انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یک عکس، یک روایت ۲: دخترکانه

از عکس‌های مرتضی ودادی گرگری

این عکس حدود سال ۱۳۳۵ در پل سفید گرفته شده است. نُه کودک و نوجوان که در کنار هم و دست بر دوش هم ایستاده‌اند. عکاس با فرم آشنا است و نظمی برای ایستادن به کودکان داده است. سه کودک کوچکتر را جلو گذاشته است و شش نفر آن‌ها در پشت قرار دارند. هم کودکان جلو و هم عقب نفر قدبلند در وسط ایستاده است و هر چه از وسط به کنار می‌رود قدکوتاه‌تر می‌شوند. آنچه که بیشتر در عکس به چشم می‌آید جنسیت افراد در داخل عکس است. هشت نفر دختر هستند و تنها یک پسر در عکس به چشم می‌خورد. احتمالا دو نفر از دختران لباس شبیه به هم دارند خواهر هستند، چرا که شباهت ظاهری نیز به یکدیگر دارند و حتی حالت و فرم موهایشان هم شبیه هم هست. مرسوم هم بوده است که برای خواهران و یا برادران لباس شبیه هم بدوزند. صمیمیت دلنشینی در عکس موج می‌زند و حاکی از آن است که آن‌ها آشنا و فامیل هستند و یکدیگر را می‌شناسند.

پوشش آن‌ها مسئله‌ای است که می‌توان در مورد آن صحبت کرد. دختران همگی پیراهن کمر برش‌دار به تن دارند حتی کوچکترین آن‌ها (البته بزرگترین آن‌ها بلوز و دامن به تن دارد) و اکثرا با شلوار گشاد هستند، غیر از یکی از آن‌ها که بی‌شلوار است. هیچ کدام دمپایی ندارند، کفش یا کفش پلاستیکی و یا چکمه بدون جوراب به پا دارند. پیراهن‌ها آستین بلند و گشاد و پوشیده است. یقۀ آن‌ها نیز تا گردن بالا آمده است و باز نیست. در کل در بسیاری از عکس‌های آن دوران که دیدم لباس جذب و اندامی مرسوم نبوده است و پوشیدن شلوار با پیراهن که اکنون مطرح نیست آن زمان امری رایج بوده است. هماهنگ‌بودن پارچۀ پیراهن و شلوار و یا اینکه اگر یک کدام گلدار است دیگری بهتر است تک‌رنگ باشد هم ضرورتی نداشته است، دغدغه‌هایی از این قبیل که امروزه شاهدش هستیم در آن زمان رعایت نمی‌شده است و اصولا دغدغه نبود. تنها پسر عکس لباسی به تن دارد که به لباس پسربچه‌های اکنون نزدیک است، بلوزی به تن دارد با شلوارکی که با بندک به شانۀ او آویزان شده است. شلوارک شاید جین یا مخمل باشد درحالیکه لباس دختران احتمالا نخ یا چیت است.

دختران حجاب سر ندارند و بی‌روسری هستند و غیر از یک نفر از آن‌ها به نظر موهای بقیه بلند است و بسته شده است. عمدتا در عکس‌های افراد روستایی حجاب سر وجود دارد ولو اینکه موی سر کاملا پوشیده نیست و بخشی از آن از جلو روسری و یا از پشت روسری بیرون زده است. موهای بافته شده نیز در عکس دیده می‌شود، شیوه‌ای از بستن مو که هم می‌توانست جنبه زیبایی‌شناختی داشته باشد و مدلی متفاوت به مو دهد و هم شیوه‌ای کاربردی که مخصوصا در هوای گرم برای جمع‌کردن مو از آن استفاده می‌شد تا زنان بتوانند راحت‌تر به کارهایشان برسند. امروزه با الگوبرداری از سبک قدیم بافت مو گستردگی زیادی پیدا کرده است و نه تنها دختران بلکه حتی پسران از انواع مختلفی بافت برای زیبا ساختن فرم مو استفاده می‌کنند.

دختران در عکس خجالتی نیستند، نه با خجالت سرشان را کج می‌کنند و نه دستشان را جلوی دهان می‌آورند و نه نشانه‌ای دیگر از معذب‌بودن در عکس وجود ندارد، شاید مهمترین دلیل این باشد که عکاس را می‌شناسند و از او و دوربین او شرمی ندارند. مصمم و راحت به دوربین نگاه می‌کنند. گویی آن‌ها اعتماد به نفس کافی برای حضور در عکس را دارند و ممکن است این خود گرگری باشد که این اعتماد به نفس را به آن‌ها می‌دهد. جایگاه کودک و دختر در این عکس نشانگر توجه گرگری هم به کودکان و هم دختران است، مسئله‌ای که در آن زمان چندان مورد توجه نبوده است.

عکاس کادر را کاملا بسته است یعنی چه از بالا و پایین و چه از چپ و راست منظره‌ و دیدی نداریم که گویای این است هدف گرگری لزوما عکاسی از بچه‌ها بوده است با این وجود در بالا و سمت راست تصویر، چندین حفره‌‎مانند وجود دارد که طاقچه‌های از بیرون است و در آن فرورفتگی پنجره قرار دارد و درواقع در راست عکس یک ساختمان وجود دارد و احتمالا کودکان در حیاط به ظاهر بزرگ این ساختمان قرار دارند.

مسئلۀ مهم دیگر بدن و اندام و هیکل آن‌ها است، گویی پدیده‌ای به نام فربهی و چاقی جایگاهی نداشته است. همه لاغر هستند بدون هیچ اضافه وزنی. با آنکه لباس آزاد و گشاد بر تن دارند، با این حال خوش‌اندامی آن‌ها مشخص است. این موضوع در روستاییان بیشتر قابل مشاهده است تا شهرنشینان. این مسئله به سبک زندگی آن‌ها برمی‌گردد که بخشی از آن تغذیه بود. سبک غذایی آن‌ها بسیار متفاوت‌تر از آنچه که امروزه تجربه می‌کنیم بود. آن‌ها روزانه غذاهایی سالم و ارگانیک و بدون سم شیمیایی مصرف می‌کردند. میوه‌ها و سبزیجات را عمدتا خودشان کشت می‌کردند، فراورده‌های گوشتی هم یا محصولات خودشان بود یا از همان روستا خریداری می‌کردند. اگر گاو و گوسفند را همه در خانه‌هایشان نداشتند، مرغ و خروس را دیگر داشتند. آن‌ها در منطقه خوش آب‌و‌هوا و ییلاقی پل سفید زندگی می‌کردند و دشت و رودخانه رها بودند، فرزند طبیعت بودند و در قبل جنگل به دنیا آمدند و رشد یافتند و در هوایی سالم و دور از اضطراب‌ها و تنش‌های زندگی ماشینی روزگار می‌گذراندند. کودکان هم همچون بزرگترها کار یدی زیاد انجام می‌دادند و دختران بیشتر کنار دست مادرانشان در خانه و پسرها بیشتر در روی زمین فعالیت می‌کردند و البته اگر دختر بزرگتری در خانه بود، مادر مسئولیت فرزندان کوچکتر و کارهای خانه را به او می‌سپرد و خودش پابه‌پای مردان به زراعت می‌پرداخت.

جدای از آن این کودکان مسافت‌های زیادی را در روز راه می‌رفتند، مثلا غذا برای والدین خود به سر زمین می‌بردند و گاهی مدرسه‌شان با خانه فاصلۀ زیادی داشت و یا در روستای دیگر بود و آن‌ها باید چندین کیلومتر در روز پیمایش داشتند. بدن‌هایشان فرز و چابک بود و از خمودگی خبری نبود. این دختران حالا دیگر برای خود مادربزرگ‌هایی هستند که حتی شاید نتیجه هم داشته باشند و دخترانگی و زنانگی‌ خیلی متمایزتر از آنچه که دختران و زنان امروز تجربه می‌کنند از سر گذرانده‌اند.