏ترند (از ابن عباس)؛

پنجم ـ آنها قومى از مشرکین هستند و کتابى ندارند (قاسم از مجاهد)؛

ششم ـ آنها مانند مجوس هستند (از حسن)؛

هفتم ـ آنها گروهى از اهل کتابند که زبور را مى‏خوانند (از ابوالعالیه)؛

هشتم ـ آنها گروهى هستند که به سوى قبله نماز مى‏خوانند و ملائکه را پرستش مى‏کنند و زبور مى‏خوانند (قتاده و مقاتل)؛

نهم ـ آنها طائفه‏اى از اهل کتاب هستند (از سدى)؛

دهم ـ آنها لا إله إلّا الله مى‏گفتند ولى نه عملى داشتند و نه کتابی و پیامبری (از ابن زید)؛

ابن جوزى پس از نقل این اقوال از مفسران، اقوال دیگرى هم از متکلمین می آورد.

پاره ای از محققان و فقیهان عصر حاضر بر این باورند که اتفاق نظر میان علمای شیعه وجود ندارد تا بتوان به آن اعتماد نمود و تکیه زد. به نظر صاحب جواهر و علامه، مراد از “الکتاب” نزد علمای شیعه، تورات و انجیل است و از این رو جزیه تنها از این دو گروه گرفته می شود. اما برخی از فقها براین باورند که اطلاق کتاب در آیه ی شریفه “وَمن الّذین اوتُوا الکتابَ حتّی یُعطوا الجزیهَ عن یدٍ وهُم صاغِرون” (توبه: ۲۹) تنها به دو کتاب تورات و انجیل محدود نمی شود؛ زیرا علی الظاهر، کتاب مجوس از کتب الهی نیست و پیغمبر ایشان از پیامبران اولوالعزم نمی باشد، از این رو اطلاقِ “کتاب” در این آیه، شامل غیر ادیان یهودیان و نصارا می شود بلکه معنای “کتاب” شامل انواع کتاب های آسمانی است. خداوند می فرماید: “ومنهم أمیّون لا یعلمونَ الکِتاب” (بقره: ۷۸) که اهل کتاب و دانایان را در برابر بی سوادان قرار داده و مراد، بت پرستان است. با توجه به روایات پیامبر و اهل بیت، کتابی که به أخذ پرداخت جزیه بر پیروانش حکم می کند، کتاب آسمانی به طور مطلق است.

در واقع، عدم اخذ جزیه از صابئین، ثابت نشده، زیرا عدم نقل روایت، بر عدمِ وقوع، عمومیت دارد. نیز، عدم أخذ جزیه از صابئین، از عدم وجود آنان در شمار ساکنین مناطق فتح شده توسط مسلمانان، در میسان [امروزه: دشت میشان / دشت آزادگان] و حرّان دلالت دارد. حتا اگر صابئین ادعای توحید و اعتقاد داشتن به یک پیامبر کنند، سخن ایشان بنابر قول فقها، حجت است. نیز، طبق آیه ی”ولا تقولوا لِمن ألقی إلیکم السَّلام لستَ مومناً” (نساء: ۹۴) نباید به کسانی که تظاهر به ایمان دارند، تعرّض نمود از این رو، چنانچه کافری ادعا نماید که اهل ذمه است، سخن او پذیرفته است.

حقیقت مبحث و مطلب این که باید به دین این افراد مراجعه نمود و صحت و سُقم ادعاهایشان را با توجه به کتاب هایشان دید و سنجید.

بنا به رأی و نظر پاره ای علما و محققین متأخر، عنوانِ اهل کتاب، ویژه ی امتی است که کتابی بر پیامبر آنان نازل شده، نه پیرو پیامبری دیگر که اهل کتاب باشد. بنابر آیات سه گانه ای که نام صابئین در آنها یاد شده، صابئین در کنار یهود و نصارا، یک وصف دینی است و حتا چه بسا اقتصار آیه به این سه گروه و مجوس، از باب وجود ایشان در مناطقی باشد که اسلام در آنجا نازل شده است. اهل کتاب بودن ایشان بر کسی پوشیده نیست و با مراجعه به کتاب هایشان مانند “گنزا ربّا” این مطلب، تایید می-شود.
نزول کتاب بر حضرت آدم و یحیی یک اصل است که قران از آن نام برده، قول به اشتقاق واژه ی صابئین از “صبا” به معنای “خروج” یا “بیرون رفتن” و دست آخر خروج از دین، از شمار پنداشت-هایی است که نباید براساس آنها حکم کرد و اصل الهی “اهل کتاب بودن” ایشان را نادیده انگاشت.

افزون بر این، در برابر این وجه تسمیه، وجوه دیگری وجود دارد که این کلمه را به اصل آرامی آن یعنی “غسل در آب” بازمی گرداند.

جایگاه صابئین و یحیای نبی در شعر و ادب فارسی

شاعران، بارها به لبخند عیسی اشاره کرده اند. مولوی در آثار خود بارها او را با خاله زاده اش، یحیای تعمید دهنده، مقایسه کرده،که همیشه در خوف خداوند به سر می برد:

این اعتماد خندان وز خوف او معبّس

این تضاد، به خصوص در یکی از داستان های نقل شده در “فیه ما فیه” ملای رومی، به وضوح نشان داده شده است: در خبر است که عیسی، بسیار خندیدی و یحیی بسیار گریستی و هر دو پسر خاله ی همدیگر بودند. یحیی به عیسی گفت که تو از مَکرهای دقیق حق ایمن شدی که چنین می خندی؟ عیسی گفت که تو از عنایت ها و لطف های دقیق قریب حق غافل شده ای که چنین می گریی؟ ولیی از اولیاء در این ماجرا حاضر بود، از حق پرسید: از این هر دو که را مقام أعلی تر است؟ جواب گفت: أحسَنهُم بی ظناً یعنی أنا عندَ ظنِّ عبدیَ بِی؛ من آنجایم که ظنّ بنده ی من است: هر بنده ای مرا صورتی است به من و خیالی است؛ هرچه او مرا خیال کند، من آنجا باشم.

آنه ماری شیمل در ادامه ی این حکایت می نویسد: عجیب است که ابن عربی در هنگام معراج خود، عیسی و همچنین یحیای تعمید دهنده را نه در آسمان چهارم، یعنی جایی که ادریس، زنده به آنجا رفته، بلکه در آسمان دوم می بییند.

مولانا جلال الدین رومی، صحنه ای از دو خواهر؛ دیدار مریم و مادر یحیی را به تصویر کشیده است:

مادر یحیی به مریم درنهفت پیش تر از وضع حمل خویش گفت

که یقین دارم درون تو شهی ست کو اولوالعزم و رسول آگهی ست

چو برابر اوفتادم با تو من کرد سجده حَمل من ای ذو الفطن

این جنین مر آن جنین را سجده کرد کز سجودش در تنم افتاد درد

گفت مریم من درون خویش هم سجده ای دیدم از این طفل شکم

بی گمان، مولوی این حکایت را – بی واسطه / باواسطه – از انجیل برداشت کرده است:

… زیرا اینک چون آواز سلام تو گوش زدِ من شد، بچه از خوشی در رَحِم من به حرکت درآمد.
در چکامه های شاعران پارسی سرا، نام یحیای پیامبر، مشتقات واژه ی صابئی و نام صابی – یکی از دانشمندان سرشناس عصر

سیّد رضی – به چشم می خورد و رابطه ی غسل و یحیی، به تصویر درآمده است:

زاد ره و دختره ی این وادی مهیب در طشت سر بُریده چو یحیی نهاده اند (عطار نیشابوری)

به تیمار یعقوب و دیدار یوسف به تقوای یحیی و ملک سلیمان (انوری ابیوردی)

شاه احمد نام موسی معرکه شاه یوسف صدق یحیی انتباه (انوری ابیوردی)

جهان دانش وجود ای ز وصف تو عاجز ضمیر أخطل و أعشی روان صابی و حسّان (قاآنی)

ز صد یکی نتواند حدیث وصفِ تو گفتن هزار صاحب و صابی، هزار صابر و عمعق (قاآنی)

زهی ز اهتزاز صبای قبولت چه صابی صبی صاحب رای صائب (قاآنی)

عجوز جهان مادر یحیی آسا ازو حامل تازه زهدان نماید (خاقانی شروانی)

زاهدم اما برهمن دین، نه یحیی سیرتم شاعرم اما لبید آیین، نه حسان مخبرم (خاقانی شروانی)

وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر (ناصرخسرو)

گویی که خون دیده ی آن قطب اولیا با خون یحییِ زکریا قرار کرد (نظیری نیشابوری)

استاد خدا آمد بی واسطه صوفی را استاد کتاب آمد صابی و کتابی را (مولوی)

بیا از خانه ی رهبان می همچون دم عیسی که یحیی را نگهدارد ز زخم چشم، بویحیی (مولوی)

زان نشان با والد یحیی بگفت کی نیایی تا سه روز اصلا بگفت (مولوی)

تا سه شب خامش کن از نیک و بدت این نشان باشد که یحیی آیدت (مولوی)

اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش یحیی و داود و یوسف خوش معلق می زند (مولوی)

مسیحا زاد کلکم همچو مریم که بُد چون مادر یحیی سترون (ادیب الممالک فراهانی)

ای ز جباری مقدس همچو عیسی از دروغ ای ز بیدادی مطهر همچو یحیی از گناه (امیرمعزّی)

خدای داده به تو علم خضر و مدت نوح یقین و علم براهیم و عصمت یحیی (امیرمعزی)

به قابوس و به صابی از رعونت خط و شعر و ترسل می فرستم (ملک الشعرای بهار)

غسل یحیی داده مکر و ریو را بسته با زنجیرِ آهن، دیو را (میرزامحمدتقی حجه الاسلام)

اشاره ی شاعران پارسی سرا به یحیای پیامبر و عصمت و شهادت و عدم ازدواج وی، با توجه به باورها و برداشت های مسلمانان است که گاه با کتاب های صابئین تفاوت دارد.

تاریخ اسلامی و علمای معروف به صابئی

در تاریخ اسلامی به نام دانشمندانی برمی خوریم که به آیین صابئیت منتسَب بوده، گاه لقب صابی گرفته اند؛ گو اینکه همه ی این افراد و نام ها، دین واحدی داشته اند. از این شمار است:

۱ – ثابت بن قرّه: پیش از آنکه ثابت بن قره وارد دستگاه خلافت شود، در شهر حرّان با علمای صابئى در بعضى از مسائل اختلاف پیدا کرد و رئیس صابئین او را از دخول به هیکل مقدس منع نمود. سپس توبه کرد اما بعدها که به بغداد آمد، به سخنان سابق خود بازگشت، ولى به هرحال مذهب صابئى را حفظ نمود. ابن ابى أُصیبعه، کتاب هاى بسیارى را به او نسبت مى دهد؛

۲ ـ سنان بن ثابت بن قره: در طب مهارت داشت و طبیب مخصوص القاهربالله عباسى بود و القاهر به او توجه بسیار می کرد. یکبار او را به پذیرش اسلام دعوت کرد ولى نپذیرفت. القاهر او را تهدید کرد و او از ترس، اظهار اسلام نمود و پس از مدتى به خراسان رفت و بالأخره به بغداد بازگشت و در سال ۳۳۱ درگذشت. سنان در بغداد از پزشکان امتحان به عمل مى آورد و به کسانى که لیاقت طبابت نداشتند، اجازه طبابت نمى داد؛

۳ ـ ثابت بن سنان بن ثابت بن قره: او در زمان المطیع لله و در عهد امارت معزّالدوله، احمدبن بویه، رئیس بیمارستان بغداد بود. وی، علاوه بر طب، در تاریخ نیز مهارت داشت و کتابى در تاریخ تالیف کرده که میان قدما مشهور بوده، ابن العبرى که این کتاب را دیده مى گوید: این تاریخ وقایع میان سال هاى ۲۱۹ تا ۳۶۳ را دربرمى گیرد. برادرزاده اش هلال، حاشیه ای بر این تاریخ نوشته است. ابن عماد نیز از این تاریخ یاد مى کند و مى آورد: تاریخ خوبى است و ثابت علاوه بر تاریخ در طب نیز استاد بود و کتاب هاى بقراط و جالینوس را تدریس مى کرد. ذهبى تاریخ فوت او را سال ۳۶۳ ذکر مى کند و در چند مورد از کتاب خود، از تاریخ ثابت بن سنان نقل مى کند. از ثابت بن سنان کتابى به نام “تاریخُ أخبارِ القرامطه” در دست است که چاپ شده، ولى مشخص نیست که مراد از کتاب تاریخ او، همین نوشته است و یا کتابی دیگر است؛

۴ ـ هلال بن محسن صابئى: مورخ بود و تاریخ ثابت بن سنان را تکمیل کرده است. به گفته ی ابن جوزى او مسلمان شد و در سال ۴۴۸ درگذشت. خطیب بغدادى در تاریخ خود از او یاد مى کند و مى آورد: ما از او چیزهایى نوشتیم و او آدم راست گویى بود. پدرش محسن، صابئى از دنیا رفت ولى خود او در اواخر عمر مسلمان شد و تالیفاتى از جمله “التاریخ الکبیر” دارد؛

۵ ـ هلال بن ابراهیم بن زهرون: او نیز از پزشکان معروف بود و در زمان المستکفی عباسى زندگى مى کرد و بیماری های سخت را علاج مى نمود و میان بزرگان بغداد از احترام خاصى برخوردار بود و در خدمت امیر الأمراء “تورزون” بود؛

۶ ـ ثابت بن ابراهیم بن زهرون: او نیز در طب مهارت داشت و در ایام الطائع عباسى زندگى مى کرد و در خدمت ابو محمد مهلَّبى وزیر بود و در سال ۳۶۹ درگذشت. ابن ابى أصیبعه، داستان هایى از مهارت او در طب نقل مى کند؛

۷ ـ محمد بن جابر البتانی: منجم و ریاضى دان معروف که از صابئین حرانى بود و ستارگان را رصد مى کرد و داراى زیج بود. زیج او به نام “زیج صابئى” معروف است که به زبان لاتینى ترجمه شده، گفته مى شود که زیج او از زیج بطلمیوس صحیح تر است. البتانى در سال ۳۱۷ درگذشت؛

۸ ـ أبواسحاق ابراهیم بن هلال الصابی: کاتب خلیفه و عزّالدوله ی دیلمى بود و در نظم و نثر مهارت داشت. نامه هاى او به نام “رسائل الصّابی” معروف است. او در دین خود استواربود و هرچه عزالدوله اصرار کرد، مسلمان نشد ولى ماه رمضان را با مسلمانان روزه مى گرفت و قرآن را حفظ کرده بود و از آیات قرآنى در نوشته هایش استفاده مى کرد. أبوسلیمان سجستانى ضمن نقل سخنان گوناگونى از وى، متن ده فصلى را که او به عنوان آداب ملوک نوشته و به عضدالدوله تقدیم کرده، آورده است. میان أبواسحاق ابراهیم (زاد: ۳۸۴هـ) و “سیّد رضى” (زاد: ۴۰۶هـ) دوستى برقرار بود و إبن أبی الحدید نقل مى کند که ابواسحاق نامه اى به شعر براى سید رضى فرستاد و سید رضى نیز پاسخ او را به شعر داد که مطلع آن چنین است:

سنَنت لِهذا الرمحِ غَرباً مذلقا وأجرَیت فی ذَا الهندوانِی رَونَقا

دوستى سید رضى با ابواسحاق به حدى بود که چون ابواسحاق از دنیا رفت سید رضى مرثیه اى براى او ساخت که مطلع آن چنین است:

أرأیتَ مَن حَملوا عَلى الأعوادِ؟ أرأیتَ کیفَ خَبا ضیاءُ النَادی؟

چون مردم سید رضى را به خاطر مرثیه سرایى براى یک صابئى مذمت کردند، در پاسخ گفت: من فضل او را مرثیه گفته ام.
أبواسحاق ابراهیم بن هلال الصابى، مرثیه ی بلندی درباره ی شهادت امام حسین و یارانش در عرصه ی کربلا دارد.

گویا در زمان القاهر عباسى با صابئین بدرفتارى مى شد، ولى در زمان المطیع و الطائع که ابواسحاق بن هلال وزارت داشت، بخشنامه اى صادر شد که طبق آن با صابئین که در “حران” و “رقه” و “دیار بکر” و “بغداد” زندگى مى کردند، خوشرفتارى مى شد؛
۹ ـ عمران صابئى: یکى از متکلمین و علمای صابئین در عهد مأمون بود. در مجلسى که مأمون در حضور امام رضا ترتیب داده بود و در آن سران دانشمندان مذاهب مختلف از یهود و نصارى و صابئین و مجوس شرکت داشتند، عمران در رأس صابئین بود و چون امام، صحبت هاى خود را با علمای یهود و نصارى به پایان رسانید، فرمود: اگر در میان شما کسى هست که مخالف اسلام است و بخواهد سؤالى کند، بپرسد و واهمه اى نداشته باشد. عمران صابئى که یکى از متکلمان بود، برخاست و گفت: اى دانشمند! اگر تو خود نخواسته بودى از تو سؤال نمى کردم. من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفته ام و با متکلمان ملاقات کرده ام اما هیچکس را نیافته ام که ثابت کند که خداوند یکى است و جز او کسى نیست و قائم در وحدانیت خود است. آیا به من اجازه مى دهى که از تو بپرسم؟ امام رضا فرمود: اگر در میان این جماعت، عمران صابئى حضور داشته باشد تو همان شخص هستى.عمران گفت: بلى من همان هستم. امام رضا فرمود: اى عمران! بپرس ولى راه انصاف را پیش گیر. عمران گفت: به خدا قسم اى آقاى من، اراده نکرده ام جز اینکه چیزى را بر من ثابت کنى و من از آن نگذرم. امام فرمود: هرچه مى خواهى بپرس. در این هنگام و در میان ازدحام حاضران، عمران صابئى پرسش هاى گوناگونى را مطرح کرد و امام پاسخ داد و بالأخره عمران صابئى در همان مجلس مسلمان شد.

در گسترش و پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامى پاره ای دیگر مانند ابوجعفر خازن و ابن الوصیف سهم داشته اند و به صابئى گرى متهم بودند. پاره ای دیگر از ایشان پس از چندی مسلمان شدند؛ ابن الوحشیه و جابربن حیّان از اسلام یافتگان به شمار می آیند.
بی گمان، نمی توان به درستی دریافت که علمای موصوف به صابی / صابئیِ بلاد اسلامی، جزء کدامیک از فرقه های صابئی بوده اند و یا در واقع، دین راستین ایشان صابئیت بوده، یا مانند حرانیان حکایت مأمون، خود را در پسِ پشت دینی پنهان کرده اند که نام آن سه مرتبه در قران آمده است. از این رو بایسته است در صابئی نامیدن ایشان، تأمل داشت و حساسیت نشان داد، چراکه پذیرش و یا ردّ هریک از اندیشه ها و ادعاها و مقولات تاریخی درباره ی این دین / قوم، اثر بارز و مستقیم دارد.

نیز، باید افزود “حرانی” بودن یک شخص را نباید هماره به عنوان دین و آیین او قلمداد نمود و چه بسا به معنای ساکن در شهر “حرّان” باشد؛ نه لزوما صابئی حرانی (= ستاره پرست).

صابئین / مندائیان و پژوهش های شرقیان و مستشرقان

با ظهور اسلام و استقرار خلافت عباسی از ۱۳۲ ه.ق و ابراز علاقه ی خلفای عباسی به علومی نظیر ریاضیات، نجوم، موسیقی و طب و پایه ریزی بیت الحکمه در بغداد و آغازیدن نهضت ترجمه (از قرن سوم هجری قمری) و تکاپوی متکلمان و مورخان اسلامی برای شناسایی فِرقه های درون دینی و شناسایی آراء ملل تابع امپراطوری اسلامی، تحقیقات دین شناسی و مردم شناسی و جغرافیایی پایه ریزی شد. بیشتر محققان و مورخان این دوره (از قرن سوم تا قرن هفتم هجری قمری) با انگیزه‌های دینی و شخصی و گاه با حمایت های دولتی، با دو روش کتابخانه ای و مشاهده ای و گفتگو با بزرگان و پیروان ادیان، این مهم را دنبال می کردند.

از قرن چهارم هجری / دهم میلادی تا قرنِ هفتم هجری / چهاردم میلادی که اوج امنیت سیاسی دولت های اسلامی و شکوفایی علوم نقلی و عقلی تمدن اسلامی به حساب می آید، بخش های وسیعی از کتابخانه های عمومی ری، بغداد، نیشابور، مرو، بخارا و خوارزم به موضوعاتی نظیر تاریخ عمومی، آراء ملل و فِرَق مسلمان و غیر مسلمان و سفرنامه ها و جغرافیای تاریخی اختصاص یافته بود. تحقیق درباره ی صابئین، سهم کوچکی از آن پژوهش ها داشت.

مسعودی (متولد ۲۸۰ ه.ق، متوفای ۳۴۵ ه.ق)، حمزه اصفهانی، ابن الندیم (متوفای ۳۸۰ ه.ق)، بیرونی (متوفای ۴۴۰ ه.ق) و شهرستانی (متولد ۴۷۹ ه.ق، متوفای ۵۴۸ ه.ق) مهمترین متکلمان و مورخان تاریخ میانه ی اسلام (تا ۶۵۶ ه.ق حمله مغول به بغداد) بودند، که با انگیزه های دینی و شخصی به تحقیق در آراء ملل و فِرق مسلمان و غیرمسلمان و تشریح آراء و آداب صابئین پرداختند. هریک از آنها، گوشه هایی از زندگی و اندیشه صابئین را بازگو کرده اند. بیرونی و ابن الندیم و شهرستانی با روش کتابخانه ای به تشریح آراء و مراسم صابئین پرداختند و مسعودی در سیاحت های جهانگردی اش آنها را شناسایی و معرفی کرده است.

آشنایی تمدن مسیحی با مندائیان / صابئین از تهاجم مغول و سقوط خلافت عباسی (۶۵۶ ه.ق) و افول امپراطوری اسلام، مقارن شد.

اما از آنجا که صابئیت یک دین تبشیرى نبوده، رجال دینى ایشان برآن نبودند اسرار کار و کتاب های خود را دراختیار هم کیشان و دیگران بگذارند و از این رو، اطلاعات محققان درباره ی آنها اندک بود و حتا گمان می رفت قوم صابئین منقرض شده اند. در سده هاى اخیر، با تماس ها و رفت وآمدهایى که غربیان با جهان اسلام داشتند، میزان آشنایی با این دین / قوم افزایش یافت و پاره ای از مستشرقان با یادگیرى زبان آنها و مطالعه ی عمیق در دین مندایى از رهگذر پژوهش مستقیم در کتب ایشان، مقالات و رساله هایى در این باره نوشتند و برخى از کتاب ها را از زبان مندایى به زبان انگلیسى و یا آلمانى ترجمه کردند.

اهتمام اروپائیان به زبان مندایى زمانی آغاز شد که “نولدکه” در – اواخر قرن نوزدهم – کتابى با نام “القواعد المندائیه” منتشر کرد و دستور زبان مندائی را در اختیار مستشرقان قرار داد. نیز، برخی از مندائیان سنّت شکتند و درباب و باره ی باورها و آداب و رسوم و زبان قوم خود به نگارش پرداختند.

از این کتاب ها “قوم از یاد رفته” نوشته ی سلیم برنجى از مندائیان اهواز است که در سال ۱۳۶۷ خورشیدی، در تهران با مقدمه اى از محیط طباطبایى توسط انتشارات دنیاى کتاب به چاپ رسید. و دیگری، “الصابئه” اثر غضبان رومی عکله الناشی، از مندائیان عراق، که در سال ۱۹۸۳ میلادی در بغداد منتشر شد.

بنابر نوشته ی غضبان رومى، از نیمه ی دوم قرن شانزدهم میلادى به بعد، پرتغالی ها وارد خلیج ]فارس[ شدند و از خوزستان و بصره دیدن کردند. آنها قومى را دیدند که با همسایگان خود از مسلمانان و مسیحیان و یهود از لحاظ اعتقادات دینى و حتا لباس و خوراک تفاوت دارند و ریش هاى درازشان آنها را از دیگران متمایز مى سازد. درباره ی آنها پرسیدند؛ گفته شد که آنها خود را “صابئه” یا پیروان یوحناى تعمید دهنده مى دانند و چون پرتغالی ها به وطن خود بازگشتند، از وجود این طایفه گزارش دادند. از آن پس، بحث و گفتگو درباره ی صابئین افزایش یافت و محققان و پژوهشگران با مسافرت به منطقه، پرس و جوهاى بسیارى نمودند و بالاخره صدها کتاب و مقاله درباره ی آنها نوشته شد.

سربازان پرتغالی در آغاز قرن هفدهم بعد از استقرار در بصره (بین ۱۶۱۰ تا ۱۶۲۲ میلادی)، صابئین ساکن بصره را به تصور اینکه آنان نیمه مسیحی بوده و بایستی به عضویت کلیسای کاتولیک در آیند، در قرارگاه های نظامی به مثابه سرباز پرتغالی گردمی آورند و با تهدید و گاه شکنجه های بدنی، آنان را به مراسم کلیسای کاتولیک فرامی خواندند.

در سال های اولیه قرن هفدهم میلادی نیروهای پرتغالی به شهر بندری بصره راه یافتند. به دنبال نیروهای نظامی، راهبان مسیحی به این شهر فراخوانده شدند و آشنایی با گروه صابئین که در شهر و اطراف بصره (در کنار رود دجله) می زیستند، حاصل آمد. نخستین اقدام راهبان مسیحی، دعوت مندائیان به دین مسیح بود. اما این دعوت، نتیجه ای دربرنداشت و بر حسب سنت قدیمی، توسل به زور، بهترین راه حل تصور شد. گزارش پیتر دلاواله (نامه ی مورخ ژوئن ۱۶۲۲) حاکی از آن است که نیروهای پرتغالی بعد از توافق با حاکم عثمانی شهر بصره، انواع جریمه ها و شکنجه ها را اعمال نمودند. صابئین مجبور شدند در کلیسای کوچکی که راهبان مسیحی ساخته بودند تجمع نموده، مراسم روز یکشنبه را به جا آوردند. بنابرهمین گزارش، گروهی از مردان صابئی به اردوگاه نیروهای پرتغالی آورده شدند تا چونان یک سرباز پرتغالی، به پرچم و پادشاه پرتغالی ادای وظیفه نمایند. در یکی از اسنادی که اخیراً منتشر شده، پرتغالیان پیش از عزیمت خود، پاره ای از صابئین مندائی عراق را به دبی (= امارات متحده ی عربی) برده، تا کشور مستقل صابئین تشکیل شود، ولی پس از بازگشت پرتغالی ها به کشور خود، صابئین عراق به زادگاه و زیستگاه خویش بازگشته اند.

در کنار این تهدیدات، جهت جلب مندائیان، توزیع لباس و نان صورت می گرفت. نفوذ پرتغالی ها از ۱۶۲۲ میلادی در شهر بصره کاهش یافت و راهبان ایتالیایی جایگزین راهبان پرتغالی شدند.

ایگناتوس ایتالیایی از اوایل دهه ی سوم ۱۷۰۰ میلادی به عنوان یک مبلغ مسیحی وارد بصره شد و کلیسای کوچک پرتغالی ها را ترمیم و احیا نمود. ایگناتوس به مدت ۳۰ سال در بصره سکونت گزید و در طول این مدت برخی از صابئین را به دیدار رهبران کلیسای کاتولیک به روم اعزام نمود و جهت مهاجرت ایشان به سرزمین دیگر، با نایب السلطنه ی پرتغالی ها در اقیانوس هند وارد مذاکره شد. او درنظر داشت موطن جدیدی که در حوزه استحفاظی کلیسای کاتولیک روم باشد، برای ایشان برگزیند. ایگناتوس، سیلان را انتخاب کرده بود. انتخاب سرزمین جدید بدون نتیجه ماند، چون پرتغالی ها به سال ۱۶۳۸ میلادی توسط آلمانی ها از سیلان اخراج شدند.

در یک اقدام مشابه، پنجاه مندایی به شهر مسقط در حاشیه ی خلیج فارس اعزام شدند تا سیاست “موطن جدید” عملی گردد. گزارش های ایگناتوس حاکی از آن است که این سیاست به علت نزاع های دول اروپایی در خلیج فارس و عدم استقبال مندائیان دنبال نشد و به شکست انجامید. شاید این شعرِ ملک الشعرای بهار، اشاره به این واقعه ی تاریخی و یا حوادث متشابهی باشد که در عصر او رخ داده است:

انگلیسان اندرین کارند و اهل ناصری خرّمند از اینکه یک صابی مسلمان کرده اند

ایگناتوس طی اقامت در بصره توانست برخی متون مندایی را ترجمه نماید. او مندائیان را “ترسایان یحیی” نامید. از کارهای تحقیقاتی ایگناتوس، حاشیه نویسی یک طومار مندایی به نام “دیوان أباثر” است. این طومار هم اکنون در کتابخانه ی واتیکان نگهداری می شود.

ایگناتوس در ۱۶۵۱ میلادی بصره را ترک نمود و ۱۴ سال بعد “جین ثونات” ؛ یعنی در سال ۱۶۶۵، کلیسای ایگناتوس را ترمیم کرد و به تبلیغ مسیحیت در میان مندائیان همت گماشت. “آنجلوس. اس. جوزفو” جانشین ایگناتوس، و جین ثونات در طول دهه ی شصت و هفتاد قرن هفدهم میلادی، توانستند آئین های مندایی را به خوبی درک نمایند و زبان آنها را فرا گیرند. “کارملیت آرچانگلوس”، راهب مسیحی دیگری بود که حدود ۱۶۷۰ میلادی، در بصره، تبلیغ آئین مسیحی در بین مندائیان را دنبال کرد. وی برای اولین بار موفق شد چند متن مندایی را از مندائیان بصره خریداری کند و به اروپا برای شخصی به نام “رابرت هانتینگتون” بفرستد.

در سال های ۱۶۲۲ تا ۱۶۷۱ راهبان یاد شده، برخی از متون مندایی را به مرکز کلیسای کاتولیک در شهر روم فرستادند تا پاپ و اسقف های روم درباره ی آن تحقیق و قضاوت نمایند.

“آبراهام اچلنسیس” در ۱۶۶۰ میلادی سه متن مندایی را در روم به چاپ رساند. ولی همه ی این کوشش ها، برای تحقیقات روشمند در کلیسای کاتولیک و اروپای قرن ۱۷ کمکی دربرنداشت.

در سه دهه ی آخر قرن هفدهم – ارتباط اروپا، خاصه راهبان مسیحی که اشتیاق گسترش مسیحیت در بین مندائیان داشتند – با بصره قطع گردید. تنها “جی. کاردین” در پاریس و “ای. کائمپفر” در کتاب هایشان (سفرها از کاردین و امانیتاتوم از کائمپفر) در نیمه ی اول قرن هجدهم با رجوع به دائره المعارف ها، درباره ی مندائیان مقالاتی نوشتند. در سال ۱۷۶۵ میلادی “کارستن نایبور” از بصره دیدن کرد. او الفبای مندایی را از یک زرگر برای خود رونویسی نمود.

در قرن نوزدهم میلادی “اچ. پترمن” آلمانی پایه گذار تحقیقات مندایی شناسی با گرایش زبان شناختی به شمار می آید. او در بهار ۱۸۵۴ میلادی به مدت سه ماه در “سوق الشیخ” عراق شاهد مراسم مندائیان عراق بود. پترمن، نزد یحیی، روحانی عالی رتبه ی مندایی، الفبا و دستورات زبان مندایی را آموخت. اقامت سه ماهه ی پترمن، با عید بنیه ی مندائیان مصادف بود. پترمن در ۱۸۶۷ میلادی توانست دستور زبان مندایی و کتاب گنزا ربّا را نشر دهد. وی با تسلط بر زبان های پهلوی و فارسی و عبری، برخی ریشه های مشترک کلمات مندایی با این زبان ها را شناسایی نمود. چاپ گنزا ربّا و حاشیه نویسی پترمن، کار تحقیق در دین مندائیان را بر دانشگاه های آلمان و آلمانی زبان اروپا آسان نمود. وی در ۱۸۶۷ کتاب گنزا ربّا را به خط خود و به زبان مندایی نوشت و منتشر کرد. او در چاپ این کتاب، از چهار نسخه ی گنزا ربّای بایگانی شده در کتابخانه ی پاریس سود جست.

بیست سال پس از اقامت کوتاه پترمن در عراق، “سیوفی” نایب کنسول فرانسه در بغداد (۱۸۷۵ میلادی) توانست از آداب و مناسک مندائیان اخبار کامل و جدیدی جمع آوری نماید. گزارش دقیق سیوفی از گسترش جغرافیایی مندائیان (۱۸۵۷ میلادی) تکمیل کننده ی گزارش پترمن (۱۸۵۴) است. سیوفی جمعیت مندائیان را ۴۰۰۰ نفر ذکر می کند و ۱۱ نقطه جغرافیایی (روستایی و شهری) در ترکیه و ایران را نام می برد که محل زندگی مندائیان است. وی با نوه ی یحیی (روحانی عالی رتبه ای که زبان و خط مندائی را به پترمن آموخت) آشنا بود. سیوفی از این روحانی، اطلاعات دقیقی از جامعه و زبان مندائی کسب کرد و گویا چند نسخه ی خطی را از مندائیان خریداری کرده است.

پس از پترمن، “تئودور نولدکه” در ۱۸۹۵ کتاب دستور زبان مندایی را تحت نام “Mandaisch Grammatik” منتشر ساخت. نولدکه زبان شناس، همچون پترمن، به مقایسه واژه های عبری و مندایی و سریانی پرداخت، ولی نتوانست بیش از این در نشر و ترجمه ی آثار مندائی گام بردارد. جی. یوتینگ، نسخه هایی از “قلستا” و “دیوان أباثر” (استراسبورگ – ۱۹۰۴) را منتشرساخت. ترجمه ی یوتینگ نسبت به ترجمه های قرن هفدهم در واتیکان روان تر بود. یوتینگ توانایی و تسلط خوبی بر زبان های آرامی داشت. او جدولی از حروف الفبا و آواهای زبان های آرامی در ۱۸۹۰ منتشر کرده بود و با بررسی مقایسه ای زبان ها و لهجه های آرامی، روشی نوین و ماندگار برجای نهاد.

قرن بیستم، با نام بانو دراور (= لیدی دراور) همراه است. آشنایی دراور با مندائیان، حداقل به اوایل دهه دوم قرن بیستم (۱۹۲۱) بازمی گردد. شیخ نجم (روحانی عالی رتبه ی مندایی)، بسان یحیی در زمان پترمن، خدمات شایانی به لیدی دراور نمود؛ از این شمار، ارسال متون مندایی به اقامتگاه دراور در لندن طی سال های ۱۹۳۶ تا ۱۹۵۰ است. متون ارسالی شیخ نجم، نیمی از مجموعه ی ۵۴ قسمتی موسوم به مجموعه ی دراور – بایگانی شده در کتاب خانه ی بودلیان آکسفورد – را تشکیل می داد. دراور با کمک شیخ نجم و دیگر روحانیون مندایی و بهره گیری از دستور زبان مندایی اثر پترمن توانست متون: اسفر ملوشی؛ قلستا؛ هزار و دوازده سوال؛ دیوان اباثر؛ انیانی؛ سیدرا اد نشما را ترجمه نماید. همچنین، متون معروف به قماها را نشر داد و جامعه ی دانشگاهی انگلستان را با دین مندایی آشنا نمود. آب در شراب (لندن – ۱۹۵۶) و مندائیان عراق و ایران (آکسفورد – ۱۹۳۷) دو کتاب ارزشمند بانو دراور هستند که به روش توصیفی و مقایسه ای تالیف شده‌اند. طومارهای “شرح اد قابین” و “اد شیشلام ربا” همراه با فونوتیک (آوانگاری) و ترجمه، در ۱۹۵۰ میلادی توسط “أثل می استیونسن” معروف به لیدی دراور به چاپ رسیدند. کتاب مندائیان عراق و ایران، سال ها قبل از “آب در شراب” به چاپ رسید.

رودلف ماتسوخ (۱۹۹۳- ۱۹۱۹) پژوهشگر چکسلواکی تبار و آلمانی زبان، از محققان و دانشمندان زبان شناس معاصر است که به همه ی زبان های سامی از جمله زبان و خط مندایی مسلط و آشنا بود. در دهه ی ۱۳۳۰ در دانشگاه تهران – ایران تدریس می کرد و چند مسافرت کوتاه به خوزستان و عراق داشت. شیخ عبدالله صابی، از روحانیون بزرگ مندایی در آن سال ها مورد مشاورت ماتسوخ قرار داشت و در سال ۱۹۹۱ با دعوت از شیخ سالم چهیلی (از دانشمندان برجسته ی کنونی مندائیان اهواز) به برلین، آخرین کتابش را تحت عنوان “لهجه ی اهوازی در زبان مندائی” به رشته تحریر درآورد. ماتسوخ، فرهنگ لغات مندایی را تدوین نمود و ارتباط آوانگاری زبان پهلوی و فارسی و عبری با زبان مندایی و سیر تحول واژه های مندایی در کتابت و محاوره را تشریح کرد. از دیگر خدمات او به تحقیقات مندایی شناسی، ترجمه ی برخی از اظهارات (زندگی نامه نویسی در پایان هر بخش از متون مندایی) گنزا ربّای پترمن بود.

“گئو ویدن گرن” استاد کرسی ایران شناسی دانشگاه اوپسالای سوئد، تحقیقات عمیق و گسترده ای بر ادیان ایران باستان دارد. بررسی مقایسه ای بخش های آیین و دین مندائیان با آراء و دیدگاه های مانویت و تأثیرات فرهنگ اجتماعی ایرانیان بر مندائیان، در دوره های اشکانی و ساسانی، در کتاب “مانی و مانویت” (اشتوتگارت – ۱۹۶۱) آمده است. نیز، وی، در کتاب “مذاهب ایران” به روش های اندیشه ی گنوسی و آراء مندائیسم و میترائیسم پرداخته است.

“کورت رودلف” در دهه ی ۱۹۶۰ بیشترین آثار خود را درباره ی مندائیان با چاپ رساند. بررسی اساسی ترین آیین مندائیان (غسلِ تعمید) از نظرگاه فلسفی و عرفانی و تحقیق پیرامون هستی شناسی مندائیان به مثابه یک اندیشه ی گنوسی و چاپ مجدد گنزا ربّای لیدز بارسکی (همراه مقدمه ای بر آن) از آثار مهم اوست .

بانو پروفسور باکلی (متولد ۱۹۴۴ میلادی – نروژ) واپسین حلقه ی مندایی شناسان معاصر می باشد. او در رشته های روانشناسی و جامعه شناسی در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس تحصیل نموده، رساله دکترای خود را در خصوص دین مندائیان (۱۹۶۸) گذرانده، در دایره المعارف دین به ویراستاری “میرچا ایلیاده” (مک میلان – ۱۹۸۷) مقاله ی دین مندائیان را به رشته ی تحریر درآورده است. مقالات دیگری درباره ی زندگی نامه های گنزا ربّای پترمن و نقد و بررسی نامه نگاری های دراور و شیخ نجم به چاپ رسانده است.

وی، نخستین بار در سال ۱۹۷۳ به اهواز آمد و با روحانیون مندائی گفتگو کرد. دومین بار در ۱۹۹۶ به دعوت دانشگاه شهید بهشتی – گروه تاریخ – به ایران آمده و از اهواز و مناطق مندائی نشین دیدن کرد. باکلی، در فروردین ۱۳۵۷ خورشیدی در کنفرانس “رابطه ی مانویت و مندائیسم” در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کرد و نظرات خود را درباره آراء مندائیان بیان نمود.

از نویسندگان ایرانى و عرب – افزون بر منابع این نوشتار – می توان به مقالات آیت الله یحیى نورى و محیط طباطبایى ـ و کتاب “المثولوجی المندائی” (= اسطوره شناسی مندائیان) نوشته ی خزعل الماجدی (۲۰۰۶) و کتاب “حقیقه الصابئه المندائیین؛ بحث فی تأریخ أمّه حاضره منسیّه” اثر “حامد نزّال السعودی” (۲۰۰۹ – هلند) اشاره نمود. البته در کتاب های فقهی و تاریخی عرب، چه در گذشته و چه حال، بارها به این دین اشاره شده است.

پایان نامه های دانشجویی درباره ی صابئین اندک شمار است؛ عبدالحسین عبدالموله “تحقیقی پیرامون منشأ و خاستگاه و عقاید صابئین و خدمات آنها به اسلام” (۱۳۷۴) را نگاشت و درجه ی کارشناسی ارشد دریافت نمود. این پایان نامه از هشت فصل تشکیل شده است: کلیات؛ صابئین حران؛ صابئین بین النهرین یا صابئین بطائح؛ سازمان روحانیت صابی؛ تعالیم صابئین؛ آیین دینی و آداب و رسوم اجتماعی صابئین؛ اوضاع اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی صابئین؛ پیوست ها، فصل های هشت گانه ی این پایان-نامه است که هر فصل چندین بخش را دربرمی گیرد. عنوان پایانامه ی عادل شیرالی “صابئین” (۱۳۷۷) است که اساس کار بیشتر، شعائر صابئین و تحقیقات وی اکثراً میدانی و به صورت مصاحبه است.

نیز، باید از پایان نامه های خانم آمنه جبلاوی از کشور تونس و خانم کارولین نیک نفس از آلمان یاد برد، که هر دو در سال های اخیر به ایران سفر کردند و پایان نامه ی دکتری ایشان پیرامون شعائر و مردم شناسی صابئین است.

جهان و جهانبینی مندائیان

کتاب گنزا ربّا، آموزه های حضرت آدم و فرزندش شیتل را دربردارد و چگونگی طی کردن راه و روش و قوانین دین مندایی را دربرمی گیرد. در کتاب های مقدس مندایی می خوانیم:

کَنّا إد نافشی

حوا از باقیمانده ی گل آدم سرشته شده است.

از آن جا که ازدواج خواهر و برادر حرام بوده و هست خداوند، مشکل حضرت آدم و فرزندانش را چنین حل نمود: باری تعالی، فرشتگانی با هیأت و شکل آدمیان از “إمشونی کُشطا” (دنیای انوار) به زمین فروفرستاد تا با آدم و فرزندانش معاشرت نموده، با فرزندان آدم ازدواج کرده، نسل وی گسترش و افزایش یابد.

این فرشتگان در کتب مقدس مندائیان – بخش راست گنزا ربّا – عبارت از ۶ نفر، ۳ دختر و ۳ پسر به صورت انسان و هیأت ۳ پسر و ۳ دختر آدم و حوا بودند که بر زمین فرود آمده، با فرزندان آدم ازدواج کردند. کتب مندائیت، این ۶۰ برادر و خانوادهایشان را استخوان بندی جامعه ی بشری، به ویژه جامعه ی مندائیان می شمارند.

شیتل، همان حضرت شیث پسر آدم است که مندائیان وی را “شیتل بَر آدم” می خوانند. وی، پس از حضرت آدم، دومین پیامبر مندائیان است.

پس از مرگ شیتل، پدرش حضرت آدم درگذشت و تا اینکه پس از ۰۰۰/۲۱۶ سال پس از ظهور آدم، “رام” و همسرش “رود”، رهبری مندائیان را به عهده گرفتند و صلح و آرامش برقرار شد. اما دیری نپایید که آتش کینه ها بالا گرفت. کافران و ظالمان بر جهان چیره شدند. خداوند ایشان را هلاک گردانید و ۰۰۰/۱۰۰ سال پس از رام و رود، مردی خداپرست به نام “شوربای” و همسرش “شرهبیل”، رهبری مردم مندایی را به عهده گرفت. رام و شوربای از نظر مندائیان رهبر بوده اند به پیامبر. اما باز هم اوضاع جهان به سامان نبود و پس از ۰۰۰/۹۲ سال، نوحِ پیامبر – که در مجادله و مباحثه بی نظیر بود – برآن شد جاهلان را به جاده ی خرد رهنمون سازد. نوح نبی، طی ۳۰۰ سال کار پیگیر، کشتی بزرگی به طول ۳۰۰ إمیا (بنا به گفته ی لیدی دراور ۳۴۵ متر) ساخت. ۴۲ شب باران فرود می آمد و نوح و همراهانش، ۱۱ ماه بر آب ماندند. تنها “سام”، پیش از طوفان دیده برجهان گشود، اما سه فرزند دیگرش یعنی “یام”، “حام” و “یافث” پس از طوفان متولد شدند. حضرت سام و همسرش “نوریثا” – از معدود زنان مندایی که نامشان در کتاب های مقدس مندائیان آمده – عمر پرباری داشت و آموزه های فراوانی از وی در کتاب گنزا ربّا برجای مانده است. ۰۰۰/۸ سال پس از واقعه ی طوفان نوح، “ابراهم” پیامبر پدیدار گشت که پدر همه ی انبیاء بزرگ است و از دو همسرش “سارا” و “هاجر” دو پسر؛ یکی اسحاق و دیگری اسماعیل به دنیا آمدند.

موسای پیامبر، پس از سالیان دراز در سرزمین اهرام و نیل نیلگون برای نجات قوم اسرائیل از دست پیروان “ملکا” (فرعون) مبعوث شد.

در طومار حران گویثا و کتاب دراشی اد یهیی آمده که در ۰۰۰/۲ سال پیش، میان مندائیان و قوم بنی اسرائیل زدوخوردهایی رخ داده که به تضعیف مندائیان منجر شده، خداوند پیامبری به نام “یُهیا یُهانا” ارسال فرمود. پدرش حضرت زکریا و مادرش “اینشوی” است. زکریا، ۹۹سال داشت و همسر نازایش ۸۸ سال، اما معجزه ای رخ داد و یحیای پیامبر، پا به عرصه ی وجود نهاد. نامی غیر یهودی برایش برگزیدند. فرشته ای به نام “إنش اثرا” به دستور خداوند، الفبای مندایی (آباگادا) را در سن ۷ سالگی به وی آموزاند. حضرت یحیی، ۱۵ سال به آموزش زبان و فرهنگ و خط مندایی کمر همت بست و در ۲۲ سالگی خداوند به وی دستور داد تا رهسپار اورشلیم شود و دعوت خویش را آشکار سازد. اینشوی همان الیصابات یهود / الیزابت مسیحیان است.

حضرت یحیی با “انهر” ازدواج کرد و در سه نوبت زایمان، هشت فرزند به دنیا آمدند؛ پنج پسر به نام هندان، بهرم، انصاو، سام، شار و سه دختر به نام های شارت، رهمات هیی، انهرزیوا.

برپایه ی پاره ای از پژوهش ها، حضرت یحیی میان مردم فرقه ی آسنی زیست و به “یوحنای معمدان” معروف بود. بنابر آن آیین، دعوت کردن ممنوع بود، ولی یحیی به دعوت کردن به این دین پرداخت و حضرت عیسی به وی پیوست و یحیی، عیسی را در رود اردن تعمید داد.

حضرت یحیی در موقع عروج، ۶۴ ساله بود. ۶۰ سال پس از مرگ وی – که حامی بزرگ مندائیان و پیامبر راستین ایشان درشمار است – یهودیان به کشتار مندانیان و آتش زدن کتاب ها و تخریت اماکن شان پرداختند.

اگرچه حضرت یحیی بنا بر کتاب های مندائیان درگذشته، اما نوشته های تاریخی برانند که وی به شهادت رسیده، اشعار و روایت ها یی از چگونگی و علت کشته شدن وی توسط مذاهب اسلامی آمده است.

باستان شناسان، خط و زبان صابئین

رودلف ماتسوخ بر این باور است که خط مندائی مستقیما از خط آرامی اشتقاق یافته، آسان ترین و کامل ترین خطوط سامی است. زبان سامی از زبان های قدیمی خوزستان به شمار می آید؛ زیرا بعد از زبان انزایی یا شوشی که به عقیده ی “دمرگان” در سه هزار سال پیش از میلاد متروک شده، رواج یافت.

مندائیان از اقوام سامی نژاد و آرامی اند؛ اقوام آرامی به کسانی گفته می شود که فرزندان آرام بن سام بن نوح باشند.

نیز گفته شده، زبان صُبی یا مندائی، یک لهجه ی آرامی بابلی است و برخلاف زبان های آرامی دیگر – یهودی، بابلی و سریانی – با زبان های دیگر آمیخته نشده ، واژه های یونانی به درون آن رخنه نکرده است. زبان های آرامی عبارتند از: تدمری، سریانیِ قدیم، اسطرنجیلی، سریانی غربی، سریانی شرقی، سریانی فلسطینی، مندائی، منخی.

کتیبه هایی که در تنگ سروَک (سولک)، مربوط به سده ی دوم میلادی به دست آمده، با خط مندایی نوشته شده، توسط زبان شناسان خوانده و ترجمه شده است. مندائیان در آن زمان، در بین النهرین و خوزستان می زیسته اند و از پادشاهان سلسله ی میسانی، که در کرخه یا دشت میشان فعلی در استان خوزستان حکومت می کرده اند، سکه هایی به دست آمده که به سال ۱۲۴ ق.م تا ۱۱۸ باز می گردند. بعضی از این سکه ها به خط یونانی، و برخی دیگر – که احتمالاً به سال های ۱۲۸ تا ۱۳۸م بازمی گردند – به خط مندائی است.

در سال ۱۹۸۰م، پاره ای از باستان شناسان ایتالیایی در منطقه ی کیش کشورِ عراق، کاسه هایی سفالی یافتند که به اواخر دوره ی ساسانیان بازمی گردند. قدمت برخی از این ظروف – که به خط مندایی منقوش شده – حدود ۲۵۰ ق.م تا ۵۵۰م تخمین زده شده اند.

یحیی، واپسین پیامبر مندائیان، در اورشلیم به دنیا آمده، در رودخانه ی یردنا (اردن) تعمید می داده است. به نظر اشپنگر، نام یحیی وام واژه ای قرانی ست که از صابئین گرفته شده، زیرا در کتب ماندائی / مندائی، این نام دیده می شود.

برخی نیز بر این باورند که این نام، ناشی از بد خواندن یُحَنَّی است و این را می توان از واژه ای سریانی مأخوذ دانست، زیرا خط اولیه ی عربی، بدون نقطه و حرکت بود و صورت نگارشی یحیی را می شد هم یُحَنَّی خواند و هم یحیی. یحیی از منظر آرتور جفری، همان یوحنای تعمید دهنده و یحیای معمدان است. از واژه های دخیل آرامی در قران می توان به أُسس، أمر، باب، بنیان و جُبّ اشاره نمود.

حروف مندایی از نگاه صابئین مندائی، مقدس اند و هر یک، نیرویی از زندگی و نور در بردارد:

آ: کمال و نور و زندگی و آغاز و پایان هر چیز؛ با: پدر بزرگ؛ گا: جبرئیل رسول؛ دا: راه و قانون؛ ها: حیات بزرگ؛ وا: چاه ویل برای هر کس که به دستور خداوند گوش فراندهد؛ زا: پرتو و نور کنش مند؛ هه: چشم خداوند – که البته از این حرف مقدس کمتر استفاده می کنند؛ طا: نیکی و خوبی؛ یا: روز؛ کا: تاج و اکلیل درخت مقدس آس (مورد)؛ لا: زبانی ثناگوی؛ ما: خِرَد نخست کلان یا روح؛ نا: نور؛ سا: مادرهمه ی زندگی؛ أی: چشم و یا چشمه ی آب؛ پا: درخت زندگی؛ صا: صدای نخست توئی؛ قا: سخن زندگی نخست توئی؛ ر: نشانشدم با نشان خداوند؛ شا: خورشید؛ تا: توبه؛ إد: حرف اضافه؛ آ: کمال و نور و زندگی و آغاز و پایان هر چیز – که همان حرف اول است، تا دایره ی مقد حروف الفبای مندائی، همچنان ادامه داشته باشد.

در زبان مندایی، حروف حلقی وجود ندارد و هاء به جای ه، ح، ع عمل می کند. نیز، تشخیص س، ص، خ و ک از ق میسر نیست و در ادوار گذشته حروفی چون غ، ع، ضا یعنی ذا- جا- فا اضافه شده که البته در کتب دینی وجود ندارند. حضرت یحیی، الفبای مندایی؛ آباگادا (A.B.G.D) را در سن هفت سالگی از “أنش اثرا” فرا گرفت.

به نظرمی رسد عرب ها حروف “أبجد”، “هوز”، “حطّی”، “کلمن”، “سعفص”، “قرشت” را به واسطه ی نبطیان از نخستین صورت از صورت های هشتگانه ی جمل (= ابجد) و ترتیب معروف عبری – آرامی گرفته، با اندکی تغییر، حروف دیگر خود (= ثخذ، ضظغ) را در این مجموعه و دستگاه حرفی – عددی جای داده اند.

صابئین مندایی اقوامی آرامی زبان هستند که از حدود ۲۰۰۰‬ سال پیش، تحت تعالیم حضرت یحیای تعمید دهنده قرار گرفتند و مهاجرت آنان به ایران مقارن با حکومت دولت اشکانی دانسته شده، گویا آنان بعد از یهودیان، قدیمی‌ترین مهاجران غیرآریایی هستند که از فلسطین به ایران آمدند.

خط و زبان آرامی حداقل از قرن پنجم قبل از میلاد در سطح بین النهرین گسترش یافت و دولت های هخامنشی و اشکانی از این زبان برای مراسلات رسمی – اداری خویش بهره می جستند. زبان های عربی و عبری و سریانی هیچ گاه تا قرن هفتم میلادی بدین سطح گسترش کمّی نیافتند.

زبان آرامی به علت سیطره ی دولت هخامنشی شام و فلسطین موجب شد که از۵۳۵ ق م تا ۳۳۵ ق م یهودیان بدین زبان آشنا شده، برخی از آنها، ادعیه و آیات تورات را با زبان آرامی قرائت نمایند. به همین علت خط و زبان آرامی و اصطلاحات آرامی در منطقه یهودی نشین فلسطین متداول گشت.

زبان آرامی به علت گستردگی جغرافیایی و نوع به کارگیری و ادغامش با زبان های دیگر، دارای لهجه های مختلف گردید. به همین لحاظ مندایی در هیات آرامی شرقی ظاهر شد.

زبان مندایی یک لهجه ی آرامی (تلمود بابلی) و بیشتر به شرق بین النهرین مرتبط است. وفور واژه های سریانی و ایرانی و بابلی قدیم به علت مهاجرت مندائیان در مسیری طولانی حاصل شده است. یکی از مشکلات مهم بررسی زبان شناسانه ی این زبان، حضور واژه ها و اصطلاحات یاد شده است که تعلق خاص آن به یک اقلیم جغرافیایی را در هاله ی تردید فرومی برد.

در یافته های باستانی بحر میّت، آشکارا به حضرت یحیی اشاره نشده اما سخن از دینی است که توسط یهودیان زیر فشارهای شدید از سرزمین خود به سوی شمال می کوچد که این تصویر با مهاجرت صابئین هماهنگی دارد.

در واقع، مندائیان حداقل بیش از ۱۸۰۰ سال است که در کناره های رود فرات و دجله قرار دارند. گویا بختنصر – که در ۵۹۷ ق.م، اورشلیم را فتح کرد – مندائیان را در سده ی ۶ ق.م از فلسطین به بین النهرین کوچانده است. البته براساس کتاب “حران گویثا”، صابئین مهاجر نبوده، از زمان آدم ابوالبشر، در مناطقی که امروزه عراق و خوزستان نامیده می شود، ساکن بوده اند؛ چراکه آدم در کنار رود فرات آفریده شده است.

 

روحانیان و کتاب های مقدس مندائیان

کتاب گنزا ربا (گنج بزرگ) / سدره ربّا (کتاب بزرگ)/ کتاب آدم، به سال ۱۸۱۳ توسط ماثیو نوربرگ ترجمه شد، اما بهترین ترجمه، از آنِ لیذر بارسکی است که در ۱۹۲۵ به چاپ رسید.

معروف ترین نسخه بردار متون مندائی زازی اد گوزتا (Zazy d Gawazta) نام دارد که نامش در سایر متون مانند کتاب اسفر ملواشه و انیانی به عنوان نسخه بردار ثبت شده است. البته امکان دارد که زازی نام دینی (= ملواشه) وی باشد. زازی در اظهار می نویسد که گنزا ربّا و سایر متون را از کتابخانه های کهن موجود در فلسطین (اورشلیم) گرد آوری کرده است. سال ولادت و درگذشت زازی در “إظهار” مشخص نیست و از متون موجود در دست مندائیان نیز اطلاعی به دست نمی آید. اما عده ای از محققان، دوران حیات او را در نیمه ی دوم سده ی سوم میلادی (حدود ۲۷۰م) دانسته اند. یکی از این محققان، ماتسوخ است. پاره ای از محققان دین و زبان مندائی بر اساس ادبیات گنزا ربّا، واژگان و اصطلاحات و نشانه های زبان شناختی اعتقاد دارند که گنزا ربا، پیش از دوران ظهور اسلام جمع آوری شده و نشانه هایی از زمان ظهور اسلام در آن دیده نمی شود.

بسیاری از نویسندگان، از موروثی بودن مقام روحانیت در میان صابئین مندائی سخن گفته اند، امّا همه ی افراد واجد شرایط می توانند به این مقام برسند. “ناصورایی” بر کسانی اطلاق می شود که مبلّغ دین و خط و زبان مندائی باشند. طبقه بندی دین مردان صائبی عبارت است از: اشکندا (= حلالی در زبان عامه ی مندائیان)؛ ترمیدا؛ گنزورا؛ ریش أمه. به گنزورایی که یک اشویلیا را به درجه ی ترمیدا برساند، ربّی گویند.

اشکندا بنابر دین مندائی، فردی است که در مراسم تعمید، همیار ترمیدا و مراسمی از قبیل ذبح، دخرانی و جز اینها می شود.
نخستین شرط انجام مراسم ذبح، وجود یک فرد سالم است. پوشیدن لباس تمیز و سفید – رسته – کارد آهنی و برّا و گداخته در آتش، سلامت حیوان، شستن حیوان با آب پاک (= آب روان رودخانه)، شستن دستان با آب پاک، از شرایط ذبح مندائی است. پس از پایان یافتن ذبح، نوبت طلب استغفار است و ریختن آب بر روی دستان ذبح کننده و کارد و خواندن یک بوثه. سپس ذبح کننده باید دستانش را در آب جاری رودخانه بشوید. ذبح کردن، مراسم دیگری هم دارد.

ذبح کننده می تواند – درحالی که کار آهنی را در دست گرفته – دستان خود را در آب جاری روخانه فروبرده، به هنگام شستن دست ها و کارد آهنی، بوثه ی استفار بخواند.

ذبح در شب حرام است جز شب های “بنیه” که روز و شب به یک اندازه مقدس می باشند، چراکه شب در باور مندائیان، جزء ظلمات محسوب می شود. این ۵ روز، بنا به کتاب “الف اتر سر”، سرآغاز بنیان نهادن “جهان نور” است که “بنیه” یا “دهوا اد پروانایی” خوانده می شود.

ترمیدا باید دروس دینی را نزد یک گنزورا تعلیم یافته باشد. وقتی شخصی برای احراز درجه ی ترمیدا نماینده می شود، بدان “أشولیا” گویند و انتقال به این مرحله، مستوجب برخورداری از ویژگی های فراوانی است. ترمیدا می تواند در مراسم تعمید، عقد، تدفین مردگان و سایر مناسک به گنزورا کمک کند.

رسیدن به درجه ی گنزورا، به فضل و درایت و دانش و توانایی زیادی برای فهم دین و استخراج احکام و تفسیر و شرح کتاب های دینی نیازمند است. حفظ کتاب گنزا ربّا و ازدواج کردن از شرایط دستیابی به این درجه است. گنزورا یعنی گنجور؛ کسی که توانایی خواندن و درک کامل کتاب “گنزا ربّا” را داشته باشد. تنها یک گنزورا می تواند مراسم ازدواج را انجام دهد

مقام ریش امّه (رئیس امت)، شرایط سخت تر و دانش والاتری نیاز دارد. چنانچه یک گنزورا، ۷ اشویلیا را “طراسه” نماید، به این درجه نائل می شود. طراسه شدن، در سلک روحانیت مندائی آمدن است.

سلامت عقلی و جسمی مانند بیماری های واگیردار – برص، جذام، سِل – برخورداری از اخلاق نیک، دوری گزیدن از دروغ، ربا خواری، دزدی از ویژگی های یک روحانی است.

مادر تمامی روحانیان صابئی پیش از ازدواج با شخص دیگری ازدواج نکرده ، چنانچه اشکندا، زنی غیرباکره را به همسری برگزیند از وظیفه ی خود بازداشته خواهد شد؛ مگر آنکه خود و همسرش ۳۶۰ بار در آب جاری تعمید کنند.

آموزه های دینی صابئین مندائی

تعالیم یحیی را می توان در دو بخش کلی عرضه کرد؛ خدا شناسی و اخلاق. بیش تر پندهای یحیای نبی، در قالب موعظه های اخلاقی خلاصه می شوند.

روشمی الاوی لهوا إب نُورا و لهوا إب مِشّا و لَهوا إدا مِشیها إمشا روشمی إب یردنا ربا ادمیا هیی إد إنش إب هیلی لامصی إشمد هِیّی و إشمد منداد هیی مدخرالی…

رسوم من نه با آتش، نه با روغن و نه با تدهین انجام می گیرد بلکه رسومم با آب جاری پاک که به فرمان حق تعالی برای نظافت انسان ها و حیات بخشیدن به آنان جاری گشته، انجام می پذیرد؛ آبی که قدرتی انکار ناپذیر در تطهیر من از هر گونه ناپاکی های مادی و معنوی دارد.

و لا تیگیرون و لا تیگنُون و لا تیگیطلون إبنات أناشی

زنا و فساد و دزدی مکنید و فرزندان مردم را مکشید.

و ألا و کَذبا لا تیمرون

زشت و دروغ را مگوئید

اُقَرا وا وایما و آهی قشیشی

پدر، مادر و برادر بزرگ تر خود را گرامی بدارید

صُوم بُرکیخون مِن مَسغَد إل سَطانا و إل صَلماثا إذریغا لا تربُوخون

زانوانتان را از خم شدن در برابر شیاطین و بتان و خدایان دروغین، بازدارید.

عبادت در آیین مندایی بدون طهارت میسر نیست. جنابت، طهارت را زائل می کند و باید غسل کرد. غسل، پس از نیت، عبارت است از فرورفتن برای سه مرتبه در آب جاری. بول، غائط، خروج باد معده، لمس زن حائض، زن نفساء، خوردن چیزی پیش از نماز، وضو را باطل می کند. نمی توان با یک وضو، دو نماز گذارد. نماز، قیام و تعظیم دارد و هر نماز یومیه ۱۰ تا ۲۰ به طول می انجامد. البته نماز روحانیان (رهمی)، به همراه تعمید و خواندن گنزا برای مردگان و کارهای دیگر، حدود یک ساعت زمان می برد. نمازگزار رو به قبله (شمال) می ایستد، لباس سفید بر تن می کند، پا برهنه و کمی خمیده می ایستد، هفت ذکر می خواند و با این اذکار هفت گانه، از آفریننده یاد می کند و او را با اسماء حُسنی می خواند. صابئین در روز یکشنبه، نماز را به جماعت می خوانند.

لباس تعمید، از پنج تکه پارچه تشکیل می شود؛ کسویا (پیراهن)، شروال (شلوار)؛ برزنقا (دستار و عمامه)؛ همیانه (زُنّار)؛ نصیفه / قبوعه (پارچه ای که به شکل شال، روی دو کتف می نشیند) و دو قطعه تنها برای روحانیت مندائی؛ یکی شوم یاور (حلقه ای از جنس طلا که در انگشت کوچک دست راست می گذارند) و دیگری تاغه (تاج، که حلقه ای است تُوخالی از جنس حریر سفید یا پارچه ی پنبه). دو تکه ی فرعی نیز وجود دارد: دشه / دشا (جیب کوچکی در سمت راست یقه ی پیراهن) و تکه / تختا (بند شلوار):

ما، تعمید را به جای می آوریم و با این کار، او را می ستاییم و با او پیمانی دوباره می بندیم که جز او چیزی را ستایش نکنیم؛ آفتاب هیچ قدرت و اراده ای بر آدمی ندارد.

بارخدایا، تو فرموده ای که آفتاب فاقد ربوبیت است؛ کسی که آفتاب را ستایش، تقدیس و تکریم کند، بر خلاف سیره ی الهی بوده، عمل چنین انسانی مردود و باطل است.

روز جزا، همه ی عوالم حساب رسی می شوند جز خداوند که نه از او پرسشی می شود و نه مورد مؤاخذه قرار می گیرد.
کافران، مشرکان، پرستندگان چوپ و سنگ به گوسفندانی می مانند که بر کناره ی آب ایستاده اند، آب از پیشاپیش ایشان می گذرد. با چشم خویش آب روان را می بینند، اما تشنه کام اند. هر گاه به آب نزدیک می شوند، آب از ایشان فاصله می گیرد؛ جهنم، جهان فتنه و هراس و ریا کاری ست.

برخی از نویسندگان بر این باورند که اهتمام مندائیان به آب و زیستن در کنار رودهای جاری و مقدس شمردن آب ها، که نزد بسیاری از ادیان به چشم می خورد و با دیدگاه این ادیان مطابقت داشته، همه با “وَجعَلنا مِن الماءِ کلّ شیءِ حَیٍ” (أنبیاء:۳۰) هماهنگ است. آب در تعمید و طهارت و غسل یهودیان، مسیحیان و مسلمانان اثر مستقیم دارد. تعمید در روز عید، بر همه ی صابئین وجوب دارد. زن و مرد، به یک گونه تعمید می شوند.

تعمید کامل در حَدَث اکبر (ازدواج، زاییدن، مسّ میّت) واجب است که روحانی، در روز یکشنبه به تعمید دیگران می پردازد. روز یکشنبه، نخستین روز هفته ی مندائیان است. تعمید در زبان مندائی، مصوتا / مصبتا خوانده می شود.

صابئین، ۳۶ روز، روزه می گیرند. به این روزها “امبَطِّل” گویند؛ زیرا ذبح در روزهای امبطل حرام است. این روزها عبارتند از: ۱ تا ۱۴ دولا (۲۹ تیر تا ۱۱ مرداد)؛ ۲۳ دولا (۲۰مرداد)؛ روز ششم و هفتم دولا، امبطل بزرگ است یعنی در این روزها، نه تنها نباید تعمید انجام داد بلکه باید از خوردن گوشت و ماهی و تخم مرغ پرهیز نمود. اما در سایر روزها که بدان امبطل کوچک گویند، تنها از اجرای مراسم دینی خودداری می کنند و تنها چنانچه گوشت حیوان ذبح شده در خانه موجود باشد، می توانند استفاده کنند؛ وگرنه ذبح حیوان جایز نیست. ۲۵ نونا (۲۱ شهریور)؛ ۱ تا ۴ تورا (۲۶ تا ۲۹ مهر)؛ ۹، ۱۵، ۲۳ سرطانا (۴، ۱۰، ۱۸ دی ماه) که همه ی ایام یاد شده امبطل سبک است؛ ۲۶ تا۳۰ شمبلتا (۲۱ تا ۲۵ اسفند) که ۵ روز امبطل سنگین است؛ ۱ قینا (۲ فروردین) امبطل سبک؛ ۲هطیا (۱ خرداد) امبطل سنگین، ۲۸ و ۲۹ گدیا (۲۶ تا ۲۷ تیر) امبطل سبک. چهار روز دیگر روزه داری، در طی سال مشخص می شود.

ناگفته نماند که سال مندائی در مقایسه با سال شمسی، هر چهار سال به یک روز عقب تر می رود و معادل های آمده در این نوشتار، با توجه به سال ۱۳۸۸ خورشیدی است. ماه های مندایی عبارتند از: دولا، نونا، امرا، تورا، صلعی، سرطانا، اریا، شمبلتا، قینا، ارقوا، هیطا، گدیا.

درباره ی روزه در کتاب گنزا ربّا می خوانیم:

صوم اینیخون من میرمز رمزا و لا تهزون بیشوتا و یتودون.

صوم اودینخون من مصوتی إل و اوی ادلو دیلخون و…

معنای پاره ای از گفته های صحف آدم چنین است:

ای مومنان، به شما گفته ایم که روزه ی بزرگ به مفهوم خودداری از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه باید چشم را از نگاه های شیطانی و ناپاک نگاه دارید و استراق سمع نکنید. زبان به دروغ و یاوه گویی مگشائید. دل خویش را از حسد و کینه و دشمنی بزدائید و عقل خویش را از اندیشه های پلید و ناروا و دورویی دور سازید، چراکه منافقان درشمار مومنان قرار نمی گیرند؛ روزه داری به معنای جلوگیری از کشتن و دزدی و چپاول جان و مال دیگران است؛ روزه یعنی دل نبستن جز به همسران خود؛ روزه یعنی کرنش نکردن در برابر شیاطین و بتان و خدایان دروغین؛ روزه یعنی عدم قدم نهادن به بی راهه ها.

یک سال مندائی ۳۶۰ شبانه روز است؛ یعنی ۱۲ ماه سی روزه. چنانچه ایام بنیه را بر آنها بیفزاییم، به ۳۶۵ شبانه روز بدل می شود. البته ایام بنیه، جزءِ یک سال مندائی به حساب نمی آیند.

حضرت یحیی، پیروان خود را به دادن صدقه فرمان داده، با توجه به سفارش وی به پرداخت “زدقه بریخه”، در مناسبت هایی به نیازمندان داده می شود.

در آیین مندائی میراث به طور مساوی، میان فرزندان تقسیم می شود. سهم مادر، نصف سهم فرزندان است و چنانچه دختری ازدواج کرده باشد، نصف سهم برادر می گیرد.

طلاق در میان مندائیان وجود ندارد؛ مگر آنکه زن بنیاد خانواده را با انجام کارهایی چون “زنا” به لرزه درآورد. بدین معنا که برای جداشدن از هم، مراسم خاصی انجام نمی دهند و اگر زن و شوهری نتوانستند در ادامه ی زندگی با هم توافق داشته باشند، می توانند از هم جدا شوند، ولی تا وقتی که هر کدام با کس دیگری ازدواج نکرده، می توانند به هم رجوع کنند. عروس باید نسبت به ازدواج، رضایت داشته باشد. عده ی طلاق برای زنان سه ماه است.

زن صابئی نیز می تواند به مقامات بالا در مراتب روحانیت صابئین برسد. در کتاب گنزا ربّا از این زنان روحانی یاد شده است، اما در دیوان “الفترس شیاله” آمده که از کاهن شدن زنان بپرهیزید.

مرد مندائی، حق تعدد زوجات دارد اما به شرط آنکه بتواند نفقه را بپردازد

سال مندایی نام روزی از هفته را به خود می گیرد که بدان آغاز شده است. مثلا چنانچه این سال با روز یکشنبه آغاز گردد نام آن سال “أرهاطی” (= یکشنبه) خواهد بود. یک سال مندایی از چهار فصل؛ گطیا (تابستان)؛ باییز (پاییز)؛ ستوه (زمستان)؛ أبهار (بهار) شکل می گیرد.

برخی از دعاها، تنها باید از زبان روحانیت مندایی جاری شوند.

یکی از اساسی ترین رسوم و واجبات دین مندایی، رشامه (وضو) است؛ زیرا هر فرد مندایی که به سن تکلیف می رسد، باید روزی سه بار در صبح، ظهر، عصر (پیش از غروب آفتاب) عمل رُشامه را انجام دهد. به جز رشامه، همه ی رسوم مندائیان به طرف شمال (قبله) انجام می پذیرد.

کتاب مقدس گنزا ربّا شرح می دهد وقتی کودک به قوه ی درک رسید، به او حمد و ستایش خداوند را فرادهید، چنانچه این کار را نکنید، تا سن ۱۵ ساله گی، هر خطا و گناهی که مرتکب شود، به گردن شما نوشته می شود و پس از ۱۵ سالگی، بر او محاسبه می شود.

رشامه، در بسیاری از مراسم دیگر، مانند تعمید انجام می شود. هدف از رشامه، طاهر نمودن بدن برای برپا داشتن براخه (نماز) است. یک مندایی باید خالصانه به کنار رودخانه بیاید، سپس با آوردن نام خدا، چندین بوثه (= آیه) تلاوت می کند:
بشما اد هیی او بشما اد منداد هیی

به نام خداوند بزرگ و به نام عرفان خداوند.

پیش از انجام هر عمل از اعمال رشامه، بوثه ای خوانده می شود. شستن دست ها، گوش ها، لب ها و بینی از این اعمال است.
خواندن براخه، پس از انجام رشامه در پنج وقت صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء انجام می-گیرد.هر سه نماز، با بوثه ی توحید آغاز می شوند. برخی از این بوثه ها، عیناً در سه وقت براخه خواندن، قرائت می شوند.

مندانیان به جهانی غیر از جهان مادی اعتقاد دارند. آنان این دنیا را فانی و فاقد ارزش معنوی می-دانند و به نظر ایشان، دنیایی ابدی و جاویدان غیر از این دنیای خاکی موجود می باشد که تمام افراد خوب بدانجا می روند. به عقیده ی مندائیان، در جهان آخرت دو مکان وجود دارد که بدانجا “آلما دنهورا” (جهان نور) یا دنیای پاکیزگی ها و نور؛ و دیگری “آلما دهشوخا” (جهان بدی ها) می گویند. گاهی به این دو جا بهشت و دوزخ هم اطلاق می گردد؛ یعنی آلما دنهورا را فردوس و آلما دهشوخا را جهنم می نامند.
از منظر مندائیان، روح هر فرد پس از مرگ برای سنجش گناهان و خوبی هایش در آغاز به جایی به نام “أواثر موزنیا” می رود، گناهان و نیکی هایش سنجیده شده، داوری به عهده ی خالق متعال است. چنانچه فرد، انسان خوبی باشد، به آلما دنهورا – عالَم انوار یا بهشت – می رود و اگر مرتکب گناهانی شده، باید جزای کار بد خویش را در جایی به نام “مطراثی” – که محل مجازات ارواح گناهکار است – ببیند؛ مطراثی جایی از آلما دهشوخا / جهنم است. انسان در آن جهان، مورد خطاب و عتاب و عقاب قرار می گیرد:

کُلمَن شایت همرا و یاتب إبطبلی و زموری اخلالی نورا إدیا قدا

هر کس که خمر نوشد و به لهو لعب بپردازد، در آن دنیا آتش گداخته او را خواهد بلعید…

روح آدمی پس از مرگ در جایی بنام “اواثر مزنیا ” بازخواست می شود و در آنجا دست ها، چشمان، پاها، گوش ها و زبان آدمی شهادت خواهند داد که روحی که بر آنها حاکم بوده، دست به چه کارهای نیک و زشتی زده است و بنا به اعمال خوب و بد آن روح، در مورد او تصمیم گرفته خواهد شد. مندائیان برای مردگان خود نه لباس سیاه برتن می کنند و نه گریه سر می دهند، زیرا او رو به سوی جهانِ نور دارد.

خداوند، همه چیز را با اراده و امر خود – که در گِنزا ربّا از آن به “کلمه” تعبیر شده – به وجود آورده است. تنها آفریننده ی جهان هستی و همه ی موجودات و پدیده ها، خداوند است و هیچ کس به جز او از این وصف بهره مند نمی باشد.
مهم ترین نعمتی که حیی / هیی (Heyyi) به انسان عنایت فرموده، “دانش” است. دانش، دل آدمی را روشن می سازد. نیز، افزون بر علم، حکمت به انسان ارزانی شده تا از شرّ شیطان در امان باشد. تامل در اذکار صابئین مندائی، روح خداپرستی و ایمان به پروردگار واحد را به درستی نشان می دهد.

منابع فارسی:

– افزون بر قران و ترجمه ی فارسی فولادوند، ترجمه ی فارسی عهد جدید، ترجمه ی عربی و فارسی پاره ای از متون مندائی و مراجعه به خبرگان و علمای صابئین مندائی در اهواز:

– برنجی، سلیم. ۱۳۶۷. قوم از یاد رفته؛ کاوشی درباره ی قوم صابئین مندائی: دنیای کتاب.

– بهار، مهرداد. ۱۳۸۷. ادیان آسمانی. چاپ هشتم: نشر چشمه.

– پورکاظم، کاظم. ۱۳۸۰. صابئین یا یادگاران آدم. چاپ دوم: انتشارات سرزمین خوز.

– جعفری، یعقوب. ۱۳۷۴. پژوهشی درباره ی صابئین: مؤسسه ی انتشارات هجرت.

– جفری، آرتور. ۱۳۷۲. واژه های دخیل در قران مجید. ترجمه: بدره ای، فریدون. چاپ دوم: انتشارات توس.

– حسینی خامنه ای، سید علی. ۱۳۸۸. تحقیق در حکم صابئین مندائی. ترجمه: جیزان، سلیم: نشر ترآوا.

– شیرالی، عادل. ۱۳۸۹. صابئین راستین: انتشارات بصیرت.

– شیمل، آنه ماری. ۱۳۸۷. عیسی و مریم در عرفان اسلامی. ترجمه و تحقیق: خواجه زاده، محمد حسین: مؤسسه ی انتشارات امیر کبیر.

– عبدالموله، عبدالحسین. ۱۳۷۴. تحقیقی پیرامون منشأ و خاستگاه و عقاید صابئین و خدمات آنها به اسلام: پایان نامه ی کارشناسی ارشد دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز.

– عربستانی، مهرداد. ۱۳۸۳. تعمیدیان غریب؛ مطالعه ای مردم شناختی در دین ورزی صابئین مندائی ایران: نشر افکار و سازمان میراث فرهنگی و گردش گری.

– فروزنده، مسعود. ۱۳۷۷. تحقیقی در دین صابئین مندائی. جلد اول: انتشارات سماط.

– قرشی، علی اکبر. ۱۳۵۲. قاموس قران: دار الکتب الإسلامیه.

– معین، محمد. ۱۳۷۵. فرهنگ فارسی متوسط (شش جلدی معین). چاپ دهم: مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر.

منابع عربی:

– حبیب، جورج. ۱۹۷۰. آرامیه – سریانیه. التراث الشعبی؛ مجله فولکلوریه تصدرها شهریاً وزاره الإعلام. العدد الأول. السنه الثانیه.

– الحسینی الخامنه ای، السید علی. ۱۹۹۷. تحقیق فی حکم الصابئه: رساله التقریب، العدد ۱۵.

– حماده، محمد عمر. ۱۹۹۸. تاریخ الصابئه المندائیین: دار الوثائق.

– زمخشری، محمود بن عمر. ]د. ت[. الکشّاف: نشر أدب الحوزه.

– الزهیری، عصام خلف غضبان. ۲۰۰۷. الدین الأول؛ مدخل إلی الدین المندائی: الجزء الأول؛ الطفل، المرأه، التعمید، والزواج. الناشر: المؤلف.

– سبهانی، رؤوف. ۲۰۰۶. الصابئه المندائیه فی ایران: دار المحجه البیضاء.

– شبّر، السید عبدالله. ۱۹۷۷. تفسیر القران الکریم. راجعه: حفنی داود، حامد. الطبعه الثالثه: دار إحیاء التراث العربی.

– الطباطبائی، محمد حسین. ۱۹۷۳. المیزان فی تفسیر القران. الطبعه الثالثه: منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.

منابع اینترنتی

– جعفرى، یعقوب. پژوهشى درباره ی صابئین.

– الخیُّون، رشید. المندائیون. آراء فقهاء المسلمین فیهم وموقفهم التقی من الله والخیر.

– الراجحی، عبدالعزیز. شرح العقیده الطحاویه.

– الظاهر، عدنان. ملاحظات حول کتاب حقیقه الصابئه المندائیین.

– کریمی شرودانی، محمود. همه چیز درباره ی صابئین (مندائیان).

– علی، جواد. المفصَّل فی تاری