گروه «هنر مدرن» سایت انسان شناسی و فرهنگ در شرایطی در حال گشایش است که هیچ گاه از زمان شکل گیری جنبش های هنری عصر روشنگری (اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده) تا به امروز هنر، هنرمند و مخاطبین آثار هنری مدرن با این چنین سطح وسیعی از اثرپذیری و اثرگذاری هنر مدرن بر سایر جنبه های زندگی مدرن و نیز بالعکس روبرو نشده بود.
قرار بر این نیست که خط سیر و جهت گیری مشخص و خط کشی شده ای برای این صفحه مشخص شود، اما لازم است تا از خلال فصل مشترک هنر مدرن با سایر جنبه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زندگی مدرن، برخی سرفصل ها و جهت گیری های کلی این صفحه در قالب سوالات زیر مشخص شود:
نوشتههای مرتبط
۱- هنر مدرن و تکثیر و تولید انبوه اثر هنری
دموکراتیک شدن هنر به واسطه تولید انبوه آثار هنری تا چه حد امکان پذیر است؟ آیا آموزش درک و دریافت آثار هنری برای توده مخاطبان و عوامی که با حجم انبوهی از تصاویر، ایماژها، اصوات و تصاویر متحرک و ثابت روبرو می شوند، لازم یا حتی امکان پذیر است؟ محتوای آموزشی آن چه می تواند باشد؟آیا می توان معیارهایی نقادانه برای تشخیص و تمییز اثر هنری والا از اثر هنری کم مایه و تکثیر شده در حد انبوه به دست آورد؟
۲- هنر مدرن، مصرفی شدن و موقعیت هنر مدرن در نظام سرمایه داری متاخر
فرآیند مصرفی شدن و بازاری شدن اثر هنری به چه شکل است؟ جشنواره های هنری و نظام های سیاسی/اقتصادی مسلط چگونه سلیقه مخاطب را تعریف می کنند و معیارهای زیایی شناختی اثر هنری را بی ارزش یا با ارزش نشان می دهند؟ هنر پیشرو و آوانگارد تا چه حد می تواند از استقلال مالی و عدم وابستگی اش به نظام های سیاسی و مالی جشنواره ها، موزه ها، گالری ها و استودیوهای فیلم سازی، ارکسترفیلارمونیک ها و… سخن بگوید و به آن عمل کند؟ فنآوری چگونه با محدودیت ها، شرایط و الزاماتش می تواند هم به استقلال هنرمند از نظام های مشروعیت بخش کمک کند یا در جهت عکس فورم و محتوای اثر هنری راتعیین یا به آن جهت دهد؟
۳- هنر مدرن و نسبتش با خرده فرهنگ ها و مقاومت در نظم نئولیبرالی معاصر
آیا می توان از طریق ایده بازنمایی، بازتولید و باز تفسیر اثر هنری، اشکالی از مقاومت و خودآیینی را از خلال تولید و مصرف آثار هنری محتمل و ممکن دانست؟ اشکال جمعی مقاومت به واسطه تولید و مصرف اثر هنری توسط خرده فرهنگ های حاشیه نشین، اقلیت ها، طرد شده ها، معترضان به نظام مسلط اقتصادی/سیاسی و… چرا ایجاد می شود، چگونه به صورت شبکه ای هم بسته، بازتوزیع، متکثر و پخش می شوند؟ تا چه حد و چگونه این آثار هنری تولید شده و مصرف شده در انواع نظام های بازنمایی مانند بدن، محیط شهری (مانند گرافیتی) و… می توانند در نظام مسلط جذب شوند (مانند موسیقی رپ) و تا چه حد معترض، مستقل و خودآیین باقی بمانند؟
۴- هنرمدرن و نسبتش با آیین و مناسک جمعی زندگی روزمره
هنر مدرن چگونه می تواند از شکل یک اثرپذیری حسی و عاطفی و بر روی مخاطبی که محدودِ به گالری ها، سینماها، تئاتر ها و… شده به تاثیری عملی و پراتیک در زندگی روزمره انسان ها و به هدف بهبود شرایط زندگی آنها تبدیل شود؟ فورم و محتوای لازم در اثر هنری مدرن برای این شکل از تاثیرگذاری چه می تواند باشد؟ آیا اقتباس هنری و بازتولید اثر هنری مدرن در فضای عمومی (مثلاً از طریق خوانش نمایش نامه، اجرای تئاتر خیابانی یا پخش فیلم در فضای باز برای توده مخاطبین ساکن در فضاهای عمومی و محله ای و…)، اجرای کارناوال، باززنده سازی آیین های پیشا مدرن و… را می توان در این چهارچوب مورد بررسی قرار داد؟ تجربه مشارکت مخاطبین این شکل از بازنمایی آثار هنری مدرن، در فرآیندهای اجرا و تولید این آثار به چه شکل می تواند باشد تا بتوان از اثرگذاری آثار هنری مدرن در زندگی روزمره انسانها سخن گفت؟
۵-هنرمدرن و نسبتش با هنر فولکلور از خلال مفاهیم بازی و کودکی
آیا بین هنر فولکلور و هنرمدرن نسبتی وجود دارد؟ وجه اشتراک آنها چه می تواند باشد؟ نقش بازی در اتصال این دو شکل هنری چیست؟ تجربه هایی مانند تجربه جبارباغچه بان (به خصوص در نمایش نامه پیر و ترب)، بینامتنیت آثار تولید شده درکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهه ۵۰ و نیز هم پوشانی موسیقی مدرن، موسیقی کودک و موسیقی مردمی در آثار زولتان کدای، کارل ارف و بلا بارتوک و… آیا میتواند به بررسی پیوند میان این دوشکل هنری کمک کند؟ با ارجاع به مقاله «در سرزمین بازی» جورجو آگامبن[۱]، آیا می توان از تبدیل همیشه ناکامل آیین های هنری ابژکتیو و فولکلوریک به هنر بازیگوشانه و سوبژکتیو هنرمند و بالعکس سخن گفت؟ و در نهایت در بررسی این نسبت می توان به شکلی از هنر آیینی معترض به فرآیندهای مدرنیزاسیون در دل هنر مدرن و بالعکس هنر مدرن معترض به فرآیندهای اسطوره ای شدن در دل هنر آیینی رسید؟
۷- نسبت هنر مدرن با جادو، خیال و امر غیرمترقبه روبرویی با رخداد/حقیقت نظم کیهانی
از منظری اسطوره شناختی، آیا هنر مدرن همانند سایر فورم های هنری پیشا مدرن (هنر فولکلور، هنر قومی و….) از گوهر و منشائی الهام بخش برخوردار است؟ آیا نظم و ترتیبی کیهان شناختی و نماد شناسانه در لحظه خلق اثر هنری، مواد و ایده اولیه لازم برای خلق اثر هنری را ممکن می کند؟ آیا سمبولیسم شاگال، سوررئالیسم دالی، نظم ساختاری موسیقی کیهان شناختی لیگتی (موسیقی میکروپولیفونیک)، ساختارگرایی الهام گرفته از لوی-استروس در آثار بریو (به خصوص قطعه سمفونی او)، آثار فراکتالی (برخالی) و ریاضی وار یانیس زناکیس و….، در مرز میان مدرن بودن و به فراتر از مرزهای مدرن بودن حرکت کردن دلالت نمی کنند؟ آیا وجود سطحی از نظام و بافت زیرین و مبنا در آثار هنری مدرن می تواند به نسبتی میان اثر هنری مدرن و تحلیل های مقدس و کیهان شناختی از هنر منجر شود؟ واگر این نسبت وجود دارد، چگونه بر هنرمند تاثیر می گذارد و هنرمند در قالب ژانرهای مدرن آن را چگونه از منشاء اولیه اش دور یا به آن نزدیک می کند؟
و…
گویا
تذکر: بخشی از مطالبی که پیشتر در صفحه انسان شناسیو هنر رشیو می شدند به این صفحه منتقل شده اند. علاقمندان به همکاری با این گروه، تا تعیین مدیریت آ« با مدیر انسان شناسی و فرهنگ مکاتبه کنند:
nasserfakouhi@gmail.com
[۱] – جورجو آگامبن، ۱۳۹۰ (۱۹۷۸)، کودکی و تاریخ؛ درباره ویرانی تجربه، ترجمه پویا ایمانی، نشر مرکز، ص.۱۴۷.