انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یادداشت‌های پایان قرن (۲۷)

فصل چهارم: اصالت وجود

۱. شهسوار ایمانی و تَرکِ نامتناهی

«ترس و لرز»، اثر پرآوازه‌ سورن کی‌یرکگارد (۱۸۱۳ ـ ۱۸۵۵) هر چند بر محور آزمون ایمانیِ «ابراهیم» قرار دارد، اما ‌در عین حال کوششی‌ست تا این آزمون تبدیل به بستر پارادوکسیکالی شود. این‌که ویژگی‌های شهسوار ایمانی و وضعیت‌ِ پارادوکسیکال ترک نامتناهی چیست، و آیا این تبدیل‌سازی با موفقیت‌ انجام می‌‌شود یا نه، مطلبی است که در متن حاضر به آن خواهیم پرداخت.
در ابتدا شاید بد نباشد بدانیم یکی از مهم‌ترین دغدغه‌ها‌ی کی‌یرکگارد آزمون‌ است؛ اینکه در موقعیت‌های بسیار حساس و مهم چگونه ظاهر شویم: چگونه انتخاب و عمل کنیم… اما نکته مهم‌تر شاید این‌ است که او جزو نادر متفکرانی است که مشتاق ساختن موقعیت حساس و پارادوکسیکال برای خویش است. به عنوان مثال می‌توان به تصمیم ناگهانیِ او برای ترک نامزدش (رگینا) اشاره کرد؛ هم دختر و هم کی‌یرکگارد به شدت دلباخته‌ یکدیگر بودند و گویا تا مراحل مقدماتی ازدواج هم پیش رفته بودند. منظور اینکه با متفکری سر و کار داریم که اشتیاقی عجیب (و شاید حتی هذیانی) برای ورود به آزمون‌های اگزیستانسیالیستی دارد. متفکری اساساً «مسأله‌ساز»، برخوردار از ذهنی پرتکاپو و مستعد برای ساختن روایت‌های پارادوکسیکال؛ و شاید بتوان گفت دلیل مجذوبیتش به «ابراهیم»، به خاطر همین ویژگی ذهنی و روحی است؛ و چه بسا این احتمال هم وجود دارد که برای کی ‌یرکگارد، مسئله «شهسوار ایمانی»، (شهسواری که معشوقه خویش را در اوج عشقی که به یکدیگر داشتند، برای جاودانه و به اصطلاح، نامتناهی کردن عشق‌شان ترک می‌کند، بعد بیشتر توضیح خواهیم داد)، موقعیت مناسبی بوده برای توجیه انصراف او از ازدواج با رگینا. چرا که از نظر وی، عشق زمینی و ترکِ خود خواسته آن، فرصت مناسبی‌ است برای تفسیر عمل ایمانیِ ابراهیم. زیرا بر این باور است که هیچ یک از این دو در قلمرو اخلاق نمی‌گنجد. عملی که تنها در فضای پارادوکسیکال ظاهر می‌شود و می‌تواند برخلاف آمدِ نگرش‌های عقلانی، به معجزه ایمانی ابراهیم و مواجهه با لطف محالِ خداوندی منتهی شود و یا همچون شهسوار ایمانی با «ترک نامتناهی» رویاروی گردد…
لطف محال و همچنین ترک نامتناهی ، هر دو از کلید واژه‌های بسیار مهم فلسفه اگزیستانسیالیستی کی‌یرکگارد هستند. به بیانی، محور اساسی این بحث…؛ نخست به لطف محال می‌پردازیم:
احتمالا همگی از معجزه‌‌‌ی «ابراهیم» با خبر هستیم. تجربه‌ا‌ی که برای ابراهیم اتفاق افتاد در تفسیر کی‌یرکگارد، نمونه‌ای از لطف محال خداوندی است، و ابراهیم تنها می‌توانست با به تعلیق درآوردن امر کلی و اخلاقی، آن ‌را مشمول حال خود کند. هرچند که خود این عملِ تعلیق تنها می‌تواند به واسطه ایمان صورت گیرد، ایمانی از سر خلوص و بی‌هیچ شک و شبهه‌‌ای ـ چه نسبت به فرمان خداوند در قربانی کردن اسحاق (اسماعیل) ، و یا شک به جنبه‌های اخلاقی و یا غیر اخلاقی عمل خود ـ ؛ با طرد شیطان و احتمال وسوسه او. در تفسیر کی‌یرکگارد مواجهه با لطفِ محال، فقط از کسی ساخته است که تاب تحمل پارادوکس ‌های ایمانی را داشته باشد. به گفته او: ” … زیرا ایمان، دقیقاً همین پارادوکس است که طبق آن فرد برتر از کلی است (…) سرگذشت ابراهیم دربرگیرنده همین تعلیق غایت‌شناختیِ امر اخلاقی است (…) ابراهیم به لطف محال عمل می‌کند؛ زیرا اینکه او به مثابه فرد برتر از کلی است، دقیقاً همان محال است. این پارادوکس پذیرای وساطت نیست؛ زیرا همین که ابراهیم برای وساطت بکوشد باید بپذیرد که به وسوسه دچار شده است، و در این حال هرگز اسحاق را قربانی نخواهد کرد، یا اگر قربانی کرده باشد باید تائبانه به سوی کلی بازگردد. او اسحاق را به لطف محال باز پس می‌گیرد” (کی‌یرکگارد ، ترس و لرز، ۱۳۸۳ : ۸۲ ، ۸۳، ۸۴، تأکید از من است).

تردیدی نیست که تفسیر کی‌یرکگارد یکی از جذاب‌ترین تفاسیر اگزیستانسیالیستی در این‌ باره است که مضمون پیشاپیشی ایمانِ ابراهیمی و فضای پارادوکسیکال آن‌را به همراه دارد. همان مضمون آشنایی که وی را «پدر ایمانی» تلقی می‌کند و رسالتش را در گروی آزمونی سترگ. با توجه به ادبیات اگزیستانسیالیستیِ غایت‌گرا ، او بدون این آزمون و این ایمان، همانی نمی‌شود که باید بشود: ابراهیم. با این حال به نظر می‌رسد ابعاد این عمل در زندگی ابراهیم بسیار وسیع‌تر از صرفِ مسئله ایمان و عشق به فرزند است. چرا که به لحاظ هستی‌ شناسی، موقعیت ابراهیم تنها زمانی با پارادوکس درمی‌ آمیزد که این موقعیت پیشاپیش بخشی از جهان روزمره و بین‌ الذهنی‌ تلقی شود. یعنی او را فردی بدانیم که قبل از آزمون خویش نه تنها از امر کلی و فرامین اخلاقی پیروی می‌کند، بلکه در بازتولید آن نیز مشارکت دارد. و از آنجا که پیامبر است، نقش این مشارکت، قاعدتاً می‌باید پر رنگ‌تر هم بوده باشد. زیرا او به عنوان برگزیده خداوند، امر کلی‌ و اخلاقی‌ای را ارج می‌نهد که نمی‌تواند خارج از معیارها و موازین الاهی باشد. جهانی که ضدیت با الگوهای ارزشیِ عشق به فرزند، و یا هر حرکتی که حمل بر ارزش‌ شکنی‌‌هایی از این دست شود، قابل پذیرش نیست. بنابراین، چالشی که تفسیر کی‌یرکگارد مطرح می‌سازد این است که ابراهیمی که متعلق به این جهان است، چگونه می‌تواند بر خلاف معیارها و ارزش‌ها و امر کلی‌ای که پیشاپیش از سوی خداوند تعیین شده و برای عمل در این جهان تأیید کرده، عمل کند…؛ از سوی دیگر در پاره‌ای از تفاسیر کی‌یرکگارد ، به ظهور فردیت ابراهیم اشاره می‌شود. فردیتی که به دلیل سرپیچی از امر کلی و معیارهای ارزشیِ برخاسته ـ از ـ آن، نصیب وی می‌شود…؛
اما پرسشی که با آن روبروییم این است که آیا واقعاً ابراهیم از وضعیت پارادوکسیکال خود خبر داشته است؟ منظور ابراهیمی است که به محض فراخوانده شدن به آزمون ایمانیِ خویش، مصمم راهیِ موقعیتِ آزمونی خویش می‌شود. به نظر می‌رسد این عزم، از ابراهیمی خبر می‌دهد فارغ از هرگونه تأمل، وسواسِ فکری، بد وجدانی و یا دل‌تنگی …؛ عزم او، تنها یک چیز می‌شناسد و بس: صاف و مستقیم خود را در دل خطر انداختن. بدون هیچ اندیشه‌ای درباره خوب و بد عمل خویش. بی‌اعتنا به عقل و مشورت‌خواهی با آن، بی‌اعتنا به اخلاق و چارچوب‌های هنجاری و ارزشیِ آن؛ بی‌اعتنا به هر چیز الا خواسته‌ای که می‌باید عملی شود. برای‌ آن‌که ابراهیم، ابراهیم باشد، یعنی به مثابه ابراهیم عمل کند ـ و نه مانند من و شما ـ ، می‌باید در عزم خود استوار باشد. فارغ از هرگونه لغزش، حسرت و اندوه، بدون ترس و لرز، بدون شک و تردید. بدون هر اندیشه‌ای مگر به بهترین وجه عمل کردن به رسالتی که بر عهده دارد: قرار گرفتن در موقعیتِ ایمانی‌ای که بی‌شک می‌باید به لطف لامحال خداوندی راه ‌بَرَد. لطفی که فقط از دل‌دادن تمام و کمال به عشق خداوندی و اعتقاد به قدرت این عشقی که قادر به هر کاری است، میسر می‌شود. چیزی که در نهایت مستلزم بیرون رفتن از حوزه عقلانیت و ورود به ساحت جنون است؛ و اتفاقاً، کی‌یرکگارد، این تصویر را دیده است، هر چند تلاشی برای بسط آن در تفسیرش نکرده است. اما در متن حاضر به دلیل روشن‌گری از وضعیت کاملا خاص ابراهیم، از آن استفاده خواهیم کرد. باری، کی ‌یرکگارد صحنه را این‌گونه توصیف می‌کند: “پیرمرد با تنها امیدش، در آنجا ایستاده بود! اما او شک نکرد، او مضطربانه به راست و چپ ننگریست، او با نیایش‌هایش با آسمان رویارویی نکرد. او می‌دانست قادر متعال است که او را آزمایش می‌کند، می‌دانست که این دشوارترین ایثاری است که می‌تواند از او طلب شود؛ اما این را نیز می‌دانست که هیچ قربانی وقتی که خدا آن‌را بخواهد چندان دشوار نیست. و او کارد را کشید” (همان :۴۷، تأکید از من است).
یقینی تا بدین حد شورانگیز، فقط می‌تواند یک منبع داشته باشد: جنون و شیدایی؛ روی‌گردانی از عقلانیت و چپ و راست نگری‌اش که همانا سبک و سنگین کردن و به تأمل درآوردن وضعیت‌هاست؛ اما ابراهیم در عوض صاف و مستقیم (بدون ذره‌ای دو دلی) به سوی خطر می‌شتابد.
(ادامه دارد …)