انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با پرفسور تامس کایلر یانگ درباره دوره آهن در ایران

عمران گاراژیان، لیلا پاپلی یزدی

بازنگری دیدگاه های گذشته

پیش در آمد

ما برای شرکت در سمینار ” تعامل مردم و زمین در آسیای مرکزی و داخلی” دانشگاه تورنتو در خرداد ماه ۱۳۸۲ه.ش. به این شهر رفته بودیم. از فرصت پیش آمده بهره برده و به پرفسور یانگ پیشنهاد ملاقات حضوری دادیم. پروفسور کایلر یانگ متخصص باستان شناسی پیش از تاریخ است و پیش از انقلاب، سالها در ایران به پژوهش مشغول بوده است. یانگ در محوطه های حسنلو، گودین کاوش و در زاگرس به همراه پرفسور اسمیت بررسی باستان شناختی انجام داده است. عمده ترین و شناخته شده ترین پژوهش او در زمینه افقهای سفال خاکستری و فرهنگهای آریاییان است .

او با گرمی پیشنهاد ملاقات را پذیرفت؛ یانگ در آن زمان از سمتهای خود در موزه اونتاریو و دانشگاه تورنتو بازنشسته شده بود، او به دلیل بیماری و کهولت ،کمتر به موزه می آمد با اینحال با اشتیاق و در اسرع وقت با ما قرار ملاقات گذاشت و در دو جلسه در موزه و منزلش ساعتها درباره ایران,پژوهشهایش و دوره آهن به بحث و گفتگو نشست. محور اصلی گفتگوها دوره آهن ایران و نظریات گذشته و امروز او درباره این دوره است. آنچه در زیر شرح داده شده حاصل این گفتگواست. لازم به ذکر است که پرفسور یانگ کمتر از یکسال بعد از گفتگوی حاضر بر اثر بیماری سرطان معده درگذشت. گفتگوی زیر بیش از آنکه یک مصاحبه به صورت معمول بر اساس پرسش و پاسخ باشد، بر اساس موضوعات گفتگو تنظیم شده است.

اصطلاحات دوره آهن در ایران

امروزه تعدادی از باستان شناسان جوان در ایران اصطلاحات سه یا چهار دوره ای عصر آهن و تعمیم آن به تمامی این سرزمین گسترده را ناکارآمد می دانند؛ با توجه به اینکه پرفسور یانگ یکی از باستان شناسانی است که در مقاله های متعدد(Young,1965 ) و خاصه در رساله دوره دکترایش این اصطلاحات را مطرح کرده, نظر او را در این باره جویا شدیم.

یانگ: آغاز دوره آهن با فترت مشهود بین آخر دوره برنز و آغاز دوره آهن شناخته می شود به نظرم زمانی حدود ۱۳۵۰پ.م. مردمان به وجود آورنده این تحول به غرب و شمالغرب ایران وارد شده اند. این فترتی است که در ترکیه, فلسطین و لبنان هم مشاهده می شود. اما به عنوان مثال در ترکیه جدیدتر و حدود ۱۲۰۰پ.م. اتفاق می افتد.
ایران بسیار پهناور است و ما در زمان پیشنهاد این اصطلاحات فقط از هفت یا هشت محوطه کاوش شده دوره آهن اطلاعات در اختیار داشتیم؛این در حالی است که ما در آن زمان هیچ اطلاعاتی از شرق ,مرکز و جنوب ایران نداشتیم. با اینحال من هنوز معتقدم که با وجود تمامی نارساییها اصطلاحات آهن II ,I در بسیاری موارد قابل استفاده است.
آهن II, I سنتی بسیار شبیه و متداوم است. قیطریه و خوروین – چندار قبوری دارند که دو گروهند: قسمتی آهن I و قسمتی آهن II.؛ و علاوه بر آینها آثاری که مشکل است به هر یک از آنها نسبت دهیم (به قول یانگ نیم و نیم است).
در آهن III پیوند به کلی قطع می شود. وقتی جایی مانند باباجان را در نظر می گیریم به نظرم این اصطلاحات دیگر به کار نمی آید. فارس, خوزستان, شمال و جنوب لرستان با آذربایجان که, این دوره ها از آن استخراج شده اند تفاوت دارند, پس باید در مورد این اصطلاحات کار کرد. در واقع اگر من دوباره به جوانی بازگردم و شروع کنم دیگر اصطلاحات مبتنی بر آهنIII,II,I را اصلا قبول نخواهم داشت پس البته حق با باستان شناسان جوان ایرانی است.
دوره آهن III در غرب مرکزی ایران ( ,CWI Central Western Iran) یعنی محدوده شهرهای امروزی سنندج در حد شمالی, خرم آباد و سرپل ذهاب در جنوب ,آوج در شرق و دره دیاله عراق در غرب آن، حدود قرن ۹پ.م. شروع می شود.( برای باستان شناسان مرز ایران و عراق هیچ معنی ندارد و در واقع تنها یک قرار داد سیاسی است). سفال این دوره در باباجان احتمالا مربوط به قرن ۹ پ.م. است و تا قرن ۷ پ.م تداوم می یابد. منظورم این است که در غرب مرکزی ایران این گونه قدیمی تر از آذربایجان است. وقتی اول بار این ساختار را پیشنهاد کردم سال ۱۹۷۵ م. بود حسنلوتنها محوطه کاوش شده ای بود که اطلاعاتش در اختیار بود. باباجان و زندان سلیمان را هم به همان دوره منسوب می کردند؛ حسنلوی IV حتما متعلق به آهن II و قرن ۸ پ.م. است. البته می دانم مدوسکایا با این نظر مخالف است و البته به نظر من او بدون شک در اشتباه است. می توان نتیجه گرفت آهن III در دره سلدوز (حسنلو) بسیار جدیدتر از همدان و کرمانشاه (CWI) شروع شده است.
البته اینجا یادآوری کنم که من هنوز قائل به مهاجرت اقوام آریایی ام؛ چرا که بر اساس نوشته های بین النهرینی در غرب ایران اقوام و تمدنهای بسیار مختلف وجود داشته اند؛ این شرایط را به قبل از زمان این نوشته ها هم می توانیم تعمیم دهیم. ما هرگز نخواهیم توانست از آغاز این تحولات منبع تاریخی در اختیار داشته باشیم. می دانیم که آدمهایی با نامهایی ایرانی درحدود ۹۵۰ پ.م. در این منطقه وجود داشته و از آنها مدارک مکتوب داریم. به عنوان مثال در محدوده بین کرمانشاه و سرپل ذهاب شاهی به نام دالتا (Dalta )از خوریها حکومت می کرده است. او دو پسر داشته یکی نام خوری دارد((Nibe و دیگری نام ایرانی آ س پابارا(Ispabara). معنی این کلمه” اسب بر ” است. احتمالا به خاطر اینکه مادر پسر، ایرانی بوده نام ایرانی بر او نهاده اند و احتمالا پسری که مادرش خوری بوده نام خوری داشته است. در عین حال بر اساس کتیبه های آشوری می دانیم که آریایی ها از قرن ۹پ.م. در ایران بوده اند. چون نوشته های تاریخی این موضوع را ذکر کرده اند به احتمال قوی قبل از این زمان هم این مردم در این سرزمین بوده اند. اشاره کردیم که احتمال وجود آثار مکتوب از نخستین ورود ایرانی ها به غرب ایران صفر است. پس از زمانی قبل از قرن ۹پ.م. آنها به این منطقه واردشده اند. مدارک زبان شناختی نشان می دهد که آنها از ترکمنستان, خراسان و شمال افغانستان آمده اند. این موضوع از نظر زبان شناسی تایید شده است. آنچه باستان شناسی می تواند انجام دهد این است که مسئله زبان شناختی ورود آریاییها را در داده های مادی باستان شناختی مورد مطالعه قرار دهد.
نکته مهم درباره کسانی که حکومت هخامنشی را پی افکندند و بدون شک بر اساس مدارک مکتوب آریایی بوده اند, اینکه به نظر من آنها در اواخر عصر آهن III وارد ایران شده اند. مردمانی که آنها را از طریق سفال نخودی غربی متاخر(Late western buff ware) می شناسیم. اینها در حدود قرن ۹پ.م. آمده اند و قبل از آن اینگونه سفال را نمی بینیم. همین سنت در آهن IV ادامه می یابد و در دوره هخامنشی تا اوایل پارتی در غرب مرکزی ایران (CWI) تداوم می یابد. اما دردوره پارت تغییر کرده و تمام می شود.
اما آهن IV : در ۱۹۷۳م. در بررسی کنگاور سفالها را با آقای سیف ا… کامبخش فرد مرور می کردیم, من قطعات سفالی را شناسایی کرده بودم که در آن زمان به نظر می آمد این قطعات شبیه سفالهای گودین II هستند (Late central western Iran buff ware) ولی کاملا مشابه آنها نیستند. به نظر کامبخش این سفالها شبیه سفالهای پارتی شناسایی شده از معبد آناهیتای کنگاور بودند ولی باز هم کاملا مانند آنها نبودند. در آن گفتگو به این نتیجه رسیدیم که آثاری بین آهن III و پارتی در غرب مرکزی ایران شناسایی کرده ایم که از هر دو متفاوت و به هر دو شبیه است. اینها همان سفالهایی بودند که آهن IV نام گرفتند و فقط متعلق به غرب مرکزی ایران هستند. در دیاله ژاپنی ها (پرفسور فوجی Pr. Fuji) بنایی کاملا شبیه دژ نوشیجان در سال ۱۹۷۸م. کاوش کردند. در این بنا تمام آثاری که در نوشیجان شناسایی شده بود به دست آمد. بر اساس اطلاعات این پژوهشها من دیاله را سر حد غربی غرب مرکزی ایران در دوره آهن IV,III می دانم.

سفالهای خاکستری خراسان (س.خ.خ)
ما در بازدید و بررسی از چند محوطه خراسان شمالی و مرکزی سفالهای خاکستری شناسایی کرده ایم. به سبب کمبود (در واقع نبود) منابع درباره گاهنگاری پیش از تاریخ خراسان (مربوط به کاوش یا لایه نگاری) گاهنگاری این سفالها برایمان تقریبا غیر ممکن است . این سفالها را بارها و بارها برای طبقه بندی زمانی به پژوهشگران ایرانی و خارجی نشان داده ایم . از پرفسور یانگ هم در این باره نظر خواهی کردیم. در این باره نخستین پرسش اواین بود : س.خ.خ چه نوع سفال خاکستریی است؟ . او برای روشن کردن موضوع ما را به خزانه موزه اونتاریو برد و انواع سفالهای خاکستری را به صورت ملموس و به صورت طراحی شده در منابع به ما نشان داد. او سفالهای برنز شمال شرق شناسایی شده از یاریم تپه, شاه تپه و حصار مربوط به دوره برنز III,II و سپس سفالهای خاکستری مربوط به شمال غرب ایران از دوره آهن را به ما نشان داد. با این وجود به دو دلیل مسئله س.خ.خ همچنان حل نشده باقی ماند: یکی اینکه ما متاسفانه هیچ کدام از نمونه ها را به همراه نداشتیم و دوم اینکه این قطعات حاصل از بررسی سطحی و آنقدر کوچکند که امکان طراحی شکل کامل و مقایسه وجود ندارد. اما ما و یانگ هیچکدام موضوع را رها نکردیم . یانگ پیش فرض هایی برای وجود سفال خاکستری دوره آهن I در خراسان داشت گونه ای که به اقرار او تلاشهایش برای شناسایی آن در غرب و شمالغرب ایران و پیوند میان سفال خاکستری دوره برنز و آهن ناکام مانده است. این فرضیه پرفسوریانگ فرضی متناسب با داده های باستان شناختی والبته قابل تامل وتوجه است. چرا که بازدیدهای وبررسی های ما بعد از این گفتگو وجود سفال های خاکستری با ویژگی های شرح داده شده را تایید می کند. حتی به نظر می رسد گورستانی دارای سفال خاکستری که آقای حسن رضوانی در شمال شهر شاهرود کاوش کرده وبعضی آثار آن در موزه شاهرود نمایش داده شده، معرف آثار آهن I در شمال شرق ایران باشد.ضمن تشکر از آقای رضوانی برای راهنمایی هایش طی بررسی مشترکمان در شاهرود ، امیدوارم نتایج پژوهش های او در شاهرود هرچه زودتر منتشر شود.
یانگ: به نظر من در غرب و شمال غرب ایران سفالهای خاکستری آهن I وجود ندارد. به نظرم معرف این گونه، سفالهای خاکستریی هستند که لویی واندنبرگ نمونه هایی از آن را از خوروین- چندار گزارش کرده است(واندن برگ،۱۳۷۹). این سفال به نظرم نتیجه مهاجرتی از سوی شمال شرق است (رک. Young , 1967 ,1985). سفالهای خاکستری با فرم دارای آبریز چسبیده به لبه جدیدتر از نمونه های دارای آبریز جدا از لبه اند ولی ما فرم اولیه تری که هر دوی این گونه ها از آن تحول یافته اند را در اختیار نداریم وکوششهایمان برای شناسایی آن در غرب ایران بی نتیجه مانداحتمال می دهم این گونه در خراسان یا جایی در شرق ایران شناسایی شود. در این گونه درظروف آبریز دار ممکن است آبریز جدای از لبه و به صورتی اولیه باشد.
البته نباید فراموش کنیم که در تاریخ ایران غرب با شرق متفاوت است: درتاریخ سنتی ایران دو قسمت ایرانی و تورانی تمایز دارند بعنوان مثال در دوره هخامنشی فرهنگ سکایی در شرق وارخوسیا Arkhosia) ) در غرب است. این دو احتمالا بسیار متفاوت با هم صحبت می کرده اند، برای مثال در قرن ۶ پ.م. یک نفر از خراسان نمی توانست سخن کسی از فارس را بفهمد گرچه هر دو ایرانی بودند. ما نباید همه چیز را با زبان و خط و مسائل آن خلط کنیم؛ به نظرم باستان شناسی در عین استفاده از اطلاعات تاریخی، زبانشناسی و فرهنگ عامه روشهای پژوهشی و تجزیه و تحلیل خاص خود را دارد.

گورستان و استقرار
یانگ: اکثر محوطه هایی که در ایران مربوط به دوره آهن کاوش شده گورستان اند و ما حتما باید در نظر داشته باشیم که گورستان با محل زندگی فرق دارد. سنت های عزاداری و تدفین هم با سنت های مرتبط با زندگی بسیار تفاوت دارند. برای شرح ملموس این مطلب مثالی نزدیک به زمان معاصر می زنم. چرا در ایران با اینکه در قهوه خانه ها چای عرضه می شود به این محل ها چایخانه اطلاق نمی شود بلکه قهوه خانه می گویند؟ این موضوع به دوره قاجار بر می گردد. ایرانی ها در دوره قاجار قبل از اینکه چای از طریق کمپانی های هندی-انگلیسی وارد ابران شود قهوه مصرف می کردند. هنگامی که تولید محصولات چای کمپانی انگلیسی بیش از مصرف چای در هند شد دولت انگلستان تصمیم به صادرات چای به ایران گرفت. آنها با شاه قاجار به توافق رسیده و شروع به واردات چای با قیمت ارزان به ایران کردند و به این شکل نوشیدن چای جای سنت نوشیدن قهوه را گرفت. چای در فرهنگ عامه جای خود را باز کرد و به تدریج زمینهایی در شمال به کاشت چای اختصاص یافت. با اینحال نام قهوه خانه بر مغازه هایی که چای می دادند، همچنان باقی ماند. مسئله مهمتر اینکه هنوز استفاده ازقهوه در مناطق روستایی وسنتی ایران در مراسم در ارتباط با تشییع ، مرگ و عزاداری رایج است و این بازمانده سنت قبل از رواج چای در دوره قاجاراست. این ماده همچنان در سنت های مربوط به مرگ جایگاه خود را حفظ کرده در حالی که در فرهنگ روزمره حذف شده است.
این موضوع درباره دوره های پیشین هم صادق است سنتهای مربوط به عزاداری بسیار دیر تغییر می کنند. در کانادا هم قدیم ترین سنت ها، سنتهای در ارتباط با مراسم عزاداری و تدفین است. به نظر می رسد سنت های مربوط به مرگ و عزاداری عموما دیرتر از دیگر سنتها دچارتغییر ودگرگونی می شوند، این موضوع درباره دوره آهن هم صدق می کند. منظورم این است که به طور کلی ممکن است در دوره آهن هم قبوری شناسایی کنیم که سفالهای داخل آن از سفالهای موجود در استقرارهای همزمان آن قبور(حتی ۲۰۰ سال) قدیمی تر باشد. این موضوع را می توان با همین مثال قهوه خانه و چای نزدیک به زمان معاصرتوضیح داد. منظورم بطور دقیق این است که سفال های داخل قبرها در عصر آهن الزاما سفال هایی نیستند که در استقرارهای همزمان با قبرها رایج بوده و شناسایی می شوند.

سخن پایانی
یانگ: ما هرگز هرگز مدارک و اطلاعات کافی برای فهم باستان شناسی ایران نخواهیم داشت تا زمانی که ایرانی ها فعالیتهای باستان شناسی را به طور فراگیری آغاز کنند؛ و شما , باستان شناسی خوبی نخواهید داشت تا زمانی که با باستان شناسی همسایگان ایران (بین النهرین, ترکیه, آذربایجان, ارمنستان, افغانستان, کشورهای آسیای مرکزی و ….) آشنایی کامل نداشته باشید. چرا که مطالعه باستان شناسی ایران بدون داشتن اطلاعات از مناطق همجوار مطالعه ای مشکل و حتی به نظرم در مواردی غیر ممکن و غیر علمی است. ما باستان شناسان خارجی می توانیم کمک کنیم ولی نمی توانیم تمامی کار را انجام دهیم. زمانی باستان شناسی ایران پیشرفت می کند که خارجی ها و داخلی ها با هم کمک و همکاری کنند. به نظر من به ازای هر باستان شناس خارجی باید ۱۰ باستان شناس ایرانی در ایران مشغول پژوهش و کاوش باشد چرا که برای شما باستان شناسان ایرانی کار کردن در کشور خود بسیار ساده است, شما زبانهای محلی را خوب می دانید, سنتهای بومی و محلی را هم خیلی خوب درک می کنید پس برای کار کردن در ایران بهترینها هستید. ای کاش روزی فرا رسد که از این هم فراتر رویم و حتی هئتیهای باستان شناسی ایرانی در اینجا (کانادا) به کاوش بپردازند. این برای پیشبرد دانش باستان شناسی در مقیاسی جهانی البته بسیار ثمربخش خواهد بود.

کتابنامه:
– واندنبرگ، لویی، باستان شناسی ایران باستان، ترجمه:عیسی بهنام، انتشارات دانشگاه تهران،۱۳۷۹
–Young, T.C., A comparative ceramic chronology for western Iran 500-1500 B.C., Iran, No.3, 1965
———-, The Iranian Migration into the Zagros, Iran, vol.V, 1967———–, Early Iron age Iran revisited :Preliminary suggestion for the reanalysis of old constructs, De l Indus aux Balkan,Recuil J.Deshayes, editions recherché sur les civilizations, 1985