انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با محسن اخوت: مددکار اجتماعی در سوئد

زهره روحی : از اینکه دعوت مرا پذیرفتید سپاسگزارم . لطف بفرمائید مختصراً خودتان را معرفی کنید و نیز اینکه در کدام کشور زندگی می کنید ، چه مدت است در آنجا زندگی می کنید ، و به چه کاری و یا شغلی در آنجا مشغولید. محسن اخوت : با سلام و تشکر از دعوتتان برای این مصاحبه . پنجاه واندی سال پیش دراصفهان به دنیا آمدم. دورهً دبیرستان را در همان شهرگذراندم .درتهران تأسیسات خواندم و بعد هم چند سال در شرکتهای مختلف، درتهران و اصفهان کارکردم . بیش ازبیست سال است با همسر و دو فرزندم در سوئد زندگی می کنم. چند سالی است درزیر مجموعه ی اجتماعی کمون (شهرداری) شهر، به عنوان راهنما و مشاور جوانان مهاجری که اقامت دریافت کرده اند مشغول به کار می باشم.

روحی : همانطور که خودتان بهتر می دانید مشابه این شغل در ایران وجود ندارد . و از اینرو برای بسیاری از هموطنان ایرانی ناشناخته است . لطفا تا حدی آنرا توضیح دهید .

اخوت : نوجوانان و جوانان تا ۲۱ سال که از بلای جنگ یا فقر و تبعیض و اختناق و بی حقوقی فرارکرده و در سوئد اجازه ی اقامت دریافت کرده اند در اقامتگاه هایی اسکان داده می شوند که با مسئولیٌت کمون هر شهر و برطبق قوانین ادارهً اموراجتماعی سوئد و هماهنگ با مصوٌبات اروپای مشترک اداره می گردد . مسئولین و کارکنان این اقامتگاه ها استخدام ادارهً اموراجتماعی سوئد می باشند.

روحی : چه مدت زمانی است که شما به این کار اشتغال دارید ؟ و از آنجا که کار شما در ارتباط با مهاجرین نوجوان است .آیا برای دستیابی به شغل تان آموزش خاصی دیده اید ؟

اخوت : چند سالی می شود که در این شغل مشغول به کار می باشم . امٌا از آن جایی که توجه به مسائل اجتماعی و فرهنگی جوانان از مشغله های ذهنی همیشگی ام بوده ، از خیلی پیش ترها بخش اعظم اوقات فراغتم رادر آشنایی با این مسائل و راه حلٌ های آن ها قرار دادم. علاوه بر گذراندن ترم های دانشگاهی در رشته های تاریخ اقتصاد و نیز فرهنگ جوامع درحال توسعه و همچنین تعلیم و تربیت عمومی (پداگوژیکی) ، دردوره های کوتاه آموزشی ـ تطبیقی مربوط به شغلم ام هم شرکت داشته ام.

روحی : سن نوجوانی مسلما خودش بحران خیز است . حال اگر در این سن اوضاع آشفته اجتماعی و مهاجرت هم گریبانگیرش باشد ، طبیعی است که شرایط سختی را برای نوجوان و اطرافیانی که با او زندگی می کنند به وجود آورد . ارگان و یا سازمانی که شما در آن کار می کنید تا چه اندازه این مسئله را مد نظر قرار می دهد.

اخوت : اشاره ی درستی کرده اید که آشفتگی های اجتماعی و نیز تفاوت های فرهنگی ـ تربیتی می تواند بحران مضاعفی برای یک جوان مهاجر به بار بیاورد . جوامعی که به نقش بی چون و چرای نوجوانان در پیشرفت و ادارهً آینده مملکت واقف هستند قطعأ تمهیدات و بسترهای مناسبی برای رشد طبیعی و انسانی جوانان اش فراهم می سازند. کشورسوئد ازاین بابت در درجه ی بالایی قرار دارد و لذا شرایط وشاخص های ویژه ای به لحاظ میزان تحصیل ، تجربه ، آشنایی نسبی با فرهنگ های گوناگون و توانایی های رفتاری ـ پداگوژیکی برای استخدام افرادی که با کودکان ، نوجوانان و در مورد ما نوجوانان و جوانان مهاجر، کار می کنند درنظر گرفته است.

روحی : این نوجوانان بیشتر از کدام کشورها می آیند ؟

اخوت :به اوضاع و احوال و سیاست جهانی و منطقه ای بستگی دارد. زمانی از آمریکای لاتین می آمدند ، زمانی از ایران و یوگسلاوی سابق و چندسالی است از عراق و افغانستان و سومالی و بخش هایی از آفریقا.

روحی : با دلتنگی هایشان چگونه کنار می آیند ؟ آیا این «با هم بودن» نوجوانان می تواند نقطه قوتی برای رشد آنها باشد ؟

اخوت : جواب به این سوًال بسیار مشکل است. به باور من آن ها نمی توانند ، یا بسیار به سختی می توانند با «دلتنگی هایشان کنار» بیایند ، مگرآن که چشم و دل به وابستگی ها و دلبستگی های عاطفی ـ روانی پیشین خود ببندند . دوری از خانواده و بستگان و عشق و عاطفه ی خانوادگی ، دیر یا زود ، وحتیٌ درچندسال آینده، اثرات و تبعات منفی و مخرٌب اش را بشکل واکنش ها و ناهنجاری های عصبی ـ روانی نشان می دهد. این«باهم بودن» شایدتنها یک “مزیٌت” داشته باشد : شریک بودن زیرسقفی مشترک برای تقسیم نگرانی ها و چه کنم چه نکنم های مشترک . من فکر و احساس می کنم تا جایی که می شود و امکان دارد نباید مشوٌق و عامل جدایی نوجوانان از خانواده هایشان بود . بارمنفی ـ روانی این جدایی ها ، در قضاوت و سنجش نهایی ، بیش از در کنار هم بودن ها و دست و پنجه نرم کردن باسختی ها می باشد.

روحی : با توجه به تجربه ای که دارید ، در بدو امر وقتی نوجوانان تازه به کشور مهاجرپذیر آمده اند ، این کمپ را چگونه تجربه می کنند ؟ آیا از آن احساسی نزدیک به خانواده دارند یا فقط به تجربه « بودن » در یک اردو دست می یابند . اصلا آیا چنین مراکزی قصد دارد تا خود را جایگزین خانواده کند؟

اخوت:آن ها حدٌاقلٌ چند ماهی را در سرگردانی و درگیری بامجموعه ای از حالات روانی دلتنگی و نگرانی و بلاتکلیفی به سرمیبرند و ازآنجا که تصمیم به مهاجرت برای اکثرآن ها امری انتخابی نبوده و غالبأ تحت فشارشرایط زیستی و نیز پدر و مادر و دیگر نزدیکان،”مجبور” به ترک گذشته و کودکی و عزیزان شده اند ، به همه چیز بدبین هستند و رفتار و واکنش های تندعصبی یا گوشه گیری مفرط از آن ها دیده می شود. آن هاشرایط قبلی ، فشارها و تصمیم گیری نزدیکان و نیز وضعیٌت فعلی زیست شان را عامل بی ثباتی فکری-روانی کنونی خود و جدایی از دوران سبکبالی کودکی می دانند. این نوجوانان در واقع هنوز دوره ی خوشی و بی خیالی کودکی را کامل حسٌ نکرده مجبور به لمس زندگی بزرگسالی و به دوش کشیدن بار مسئولیٌت و دغدغه های بزرگسالان می شوند. سنگینی بار زمانی مضاعف می شود که اینان مسئولیٌت جوابگویی به توقعٌات و انتظارات عزیزان مانده در وطن و زادگاه را هم باید بردوش بکشند.
ببینید، هیچ ارگان و نهادی، چه کوچک چه بزرگ ، چه دولتی چه خصوصی و داوطلبی ، قادرنیست جای احساس و رابطه ی عاطفی نهادکوچک خانواده را بگیرد. نوجوان های مذکو راین مراکز تربیتی و اقامتگاه ها یا”کمپ”ها را به درستی یک ایستگاه موقتی، البته مأمن وبسیار تأثیرگذاردرآینده شان ، می دانندکه آنها را برای پذیرش مسئولیٌت ادارهً یک زندگی مستقل تربیٌت می کند . این نگاه واحساس درستی است که برای استقلال و عدم وابستگی و بالابردن اعتماد به نفس شان مناسب می باشد. چراکه نهادهای تربیتی و اقامتگاه های مزبور ، به لحاظ نقش کوتاه مدٌت خود در طول زندگی این مهاجران، نمی توانند و نباید جایگزین نهاد خانواده و مشابه آن بشوند. نوجوانان باید بتوانند از همین اقامتگاه ها اعتماد به نفس و راههای زندگی مستقل را بیاموزند و از وابستگی های زندگی روزمرٌه و نیزاحساسی-عاطفی به این مراکز تربیتی خلاص شوند. این جاست که مسئولیٌت سنگینی برعهده ی کارکنان اقامتگاه ها در رابطه باچگونگی و نوع و حدٌ و میزان ایجاد رابطه با این نوجوانان و تربیٌت وآماده سازی آنان برای ورود به زندگی بزرگسالی قرار می گیرد. به عبارتی اگر کارکنان از میزان لازمی از تحصیل و تجربه و امور روانشناسی-پداگوژیکی و تربیتی-فرهنگی و غیره برخوردار نباشند موجب سردرگمی بیشتر نوجوانان در مواجهه با مشکلات عدیدهً اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی و انجام کارهای خانگی و غیره می گردند. کارکنان باید بتوانند الگو و مرٌبی و مشاور دلسوز و مسئول و واقع بین برای آنان باشند.

روحی : آیا با مشکلات ناشی از اختلاف فرهنگی بین نوجوانان از یک سو ، و نیز نوجوانان با مربیانی که بهرحال نمایندگان جامعه سوئد هستند ، مواجه می شوید ؟ تا چه اندازه این مشکلات پیش بینی شده است ؟ آیا امکان دارد یک نمونه از حادترین و نیز یک نمونه از جالبترین آنها را برایمان تعریف کنید .

اخوت : طبعأ کلان ویا خرده تفاوت های فرهنگی، بسته به کشور زادگاه مهاجر ، باجامعه ی میزبان و کٌدهای جدید وجود دارد و برخوردهای گوناگونی، خصوصأ همان اوایل پیش می آید.اکثراین برخوردها، که بخش اعظم اش از ذات و طبیعت کنجکاو و پُرسشگر و گاه نافرمان هرنوجوانی سرچشمه می گیرد ، درمورد نوجوانان مهاجرباکٌدها و پیش زمینه های متفاوت قطعأ بیشتر و شاید شدیدتر می باشد. نمونه ی واضح و آشکارآن شایدنحوهً نگاه و توقع آنان به نقش زن و جایگاه بالاوبرابرش بامرد در جامعهً سوئد می باشدکه غالبأ باتعجب وناباوری و گاهی حتیٌ با برخوردهای ناپسند نوجوانان و حساسیٌت کارمندان زن از این نوع برخورد ها همراه است.
نمونه هایی از این دست و مشابه آن که به میزان آشنایی آنان بارفتار دمکراتیک برمی گردد تقریبأ به طور روزمرٌه پیش می آید. البته بسته به طول مدٌت اقامت هر نوجوان، به مٌرور از شدٌت و حدٌت و تعداد این برخوردهاکاسته می شود. مثالهای مشخصٌی که خواسته اید درذهن ندارم. فقط دونمونه که البته مربوط به برخوردمستقیم بین کارکنان و نوجوانان نمی شود می آورم.نمونه هایی است از تفاوت رفتارها و عادات:
تابستان دوسه سال پیش تصمیم گرفتیم بچٌه ها رابرای گردش به کنار دریا ببریم. همکار سوئدی ام (خانم) موافق نبود و نگران رفتارنسنجیده و دردسرزای بچٌه ها، که اکثرشان اولٌین تابستان سوئد را می گذراندند بود. بدون آن که نگرانی ام را بُروز بدهم اطمینان دادم و متقاعدش کردم که اتفاقی نمی افتد. رفتیم. بچٌه ها (۱۵تا ۲۰ساله) خجالت می کشیدند لباس رو را درآورندو مایو بپوشند.وقتی پوشیدم خجالتشان تاحدودی ریخت و مایو پوشیدند . امٌا همان جا نزدیک ما ، دوراز آب، نشستند و دور و نزدیک را نگاه می کردند. هم متوجه نگرانی هردم فزایندهً همکارم و هم نگاههای زیرچشمی و یا واضح نوجوانها به دخترها و زن های دور و اطراف بودم. بعدازساعتی رفتم کنارشان نشستم و نشان دادم که اگر پایش بیفتد شاید گاهی من هم نگاهی بکنم. توضیح دادم که شاید طبیعی باشد که آدم چشمش به آنها بیفتد وآنها راچون نشانه وجلوه های زیبای طبیعت ببیند نه چیزی دیگر، همانطور که آدم درختی زیبا، پرنده ای زیبا و یا دریای زیبایی را نگاه می کند و تمام می شود.کمی خندیدند و یخ شان بیشتر آب شد و خجالت شان بیشتر ریخت. ساعتی بعد به اتفاق رفتین درآب و بازی و آب تنی کردیم. بعدازظهر بود که دیگر خودشان توپ برداشتند و درآب رفتند و بازی کردند. دیگر نشانهً چندانی از تعجب و کنجکاوی و علاقه شان به دید زدن زنها ودخترها درآنها نمی دیدم. همکارم همه اش همانجا نشسته بود و نگران به نظر می رسید. در راه بازگشت به خانه بود که دوسه تا از بچٌه ها با زبان بی زبانی توضیح دادند که اول هایش عجیب و سخت بوده که آن صحنه ها را ببینند امٌا بعد عادٌی شده بوده و حتیٌ فراموش کرده بودند. بقیه هم تأئیدکردند. همکارم که ساعتی بود از نگرانی درآمده بود راضی به نظر می رسید. هفته ی بعد در جلسه ی هفتگی مان برای بقیهً کارمندان تعریف کرد که نباید بدبین بود و قضاوتی عجولانه داشت.
چندسال پیش یک دختر نوجوان از سومالی داشتیم که کاملأ فلج بود و بدون کمک (خصوصأکمک برادرش) قادربه انجام هیچ کاری ، حتیٌ کارهای ضروری روزانهً شخصی اش نبود. بعد از چند هفته متوجه شدم که دوست دارد مثل بقیهً بچٌه ها تحرٌک داشته باشد و شاید همین احساس رقابت یا کم نداشتن از دیگرهم سنٌی هایش بود که سعی می کرد دست و پاها را به حرکت درآورد. زیرنظرش گرفتم و تشویق اش کردم قاشق چنگال دست بگیرد وخودش غذا بخورد. پیشرفتی پیش آمد و موضوع را با همکارانی که فیزیوتراپی می دانستنددرمیان گذاشتم. آنها هم بعد از چندروز مراقبت تأئید کردند و مراتب را به پزشکان مربوطه خبردادند. باآزمایش هایی که انجام گرفت معلوم شد که دخترک از ابتدا فلج کامل نبوده و با انجام تمرین های خاص و مراقبت های ویژه می تواند اندام هایی ازبدنش را به فعالیٌت وادارد. درپرونده اش ثبت شده بودکه مادرزادی فلج کامل بوده. امٌا واقعیٌت چیزدیگری بود. این تابوهای اجتماعی-فرهنگی سومالی بود که دخترک را که فقط فلج موضعی داشته به آن روز انداخته بوده. چون فلج، خصوصأ برای دختر، تابوحساب می شده و شرم وضعف وشاید نوعی مجازات الاهی پنداشته می شده، ازاوقطع امیدکرده بودند وگوشهً خانه به حال خود رهایش کرده بودند. ازحرکت و ارتباط با خارج از خانه محروم شده بوده و بدینترتیب اندام های دیگر بدن بخاطر بی حرکتی وبی تحرٌکی به حالت فلج درآمده بودند. این نگرش تابویی به قضایا کاملأ مغایر با نگرش سالم سازی و بهبودبخشی سوئدی است و همین توجه به وضعیٌت امکان بهبودی دخترک بود که او توانست بعد از یک سال با عصا راه برود و کارهایش را خودش انجام دهد و با روحیهً شادی که پیداکرده بود بعداز مدٌتی حتیٌ می توانست بدون عصا راه برود. فقط می لنگید و یکی از دست هاحرکت های لازم را نداشت. خودش می خندید وبا خوشحالی می گفت تازه به دنیاآمده است.

روحی : آیا در شرایط حاد اختلاف فرهنگی ، مهاجر بودن شما می تواند مزیتی برای شما نسبت به همکار سوئدی تان باشد ؟ منظورم درک بهتر و در نتیجه ارتباط برقرار کردن مناسب تر با نوجوانان مهاجر در چنین شرایطی است .

اخوت : فکر نمی کنم و احساس هم نکرده ام. البته پیش آمده که توضیحاتم در باره ی قوانین اجتماعی و رفتارها و کنشهای فرهنگی اینجایی را زودتر و بی دردسرتر از همکاران سوئدی ام پذیرفته اند.

روحی : از آنجا که شما هم مهاجر هستید ، آیا هیچگاه موقعیت مشابهی با نوجوانان به لحاظ فرهنگی پیدا کرده اید ، یا حداقل تجربه آنرا زمانی داشته اید ؟ اگر پاسختان مثبت است ممکن است آنرا بفرمائید .

اخوت : اگر منظورتان تشابه با نوجوانان مهاجر در برابر ارزش های جا افتاده و انسانی سوئدی باشد نه. حقیقتأ نه. اکثر نوجونان مهاجر خیلی زود به ارزش های دمکراتیک و حٌرمت انسانی جوامع این چنینی پی می برند و به آنها عادت می کنند که نشان دهنده ی آمادگی و داشتن مقداری پیش زمینه ی ذهنی در انها می باشد.شاید همین توجه به هنجارها و ارزش های انسانی ودمکراتیک ازطرف من هم بوده که خیلی زود و بدون هیچ مقاومتی به قوانین و رفتاردمکراتیک و فرهنگ تسامح و توأم با احترام اینجایی ها خوگرفتم.

روحی : آیا تا به حال با این فکر برخورد کرده اید که برخی از این اختلافات برای جامعه سوئد می تواند مفید باشد ؟

اخوت : بدون شک تعامل فرهنگی و بده بستان های رفتاری -اخلاقی باعث شکوفای تمدن ها و غنای فرهنگ ها می شود مشروط براینکه افق دید، ساختن جامعه ای انسانی و دمکراتیک و محترم دانستن حقوق یکدیگر و نیز فارغ از تبعیض باشد . همچنین هیچ فرهنگ و تمدنی خود را برتر نداند وقصد تحمیل خود و یا به انقیاد درآوردن دیگری را نداشته باشد.

روحی : چند درصد از این نوجوانان ، خانواده هایشان به آنها ملحق می شوند ؟ آیا حضور خانواده ها می تواند راحت تر این نوجوانان را جامعه پذیر کند ، نظر شما در اینباره چیست؟

اخوت : درصد ناچیزی از خانواده ها توانسته اند به فرزندانشان در اینجا ملحق شوند. دلایل گوناگونی وجود دارد از قبیل سیاست سختگیرانه تر پیوستن خانواده ها، یا اطلاعات ناقص و گاه متناقضی (حدسیٌات قاچاقچی ها) که نوجوانان ارائه می دهند : مثلأ درتشکیل پروندهً اولیٌه اظهار می دارند خانواده شان را از دست داده اند و کسی را برای سرپرستی ندارند ، امٌا بلافاصله بعد از دریافت اقامت ، تقاضای آمدن خانواده و پیوستن به آنها را دارند و از این قبیل….
درموردتأثیر پیوستن خانواده به جوانان دو حالت می تواند وجود داشته باشد : این پیوستن ازطرفی می تواند پشتوانهً گرم و محکم عاطفی-احساسی درجهت تقلیل دلتنگی ها و نگرانی های ناشی از دوری و جدایی ها باشد ومآلأ آمادگی و آسودگی بیشتر نوجوانان برای هماهنگی با جامعه ی میزبان را فراهم سازد و از طرف دیگر اگر چنانچه خانواده ها، وابستگی عمیق تعصٌب گونه به همه چیز جامعه ی خودی داشته و به همه چیز جامعه ی جدید بدبینانه و نفی گرایانه برخورد کنند مانع جدٌی برای پیوستن نوجوانان به جامعه و شریک شدن در ساختن وبهبودسازی آن ایجاد می نمایند.

روحی : پس از اینجا نوجوانان به کجا می روند ؟

اخوت : آنان تا سنٌ ۲۱سالگی می توانند در اقامتگاه ها زندگی کنند و از امکانات گوناگون آن ها استفاده نمایند . بعدازآن، که به حدٌ لازم استقلال ومسئولیٌت پذیری رسیده اند ، مانند بقیه ی شهروندان به شهر و آپارتمان مورد علاقه شان نقل مکان می کنند و درموًسسهٌ آموزشی یا شرکت و کارخانه ای مشغول تحصیل یا کار می شوند. البته ازسنٌ ۱۸سالگی حقٌ دارند مستقل زندگی کنند و مسئولیٌت اداره ی زندگی را خود مستقیمأ به عهده بگیرند.

روحی : اگر برایتان مقدور است لطفا به هر پنج پرسش زیر پاسخ بدهید در غیر اینصورت به هر کدام که مایل هستید لطف بفرمائید و پاسخ دهید .

*. آیا از کارتان رضایت نسبی دارید؟
اخوت : بله

**. نظرتان درباره نظام اجتماعی جامعه سوئد چیست ؟
اخوت : سوًال سختی است که پاسخ به آن صفحات زیادی می طلبد و درمناسبت دیگری می توان مفصلأ در باره اش صحبت کرد. امٌا بطورخلاصه و مختصر بگویم که تا زمانی که سوسیال دمکراسی سوئد قدرتمند بود می توانست از طریق انبوه انجمن های گوناگون اجتماعی،سیاسی و فرهنگی و صنفی تا حدودی بر پیشروی لجام گسیختهً سرمایه و یکه تازی های آن در زمینه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مهار بزند و جامعه ای به نسبه مرفه و برابر ایجاد کند . امٌا با پیشروی جهانی سرمایه در شکل نئولیبرالیسمی، سوسیال دمکراسی هم رو به ضعف گذاشته و نقش انجمن های مزبور در تأثیرگذاری ها کاهش یافته و خدمات اجتماعی و فرهنگی همانند دوسه دههً قبل نمی باشد. امٌا از آنجا که حرمت انسانی و احترام به خواسته ها و نظرات عمومی، تقریبأ در اینجا نهادینه شده هنوز می توان از زندگی انسانی بدون عواقب ودغدغه های سیاسی و اجتماعی و امثالهم در کشور سوئد صحبت کرد.

***. آیا سرنوشت جامعه سوئد برایتان اهمیت دارد ؟ آیا به عنوان یک شهروند در نظام اجتماعی و سیاسی آن مشارکت می کنید ؟

اخوت : بله قطعأ و تا جایی که در حدٌ من است ، مثل شرکت کردن درانتخاباتِ و برگزیدن سیاست هایی که تضمین کننده ی نسبی بهبود اوضاع اقتصادی-اجتماعی و زیست محیطی باشد ، اقدام می کنم.

**** . آیا رابطه‌ ای خویشاوندی در سوئد دارید ؟ ارتباطات خویشاوندی تان در ایران چگونه است آنها را حفظ کرده اید ؟

اخوت : بله با همسر و دو فرزندم زندگی می کنم و از حضور خویشاوندان دیگر در اینجا احساس دلگرمی می کنم. با خویشاندان دیگرم در ایران از طریق ارتباط تلفنی و هر از چند گاهی مسافرت به ایران در تماس و رابطه می باشم

***** . اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید.

اخوت : ور رفتن به خانه و باغچه و اگر فرصتی باشد گشت و گذار و پیاده روی در طبیعت و خلوت کردن با خود

روحی : خسته نباشید . از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید ، جداً تشکر می کنم . لطفا اگر مطلبی برای گفتن و اضافه کردن به صحبت های بالا دارید بفرمائید .

اخوت : بازهم ممنون از دعوتتان به مصاحبه . امیدوارم فرصت دیگری پیش آید و بتوانم پُرسش های عمومی شما را بیشتر شکافته و توضیح بدهم.

http://zohrerouhi.blogspot.com