چکیده
این جستار نخست به طرح دو سوال کلیدیای که گویش های محلی با آن مواجهند و باید از پسِ چالش انها برایند می پردازد. یکی اهمیت و جایگاه گویش و دیگری چگونگی تداوم زیستِ گویش های محلی در فضای ملی است. سپس با تمرکز بر موضوع چگونگی حفظ و احیای گویش ها خاصه انها که در معرض نابودیند، به راهبرد بازخوانی کلاسیک ها در فرم گویش های محلی وارد می شود و نتایج و بایدها و نبایدهای این رویکرد در پویش یا مانایی گونه های محلی با تمرکز بریک نمونه یعنی زبان راجی و گویش دلیجانی آن کاوش و بررسی می گردد.
نوشتههای مرتبط
مقدمه
هنوز بحث های مختلف زبان شناسی بر سر وجه تمایز« زبان، گویش، لهجه و گونه ها»ی زبانی به اتمام نرسیده (ر ک دبیرمقدم ۱۳۸۷) و ترسیم خط قاطع و ممیز این چهارحیطه میسر نشده است. هرچند زبان را نیای اعلا و کهن و درخت تناور مباحث گویشی برمیشمرند که عمومابرخوردار ازشاخ و برگ و گنجینه واژگانی، نحوی، دستوری وصرفی است اما عمدتا با ادبیات و اثار ادبی و مکتوب انرا از گویشها متمایز میشمارند:ساحتی از زبان شناسی که همان دستور و ساخت واژگانی را دارد اما با بنیانی افواهی وشفاهی، مفهومی متفاوت رابرگویشوران غیر انتقال می دهد. اما هنوز هستند دانشورانی که گویش را برتری داده و چون افلاطون بر فرهنگ شفاهی و عامه و گویش بودن تمام زبانها تاکید دارند و معتقدند چیزی بنام زبان وجود ندارد وتنها چیزی که وجوددارد گویش هایند که درهم چون رنگها می امیزند (مک ورتر،. (۱۳۹۵برای حل این معضل نیز میتوان همانندبرخی، مفهوم« گونه زبانی»(با هر دستور، ساخت والگوی واژگانی) را جایگزین این مباحث دانست وبجای ورود به این تعاریف تفرقه افکن و پایان ناپذیر به اهمیت و جایگاه گونه های زبانی (اعم از لهجه و گویش و زبان های مختلف هر موضع جغرافیایی) برای فرهنگ و میراث معنوی و تاریخی هر جامعه و چگونگی ایجاد خلاقیت، معنا و رشد و خردمندی از خلال انها تاکید داشت و مباحث و قیل وقال زبانی را به زبان پویان اهل مدرسه ای سپرد(در این نوشته عمدتا وبا مسامحه،از گویش استفاده می کنیم که با جامعه گویشوران امکان تشخص و سرزندگی بیشتر را برای گونه های زبانی فراهم می کند) . بعبارتی می توان از یک زبان معیار یا ملی یا رسمی یا مورد وفاق برای ارتباطات رسمی و علمی و دیوانی سخن گفت و از یک یاچند زبان غیرمعیار که بعد محلی و جماعتی دارد و عامل انتقال مفاهیم روزمره، ارتباطات و نیازهای جماعتی و همگرایی محلی و قومی میشود. این همنوایی و همزیستی زبان ملی و زبان های محلی اگر با رواداری و احترام متقابل صورت گیرد می تواند هم عامل انسجام باشد و هم عامل بده بستان، گرته برداری متقابل، ایجاد خلاقیت و نواوری و زایش در هردو و عامل رشد هرزبان وجلوگیری از مرگ یا انزوای نسلی انها شود.
در اهمیت و سّر پویایی گویش ها
عمدتا یک گونه زبانی با مکتوب شدن، از سنت شفاهی وعامه فراتر رفته و با نگاه بیرونی، به شناخت درونی خود و ضبط دستور زبان ونحو،موفق می شود و با تولید اثار ادبی فاخر به سطح زبان ملی یا فراگستر توفیق می یابد. تا زمان رسیدن به این کامیابی، داد و دهش زبان معیار و گویش های/گونه ها باید نه تنها قطع نشود بلکه تقویت شود تا به غنا و سرزندگی وپوست اندازی متقابل بینجامد. اما این رابطه متقابل، همیشه متعادل و متوازن و عادلانه نیست. گویش های ضعیف وکم طرفدار(با جمعیت کمتر گویشوران) در تنازع و نبرد فرهنگی ای که امروزه رسانه های جهانی شده به پا می کنند، عمدتا شکست میخورند یا توان عرض اندام و جذب حامیِ نو یا حتی حفظ حامیان قدیمی را ندارند و لذا در نسل بعدی دچار افت گویشور می شوند وتا سرحدات انقراض به پیش می روند. برای حل این موضوع یعنی نحوه و چگونگی و اولویت بقای گونه های مختلف و متکثر زبانی، دو سوال کلیدی را باید پاسخ داد. ایا این گویش های محلی اهمیت دارند و حتی چه اهمیتی برای جامعه وروزگار مدرن دارند؟ دوم چه راه حلی برای حفظ یا تقویت انها وجود دارد؟ اگر به این دو سوال پاسخ درست یا قانع کننده ای ارایه شود معضلِ گویش های اقلیت یا غیر رسمی دربرابر زبان معیار یا رسمی شده را می توان پاسخ داد.
معضل نخست انست که چرا باید هزینه و توجه اجتماعی و ملی را صرف چیزی کرد که به ظاهر ونظر برخی، به موقعیت موزه ای بدل شده و طرفدارانش گاه صرفا به استخراج چند واژه و واج تاریخی یا درنهایت گویشورانی ازدو سه نسلِ پیشینِ پدر بزرگ ها متوسل میشوند؟ برای گویش هایی که در معرض نسخ یا رسیدن به درجه جمعیتی با گویشوران نسل پدران روبه انقراضند، این سوال چالش جدی است. اگر زبان عامل ارتباط است از دل جامعه و مشاغل و الات و ادوات و مدلول های وضع شده، رایج و قابل فهم و کاربست ان اجتماع هم سرچشمه میگیرد، پس گویش در حال احتضار، صاحب عزایی نخواهد داشت تا بر خاک و بسترش گریه کنند و نوحه سرایند. این چالش اگر برای گویش های رایج ودارای حداقل دو نسل فرزند و والدین، نگران کننده نیست اما برای گویش های به حداقل جمعیت گویشور رسیده، حیاتی است. این گویش ها باید نقش خود را در تداوم وسیمان بندی وآذین جامعه اثبات یا حفظ کنند. صرف ثبت و مستند سازی و تبدیل سنت شفاهی به مکتوبِ این گویش، انرا مقرب دستگاه علم و دانشگاه و میراث فرهنگی خواهد کرد تا مقالات و ادبیات نظری علم میراث و زبانشناسی را غنا بخشد. گزینه دیگر، روشنی بخشی وتنویر اهمیت این گویش های کمیاب برای هویت و استقلال/استحکام هویتی هر ناحیه است. بدون هویت، انسان و جماعات تداوم و ثبات ندارند، هرچه هویت قدرتمندتر و ریشه دارتر باشد ایجاد انسجام درون گروهی در این اجتماعات بیشتر شده و عامل پیوندهای درونی و کاهش تعارضات و اسیب های اقلیت بودگی ودرنهایت زایش گری انها میشود. البته هویت دو قطب طرد وجذب و اشتراک/افتراق افرینی دارد و گویش به خوبی در این شکاف عمل می کند.لذا باید بدرستی وبه دور از پیله های سیاسی وقومیتی (بسترهای حقیر و کوچک و تنگ زبانی!)از ان برای استحکام جوامعِ روی این دره عمیق هویتی، بهره گرفت. موضوع بعدی عدم امکان رقابت یا حیات جماعات کوچک در قیاس با امکانات و هژمونی جماعات و گویش های بزرگ و معیار شده است. درمقابل امپراطوری و گسترش انها، گویش های اقلیت باید از انرژی درون خود بهره گرفته خود را با هویت تفاوت تقویت کنند و اینکار با همان ریشه های گویشِ کهن میسر است.
پس بطور خلاصه سیاست هویت، سیاست میراث فرهنگی و تاریخ مندی، دلایل حفظ و بازخوانی و تقویت گویش های نامعیار است. والبته امروزه با گسترش جهانی شدن و تضعیف دولت ملی و پیدایش گفتمان میراث فرهنگی، بعید است در اهمیت این سوال و پاسخهای بدان، عرصه خالی از قلم فرسایی ها و تاملات لازم باشد. لذا سوال دوم اولویت بیشتر می یابد.
سوال دوم : حال اگر گویشوران ولو اندک، توانستند خود را اثبات ویر اهمیت هویتی و آیینی و میراث خود وسهم و نقشی که در استحکام جامعه دارند، تاکید کنند، حفظ و تقویت گویش بازمانده یا دون ودور مانده،را ورای شیوع وحفظ موزه ای و پژوهشی وتحقیقاتی چگونه باید ازسربگیرانند؟ پاسخ این سوال در جهانی که رسانه ها و سرمایه داری خواسته و ناخواسته بدنبال یکسان سازی هستند وحتی تکثر را به ایدیولوژی یکدست سازی و مصرف توده ای بدل می کنند از اولی دشوارتر است. صنعت فرهنگ معاصر، قربانی کننده تفاوت ها در پای تشابه ها و عامه پسند سازی گویش و خوانش و نشانه های معیار و عموما اصحاب قدرت است.
گویش های مهجور برای خروج از کمای انزوا و انقراض، نیاز به فضای گلخانه ای و تیمار داری اهل فرهنگ، پژوهش و رسانه و کارگزاران جوامع نیز دارند. این حمایت و اقدام فوری، نخست مرحله ثبت و نوشتاری کردن است. حفظ واژگان و تدوین واژه نامه، تدوین دستور زبان و رسم الخط ودرنهایت ادبیات عامه وخاصه (سه ضلع، دستور زبان و صرف ونحو، واژگان و ادبیات) اولی ومبرم و اضطراری ترین کار برای حفظ و انتقال این گویش ها از فضای اضطراری به مراقبتی(سی سی یو به عادی) است. پس از این مرحله، سیاست رشد گویشور و دخیل شدن در زندگی روزمره خواهد توانست گویش را از مرحله تنفس مصنوعی به هیات طبیعی برگرداند. مرحله ای که اگربا صبوری و همت و پشتکار طی شود,،به بازسازی و نوسازی آن در شاید چند نسل طول بکشد. عموم گویش ها در این مرحله فرهنگ عامه، متوقف میشوند. چراکه اگر به مرحله اثار مکتوب و ادبیات فاخر و تولید اثر در آن گویش برسند، همزمان به زبان علمی و معیار هر عصر و هر جامعه علمی نزدیک میشوند. چیزی که چند قرن و صدها نسل می طلبد وبا یاری قدرت، سیاست و اقتصاد تسریع و میسر میشود. برای صعود به درجه فرهنگ عامه و جماعت گیری، یک گویش علاوه بر علاقه و تعهد گویشوران والد و فرزند، نیاز به واسطه هایی هم دارد. رسانه، مجالس بحث و گفتگو، اموزش و پرورش و تمرین درونی در گویش لازم است. اما یک خطر و چالش در این راه برخورد با زبان معیار و منکوب شدن در پای ان یا استفاده سیاسی از گویش اقلیت/ مهجور است. راه حل تبدیل چالش قربانی شدن سیاسی گویش ها( بعلت قابلیت تجزیه طلبی و استقلال جویی با عنصر زبان،همانند نژاد، دین وقومیت) به فرصت تعامل با زبان معیار وملی است. گویش اقلیت میتواند با ان به داد ودهش وارد و تقویت هر دورا درپی داشته باشد. بعبارتی فقر ادبیاتی و موضوعی و مکتوب بودنِ خود را از زبان معیار /ملی جبران کنند ودر عوض از گنجینه کهن و تاریخی ونامانوس خود وخاصه فرهنگ عامه و شفاهی و اسطوره ای خود برای تنوع و تکثر در تولیدات ادبی، هنری و رسانه ای زبان معیار وام دهی کند و بهره دهد. اینکار با دو اقدام زیر بهتر صورت میگیرد. تولیدات هنری ورسانه ای نوین با خمیر مایه وزبان گویش های اقلیت: تدوین داستانها، نمایشنامه، موسیقی، تیاتر، جشن و جشنواره، استفاده از ایین های محلی برای پیوند گویش با لباس، مشاغل، طبیعت، غذا، عروسی عزا و در کل زیست جهان انسانها. دوم قرایت وبازخوانی ادبیات کلاسیک شده و وزین در قالب گویش اقلیت. بعبارتی داد ودهشی در قالب ومحتوای ادبیات زبان معیار وفرم گویش اقلیت، یا حتی بازخوانی کلاسیک ها و جدیدها بر بستر وزبان و گویش در اقلیت. این کار باعث نوعی همزیستی وآشتی چند نسل زبانی برای رشد گویشوران چند زبانه خواهد شد و میوه هایش هر دو گویش را ثمر خواهد بخشید.
اگر اقدام اول ریشه در زیست-جهان گویشوران و دخیل و درونی کردن گویش محلی در شیوه زندگی و انواع رفتار و کردارهای هر جامعه و گویشوران مرکز و حاشیه آن دارد ، اقدام دوم سر در باورها، اندیشه ها و قلل رفیع آفرینندگان ادبی و ستیهنده و کوه های ساخته شده درسرزمین گویش دارد. کوه هایی که ریشه و پی در بنیادهای کهن و تاریخی داشته باشد. اگر هر گویش به مرحله تولید ادبی رسد، نهال بازمانده اش به درخت تناور پر ثمری بدل میشود که هم از باد وباران رقبا گزند نمیبیند و هم میوه های فرهنگی ان مشتاقان و گویشوران نو می آفریند.
کلاسیک های ملی، بر خوانو میزبانی گویش های محلی
یک نمونه این راهبرد آفرینش ادبی و زبانی در لباس وفرم گویش محلی یا خوانش کلاسیک ها برخوان و در خانه گویش محلی، را می توان در بازخوانی یا بازآفرینی اثار کلاسیکِ ادبی در قالب گویش های محلی قدرتمندیا شایع تر وزنده تر دید. تاکنون کتب واثاری با موضوع داستانهای شاهنامه بعنوان استوار وتنومندترین متن فارسی یا داستان های عامه به زبان و گویش های محلی ایران(مانند بختیاری، لری، گیلکی، دامغانی، نیشابوری و…) نشریافته است(خسروی نیا،۱۳۸۹؛گورانی ۱۳۸۹). اما بکارگیری این رویه، در گویش های مهجورتر یا در اقلیت فارسی(به لحاظ کم وکیف جغرافیا، گویشوران، امکانات رسانه ای، تاریخ و…) کمتر شکل گرفته است. یک نمونه آن اخیرا در گویش راجی که در خطه جبال صرفا در چند شهر مانند دلیجان وروستاهای این منطقه و پیرامون کاشان مانند قالهر و ابیانه و…رایج ودر سایر شهرهای موطن در حال انقراض است را میتوان دید. گویش راجی که بازمانده زبان کهن مادی انگاشته میشود، در شهردلیجان بعنوان زبان دوم به میزان زیادی فراگیر است ودر سایر نواحی شهری و روستایی جبال،گونه های دیگر راجی هرچند حضورداردند اما درحال انقراضند. حسین صفری(۱۳۷۳و۱۳۷۸) که ضرب المثلها و زبانزدها و واژه های دلیجانی و راجی ان را جمع اوری کرده است، دست به انتشار برخی داستانهای شاهنامه به گویش و اوا نویسی راجی زده واولین دفتر را صرف داستان سیاوش به روایت فریدون جنیدی کرده است(صفری، ۱۳۹۲). انتخاب اثر کلاسیک شاهنامه، واسطه زنده و مناسب برای انتقال دوجانبه گویشوران دو زبان ملی و محلی در زمینهای یکدیگراست. ظاهرا در کشور به جز گویش کردی و لری و بختیاری، و نیشابوری روایت های دیگر چندانی از شاهنامه به گویش های محلی پدید نیامده است . این کاردر این ناحیه اقدامی نادر و در نوع خود نخستین است. هرچند درمقدمه مولف، دلیل انتخاب این داستان شاهنامه و نیز برنامه های بعدی نیامده، اما اقدامی ماندگار، موزون و بینا-زبانی است که ثمرات و محسنات فعالیت و داد ودهش بین گویش ها را داشته وخدمت خوبی به فرهنگ و منطقه خواهد بود. میتوان این برنامه روایت و باززایی وتقویت گویش راجی در متون کلاسیک را در آینده با گزینش های مناسبتر و مخاطبان و نیاز روز پی گرفت و در کنارش مبادرت به تولیدات ادبی، شعر یا داستان به زبان راجی و نسل نو، ادامه داد و بنیه ادبی زبان راجی را برای ماندگاری و زایایی بیشتر در کل فرهنگ ما افزایش داد.
نتایج این نوع بازنمایی و بازخوانی وبازافرینی ها به گویش محلی را در اینده دور میتوان رصد کرد و دید. نسلهای بعدی با ایجاد خاطره، محیط و دنیاهای ذهنی وادبی بزرگتر و فراختر و مانوس تر، که به یمن زبان مادری و محلی و از رهگذار گام گذاران بر خوان ادبی کلاسیک ها، فراچنگ خواهند اورد، فرصت و لحظات و نقاط عطف احتمالی بیشتری را برای خلق و افرینش درگویش خود و ارتقا و رفیع کردن جایش خواهند داشت. قهرمانان صعود گر به قلل زبان و ادب هرچند انگشت شمار و نادرند، اما زمینه ساز حضور و ظهور، سوشیانت های هر دوران و سر ایش گات ها و نیایش های هر عصر از رحم و تخمه و نطفه اقدامات دیروز و امروز کوشندگان اگاه و هوشیار برخواهد خواست.
با این حال تعداد این کوشش ها که نتیجه چندگانه ۱)ثبت و مستند سازی زبان و گویش محلی، ۲) گسترش فرهنگ و زبان ملی و۳) ایجاد فرصتهای آفرینش متقابل نسلی در هر دو زبان/گویش محلی و ملی را در دراز مدت دارند، اندک وکم تعدادند. این راهبرد که میتوان ان را یک تیر با سه نشان و میوه زبانی نامید ، درسرزمین پهناور و پر گویش ایران به تعداد محدود بکار گرفته شده است و هرکجا از کمبودها و ناکرده و کم لطفی ها دامن تر کرده، نتیجه تلاشهای خستگی ناپذیر پژوهندگان مشتاق این گویش های بوده است. تا وقتی اطلس کامل گویش های کشور وبرنامه های مرتبط منتشر نشود، این اقدام گامی باسرعتی بیشتر برای محقق کردن سه هدف پیش گفته از سوی محققان منفرد خواهد بود. نتایج این رویکرد و اثار منتشر شده به گویش محلی ضمن مکتوب و مستند کردن واژگان و دستور گویش محلی، در اینده منبع بررسی و حفظ زبانهای روبه فر اموشی خواهند شد و عملا هدف اطلس زبانی را محقق می کنند، ودوم، راهی برای نفوذ وگسترش، زبان مادر و اصلی و ملی، در سطوح محلی شده، و مقوم فرهنگ ملی کشور میشوند. موضوعی که برایش دولتها هزاران طرح و پروژه تعریف و پیاده کرده و می کنند. بدین روی ناخواسته برنامه های گسترش زبان فارسی نیز پی گرفته میشود و میتوان از متون مختلف انتخاب های متنوع و فراخور موقعیت و جغرافیا کرد. درنهایت هدف سوم نیز در دراز مدت و با داد و دهش ادبی و متقابل میان چند نسل و چند فرهنگ که به درک و فهم این متون و گویش های نایل شوند محقق میشود. زبان و متون ملی به گویشوران محلی ایده، واژه و جهان های ذهنی فراتر و ازلی و ابدی تر می بخشد ودر مقابل زبان ملی نیز قابلیتها و ابزار و مواد اولیه و بکر و محلی جدیدی برای خلق و افرینش پیدا می کند.
نتیجه گیری
ایا حلول ادبیات کلاسیک و سنت قدرتمند و مکتوب در جان و زبان و بیان گویش های محلی خواهد توانست سوشیانتِ رستاخیز و خیزش و احیای این گویش های رو به اضمحلال باشد و هزاره، جنبش و تناسخ دیگری برای این بازماندگان کهن و بازتولیدگر نوای گاهانی و اهورایی شود؟ انچه مسلم است انتظار معجزه ای نباید داشت و بعید است گویشی در مقیاس محلی وبدون «ادبیات و سنت مکتوب و اثار ادبی خوانده و نوشته و تکثیر وفراگیر و رسمی شده»، بتواند به سطح زبان ملی برسد. بعلاوه بعد زیست جهانی زبان یعنی پیوند زبان با سبک و شیوه و فرم زندگی هر دوره، همیشه آنرا آبستن دگرگونی،مدرن و بروز شدن می کند.تاریخ و تجربه زیسته بر بالای زبان سایه سنگین جدانشدنی است و معانی متعدد واژه ها خود حاکی از این لایه های دوران شناسانه بر فسیلها و آثار کهن و دیرینه زبان است. پس هرچند استفاده خامِ زبان- پاره هایِ دیرین ، ناممکن و گاه نابخردانه می نماید، اما نواوری و جان بخشی به زبان هر دوران ،بدون گذشته و انبان غنی آن میسر نیست. اماخطر اصلی ودر کمین همین زیان،از دست دادن گویشورانی خواهد بود که یا به زبان های الکن و واژه های حداقل و ناکارامد بسنده کنند ویا نیازهای غنایی، ادبی و ذوقی و حتی روزمره خود را که قابل تامین از گویش های محلی است، صرفا با واسطه زبان دیگر فراآرند و هیچگاه به گویش محلی خود رجوع نکنند.
خوانش کلاسیک ها در بستر و واسطه گویش محلی هرچند دراین چند نسل با دو فضا و رفت و برگشت بین زبان ملی و محلی مفید خواهد بود و حداقل مانع کاهش جمعیت گویشوران محلی خواهد شد، اما نقیصه اصلی خود را که همان تولید و زایش و نو افرینی است برطرف نخواهد کرد. مادامی که گویش های محلی نتوانند به خلق و بسط اثار در فرم و محتوای محلی اما قابل صدور و انتقال و استفاده در خارج از مرزهای خود و حداقل در سطح ملی دست یازند و موفق شوند، نمی تواننددر درازمدت زنده یا لااقل موفق بمانند. نمونه آن حیدر بابایشهریار یا رمان های کردی عه ره ب شه مو(۱۸۹۷-۱۹۷۸) که در ارمنستان خلق شده (نخستین رمان او شوانی کورمانج(چوپان کرمانج) به خط سیریک روسی است ورمان دم دم او نیز برمبنای ادبیات فولکوریک کردی خلق شده است(خضری اقدم،۱۳۹۹)) و قصه های فولکور حلول کرده در رمانها و نمایشنامه هاست(برای لهجه بوشهری ر ک ،دریابندری،۱۳۶۳) که انهارا از دایره محدود محلی فرا برده است.بعبارتی ادبیات کلاسیک بدوا نقش گلخانه و تیمارداری اولیه را باید ایفا کند و زبان نونهال یا پیر کهنسال شده را در نهایت، باید به خوداتکایی و خودثمربخشی رساند. لذا بازخوانی ها در نای و حلقوم گویش محلی نباید به فرم و ظاهر محدود و متوقف بماند وضروری است در مراحل بعد منجر به تولید در بستر محلی و خلق تجربه های بکر و متشخص و وابسته به جغ انسانی وزبان محلی اما ریشه دار در انسان و انسانیت و زندگی انسانی ولذا فرا سرزمینی وهمه جایی وهرزمانی شود که ریشه خود را از قلمرو و تجربه زیسته در ان گویش ها بگیرند اما در نهایت قابل طرح و ارزشمند ترجمه به گویش و زبانهای دیگر باشند. شاید مقدمه این کار استعانت از دریا ودنیای ادبیات کلاسیک انهم ادبیاتی باشد که ریشه ها و پیوندهای خویشی وقتی و زبانی به لحاظ، اوایی، واژگانی و واجی دارند.
منابع
خسروی نیا،جواد(۱۳۸۹)شاهنامه بختیاری ،داستان سیاوش،انتشارات نیوشه.
خضری اقدم، محمد( ۱۳۹۹) ارمنستان زادگاه عه ره ب شه مو، پدر رمان نویسی کردی، پایگاه انسان شناسی و فرهنگ http://anthropology.ir/article/19539.html
دبیرمقدم، محمد(۱۳۸۷) زبان، گونه، گویش و لهجه:کاربردهای بومی و جهانی،ادب پژوهی ، ش ۵،تابستان و پاییز ۱۳۸۷، صص۹۱-۱۲۸.
دریابندری،نجف( ۱۳۶۳) دو روی داستان یک شهادت:نقدی بر نمایش قلندرخونه،در کتاب به عبارت دیگرصص۲۵تا۳۳، نشر پیک
صفری، (۱۳۹۲) داستانهای شاهنامه به زبان راجی دلیجانی : دفتر یکم داستان سیاوخش،نشر بلخ.
صفری،حسین و همکاران(۱۳۹۲)خاله زری: داستانی به گویش راجی بر پایه فرهنگ مردم شهر دلیجان در استان مرکزی،نشر بلخ.
صفری،حسین(۱۳۷۳) واژه نامه راجی:گویش دلیجان، نشر:حسین صفری.
صفری،حسین(۱۳۸۷) داستانها و زبانزدهای دلیجان، نشر:حسین صفری
گورانی، مصطفیبن محمود(۱۳۸۹)شاهنامه کردی (در۵ جلد)، ج ۱، ناشر آنا
مک ورتر،جان(۱۳۹۵) زبان چه تفاوتی با گویش دارد، ترجمه علیرضا شفیعی نسب.سایت ترجمان. ۶ تیر ۱۳۹۵ ، http://tarjomaan.com/neveshtar/8040/