گفتوگوی سینما و ادبیات با الک نگین فیلمنامهنویس برندهی جایزهی کن هنرمند نمیتواند باور نداشته باشد!
فرشته امانی
گفتوگو با یک هنرمند برای فهم و روشن شدن اثرش، ناخواسته راهی جدا و منفک از خود اثر طی میکند. این موضوع همیشه مرا به یاد مجسمهی یادبودی از سرگئی پاراجانیان کارگردان ارمنی، در شهر تفلیس میاندازد. هنرمند خواسته معنای آثار پاراجانف را در کالبد جسمش به ودیعه بگذارد، هنر غیرقابل لمس و جادویی (از جهت اصالتشان)، اما از دیدگاه من موفق نبوده است. او تنها رمزگانهایی مادی را به عنوان قالبهای معنایی به تماشاگر اثرش ارزانی داشته است. شکلی که در نهایت از گفتوگو میسازیم نیز همین گونه است، کلمات و واژهها مستقل از اثر عمل میکنند و چهرهی نویسنده (هنرمند) در آن پنهان میماند. گفتوگو با الک نگین به توفیقی اجباری دست یازید؛ در میان مکثهایش،تولد دوبارهای هنگام پاسخ دادن یافته بود. وقتی نگین جایزهی کن را برد آنجا نبود؛ با همسرش به دیدن نمایشی از کانچالوفسکی در تئاتر هنری مسکو رفته بودند. دو هفته بعد، نامهی من به دستش رسید. با کمال میل مصاحبه را پذیرفت. نامهی دوم، سوالها بود. سه هفته بعد، نامهاش را دریافت کردم که در آن با حوصله به سوالها پاسخ داده بود و در ضمیمهنامه عذرخواهی کرده بود؛ در قفقاز سوالها را خوانده بود و دیرتر در مسکو پاسخشان را نوشته بود. من سوالها را برایش فرستاده بودم، آنها، این سه هفته سر و شکل دیگری یافته و مصاحبهکننده از متن جا مانده و حالا نگین است که دارد گفتوگو را به مونولوگی بدل میسازد. همین طور او خود عکسهای مصاحبه را انتخاب کرد و برای ما فرستاد.
نوشتههای مرتبط
ادامه مطلب در؛