سال ۲۰۱۱ میلادی ملغمهای بود از تناقضها ـ یا دست کم تناقضنماهای ـ فلسفی. بسیاری از رویدادهای این سال فرصت و فراغتی میداد تا بنشینی و در سرشت ازلی انسان و سرنوشت امروزینش تأمل کنی. جای امثال زنون یا حتی فیلسوفان اخیرترِ اهل تحلیل خالی. در این روزگار مدرن و پسامدرن، هر کنشی دو سویه دارد: خیر و شر. و گویی نیش و نوش خواهران توأمان آغوش همند…
استیو جابز، از بزرگترین مخترعان جهان جدید در پنجم اکتبر ۲۰۱۱ درگذشت. صدها اختراع کوچک و بزرگ که با زندگی امروزین آمیختهاند و دیگر گریز و گزیری از آنها نیست، به نام جناب جابز نوشته شدهاند. بنیانگذاری اپل، آی فون، آی پاد، اختراع رایانههای مکینتاش، همه و همه گوشهای از خرق عادتهای او در جهان معاصر بوده است. اما پرسشی که گویی با هر قدم از فنآوری همراه است، در گام بلند جابز نیز نمود می یابد؛ آیا اینهمه در خدمت انسان و انسان بودن بوده است یا در خیانت به آن؟ توضیح آنکه هر تولیدی در فنآوری نوین ظاهراً نیازهای آدمی را برآورده میکنند، اما درواقع نیازها را «نومیآورند.» محض نمونه محصولاتی همچون تلفن همراه و تبلت، شاید پیش از اختراعشان نیازی فوری و فوتی محسوب نمیشدند. اما پس از آن و در این روزگار زندگی بیآنها برای انسان چندان ممکن و مقدور نیست. همین سخن درباره نوآوریهای جابز نیز صدق میکند. به هر روی سال ۲۰۱۱ روزگار جسمانی جابز به سر آمد، اما حیات عمومیش همچنان باقی است.
فیسبوک نیز در سال ۲۰۱۱ دو سویه خیر و شر خود را به تمامی آشکار کرد. این شبکه اجتماعی با ابزارهایی همچون دادهکاوی (data mining) تمام اطلاعات کاربران را گرد میآورد و جای چندانی برای فضای خصوصی باقی نمیگذارد. از این طریق و با فهم و کشف نیازها و تقاضاهای کاربران، ابزاری میشود در خدمت سرمایهداران. جیبهای پر و روزبهروز پرتر سرمایهداران با شناخت ذائقه فیالمثل مردمان مصر، در شمال آفریقا مکدونالد را طعمی دیگر میبخشد و یا هدایای ولنتاین را در پرتافتادهترین گوشههای چین رنگ و رویی نو میدهد. فیالجمله با بهرهکشی از این ذائقه سهلالوصول و حتی دست خوردنی و تغییر پذیر، فاصله جهانی طبقات و اختلاف روزافزون کشورهای شمال و جنوب را از پی میآورد.
نوشتههای مرتبط
اما این سویه شر فیسبوک، ما را از سویه خیر آن غافل نکند؛ «بهار دیرپای عربی» همچون جنبشی دموکراسیخواهانه، از مدخل و مجرای فیسبوک رصد و راهبری شد و میشود. اخبار کشتارها و سرکوبهای سران عرب از دریچه چشم این شبکه اجتماعی و امثال آن پنهان نمیماند. گردآوردن مبارزان و آزادیخواهان به گونهای حقیقتاً خودجوش، شاهکار فیسبوک را نمایان میکند. آنسوتر، در ایالت به ایالتِ ینگه دنیا و نیز شهر به شهر اروپا جنبش اشغال برپاست. نود و نه درصدی که سهمشان را از یک درصدِ سرمایهدار طلب میکنند، هر روز بیش از پیش به جهان مجازی روی میآورند تا زندگی حقیقیشان فرجامی خوش یابد. از اینروست که نمیتوان نقش ناگزیر شبکه فیس بوک را در بهبود زندگی بشر کتمان و پنهان کرد. حتی فیلسوفی همچون هابرماس که به بنیادهای مدرنیته باور دارد، از «آرمان اروپا» سخن میگوید که به زعم وی با تدابیر ناصواب سیاستمدارانی ناشایسته بر باد میرود. وی نجات این آرمان را هدف و هم و غمِ حتی شخصی خود میپندارد. (http://www.spiegel.de/international/europe/0,1518,799237,00.html)
بدینسان میتوان سال ۲۰۱۱ را مجلا و معبری برای جدلی هگلی به حساب آورد؛ از نهاد (thesis) فربه شدن سرمایهداری در نتیجه ذائقهشناسی فیسبوک به برابرنهاد (antithesis) جنبشهای دموکراسیخواهانه یا ضد سرمایهداری، و از نهاد منافع و محاسن اختراعات شخصیتی همچون جابز، به برابرنهاد نیازآوری آن رسیدیم. حال همنهاد (synthesis) این دو چه خواهد بود، باید بنشینیم و ببینیم…
از اینهمه که بگذریم، در جهان فیلسوفان حرفهای نیز وقایعی روی داد که به برخی از آنها اشاره میکنیم؛ در آغازین ماههای سال ۲۰۱۱ ارنن مکمولن (Ernan McMullin) فیلسوف ایرلندی علم دانشگاه نتردام در آمریکا درگذشت. وی به اقتضای باور به تکامل، دیدگاههای امثال پلنتینجا (Plantinga) را نیز مورد انتقاد قرار میداد. (http://ncse.com/news/2011/02/ernan-mcmullin-dies-006483)از همین جبهه فیلسوفی منتقد در حوزه فلسفه دین نیز درگذشت: کریستوفر هینچز (Christopher Hitchens)…
مرگها و فقدانهای ناشی از نسلکشی سران تمامیتخواه عرب، بهار عربی، بحران رو به اوج اقتصادی در خاور و باختر جهان و جنبشهای متقابل آن، زلزله ژاپن، کشته شدن بنلادن، تولد هفت میلیاردمین انسان، همه و همه از نگاه فرجامباوران میتوانند آغازی باشند بر پایان. سال پیش روی در تقویم مایایی، فرجام و سرانجام جهان بشری تصویر شده است. «وضعیت پسامدرن جهان» هرچه بیشتر به احوال بیماری میماند که رو به وخامت گذاشته است. آیا این بیمار سر از بالین برخواهد داشت و بهبودی کامل خواهد یافت یا…
ابوالفضل رجبی: philonousi@yahoo.com